تفسیر سوره انسان - جلسه ۵

مجموعه تفسیر سوره انسان از آیت الله جوادی آملی

دوشنبه، 8 مهر 1398

33 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً (7) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً (8) إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (9) إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً (10) فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11) وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً (12) مُتَّكِئينَ فيها عَلَي الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فيها شَمْساً وَ لا زَمْهَريراً (13) وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً (14) وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَواريرَا (15) قَواريرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْديراً (16) وَ يُسْقَوْنَ فيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبيلاً (17) عَيْناً فيها تُسَمَّی سَلْسَبيلاً (18)﴾.

سوره مبارکه «انسان» طبق شواهدي که در متن سوره است در مدينه نازل شد. سرّ آنکه مدني بودن آن را مي‏توان از متن آيه به استثناي روايات معتبر اهل بيت(عليهم السلام) که در مدينه نازل شد استفاده کرد اين است که فرمود: ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾ در مکه مسلمان‏ها اسير نداشتند در مدينه است که مسلمان‏ها اسير دارند؛ حالا اين اسير خواه مسلمان خواه غير مسلمان، ولي مسلمين در مکه اسير نداشتند، در مدينه اسير داشتند و اين اسير هم ظاهراً مسلمان نبود. اينکه فرمود: ﴿وَ يُطْعِمُونَ﴾ يعني همين ابرار که از بهترين مسلمان‏ها هستند اين ابرار اين کارها را انجام مي‏دهند. مسئله ابرار مستحضريد که مادون مقربين است: ﴿كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛[1] اعمال ابرار در يک کتاب است به نام عليون اين عليون که کتاب رَقَم خورده است مشهود مقربان است، يعني مقربان از کتاب و نامه اعمال ابرار باخبرند و ابرار مادون مقربان‏اند براي اينکه اعمال اينها در عليين است، عليين کتابي است رَقَم خورده که اين کتاب رقم خورده مشهود و معلوم مقربان است وقتي اعمال ابرار را مقربان شاهد بودند اعمال مادون ابرار را هم يقيناً مقربان شاهدند. اينکه در سوره مبارکه «توبه» و مانند آن اين تعبير آمده که ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[2] يعني هر کاري که انجام مي‏دهيد خدا مي‏بيند پيامبر مي‏بيند مؤمنون که طبق روايات ائمه فرمودند مقصود ما هستيم مي‏بينند وگرنه افراد عادي و مؤمنين چه خبر دارند از اعمال افراد ديگر؟ فرمود هر کاري که مي‏کنيد مؤمنان اعمال شما را مي‏بينند اين مؤمنان عادي که نيست؛ لذا ائمه فرمودند منظور ما هستيم ﴿فَسَيَرَي اللَّهُ﴾ اين «سين» سين تحقيق است نه تسويف. ين طور نيست که بعدها خدا مي‏بيند يک «سين» تسويف است در کنار «سوف»، اين در کتاب‏هاي ادبي هست که «سيکتب» يعني بعداً مي‏نويسند «سوف يکتب» يعني بعداً مي‏نويسند. اما يک سين تحقيق است که در اين‏گونه از آيات است فرمود: ﴿فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ﴾ معنايش اين نيست که خدا بعداً مي‏بيند چون در آيه 61 سوره مبارکه «يونس» گذشت که کاري که انجام مي‏دهيد همين که مي‏خواهيد وارد کار مي‏شويد خدا مي‏بيند ﴿وَ ما تَكُونُ في‏ شَأْن‏ مَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾ همين که مي‏خواهيد وارد بشويد در مشهد و در معرض ما هستيد اين طور نيست که ـ معاذالله ـ خدا بعد ببيند. پس کلّ کار مشهود خداست کل کار مشهود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است کل کار مشهود ائمه است آن مخصوص مقام مقربان است. اما اين ابرار که مادون مقربان‏اند به دليل اينکه فضه(سلام الله عليها) هم در اينجا سهمي دارد حسنين هم در دوران کودکي اينجا سهمي دارند در اين جريان نمي‏شود گفت اين عالي‏ترين درجه اهل بيت(عليهم السلام) است؛ لذا اينها مقام ابراري دارند. غرض اين است که اين بخش در مکه نازل نشد براي اينکه در مکه کسي اسير نبود مسلماني اسير نبود مسلمين اسير نداشتند ممکن بود در مکه يک کسي از کفار مثلاً آمده باشد اسير شده باشد و مانند آن، ولي مسلمان‏ها به هر حال اسير نداشتند اما در مدينه مسلمان‏ها اسير داشتند ولي اين اسير مسلمان نبود. دو تا حرف است که صاحب اين اسير چه کسي بود مسلمين بودند چون در مدينه حکومت اسلامي بود و غير از رهبران الهي پيغمبر و مسئولان اوليه(عليهم السلام) کسي حکومتي نداشت. در مدينه تنها حکومتي که بود حکومت پيامبر(عليهم السلام) بود و مسئولين و ديگران زير مجموعه اين مسئولين بودند. اگر کسي اسير بود ظاهراً مسلمان نبود براي اينکه حکومت، حکومت اسلامي است و مردم مدينه هم مسلمان و اسير نبودند به هر حال آنهايي هم که بر فرض اسلام نياورده بودند در اسارت نبودند اما اسير در جنگ بدر و امثال بدر که مسلمين با کفار مي‏جنگيدند گاهي اينها اسير مي‏دادند گاهي آنها. اين ظاهراً در جنگ‏هاي بدر و امثال بدر به اسارت مسلمين درآمد و در مدينه به سر مي‏برد و حالا اهل بيت(عليهم السلام) سهميه افطار خودشان را به يک چنين انساني به عنوان اسير دارند عطا مي‏کنند. اين عظمت اسلامي آنها را نشان مي‏دهد.

