مجموعه تفسیر سوره مدّثر از آیت الله جوادی آملی
چهارشنبه، 28 فروردین 1398
33 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
سوره مبارکه «مزمل» همان که ملاحظه فرموديد، عصاره مطالب آن گذشت و اگر بحثهاي کوتاهي درباره آخرين آيه آن باشد، در مسئله سوره «مدثّر» و اينها بازخواني خواهد شد؛ اما سوره مبارکه «مدّثّر»:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (1) قُمْ فَأَنْذِرْ (2) وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ (3) وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ (4) وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (5) وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ (6) وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ (7)﴾
بهترين راه براي شناخت اينکه اين سوره در مکه نازل شد يا مدينه؟ بررسي محتواي اين سوره است. سوره مبارکه «مزمّل» که دارد: ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً﴾[1] و مانند آن، معلوم ميشود مقدار قابل توجهي از آيات نازل شده است که سخن از ترتيل آن آيات است و نميتواند اين سوره اوّلين سوره باشد.
مطلب ديگر اينکه اگر گفته شد حقيقت نماز همان قرآن مرکّب و ممثّل است؛ يعني قرآن وقتي مجسّم شود به صورت نماز درميآيد، آن وقت اين سؤال مطرح شده است که چطور درباره قرآن آمده: ﴿اقْرَأْ﴾ يا ﴿فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾[2] و درباره نماز آمده است: ﴿أَقيمُوا الصَّلاةَ﴾؛ البته اين درباره ﴿أَقيمُوا الصَّلاةَ﴾ يک نکته دقيقي بود که قبلاً هم ملاحظه فرمويد، براي اينکه ديني که نماز را عمود ميداند، اين دين حرفهاي آن بايد هماهنگ باشد. اگر يک مکتب نماز را عمود دانست ديگر درباره نماز نبايد بگويد نماز بخوان، چون ستون را نميخوانند؛ لذا دين هماهنگ با اين مبنا هميشه درباره نماز دارد: ﴿أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ﴾، ﴿يُقِيمُوا الصَّلاةَ﴾،[3] ﴿يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ﴾،[4] براي اينکه ستون را نميخوانند، ستون را اقامه ميکنند. اين يک سنخ حرف زدن است. اگر يک وقت دين بگويد نماز ستون دين است، بعد بگويد نماز بخوان! اين قرآن حکيم نيست، براي اينکه ستون خواندني نيست؛ اما وقتي که دين ميگويد نماز عمود دين است، هر جا يعني هر جا! هر جا سخن از نماز است: ﴿أَقيمُوا﴾,[5] ﴿يُقِيمُوا﴾ است، اين کتاب ميشود کتاب حکيم، براي اينکه ستون را اقامه ميکنند.
در جريان قرآن هم گرچه «أقيموا القرآن» نيامده است؛ اما ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾، «قم فکبّر»، اينها همان معني ايستادگي است نه ايستادن. اين ايستادگي وجود مبارک حضرت، براي اين است که قرآن را به پا بدارد در حقيقت. اين چون مصدَّر به قيام است، آن وقت بازگشت ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً﴾ هم به اين است که «أقم القرآن». در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هم در آخرين وصيتش اين است که «أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْن»؛[6] اين دو تا چراغ را، يعني قرآن و عترت را هميشه روشن نگه بداريد، اين دو تا ستون را، يعني قرآن و عترت را هميشه به پا بداريد. «أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ»؛ «أي القرآن و العترة»، «وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْن»، «أي القرآن و العترة»، پس بازگشت ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ يا ﴿قُمِ اللَّيْلَ﴾ و اينها ايستادگي است، منظور ايستادن که نيست. آن حالت ايستادگي بهترين حالت براي دفاع است.
