مجموعه تحلیل تحولات صدر اسلام از آیت الله مصباح یزدی
در دفتر مقام معظم رهبری - قم
یکشنبه، 23 خرداد 1395
47 دقیقه
در جلسات گذشته با توجه به مضامين آيات و روايات به این نتیجه رسیدیم که مهمترين عامل سقوط انسان پيروي از هواي نفس است. با استفاده از برخی از آیات قرآن گفتیم که يکي از آثار پيروي از هوای نفس، ضلالت و گمراهي است.
حاصل بخش ديگری از آيات قرآن اين است که پيروي هواي نفس موجب فساد و افساد ميشود. فساد به این معناست که چيزي به حالتي درآید که آثار مطلوبش را نبخشد و آثار ضدش را ايجاد کند. با اينکه این کلمه در لغت در مورد مسايل فردي هم صادق است، ولي قریب به اتفاق موارد استعمال آن در قرآن کريم درباره فسادهاي اجتماعي است. برای مثال خداوند در سوره قصص میفرماید: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا؛[1] سعادت آخرت براي کساني است که به دنبال برتريطلبي بر ديگران نيستند و اراده فساد ندارند. اگرچه لازمه برتريطلبي هم فساد است، اما دو عنوان است؛ يکي اينکه انسان هميشه در این فکر باشد که خودش را مطرح کند و بر ديگران تسلط پيدا کند و يکي اينکه ديگران را فاسد کند. در داستان خلقت حضرت آدم آمده است که خداوند قبل از خلقت ایشان به ملائکه فرمود: من جانشيني در زمين خلق خواهم کرد. برای ملائکه سؤال بود که چنين موجودي چگونه خليفه خدا ميشود، زيرا بر اساس تجربه از گذشتگان يا نتايج عقلي ميدانستند موجودي زميني که دنبال لذائذ مادي و جسماني است با ديگران تعارض پيدا میکند، ميخواهد بر ديگران برتري پيدا کند و حق آنها را سلب کند، و همين موجب فساد ميشود. بنابراین گفتند: أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا؟ بعد هم اضافه کردند وَيَسْفِكُ الدِّمَاء؟ همين پرسش ملائکه هم مؤيد اين است که مراد از فساد، فساد اجتماعي است. خداوند هم نفرمود که اين موجود اين کارها را نميکند و اهل فساد و خونريزي نيست. فرمود: إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ اين سري دارد که شما نميدانيد. مضمون چند آیه از قرآن این است که اگر کسي دنبال هواي نفس باشد به فساد کشيده ميشود و نه تنها خودش بلکه ديگران را هم فاسد ميکند.
قرآن از بنياسرائيل به عنوان قومی یاد میکند که از یکسو بر همه اقوام ديگر برتري داده شدند و از دیگر سو، بالاترين عذابها و نکوهشها درباره آنها شده است. از یک طرف میفرماید: يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ؛[2] شما را بر همه جهانيان و عالميان برتري دادم، اما از آن طرف هم ميفرمايد: وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ؛[3] وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ.[4] بدترين و زشتترين تعبيرات هم درباره بنياسرائيل است. در آیات متعددي تصريح شده که بنياسرائيل مورد لعن خدا قرار گرفتند. اين از همان ويژگيهاي انسان است که ميتواند از نعمتهاي خدا استفاده کند و به عاليترين مقامات برسد و ميتواند سوءاستفاده کند و به پستترين درکات تنزل پيدا کند.
از جمله ویژگیهایی که مکرراً درباره این قوم نقل شده، اين است که به دنبال هواي نفس بودند و اين هواي نفس کارشان را به آن جا کشاند که به حقوق ديگران تجاوز کردند و حتي انبيا را به قتل رساندند؛ كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ؛[5] هر پيغمبری برای آنها فرستاديم وقتی میدیدند دعوت پيغمبر با هواي نفسشان سازگار نيست، ابتدا آنها را با روشهایی مثل ترور شخصيت، تمسخر و تهمت تکذيب ميکردند، اما اگر اينها کارگر نميشد و بالاخره دعوت پیامبران نزج ميگرفت و مردم طرفدار آنها ميشدند، به جنگ با پیامبران برمیخاستند و آنها را ميکشتند. در آیه دیگری میفرماید: أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ؛[6] آيا باید اينگونه باشد که هر پيغمبري به سوي شما آمد و شما را دعوت کرد و دیدید موافق ميل شما حرف نميزد، عدهای را تکذيب کرده، و عدهای را بکشيد؟! قرآن در آیات متعددی از بنياسرائيل بهخاطر کشتن انبیا مذمت ميکند و میگوید شما کساني هستيد که پيغمبران را ميکشتيد. پيروي از هواي نفس ممکن است کار انسان را به اينجا بکشاند که نهتنها با تکذیب، تمسخر و توهین به مبارزه با انبيا برخیزد؛ بلکه رسما با آنها بجنگد و آنها را به قتل برساند!