مطلب ديگر اين است که فخر رازي و ديگران اصرار دارند اينکه فضيلتي ـ معاذالله ـ براي اهل بيت نيست براي اينکه اينها قضاياي کليه است.[3] اين مطلب را هم در سوره مبارکه «مائده» گفتند هم در اين سوره و هم در ساير سور ديگر که اينها قضاياي کلي است اختصاصي به اهل بيت ندارد. درست است که قضاياي کلي است اما ما يک شأن نزول داريم يک فضاي نزول داريم يک جوّ نزول. شأن نزول مربوط به آيه است فضاي نزول مربوط به سوره است، جوّ نزول مربوط به کل اين قرآن است که در ظرف اين 23 سال نازل شده است. تفسير نيازمند به تحقيق اين سه فضاست؛ بخواهد درباره آيه‏اي دقيقاً بحث کند بايد ببيند که شأن نزول اين آيه چه بوده است؟ بخواهد در يک سوره‏اي که سي آيه دارد مثلاً يا دويست آيه دارد بحث بکند اين سوره سي آيه‏اي يا دويست آيه‏اي به هر حال در ظرف دو سال يا سه سال به تدريج نازل شد يکجا که نازل نشد در ظرف اين دو سه سال فضاي نزول مکه و مدينه چه بوده است تا روشن بشود که يک تعامل متقابلي بين اين سوره و حوادث روز است؛ گاهي حوادث روز زمينه صادر شدن و نازل شدن يک آيه است گاهي نزول يک آيه رهبري مي‏کند که جامعه به کدام سمت حرکت کند يک تعامل متقابل بين حوادث آن جامعه در ظرف اين دو سال با مضمون سوره است اين مي‏شود فضاي سوره. اگر کسي بخواهد مثلاً فضاي سوره مبارکه «مائده» را خوب بررسي کند بايد ببيند اين سوره که در يک آن و دو آن، يک روز و دو روز نازل نشد در يک مدتي نازل شد حوادث و رخدادهاي تلخ و شيرين اين مدت را بررسي کنند تعامل متقابل بين اين حوادث و آيات اين سوره را ارزيابي کند تا فضاي اين نزول مشخص بشود.