مطلب ديگر اين است که گاهي در روز دستور ميرسد که شب نماز خود را بخوانيد، يک وقت شبانه آدم را بيدار ميکنند که بلند شو کار داريم. اين معلوم ميشود که خيلي مهم است. اين آيات روز که نازل نشده که شب نماز شب بخوان، همين که حضرت در رختخواب برود، فرمود بلند شو! براي اينکه قول ثقيل است؛ لذا شما شرح حالات حضرت را که بررسي ميکنيد، نماز شب حضرت که اين يازده رکعت، اينطور نبود که مثل افراد عادي يازده رکعت را پشتسر هم بخوانند. يک بيان نوراني حضرت امير دارد که «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَارا أَوْ مَضْمَضَةً».[7] «غَرغَره»؛ مثل مضمضه و اينها، آدم روزهدار وقتي وضو ميکند، مضمضمه ميکند به هر حال چون مضمضمه مستحب است در وضو گرفتن، اين روزهدار که مضمضمه ميکند چه کار ميکند؟ آب را در دهن غرغره ميکند و دور ميريزد و فرو نميبرد. حضرت به سنگردارهايشان به اين عزيزان سپاهي و ارتشي و نيروهاي نظامي خودشان ميفرمود: «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَارا أَوْ مَضْمَضَةً»، وقتي اين روزهدار ميخواهد روزه بگيرد، آب را مضمضه ميکند، آب را در دهن غرغره ميکند و دور ميريزد. فرمود خواب را شما با چشمانتان غرغره کنيد، نگذاريد فرو برود، «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ»، شما در سنگر هستيد، دشمن هم که مرتّب از هر طرف دارد حمله ميکند: «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَارا أَوْ مَضْمَضَةً».
همه اينها ريشهاش از بيانات ذات أقدس الهي به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است تا حضرت ميرفت يک مقدار بخوابد: ﴿يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ٭ قُمِ﴾، ﴿يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأَنْذِرْ﴾، اين آيات همان طليعه خواب نازل شده است، نه اينکه روز نازل بشود، بگويد شما در شب، نماز شب خود را فراموش نکن! لذا شما شرح حالات حضرت را که ميبينيد، اين يازده رکعت نماز را مثل يک انسان سنگرنشين، دو رکعت ميخواند، بعد مقداري فاصله داشت، استراحت ميکرد، بعد دو رکعت ميخواند بعد استراحت ميکرد. اين نه خواب مزه ميکند، نه استراحتهاي ديگر. اين هميشه در حالت نماز است. کسي که دو رکعت يا چهار رکعت بخواند بعد مقداري بخوابد، بعد بلند شود دو رکعت يا چهار رکعت بخواند بعد مقداري بخوابد، اين که خواب نيست. اين خواب را غرغره کردن است در چشم.
اين حالت را چرا در سوره «مزمّل» و در سوره «مدّثّر» و مانند آن آمده؟ براي اينکه قول ثقيل را ميخواهد القا کند. همان دو عنصر محوري، هم اين کتاب مطالبش سنگين است که در بحث ديروز اشاره شد، آسمانها متلاشي ميشود، زمين متلاشي ميشود، پودر ميشود، اينها را فهم علم حصولي آن که آسان است؛ اما حضرت که اينطور ياد نگرفت. اين قول ثقيل: ﴿إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾،[8] کاملاً براي حضرت تشريح کرد که اين کرات چگونه پودر ميشوند، اين ميشود قول ثقيل. آن وقت اين جاهليت را بخواهد متمدّن کند، صريحاً بيان نوراني حضرت اين است که «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه».[9] اين جمله خبريهاي است که به داعي انشا القا شده است. حضرت که نميخواهد فقط اسلام را تعريف کند؛ يعني بکوشيد اين برود روي قله. بهترين حرف را صاحب اين حرف ميزند. آن که جهان را ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾[10] است، آن که انسان را آفريد، بهترين راه را به انسان نشان بدهد، چون انسان يک موجود ابدي است و موجود ابدي بايد کار ابدي را انجام بدهد.
بنابراين اگر در سوره مبارکه «مزمّل» دارد: ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً﴾، خود اين سوره نشان ميدهد در زماني نازل شده است که مقدار قابل توجهي از قرآن بود. اين نميتواند در اوّل «ما نزل» باشد. برخلاف ﴿اقْرَأْ﴾، چون ﴿اقْرَأْ﴾ ميتواند «اوّل ما نزل» باشد.
