درس اخلاق - جلسه ۱۰۱

مجموعه درس اخلاق از آیت الله جوادی آملی

پنجشنبه، 21 شهریور 1398

33 دقیقه

اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبِينَ الأَنْجَبين ‏سَيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّه فِي الْعالَمِين بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)».[1]

سانحه جهاني عاشوراي حسيني را به پيشگاه ولي عصر(ارواحنا فداه) و جامعه بشري و اسلامي و شيعي و به شما برادران و خواهران بزرگوار تعزيت عرض مي‌کنم!

امروز دوازدهم محرّم است، طبق برخي از نقل‌ها مصادف با رحلت امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) است، گرچه تاريخ رحلت آن حضرت را بيست و پنجم محرّم ضبط کردند. آنچه که مناسب اين ايام است بيان نوراني زينب کبريٰ(سلام الله عليها) است که بعد از آن گفت‌وگو و محکوم کردن ابن زياد در دار الإماره، وقتي آن شخص براي زخم زبان به وجود مبارک زينب کبريٰ(سلام الله عليها) گفت: «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَهْلِ بَيْتِكِ» کاري که خدا با برادرت کرد را چگونه ديدي؟ که اين کار را کار الهي دانست نه کار شيطانی، حضرت فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»[2] به ما خيلي خوش گذشت، ما غير از زيبايي چيزي ديگر نديديم.

البته بعدها «رقّت و بکت»؛ اما در آن گفت‌وگوي رسمي هيچ گريه‌اي نکرد و هيچ اظهار ناله‌اي نکرد. فرمود به ما خيلي خوش گذشت. اين «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»؛ يعني خيلي زيباست! چون حصر است؛ يعني خيلي خوش گذشت به ما! زينب کبريٰ طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليها) عالمه غير معلمه بود که حضرت مي‌فرمود: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة»؛[3] يعني تو جزء نگاران مکتب‌نرفته‌اي که عالم شدي؛ يعني نزد کسي درس نخواندي؛ اما همه چيز مي‌داني. اين را امام زمانش نسبت به زينب کبريٰ(سلام الله عليهما) فرمود «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة». اين بانو که عقليه بني‌هاشم است، وقتي بفرمايد به ما خيلي خوش گذشت، معلوم مي‌شود ريشه قرآني دارد. اين اصل اول که چگونه کربلا زيباست؟

ريشه قرآني بيان نوراني زينب کبريٰ آيه سوره مبارکه «آل‌عمران» است. در سوره «بقره» فرمود: مبادا يک وقت درباره شهيد بگوييد مُرد؛ اين دهنتان را بايد مواظب باشيد. نگويد مُرد، بگوييد رحلت کرد، سفر کرد: ﴿وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾،[4] ديگران مي‌ميرند بگوييد مُرد، عيب ندارد؛ اما درباره شهيد نگوييد مُرد. بگوييد به مقصد رسيد. اين نهي‌اي است که ذات أقدس الهي در سوره «بقره» به ما فرمود که زبان خودتان را مواظب باشيد، نگوييد اينها مُردند: ﴿وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ﴾، بگوييد اينها زندگاني هستند که سفر کردند، چرا؟ براي اينکه ديگران مي‌ميرند و نمي‌دانند که کجا مي‌روند! اينکه در قبر تلقين مي‌کنيم «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ»؛[5] يعني يک حادثه‌اي براي تو پيش آمد يک صحنه‌اي رفتي، الآن نمي‌داني کجايي؛ ولي بدان اين مرگ است ما هم مي‌ميريم. اين تلقين مرده در قبر يعني همين! «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ ... وَ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ»؛[6] اين بيچاره يک تحوّلي ديد، خيلي‌ها نمي‌فهمند که مُردند مي‌گويند يک صحنه‌اي است که براي آنها آشنا نيست. اين تلقين کننده مي‌گويد اينکه تو داري مرگ است، خيلي‌ها مُردند، ما هم مي‌ميريم؛ ولي نگران نباش، رحمت الهي زياد است و مانند آن. اما درباره شهيد فرمود: نگوييد مرده است، زنده‌اند، از شما زنده‌تر هستند. وقتي از شما زنده‌ترند و بفهم‌ترند چرا مي‌گوييد مرده‌اند؟ ﴿وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾؛ اين در سوره مبارکه «بقره».