جوّ نزول مربوط به کل قرآن است که در ظرف اين 23 سال چه حادثه‏اي در جهان اتفاق افتاد و چه سلسله اثرهايي بين قرآن و آنها بود تعامل متقابل بين کل قرآن و حوادث و رخدادهاي اين 23 سال در منطقه ملي و محلي يعني داخله مسلمين، منطقه‏اي يعني مسلمان‏ها و مسيحي‏ها و يهودي‏ها که اهل کتاب‏اند، بين‏المللي يعني مسلمان‏ها و يهودي‏ها و مسيحي‏ها و کفار و مشرکين. در هر سه بخش يعني بخش بين‏المللي که قرآن کريم با اينها خيلي کارهاي شديد دارد مي‏فرمايد اينها کساني هستند که بايد به هر حال با آنها مبارزه کرد براي اينکه اينها مسلمان که نيستند هيچ؛ ما با افرادی که مسلمان نيستند ولي کاري با کسي ندارند که کاري نداريم با ما که کاري ندارند هم که دعوايي نداريم اما به هر حال پيوند تجاري داريم اقتصادي داريم روابط داريم امضا مي‏کنيم اما اينها زير تمام امضاها مي‏زنند؛ لذا در اين بخش فرمود ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾[4] نه «لا إيمان لهم،» نه چون ايمان ندارند کافر هستند بجنگيد ما با هر کافري که نمي‏جنگيم. ما با کسي مبارزه مي‏کنيم که «لاَ أَيْمَانَ لَهُ»؛ أيمان جمع يمين است يعني کسي امضا مي‏کند پاي امضايش مي‏زند، تعهد مي‏سپارد پاي عهدش نيست، قرارداد، ميثاق، مواثيق، بين‏الملل کنوانسيون امضا مي‏کند طرف قرارداد او را هم به رسميت مي‏شناسد زير امضايش مي‏زند. فرمود با اينها که نمي‏شود زندگي کرد. تمام تلاش و کوشش شما اين است که با اينها رابطه داشته باشيد بسيار خوب! يک پيمان تجاري يا غير تجاري مي‏بنديد بسيار خوب! طرفين امضا مي‏کنيد بسيار خوب! شما امضا مي‏کنيد ولي او زير امضايش مي‏زند فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾، چرا؟ نه براي اينکه اينها کافرند بسيار کافر در عالم هستند. ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾، نه «لا إيمان لهم» لذا نمي‎توانيد با اينها زندگي کنيد ﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾[5] هيچ تعهد هيچ ميثاق هيچ روابط بين‎الملل هيچ امضا، اينها هيچ چيزي را به رسميت نمي‎شناسند. اين گروهي از مشرکين در صدر اسلام هم همين طور بودند که ﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً﴾ اين «إلّا» يعني تعهد يعني امضا ﴿وَ لاَ ذِمَّةً﴾، قراردادها امضاها مواثيق هيچ کدام را به رسميت نمي‎شناند نمي‎شود با اينها زندگي کرد.

بنابراين اين سه بخش را قرآن کريم داشت. در مکه مسلمان، اسير نبود اينها هم جنگي هم نداشتند به هر حال مسلمان‎ها قدرتي نداشتند کفار هم که اسير نمي‎دادند اما در مدينه بود که مسلمان‎ها اسير مي‎گرفتند و اين کسي که اسير مسلمان‎ها بود مسلمان نبود، براي اينکه مسلمان‎ها در جنگ بدر و امثال بدر اسير مي‎گرفتند و اينها کفار و مشرکين بودند که به جنگ با اسلام صف کشيده بودند و اسير مي‎شدند. آن وقت اهل بيت(عليهم السلام) آن روزه را که گرفتند با آن وامي که گرفتند با آن دستاسي که صديقه کبري(سلام الله عليها) کرد، شب اول مقداري از اين افطاريه را به يتيم، مقداري را به مسکين، مقداري را به اين کافري که آمده بود اصلاً دين را و رهبران دين را از بين ببرد داد اين مي‎شود علي که حالا مي‎گويد اين اسيري که کافر است و در کشور اسلامي به سر مي‎برد و به نام کشور اسلامي دارد زندگي مي‎کند نبايد گرسنه باشد. حالا اين اصرار فخر رازي و امثال فخر رازي اين است که اين قضايا کلي است، جمله‎ها و تعبيرات کلي است درست است قضاياي کلي است همين اشکال را در سوره مبارکه «مائده» در سوره‎هايي که مربوط به ولايت اهل بيت است در جريان ﴿يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾، همين شبهه را دارند که اينها قضاياي کلي است؛ بله قضاياي کلي است اما شما تا شأن نزول آيه را بررسي نکنيد آيه که مشخص نمي‎شود.