پرسش: ...
پاسخ: نه، آن قبلاً فرمود: ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً﴾، يک وقت است که ميگويد همينهايي که من الآن ميگويم همينها را بخوان. اين دور نيست؛ يعني اينکه دارد «سيأتي عن قريبٍ» اينها را بخوان. يک وقت است که نه، آياتي که قبلاً نازل شده است اين. اگر ابهامي باشد تعيين نهايي به عهده محتواي خود سوره است.
سوره «مدّثّر» با سوره «مزمّل» فرقش اين است آن کسي که دوستانه بالين آدم بيايد بگويد، بلند شو، خبري هست، اين بايد خيلي رفيق باشد، خيلي مهربان باشد، خيلي دوست باشد. اين ميشود حبيب خدا. محبّي با محبوبش، با «حبيب الله» دارد حرف ميزند: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾؛[11] شما ببينيد در شکل اوّل در منطق، حدّ وسط حرف اساسي را ميزند. قدرت هر برهاني به آن حدّ وسطش است. وجود مبارک حضرت ميفرمايد من حدّ وسط محبت هستم، آن هسته مرکزي محبت هستم. خدا محبوب کلّ است، به هر حال همه چيز از ناحيه اوست. شما اگر بخواهيد محِب او باشيد يک حلقه وسطيه، يک ربط وسط، حدّ وسطي ميخواهد. بايد در مدار «حبيب الله» دور بزنيد تا از محبّ بودن به محبوب بودن بار يابيد: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾، محِبّ خدا اگر بخواهد محبوب خدا بشود، بايد در مدار حبيب خدا بگردد. من حد وسط هستم. اين خيلي کار است! يعني اينکه فرمود من، يعني چهارده نفر! به هر حال اگر کسي بخواهد مورد علاقه ذات أقدس الهي باشد، اين حد وسط است، اين دايره است: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾. آن حلقه ارتباطي که محِب را محبوب ميکند، دوست خدا را به جايي ميرساند که خدا دوست او بشود، اين حلقه وسطيه اهلبيت هستند. او اگر بخواهد به جايي برسد، دوستانه خداي سبحان با او سخن ميکند. حالا که جامه در بر کردي، ميخواهي بخوابي، بلند شو، الآن وقت خواب نيست. غرض اين است که اگر روز نازل بشود که شب نماز خود را بخوان، اين يک مقدار اهميت دارد. يک وقت تا انسان ميخواهد برود بخوابد، آيه نازل ميشود؛ لذا حضرت نماز شب ايشان همينطوري بود، اينطور نبود که يازده رکعت پشتسر هم بخواند. اينطور نبود.
«دثار» غير از شعار است؛ «شِعار» آن لباس و جامهاي است که با بدن ارتباط دارد، با شَعر بدن ارتباط دارد؛ مثلاً زيرجامه است، لباس زير است، آن را ميگويند «شِعار». آنچه روي اين است، براي گرم شدن و امثال آن، ميگويند «دثار». آن يک جامه و پيراهني حضرت در بر داشت که «شِعار» ايشان بود، منطقه حجاز منطقه سردسيري که نيست پارچهاي را روي خودشان ميگذاشتند که استراحت کنند، فوراً آيه نازل شد که ﴿يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأَنْذِرْ﴾، اين براي اينکه قول ثقيل را آزمايش بدهد.