قرآن به طور کلي این قاعده را بيان ميکند که حق با هواي نفس جمع نميشود. در سوره مؤمنون میفرماید: وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ؛ اگر حق تابع هواي نفس و دلخواه مردم باشد؛ اگر هر چه مردم ميخواستند همان حق باشد، جهان فاسد و نابود میشد. این تعبیر، تعبير بسیار عجيبي است. در آياتي بعضي چيزها را موجب فساد در زمين ميداند؛ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ[7]؛ يا ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ[8]. خشکي و دريا هم بخشهايي از زميناند. ولي در اين آيه سوره مؤمنون ميفرمايد: لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ. ظاهرا این تعبير به معنی فساد مجموع عالم آفرينش است. شايد تعبير سادهاش اين است که اگر بنا بود هواي نفس حاکم باشد، جهان فاسد ميشد!
بهراستی چه ارتباطی بین دنبالهروی هوای نفس و فساد عالم است؟ فساد آسمان و زمین چه ربطی به پیروی از هوای نفس و گناه انسان دارد؟ واقعيت اين است که آدميزاد به اين قانع نميشود که در دايره محدودي خواستههايش تأمين شود و بر افراد خاصي مسلط شود. دايره فساد حد و مرز ندارد و به ديگران سرايت ميکند. شما همين جريانهای دهه اخير خاورميانه را ملاحظه بفرماييد؛ جريان افغانستان، عراق، سوريه، ليبي، مصر و اخيرا يمن. بیشتر این جریانات بعد از انقلاب اسلامي در خاورميانه پيدا شده است. به راستی سرّ این جریانات چيست؟ آیا يک مسئله عادي و اتفاقي بود؟! حقیقت این است که دشمنان به اين نتيجه رسيدند که در آینده رقيب فرهنگ الحادي سرمايهداري غرب، اسلام است و بهخصوص بعد از فروپاشي شوروي تصميم گرفتند که جلوي اين را بگيرند و اين رقيب را از سر راه بردارند. خب چه کار کنند؟ اين همه کشورهاي اسلامي وجود دارد که از يکسو منابع مهم درآمد مثل نفت، گاز و معادن ديگر در دست آنهاست که به آن احتياج دارند و نميتوانند از آن چشمپوشي کنند. از سوی دیگر این کشورها بهترين بازار آنهاست و کارخانههای اسلحهسازي، براي فروش هواپيماي جنگي و چيزهاي ديگري که آنها ميسازند به همین پول نفت خاورميانه چشم دوختهاند. دیدند اگر بنا باشد که اين کشورها مستقل شوند و واقعا اسلام رقيب تمدن غربی و فرهنگ الحادی شود کار برایشان بسیار مشکل ميشود و بعيد نيست که شکست بخورند. تصميم گرفتند که با تمام قوا به جنگ اسلام بيايند. مطالعاتي کردند. صحبت يکي دو روز نيست. آنها حساب شده کار ميکنند و عوامل کافي هم براي مطالعات و طراحيها و برنامهها دارند. بالاخره تصميم گرفتند که مسلمانان را به جان هم بياندازند؛ يعني به جاي اين که آنها بيايند و با مسلمانها بجنگند، کاری کنند که خود مسلمانها به نيابت از آنها به جان هم بيفتند. آنها ميخواهند جلوی ثروت، قدرت، سيادت و پيشرفت علمي مسلمانان را بگيرند، بهترين راهش اين است که آنها را مشغول جنگ، خونريزي، فساد و ويراني کنند. يک راهش اين است که خودشان لشگرکشي کنند و بجنگند. اینکار هم هزينه دارد و هم بدنامي. نقشه کشيدند که خود مسلمانان را به جان هم بيندازند تا نفت خودشان را به آنها بفروشند و با پولش از آنها سلاح بخرند و آن سلاح را برای از بینبردن خودشان به کار ببرد.