ما يک قضاياي کلي ذهني داريم يک قضاياي کلي حقيقي داريم يک قضاياي کلي خارجيه داريم يک قضاياي شخصيه داريم. قضاياي ذهنيه را در فضاي ذهن ارزيابي مي‎کنند مثل کلی منطقی، «کل کلی فهو قابل للصدق علی کثيرين» يا «کل قضية فلها نسبة» اينها قضاياي ذهني است ما در خارج قضيه نداريم موضوع و محمول و نسبت و حکم و اينها را نداريم اينها در ذهن است. قضيه معقول ثاني است در ذهن است، کلي معقول ثاني است در ذهن است، مفهوم قضيه کلي است در ذهن است. مي‎گوييم «کل مفهوم کذا» «کل نوع کذا» «کل جنس کذا» اينها همه‎شان در ذهن است ما در خارج نوع نداريم جنس نداريم در خارج انسان و فرس و بقر داريم.

پس قضاياي ذهني حسابشان مشخص است قضاياي حقيقي اعم از ذهن و خارج است آن هم مشخص است قضاياي کلي است. قضاياي خارجي حکم مي‎رود روي موضوعي که در خارج است مثل «قُتل من في العسکر» که مرحوم آقاي نائيني و امثال نائيني مثال مي‎زنند؛ البته اين مثالي که مرحوم آقاي نائيني و امثال نائيني مي‎زنند و سيدنا الاستاد امام(رضوان الله تعالي عليه) در بسياري از موارد روي قضيه خارجيه مرحوم آقاي نائيني اشکال دارند اين است که در منظومه حکيم سبزواري از قضيه خارجيه به عنوان «قتل من في العسکر» و اينها مثال زدهاند قضيه خارجيه آن است که حکم برای يک موضوعي است که اين موضوع هيچ وجودي ندارد مگر در خارج، در ذهن نيست مخصوص خارجيه است و اين از يک راه خاصي محمول به موضوع اسناد دارد اما جريان «قتل من في العسکر» را محققين و مخصوصاً امام اصرارشان اين بود که اين مجموع چند تا قضيه شخصيه است، مجموع چند تا قضيه شخصيه، قضيه خارجيه نخواهد بود؛ چون اين شخص «قتل من في العسکر»، اين سرباز با يک تيري کشته شد آن سرباز با يک گلوله‎اي کشته شد، آن سرباز با يک حادثه‎اي کشته شد. اگر صد نفر کشته شدند روي صد عامل، اين قضيه نيست اين صدتا قضيه شخصيه است. قضيه آن است که محمول واحد روي موضوع واحد باشد، منتها اين موضوع فقط در خارج‎اند.