حذف متعلّق هم ميگويند مفيد عموم است. يک وقت ميگويند: ﴿أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ﴾،[12] يک وقت ميگويند: ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾[13] در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد که حوزه مسئوليت وجود مبارک حضرت، سه قسمت بود: بخش ملّي و محلّي، بخش منطقهاي، بخش بينالمللي. بخش ملّي و محلّي حوزه مسلمانها بود، بخش منطقهاي مسلمانها و يهوديها و ساير اهل کتاب بود، بخش بينالمللي حوزه انسانيت بود، چه ملحد، چه مشرک، چه کافر هر کسي، ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾،[14] ﴿ذِكْري لِلْبَشَرِ﴾،[15] ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾، اين ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾ حرف جهاني بايد بزند. حرفي بزني که اگر امروز گفتي، امروز داري مصداقش را معين ميکني نه محدوده حرف را، چون اگر ديگري که شرق عالم يا غرب عالم هست، بشنود هم همين حکم را دارد. شما الآن داريد مصداق را معين ميکنيد، وگرنه در سوره مبارکه «فرقان» آمده است که ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾، آن وقت وجود مبارک حضرت منذِر اين نذير است. عدهاي که برابر آيه سوره مبارکه «توبه» ميآيند حوزههاي علميه، حشرشان با اولياي الهي! ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِم﴾، اينها فضيلتي دارد. اثر اهل هر شهري، هر روستا و هر محلّي اثرگذارتر از ديگري است. براي اينکه آن مستمع ديگري را که نميشناسد؛ اما اين آقا را ميشناسد، سوابق او را ميشناسد، علم و عمل او را ميشناسد. اين ﴿لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾، اين مسئوليت اينهاست؛ اما حضرت فرمود تو هم اگر ﴿كَافَّةً لِلنَّاسِ﴾[16] هستي، اگر ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾[17] هستي، ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾ هم هستي؛ لذا حالا به چه کسي و درباره چه چيزي سخن بگو! بعداً روشن ميشود؛ اما کار تو انذار است. يک وقت ميگوييم: ﴿أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ﴾، جلسه خصوصي و فاميلي است تا مهمترين مسئله خلافت و امامت را بايد ذکر بکني. يک وقت حرفهاي جهاني است. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[18] است، ﴿ذِكْري لِلْبَشَرِ﴾ است.
اگر اين است بايد بلند شوي، سحَر بلند شوي، آماده باشي: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾. چه کار بکني؟ با «الله اکبر» بايد شروع بکني. «الله اکبر»، اين تکبير که فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأَنْذِرْ ٭ وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ﴾، «تکبير»؛ ما معناي «الله اکبر» را به حسب ظاهر ميدانيم. مستحضر هستيد در کتابهاي فقهي وقتي کتاب صلات تمام شد، يک «کتاب الذکر، کتاب الدعاء، کتاب القرآن»، اين سه کتاب در بخشهاي پاياني کتاب صلات هست. اين از سابق بود. آن بزرگان دين اين کار را ميکردند.
در جريان ذکر روايتهايي که مربوط به «الله اکبر» است را ذکر ميکند. در يکي از روايات حضرت از کسي سؤال ميکند که «الله اکبر»؛ يعني چه؟ عرض کرد «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ كُلِّ شَيْء»؛ خدا از هر چيزي بزرگتر است. حضرت فرمود: «فَكَانَ ثَمَّ شَيْءٌ فَيَكُونُ أَكْبَرَ مِنْه»،[19] چيزي در عالم هست که خدا از آنها بزرگتر است؟ شما شيء را ثابت کردي که آنها کبير هستند و «الله»، اکبر است. «فَكَانَ ثَمَّ شَيْءٌ»، چيزي در عالم هست که خدا از آن بالاتر است يا هر چه هست، آيت و نشانه اوست؟ همه آينه هستند و او را نشان ميدهند، آيت هستند غير از آيت که چيز ديگري نيست. فقط سازنده خود را نشان ميدهد، همين! آينه هر کسی در برابر آن بايستد را نشان ميدهد؛ اما جهان آينهاي است که فقط سازنده خود را نشان ميدهد. فرمود: «فَكَانَ ثَمَّ شَيْءٌ فَيَكُونُ أَكْبَرَ مِنْه».