چه کسي اين نقشه را کشيد و چه کسي مقدماتش را فراهم کرد؟ يک عده کساني که تابع هواي نفس بودند و دلشان ميخواست بر عالم تسلط داشته باشند. میدانستند که در آینده رقيبشان اسلام است، پيشدستي کردند که اصلا ريشه اسلام را بکنند تا چنين رقيبي نداشته باشند.
هواي نفس کار انسان را تا اين جا ميکشاند. حتي اگر ديدند پيغمبري مانع راهشان است پيغمبر را ميکشند. در گذشته پیامبران را میکشتند تا اتباعشان نفوذ و قدرتی پيدا نکنند، اما بالاتر از این آن است که به نام طرفداري از دين، پيغمبر را بکشند، به نام حمايت از اسلام، اساس اسلام را از بين ببرند. اين کاري است که از آدميزاد برميآيد. آنقدر اين کار حساس است که نه تنها صريحا دست به سلاح ميبرند و لشگرکشي ميکنند و مسلمانها را ميکشند، بلکه نقشه هم ميکشند و به نام دین و به دست اياديشان اين کارها را ميکنند. همین داعش و امثال آن میگویند ما ميخواهيم دولت اسلامي تشکيل دهيم! آن طور که ناقلان موثق گفتهاند واقعاً مردمي را فريب دادهاند که حاضرند جانشان را برای تشکیل این حکومت بدهند! برخی باور کردهاند که اين وظيفهاي است که خدا برای آن به آنها پاداش خواهد داد. این مطالب به آنها القا شده است تا به نام دين و به نام حمايت از دين، اساس دين را از بين ببرند.
اگر اين باب باز شود که هواي نفس ملاک قرار بگيرد، وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ، جاي سالمي در عالم باقي نميماند و فساد جهانگير ميشود. این است که بايد از ابتدا و از قدم اول جلوي هوای نفس را گرفت؛ هم در مسائل فردي و هم مسائل اجتماعي کوچک و هم در مسائل بينالمللي. بايد انسان بفهمد صرف اينکه کساني دلشان چیزی را ميخواهد، اين ملاک حق نميشود. باید انسان بفهمد صرف اینکه اکثريت چیزی را میخواهند یا کاری را ميکنند ناچار به پذیرش و همراهی با آنها نیست؛ وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ؛[9] اگر تابع اکثريت مردم روي زمين شدی، يعني 99درصد مردم روي زمين گفتند بايد فلان کاري را کرد، اين کار درست است و بايد اين طور عمل کرد، اگر ملاک تو هواي نفس و سخن اکثریت باشد تو را هم که پيغمبري گمراه میکنند؛ چه رسد به ديگران. آن قدر نقشههاي شيطان در فساد و افساد، اسرارآميز و لایهدار است که عاقلترين، زيرکترين، باهوشترين و سياستمدارترين افراد را هم فريب ميدهد.
يک وقت آيه قرآني ميگويد: آي مردم مواظب باشيد گول شيطان را نخوريد! اين خيلي طبيعي است. به همه انسانها ميگويد مواظب شيطان باشيد. چون انسانها ردههاي مختلفي دارند؛ وقتی به عموم مردم ميگويد شامل افراد پست هم ميشود، آنها هم در معرض فريب خوردن هستند. اما این آیه خطاب به شخص پيغمبر (آن هم با تاکيد و تهديد)، اين نکته را بيان ميکند که اگر از اينها اطاعت کني، گمراهت ميکنند؛ البته اين قضيه شرطيه است و دليل نميشود که واقع ميشود. در مقام بیان این مطلب بوده است که بگوید: حواست جمع باشد و احتياط کن! اين طور نباشد که وقتي جمعيتي چيزي را ميگويند، خودت را ببازي! ببين حق چيست، خدا چه ميخواهد و وظيفهات چيست.