در فقه مشابه اين را ما داريم که بيع در مکيل و موزون رباست اما در معدود و ممسوح ربا نيست اين ميزان رياضي که ندارد اين کدام ميزان است؟ بعضي از چيزهاست که خريد و فروش آن روي متر است مثل پارچه؛ بعضي از چيزها خريد و فروش آن روي عدد است مثل گردو و تخم مرغ که قبلاً اين طور بود؛ بعضي از چيزها خريد و فروشش روي کيل و وزن است. ربا در بيع غير از رباي قرض است. ربا در بيع مخصوص مکيل و موزون است اين مکيل و موزون کدام است؟ همين گردو که قبلاً معدود بود حالا موزون است، همين گردو قبلاً عددي خريد و فروش مي‎شد الآن وزني است، تخم مرغ قبلاً عددي فروخته مي‎شد الآن وزني است. مي‎گويند از فقيه که سؤال بکنيد اين مکيل و موزون کدام است؟ مي‎گويد مکيل و موزون براساس قضيه خارجيه آنچه در عصر نزول اين ائمه فرمودند آنچه در آن عصر مکيل يا موزون بود ربا در آن است وگرنه چاره‎اي نيست. آنکه مي‎گويد قضيه حقيقيه است مي‎گويد در هر عصري و هر مصري هر چه مکيل بود يا هر موزون بود رباست پس آنچه قبلاً مکيل و موزون نبود و ربا در آن نبود حالا که مکيل و موزون شد ربا در آن هست. ما که مي‎گوييم معيار قضيه حقيقيه است اما اينکه میگويد معيار قضيه خارجيه است مي‎گويد هر چه که در آن عصر در آن مصر که ائمه فرمودند مکيل و موزون بود اين ربا در آن هست.

حالا از بحث دور نشويم اين جريان اهل بيت(عليهم السلام) خواه در ﴿يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾، خواه در اينها، قضيه شخصيه است نه قضيه خارجيه، اين فقط در يک خاندان است ولاغير! اين را شأن نزول بايد مشخص کند. آيه يا کلي است به نحو قضيه حقيقيه است هر کس در طول تاريخ اين کار را بکند جزء ابرار است، ولي غير از اين خاندان کسي نکرد. غير از وجود مبارک حضرت امير کسي در حال رکوع زکات نداد انگشتر نداد که آيه نازل بشود بعضي‎ها رفتند اين کار را کردند و رسوا شدند.

اين قضيه قضيه شخصيه است نه قضيه خارجيه و آيه هم براساس قضيه حقيقيه وارد شده است يعني هر کسي در هر زماني در هر زميني اينها را داشته باشد جزء ابرار است ولي اتفاق نيفتاد مگر در مورد اين خاندان، آن را تاريخ بايد مشخص بکند تاريخ هم کاملاً اين را مشخص کرده است.

پرسش: ...

پاسخ: به هر حال اگر هم مَلک بودند آنها سهمشان را گذشتند به اين فرشته دادند اگر هم تمثّل شده باشد باز هم درست است و اما ظاهر آن اين است که يتيم و مسکين و اسير در خود مدينه بودند.