در روايت ديگر خود حضرت از او سؤال ميکند ـ يک روايت است که کسي از اول از حضرت سؤال ميکند که «اللَّهُ أَكْبَر»؛ يعني چه؟ در روايت ديگر حضرت از اين شخص سؤال ميکند ـ که «اللَّهُ أَكْبَر»؛ يعني چه؟ عرض کرد: «مِنْ كُلِّ شَيْء». حضرت فرمود: «حَدَّدْتَه»؛ خدا را محدود کردي. چرا؟ براي اينکه خدايي هست، اشيايي هستند، مرزها جداست؛ منتها خدا بزرگتر از اينهاست. «حَدَّدْتَه»؛ خدا را محدود کردي؟ عرض کرد، پس چه بگويم؟ فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف»؛[20] خدا وصفپذير نيست! هر چه بگوييد، او بالاتر از آن است، پس اصلش اين است که «حَدَّدْتَه»؛ خدا را محدود کردي، خدا که محدود نيست. عرض کرد، پس چه بگويم؟ فرمود او «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف». آن وقت کلّ عالم ميشود آيت و نشانه او.
فرمود شبِ تاريک آيت حق است: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾،[21] روز آيت روشن حق است، شب آيت تاريک حق است. شب، يعني آن سايه مخروطيشکلِ رياضيِ منظمِ دقيق که خسوف و کسوف و طول ليل و اينها با همين معين ميشود، اين آيت حق است. فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾، او يک آيت روشني است، اين يک آيت تاريک است، پس کلّ جهان ميشود نشانه او. آن وقت کلّ جهان اگر نشانه او شد، پس چيزي در جهان نيست که بتواند برخلاف او کار بکند. ﴿وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ﴾، آن وقت حرفهايت را ميتواني اجرا کني.
پس ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ ٭ وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ﴾، اينطور است. ﴿وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ﴾؛ جامه پاک در بر کن. اين لباس تقوايي که در قرآن آمده است که لباس تقوا خير است، البته طهارت ظاهري هم معيار هست، آدم لباس را بايد پاک بکند، اينها سرجايش محفوظ است؛ اما جامه تقوا در بر کردن، لباس پاک پوشيدن که حافظ طهارت انسان باشد، همين است. ﴿ثِيابَكَ فَطَهِّرْ﴾؛ جامه پاک بپوش، همن لباس تقواست. مگر نميخواهي قول ثقيل را تلقّي کني؟ يک؛ مگر نميخواهي قول ثقيل را پياده کني، جاهليت را به عقلانيت تبديل کني، دو؛ ﴿وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ﴾. اين کار را انجام بده، اينها را همين که حضرت رفت بخوابد، اين آيات نازل شد که برنامه تو اين است. اين خودسازي است.
﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾؛ از هر چه پليدي است، بايد هجرت کني. حالا هجرت از مکه و مدينه و اينها مهم نيست، هجرت مکان و زمان مهم نيست. دوري جستن از باطل و از کذب و از هر چه خلاف است، از هر چه غير خداست، «استغفر الله»، ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾. اين «الف و لام» آن هم «الف و لام» جنس است. هر چه که غير خداست، اگر باطل است، اگر کذب است، اگر زور است، اگر معصيت است، «أو ما شئت فسمّه»، از همه ناپاکيها هجرت کن! اين قول ثقيل را ميخواهي تحمل کني، قول ثقيل را ميخواهي اجرا کني. ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾، حالا آن مهاجرت از مکه به مدينه و امثال آن جزء فروعات اين مسئله است.
بعد هم فرمود: ﴿وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ﴾؛ مبادا بگوييد اينها کار سنگيني است و منّت بگذاري و بگو من کار سنگيني کردم. نه! مسئوليت خيلي مهم است، سمَتي هم که ما به شما داديم، خيلي مهم است. اينها قابل اجرا هست، پشتوانه تو هم من هستم. آن بحثهاي ﴿ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً﴾[22] هم که يادت نرود. هر جايي که لازم باشد، نيروهاي امدادي من آنجا حاضر هستند، مبادا يک وقت منّت بگذاري و کثير بشماري، بگويي اينها کار سنگيني است. بر خدا و دين بخواهي منّت بگذاري، نه! حالا آن مسئله ﴿وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ﴾ که گفتند اگر چيزي به فقير کمک کردي بر کسي منّت ننهيد، ﴿لا تُبْطِلُوا﴾، اين درست است ﴿بِالْمَنِّ وَ الْأَذی﴾.[23] آدم چيزي داد به کسي منت بگذارد، اين عمل را باطل ميکند؛ يعني به هر حال تحقير است و مبادا اين را کثير بشماري، چون درست است که داري ميدهي؛ اما همه اينها نعمتهاي الهي است و حواس شما باشد که با ما رابطه داري!