خداوند در آیه دیگری خطاب به پیامبرصلیاللهعلیهوآله میفرماید: کساني جمع شدند که تو را فريب دهند تا در انجام بعضي از وظايفت کوتاهي کني. در روايات و نقلهای تاريخي آمده است که چه کساني بودند و چه پيشنهادهايي کردند. يکي از آنها داستان اهل طائف است که خدمت پيغمبر اکرم آمدند و گفتند ما حاضريم با شما عهد و ميثاق ببنديم و مسلمان شويم و جان و مالمان را در اختيار شما قرار دهیم؛ فقط يک خواهش از شما داریم که سجده در نماز را از ما نخواهید؛ البته نماز ميخوانيم و به مسجد هم ميآييم، ولی سجده کار سختي است و در شأن ما نيست که روي خاک بيفتيم. در آن زمان، اهل طائف مردم ثروتمند متمدني بودند. طائف منطقه خوش آب و هوايي بود که در آن کشاورزي و باغداري داشتند، اما بیشتر اهل مکه از لحاظ ظاهری مردم خيلي پيشرفتهاي نبودند. اينها آمدهاند و میگویند ما حاضريم با شما عهد و پيمان ببنديم، نماز هم ميخوانيم، همين طور ميايستيم و دعا ميکنيم، فقط اجازه بدهید سجده نکنیم. آيه نازل شد: وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً؛[10] نزديک بود که همين عربها تو را از مسير حق منحرف کنند و اندکي به سوي آنها تمايل پيدا کني. يعني آنها آن قدر قوي هستند و آن قدر نقشههاي شيطاني عميق است که حتي امید داشتند در پيغمبر هم تأثیر بگذارند و منحرفش کنند؛ البته پيغمبر معصوم است و خداوند او را حفظ ميکند. لذا میفرماید اگر نبود اينکه ما تو را تثبيت کرديم و ثابتقدم نگه داشتيم که منحرف نشوي، نقشه آنها کارساز بود.
برای اینکه این مسئله را درست بفهمید خودتان را به اندازه يک وزير خارجه فرض کنيد که با کشور مهمی مذاکره داريد؛ مذاکره برد- برد؛ شما يک چيزي بدهيد، از آنها هم يک چيزي بگيريد، به نفع هر دو طرف باشد. اين کار عقلايي است که آنها بيايند پيشنهاد سادهاي بکنند که ما نماز را ميخوانيم، جانمان را هم ميگذاريم، فقط اين سجده را از ما بردار! خيلي با روي باز استقبال ميکرديد و ميگفتيد: اينها خدا را قبول دارند، پيغمبر را قبول دارند، جان و مالشان را در اختيار ما ميگذارند، نماز هم ميخوانند، حالا سجدهاش هم کمکم درست ميشود! قدم به قدم، و گام به گام. امروز ميگوييم بيسجده نماز بخوانيد، کمکم هدايتشان ميکنيم و ميگوييم نمازتان با سجده باشد. بهنظرتان ميرسيد که اين پيشنهاد خيلي خوبي است؛ ما داریم اين همه سختيها را تحمل ميکنيم، در شعب ابيطالب با اين همه مشکلات روبهرو هستیم، حالا اينها خودشان آمدهاند و ميگويند: ما در اختيار شما! هرگونه کمکي هم ميکنيم، فقط همين سجده نماز را از ما بردار! با روي باز استقبال ميکردید. اما قرآن خطاب به پیغمبرصلیاللهعلیهوآله ميفرمايد: ما نگذاشتيم اين کار را بکني و تو را تثبيت کرديم، ولي اگر اين تثبيت ما نبود و تو حرف آنها را قبول کرده بودي، ميداني چه ميشد؟ إِذاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا؛[11]هم در دنيا و هم در آخرت دو برابر استحقاق، تو را عذاب ميکرديم و در مقابل ما هيچ کس توان کمک کردن به تو را نداشت. تهديد از اين بالاتر ميشود؟! آن هم به عزيزترين بندگان خدا! کسي که همه عالم به صدقه سر او به وجود آمده است. به چنین کسی ميگويد: اگر در يک حکم کوچک ما کوتاهي ميکردي، ما خصم تو بوديم و هيچ کس نميتوانست تو را در مقابل ما ياري کند!
قرآن کتاب رمان نيست، اگرچه قصه هم دارد، اما همهاش حکمت است؛ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِي الْأَبْصَارِ.[12] اين جریان را براي اين بیان کرده است که روزي جامعه اسلامي به چنين موقعيتهايي مبتلا ميشود. موقعیتهایی که در آن پيشنهاد میکنند حالا اندکي کوتاه بياييد! اين را نگوييد و اين کار را نکنيد، تا ما همهگونه کمکي به شما بکنيم.