عمده آن است که برخي‎ها در مکي بودن و مدني بودن اينها اختلافي داشتند. عظمت قرآن طوري است که خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روي حرف حرف، کلمه کلمه تمام اينها اهميت داشت. قبلاً هم به مناسبتي آن تحقيقي که مرحوم سيد حيدر آملي کرد به عرض شما رسيد بعد از گذشت سه چهار قرن يا دو سه قرن مرحوم فيض در وافي اينها را آورده است. حالا قبل از سيد حيدر آملي چه کسي اين کار را کرد؟ روشن نيست. اصل رشته کار از خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است که وجود مبارک پيغمبر خط اصلي را ارائه کرد بعد بزرگان اهل تفسير اين را ادامه دادند و سيد حيدر آملي کار آنها را بازگو کرد بعد در چهارصد سال قبل مرحوم فيض در وافي آنها را ترسيم کرد آن کار چيست؟ اصلي که وجود مبارک پيغمبر بين فرمود اين است مرحوم امين الاسلام طبرسي(رضوان الله تعالي عليه) در اين بخش عده زيادي خواستند نزول اين آيات را درباره اهل بيت(عليهم السلام) نپذيرند يک دفاع مفسرانه دقيق کرد بعد مي‎فرمايد ما اين بحث را طرزي اداره کرديم که طول کشيد. «أقول قد اتسع نطاق الکلام في هذا الباب» اين را در جلد دهم بيان فرمودند؛ «أقول قد اتسع نطاق الكلام في هذا الباب حتى كاد يخرج عن أسلوب الكتاب و ربما نسبنا به إلى الإطناب» به ما گفتند خيلي طولاني است و اين بحث طول کشيد و اينها مي‎فرمايد اين اهميت داشت ما ناچار شديم طولاني بکنيم. در همين صفحه مي‎فرمايد به اينکه با يک اسنادي از سعيد بن مسيّب از وجود مبارک حضرت امير رسيد که حضرت فرمود: من از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال کردم «قال سألت النبي عن ثواب القرآن» که حالا سائل حضرت امير مجيب وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليهما) و محور ثواب سور قرآني است. «فأخبرني بثواب سورة سورة» حضرت فرمود که فلان سوره ثواب آن اين قدر است فلان سوره ثواب آن اين قدر است تا اينکه «علی نحو ما نزلت من السماء» سوره‎هاي مکي را اول شمردند سوره‎هاي مدني را بعد شمردند، سوره‎هاي مکي را يکي پس از ديگري فرمودند فلان سوره ثوابش اين است، سوره‎هاي مدني را هم فرمودند که فلان سوره ثوابش اين است. «فأول ما نزل عليه بمكة (فاتحة الكتاب) ثم (اقرأ باسم ربك)» سوره مبارکه «علق» نازل شد. «ثم (ن)» سوره «نون و القلم» صادر شد؛ «إلى أن قال و أول ما نزل بالمدينة سورة (البقرة)، ثم (الأنفال)، ثم (آل عمران)، ثم (الأحزاب)، ثم (الممتحنة)، ثم (النساء)، ثم (إذا زلزلت)، ثم (الحديد)، ثم (سورة محمد)» وجود مبارک پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) «ثم‏ (الرعد)، ثم (سورة الرحمن)، ثم (هل أتى) إلى قوله» تا آنجا که وجود مبارک حضرت فرمود «فهذا ما أنزل بالمدينة ثم قال النبي ص» حضرت فرمود: «جميع سور القرآن مائة و أربع عشرة سورة». حالا اين تفسير را وجود مبارک حضرت دارد بيان مي‎کند و ديگران به رقم و عدد قرآن کريم آشنا بشوند. حضرت فرمود: «جميع سور القرآن» 114 سوره است «ماءة و أربع عشرة سورة»؛ «و جميع آيات القرآن ستة آلاف آية و مائتا آية» شش هزار و دويست و «ثلاثون آية» سي و شش آيه است کل آيات قرآن 6236 آيه است. «و جميع حروف القرآن» مجموع حروف قرآن کريم «ثلاثمائة ألف» سيصد هزار حرف و «عشرون ألف» سيصد و بيست هزار و دويست و پنجاه هزار حرف است «و جميع حروف القرآن ثلاثمائة ألف و عشرون ألف و مائتان و خمسون حرفا» سيصد و بيست هزار و دويست و پنجاه حرف دارد اين تمام شد تا اينجا شمارش کرد. «لا يرغب في تعلم القرآن إلا السعداء و لا يتعهد قراءته إلا أولياء الرحمن‏» اين پايان روايت نوراني حضرت است که مرحوم امين الاسلام طبرسي نقل کرده است.[6]