اين يک بيان نوراني از زکريا و حضرت ابراهيم(سلام الله عليهما) و اينها هست که اينها رابطهشان را با خدا به ما آموختند. ما يک رابطههاي دستوراتي داريم؛ نمازي داريم، روزهاي داريم، دعايي داريم، مناجاتي داريم، اينها را داريم؛ اما نزديکترين دعا با خدا چيست که بخواهيم زمزمه کنيم؟ مخصوصاً در ماه شعبان. حالا در ماه شعبان هم ملاحظه فرموديد اين دعاها را که هر روز قرائت و تلاوت ميکنيد، اين صلوات از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) است. به ذات أقدس الهي عرض ميکنيم که اين پيغمبر که شما او را اينطور تربيت کردي، قول ثقيل به او دادي، مسئولت ثقيل هم به عهده او گذاشتي، او هم ايفا کرده است، خدايا ما ميخواهيم رابطه ما با اين حبيب تو اينطور باشد: «وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً»،[24] اين را هر روز ميخوانيم ـ إنشاءالله ـ! «مهيعأ»؛ يعني چه؟ اين «مهيعأ» با «هاء هوّز»، آن زمين باز و وسيعي که از هر جا بخواهي وارد بشوي، راه هست. بعضي از جاها دري دارد، يک راه خاصي دارد که از آن راه ميخواهند وارد بشوند يا اگر در و پيکر نباشد، به هر حال کوه و تپّه و اينهاست که نميشود از هر جايي وارد شد؛ اما يک دشت وسيعي که کسي از هر راهي بخواهد وارد بشود، ميتواند، اين را ميگويند «طريق مهيعأ». اين جُحفه که جزء يکي از ميقاتهاي ماست، اين اصلش جحفه نبود، کساني که از آن منطقه ميآمدند وارد جدّه ميشدند، بعد ميخواستند وارد مکه بشوند، جحفه مُحرِم ميشدند. اين جحفه اول جحفه نبود، اول اسمش مهيعأ بود. بيابان باز و وسيعي بود، هر قافله از هر راهي که ميآمد، آنجا ميتوانست مُحرِم بشود. بعد از اينکه يک سيل ويرانگري آمد به تعبير صاحب مجمع[25] بخش وسيعي از اين را إجحاف کرد به زعم آنها، اين را درّه درست کرد و از بين برد، شده جُحفه. وگرنه اسمش که جحفه نبود، اسمش قبل از آن سيل مهيعأ بود. اين مهيعأ هم که گفتند علم بالغلبه است؛ يعني دشت وسيع که هر کسي از هر راهي بخواهد بيايد، راه باز است.
ما در ظهرهاي روز ماه شعبان به دستور امام سجاد(سلام الله عليه) به خدا عرض ميکنيم: خدايا! رابطه ما و پيغمبر را طريق مهيعأ قرار بده که هر وقت خواستيم برسيم با حضرت. «وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً»،[26] حالا اين طريق مهيعأ را اينها چگونه به ما نشان دادند؟ ما به هر حال به مهمانی خدا ميخواهيم برويم، با چه سرمايهاي برويم؟ اصلاً ماه شعبان اينکه ميبينيد مرحوم ابن طاووس و ساير بزرگان اين أدعيه خودشان را از ماه مبارک رمضان شروع ميکنند، براي اينکه دو يعني دو! هم در روايات هم در أدعيه، از ماه مبارک رمضان به عنوان «رَأْسُ السَّنَة»،[27] يک؛ از ماه مبارک رمضان به عنوان «غرّة الشهور»،[28] دو، چون در روايات و در ادعيه از ماه مبارک رمضان به عنوان اوّل سال و اوّلين ماه با اين دو تعبير ياد شده است، افرادي مثل ابن طاووس(رضوان الله اليه) و ديگران تاريخ سال را از ماه مبارک رمضان شروع ميکنند. ماه مبارک رمضان اوّل سال است، ماه شعبان آخر سال.