پيغمبر است، به او وحي نازل شده است و احکام و دستوراتي داده شده است که به مردم بگوید و آنها را هدايت کند. در مقابل، مردم با بعضي از اين احکام موافق نيستند، سختشان است و دلشان آنها را نميخواهد. در قرآن پنج آیه به این مضمون با اندکی تفاوت داریم که میفرماید: وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِي جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ؛ اگر بنا گذاشتي که حالا چون مردم ميخواهند قبول کنيم، اگرچه مخالف حکم خداست؛ اگر گفتی رأي مردم مهم است، و ما بايد هر چه ميخواهند عمل کنيم؛ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ؛[13] مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ؛[14] در این صورت خدا خصم تو بود و در مقابل خدا هيچ کس از تو حمايت نميکرد. در مقابل خدا تو هيچ حامي و یاوری نداشتی.
اين همه تأکید، آن هم خطاب به پیامبری که معصوم است، براي اين است که ما بدانيم پيروي از هواي نفس خيلي خطرناک است. نه تنها براي شخص، که براي جامعه خطرناک است و موجب فساد و قتل انبيا ميشود. نه تنها جامعه، که حتي مثل شخص پيغمبر هم اگر عصمت الهي نباشد در معرض اين است که فريب ديگران را بخورد و به خطر بيفتد.
شايد مهمترين خطر پیروی هوای نفس اين باشد که در اثر آن، کار انسان به جايي ميرسد که ديگر نمیتواند حق و باطل را تشخيص دهد. اين بدتر از همه آنهاست. خداوند در اینباره ميفرمايد: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛[15] اگر کسي معبود خودش را هواي نفسش قرار داد و به جای اینکه از خدا اطاعت کند، تابع دلخواهش شد، با اين که اهل علم و دانش است و ميتواند تشخيص بدهد، ولی خداوند اين قوه را از او ميگيرد و گمراهش ميکند. تازه به اینجا ختم نمیشود. خداوند چشم، گوش و قلبش را مهر ميزند که ديگر حق را نشناسد. اصلا راه هدايت را بر او میبندد. اگر کساني چنان در مقابل خدا ميايستند که پيغمبران او را هم ميکشند، خدا هم اين طور مجازات ميکند و کاري به سرشان ميآورد که ديگر نتوانند حق و باطل را بشناسند؛ وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛[16] خيال ميکنند خيلي هنر ميکنند و دارند کار خوب ميکنند. اين مجازات از همه مجازاتها بدتر است. اگر گردن انسان را بزنند، مصيبتي است که وارد ميشود ولی بالاخره تمام ميشود، اما وقتي انسان نتوانست حق را تشخيص دهد، به جايي ميرسد که واقعا امر بر خودش مشتبه ميشود. همين فردی که تا ديروز ميفهميد اشتباه ميکند، امروز کارش به جايي ميرسد که ديگر نميتواند تشخيص بدهد. چنین کسی ديگر اصلا قابل هدايت نيست و خودش ميشود شیطان. در این صورت نه تنها قابل هدايت نيست و عوضي ميفهمد بلکه ديگران را هم گمراه ميکند.
برای دوری از تبعات پیروی از هوای نفس بايد از اول بخواهيم که در اين مسير نيافتيم. وقتي انسان در سراشيبي افتاد ديگر نميتواند جلوي خودش را بگيرد. شاید یکی از معانی «وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ» این باشد که وقتي انسان در سراشيبي تند شروع به دويدن میکند، ديگر نميتواند خودش را کنترل کند. بخواهد کنترل کند، زمين ميخورد و مغزش خرد ميشود. اين همان گمراهي الهي است. اگر بخواهيم در اين سراشیبی نيافتيم باید از اول مواظب باشيم اين راه را انتخاب نکنيم. راه پيروي از دلخواه همان راهي است که امروز دنيا آن را راه صحيح ميداند و به جاي هر خدايي، خداي آزادي را ميپرستد.
اعاذنالله و اياکم.
[1]. قصص، 83.
[2]. بقره، 47.
[3]. فتح، 6
[4]. بقره، 61.
[5]. مائده، 70.
[6]. بقره، 87.
[7]. بقره، 251.
[8]. روم، 41.
[9]. انعام، 116.
[10]. اسراء، 74؛ البته در روایات شأن نزولهای مختلفی درباره این آیه نقل شده است.
[11]. همان، 75.
[12]. نور، 44.
[13]. بقره، 120.
[14]. رعد، 37.
[15]. جاثيه، 23.
[16]. کهف، 104.