آنچه سيد حيدر آملي دارد گفت مفسران اسلامي و قرآن‎پژوهان از آن به بعد آمدند گفتند حالا که اين حرف‎ها مشخص شد، ما مي‎خواهيم ببينيم که قرآن چند تا الف دارد چند تا باء دارد چند تا راء دارد اين 28 حرف را شماره کردند که چند هزار الف دارد؟ چند هزار تا باء دارد؟ چند هزار تا تا آخر حساب کردند وقتي شمارش حروف تمام شد آمدند به حرکات. چند هزار فتحه دارد؟ چند هزار کسره دارد؟ چند هزار ضمه دارد؟ بعد بررسي کردند چند هزار تنوين دارد؟ بعد بررسي کردند ببينند چند تا تشديد دارد؟ چيزي را نگذاشتند فروگذار نکردند. از بس اين کتاب کتاب رسمي بود. آن وقت احتمال تحريف در آن هست؟ احتمال اينکه مکي و مدني و گمنان بشود و مجهول بشود هست؟ مگر مثل امروز بود که الآن شما بخواهيد تشديدها را بشماريد با اين حساب‎هاي کامپيوتري که آسان باشد؟ اين قرآن جان مسلمين بود آيا اجازه مي‎دادند که مثلاً يک چيزي کم بشود يا يک چيزي زياد بشود؟ اين اصلاً فرض ندارد مسئله تحريف قرآن. اين را بزرگان نقل کردند سه کتابش هم موجود قبل آن هم موجود است.

بعدها مرحوم فيض از او نقل کرد آنچه فيض نقل کرده تا آنچه به دست ما رسيد چهارصد سال است. اين ولو اثر علمي ندارد اما عظمت قرآن است اين دين ماست اين اصل مکتب ماست اين کلام انسان که نيست. يک کتاب بي‎حسابي نيست؛ آن وقت معلوم نباشد که اين سوره مدني است يا مکي؟! اين چه حرفي است؟ ببينيد جريان کربلا اين را مي‎دانيد که حالا حضرت مي‎فرمود من بيعت نمي‎کنم اينها نبود؛ حضرت نفرمود من با يزيد بيعت نمي‎کنم! فرمود «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَ يزيد بن معاوية»؛[7] فرمود هر کسي حسيني فکر مي‎کند زير بار ظلم نمي‎رود. اگر حضرت مي‎فرمود «إني لا ابايع»؛ مي‎گفتيم امام بود و شخصيتي است. فرمود نخير، هر کس مثل من آزادانديش است زير بار ظلم نمي‎رود «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَ يزيد بن معاوية»، حالا امروز اول ماه صفر است و همين امروز سر مطهر وارد شام شد اين اسرا گفتند اول سفر وارد شام شدند. ببينيد جريان سيد الشهداء يک جريان جهاني است قبل از کربلا چه حادثه‎اي افتاق افتاد؟ وجود مبارک حضرت امير در آن نامه رسمي که براي مالک نوشت فرمود مالک! خطر خيلي مهم است «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي‏ أَيْدِي‏ الْأَشْرَارِ»؛[8] اينها آمدند قرآن را سنت را اصل دين را به اسارت گرفتند بعد دست مرا بستند که من سقيفه را امضا کردم و غدير را فراموش شد. «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي‏ أَيْدِي‏ الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»، من اگر بخواهم حرف بزنم و سخنگو باشم سخنگوي دين بايد باشم، دين که به اسارت رفت. بعد از جريان عاشورا چه کار کردند؟ ببينيد حساب سخن از حکومت و سلطنت دنيايي نيست، سخن در اين است که الا و لابد دين بايد محو بشود. ابن زبير البته استحقاق داشت که آسيب ببيند وقتی با امام زمانش هماهنگ نبود اين ابن زبير در مکه بود و سيدالشهداء(سلام الله عليه) را ياري نکرد هيچ! امام زمان او وجود مبارک امام سجاد بود او را ياري نکرد در مکه بود براي خودش تبليغ مي‎کرد، فضاي مکه را عليه اموي و مرواني آماده کرد، حکومت اموي ديد که حاجيان اگر بخواهند مکه مشمول تبليغات ابن زبير مي‎شوند گفتند اينکه حالا مکه نشد طواف کعبه نشد، به قدس برويد قدس را زيارت کنيد برايشان تغيير دين يک امر عادي بود؛ براي اينکه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود مسافرت براي سه جا مشروع است يکي مسجد النبي است يکي مسجد الحرام است يکي قدس است به عده‎اي گفتند حج نشد برويد قدس. بعد ديدند اين نمي‎شود حالا حمله کردند ابن زبير را بگيرند ببينيد سخن در اين است که اصلاً ريشه دين را بزنند ابن زبير چه کار کرد؟ ابن زبير براي اينکه گرفتار نشود خيال کرد که آنها به کعبه احترام مي‎گذارند درون کعبه رفت و متحصن شد. به هر حال اگر مي‎توانستند چند روزي صبر بکنند که ابن زبير از کعبه در مي‎آمد و نمي‎توانست يکي دو ماه در آنجا بماند! آنها که قبل از انقلاب مکه مشرف شدند مي‎دانند، اين کوه ابوقبيس مشرف بر بيت شريف بود حالا بعد تسطيح کردند اين کوه را گرفتند آنجا کوه بود کوه ابوقبيس بود. همين اموي و مرواني بالاي کوه ابوقبيس منجنيق کار گذاشتند کعبه را ويران يعني ويران سنگ‎باران کردند با سنگ کعبه را خراب کردند ابن زبير را گرفتند و اعدام کردند. اين با کدام دين مي‎سازد؟ کعبه است کعبه مطاف ماست قبله مسلمين است شما مي‎دانيد چهار روز در را باز کنيد با فشار در آن را در بياوريد. اينکه وجود مبارک سيدالشهداء فرمود من قيامم اين است میبينيد حالا بيست ميليون در اربعين آنجا قيامتي به پا مي‎شود براي همين است حضرت براي اينکه من کشته نشوم و يا اينها که نبود؛ اصل دين را رفت حالا در شام وجود مبارک امام سجاد دستش بسته است. يک بددهني خواست نيش بزند به امام سجاد، گفت در اين صحنه چه کسي پيروز شد؟ فرمود ما. حالا حضرت اسير است دستش هم بسته است. فرمود ما پيروز شديم گفت چطور شما پيروز شديد؟ حضرت فرمود «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم‏»؛[9] موقع اذان که شد اذان و اقامه بگو، ببين نام چه کسي را مي‎بري؟ ما رفتيم اين را نام زنده کرديم و برگشتيم. جريان کربلا سخن از شخص نبود سخن از ظلم شخصي نبود اينها نبود لذا اين را مي‎بينيد که جهاني شد. قبل از کربلا که قرآن و سنت را به اسارت گرفتند بعد از کربلا هم شما مي‎توانستيد دو روز صبر کنيد ابن زبير را از کعبه در بياوريد بعد اعدام کنيد. کعبه را ويران کردن يعني چه؟ اين قبله مسلمين است مطاف مسلمين است.