اينکه ميبينيد ماه شعبان يک عده زياد تلاش و کوشش ميکنند، براي اينکه تمام بدهيهايشان را بدهند. توبه ميکنند، استغفار ميکنند، قضاها را انجام ميدهند، براي اينکه آخر سال است و آخر سال انسان بايد حسابهايش را بررسي بکند. ابن طاووسها سيره و راه آنها اين است. ما اگر بخواهيم با ذوات قدسي اهلبيت(عليهم السلام) آشنا بشويم، به زبان اينها، به زبان قرآن و به زبان انبيا با خدا حرف بزنيم، اينها هم دعاي «مناجات شعبانيه» دارند، هم ميگويند مضطر است، مضطر خدا «أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ وَ أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيف»،[29] اينها سرجايش محفوظ است. خدايا يک مخلوقِ ضعيفِ عاجزِ فقير آمده در خانه تو، اينها همه خوب است؛ اما ببيند دعاي زکريا يا دعاي ابراهيم(سلام الله عليهما) چيست؟ به خداي سبحان عرض ميکنند خدايا! من همان هستم که هر وقت خواستم دادي. ببينيد از خود مايه نميگذارد، نميگويد من فقيرم تو غني هستي، من مخلوقم تو خالقي، من ضعيف هستم. وسيله را ضعف خود و عجز خود و مخلوق بودن خود قرار نميدهد. به هر حال انسان يک وسيله ميخواهد. اين دعاي «أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ»، يک وسيله است؛ يعني خدايا! من مخلوق بودنم را وسيله قرار دادم، من عجز خودم را وسيله قرار دادم، من ضعف خودم را وسيله قرار دادم، همين! به ضعف من کمک بکن! به هر حال خودش را مطرح ميکند. ميگويد من ضعيف هستم، به ضعف من کمک بکن! اما اين دعاي زکريا و ابراهيم اين نيست، خيلي اين دعا بلند است! در اين دعا که ﴿لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا﴾،[30] اصلاً نامي از خود او نيست. در ميزند، کيست؟ جواب: کسي است که هر وقت خواست، به او دادي، همين! به فعل خدا تمسک ميکند. نه اينکه من عاجز هستم، به عاجز کمک بکن. من مخلوق هستم، من ضعيف هستم! سؤال: چه کسي است دم در، در ميزند؟ کسي است که هر وقت خواست به او دادي. در آن نام او نيست: ﴿وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا﴾، من هيچ وقت نااميد نشدم.
بعدها ميگويند اين را حاتم طائي هم گفته است. حاتم و امثال حاتم هرگز به اين معارف نميرسند. در شرح حالات حاتم هست که کسي آمده دم خيمه او کمکي خواست. حاتم گفت کيست؟ اين گفت من همان کسي هستم که پارسال آمدم چيزي به من دادي. حاتم خوشش آمد، گفت اين کسي است که به فعل من، به کَرم من تمسک کرده، دليلي نياورده است، من چرا به او ندهم؟ اين نميتواند از حنجره حاتمها دربيايد، اين از حنجره زکريا و ابراهيم و اينگونه از انبيا هست. خيلي يعني خيلي! حواس شما جمع باشد، اين با «أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ»، اينها خيلي فرق ميکند. در همه آن دعاها خود انسان مطرح است، ميگويد من ضعيف هستم، من عاجز هستم، من ذليل هستم، من ناتوان هستم، من فقيرم، به من کمک کن؛ اما اين ﴿وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا﴾، هيچ نامي از او نيست. من کسي هستم که هر وقت خواستم، دادي! هيچ وقت من نااميد نشدم. ببينيد تمام محور اين حرف کَرم اوست. من چه کسي هستم، حالا هر کسي هست! چه کار داري که چه کسي هستم؟! هر وقت خواستم، دادي، همين! ﴿لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا﴾.