بنابراين جريان کربلا را آقايان بايد بدانيد يک مسئله مبارزه يک مظلوم در برابر ظالم و از اين قبيل نبود. اگر زينب کبري(سلام الله عليها) در شام ـ اين عرض‎ها را که مي‎کنم براي اينکه امروز اول ماه صفر است و اينها در صفر وارد شام شدند ـ قسم ياد کرد که شما نمي‎توانيد نام ما را محو کنيد «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِيتُ وَحْيَنَا»؛[10] آن وقت درباره اين آيات که مشخص هست درباره اهل بيت است قضيه قضيه شخصي، اگر خواستند علمي بحث بکنيم مي‎گوييم قضيه يا ذهنيه است يا حقيقيه است يا خارجيه و اين هيچ کدام از آنها نيست اين قضيه شخصيه است؛ منتها آيات مي‎فرمايد کلي است نظير ﴿يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ در خارج کسي محقق نشد الّا همين زمينه‎اي که درباره اهل بيت(عليهم السلام) است.

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. سوره مطففين، آيات18ـ21.

[2]. سوره توبه، آيه105

[3] . مفاتيح الغيب، ج‏30، ص746 و 747.

[4]. سوره توبه، آيه12.

[5]. سوره توبه، آيه10.

[6] . مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص613 و 614.

  1. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج44، ص325.

[8]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه53.

[9]. الامالي(للطوسي)، ص677.

[10]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص185.