اين خاصيت ماه پُر برکت شعبان است. فرمود اينها را از خدا بخواه. اينها را پيغمبر آموخت. اينها را فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾، بلند شو اين کارها را انجام بده! ﴿وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ ٭ وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ ٭ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾، با اينها با اين مناجات، هم قول ثقيل را خوب دريافت ميکني، هم قول ثقيل را خوب اجراي ميکني. هيچ کسی فکر نميکرد نظام اسلامي و انقلاب اسلامي، ايران را به اين عظمت برساند که در برابر تمام ابرقدرتها ادعاي استقلال بکند. با همين مکتب پيدا شد. فرمود مبادا اينها را زياد بشماري، مبادا اين کارها را بکني؟ اين کارها را نکن!
﴿وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ﴾؛ اين صبر و بردباري را، هم در آن تحمل قول ثقيل، هم در اجراي اين قول ثقيل صابر باشد، مستقيم باش! حالا مسئله معاد چون نقش تعيين کننده دارد، اين فراز بعدي است؛ اما غرض اين است که اين ﴿يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾ها حبيبانه است، ﴿يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾ حبيبانه است. تا اينکه حضرت رفت که بخوابد، فوراً او را بيدار ميکرد، حضرت هم همين کار را ميکرد؛ لذا در شرح حال آن حضرت هست که نوم در چشمان حضرت غرغره ميشد و وجود مبارک حضرت امير هم به سربازانش فرمود: «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ»، البته اين برای سنگرنشينهاست، براي ما چگونه مستحب است نماز شب بخوانيم؟ آن اُولاست، آن سبکي که يک مقدار اوّل بخوانيم يک مقدار وسط بخوانيم، نه اينکه يازده رکعت را پشتسرهم بخوانيم.
اينطور نماز خواندن، يعني در سنگر بودن، يعني هميشه مواظب بودن. اينها را در اوايل بعثت نازل کرده است تا حضرت هم در مسئله تحمل قول ثقيل هم در مسئله اجراي قول ثقيل، بتواند قيام کند و مقيم باشد ـ إنشاءالله ـ!
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره مزمل، آيه4.
[2]. سوره مزمل، آيه20.
[3]. سوره ابراهيم، آيه31 و37؛ سوره بينه، آيه5.
[4]. سوره بقره، آيه3؛ سوره مائده، آيه55؛ سوره انفال، آيه3.
[5]. سوره بقره، آيات43 و83 و11.
[6]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه149.
[7]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، نامه11.
[8]. سوره مزمل، آيه5.
[9]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.
[10]. سوره شعرا، آيه28؛ سوره مزمل، آيه9.
[11]. سوره آلعمران، آيه31.
[12]. سوره شعرا، آيه214.
[13]. سوره فرقان, آيه1.
[14]. سوره مدثر، آيه36.
[15]. سوره مدثر، آيه31.
[16]. سوره سبا، آيه28.
[17]. سوره انبياء، آيه107.
[18]. سوره فاطر, آيه15؛ سوره بقره، آيات21، 28؛ سوره نساء، آيه1 ... .
[19]. معاني الأخبار، ص11.
[20]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج1، ص117.
[21]. سوره إسراء، آيه12.
[22]. سوره مدّثّر, آيه11.
[23]. سوره بقره, آيه264.
[24]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.
[25]. مجمع البحرين، ج5، ص31.
[26]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.
[27]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص4؛ تهذيب الأحكام (تحقيق خراسان)، ج4، ص333.
[28]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج1، ص31؛ الوافي، ج11، ص364.
[29]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص618.
[30]. سوره مريم، آيه4.