در سوره «آل‌عمران» مي‌فرمايد حالا که مرده نيستند، پس زنده هستند چکار مي‌کنند؟ آنجا در سوره مبارکه «آل‌عمران» فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون ٭ فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛[7] فرمود حسين بن علي عصر عاشورا خوشحالِ خوشحال بود، چون به مقصد رسيد، مهمان الهي شد. آنجا که جاي رنج نيست. فرمود مبادا خيال کنيد اينها مرده‌اند: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ﴾، يک؛ ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾، دو؛ ﴿يُرْزَقُونَ﴾، سه؛ ﴿فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾، چهار؛ خيلي خوشحال‌اند.

زينب کبري از حسين بن علي با خبر است که خيلي به حسين به علي خوش مي‌گذرد در آنجا، چون به مقصد رسيده است، به وظيفه‌اش عمل کرده و عده‌اي را «إلي يوم القيامة» هدايت کرده است، جلوي خيلي از فسادها را گرفته، حکومت‌هاي ظالم را سرنگون کرده. انقلاب‌ها مخصوصاً انقلاب اسلامي محصول اين است، ميوه اين درخت است، آن راهپيمايي‌هاي چهارگانه تاسوعا و عاشورا و اربعين و 28 سفر کار پهلوي را ساخت. مردم هم در اين هشت سال دفاع، بلکه ده سال، نه هشت سال، چون دو سال جنگ داخلي بود؛ منتها خورد بود نه زد و خورد. هشت سالش جنگ خارجي بود زد و خورد بود. اين انفجارهاي هفتاد نفر و شصت نفر، دو نفر رئيس جمهور و اينها جنگ بود. منتها خورد بود نه زد و خورد. جنگ هشت جنگ زد و خورد بود؛ اما اين دو سال اول فقط جنگ خورد بود ما فقط شهيد می‌داديم، آن شهدايي که در کوي و برزن بودند ترورها يک طرفه بود، در نخست‌وزيري اين‌طور بود، در رئيس جمهوري اين‌طور بود، در دادگاه انقلاب اين‌طور بود همه‌اش خورد بود.

اين محراب شهادت و محراب ائمه، آن پيرمردهاي هفتاد، هشتاد سال را منفجر کردند تا جوان‌ها. تمام اين ده سال را اين آيات نوراني کربلا اداره کرد. اينکه امام(رضوان الله عليه) فرمود: خون بر شمشير پيروز است، اين را ايشان از کجا گفته؟ زينب کبريٰ فرمود ما پيروز شديم. ما بنا شد جامعه را هدايت کنيم که بشر زير بار ظلم نرود و نمي‌رود. شما هند مي‌رويد همين جريان کربلاست، غرب مي‌رويد همين‌طور است، شرق مي‌رويد همين است. مي‌گوييد ما زير بار ظلم نمي‌رويم. وجود مبارک سالار شهيدان که نفرمود من بيعت نمي‌کنم. فرمود «مثلي»؛ يعني «مثلي»، اگر انساني فکر مي‌کنيد «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَ يزيد بن معاوية»؛[8] نفرمود «أنا لا أبايع»، نفرمود من بيعت نمي‌کنم؛ فرمود هر کس حسيني فکر مي‌کند، زير بار ظلم نمي‌رود؛ چه آمريکا، چه صهيونيسم، چه ديگري. هر کسی حسيني فکر مي‌کند؛ اين بيان زنده است. اين بيان به ايران شرف داد، به امام شرف داد، به شهدا شرف داد، به شهداي محراب شرف داد.

الآن عزيزترين خانواده‌ها نزد ما خانواده‌هاي معزّز شهدا هستند، همه اينها با همين جريان سيد الشهدا است. نفرمود من بيعت نمي‌کنم، نفرمود «أنا لا أبايع»؛ فرمود: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ»، هر کسی مثل من آزادانه و آزادانديش است زير بار ظلم نمي‌رود. اين فکر زنده است.

اين آيه سوره مبارکه «آل‌عمران» دارد: ﴿فَرِحينَ﴾، خدا مي‌فرمايد اينها خوشحال‌اند، به مقصد رسيده‌اند؛ هم وظيفه خودشان را ادا کردند هم ميلياردها بشر را «إلي يوم القيامة» به مقصد راهنمايي کردند و هم آنجا در بهشت‌اند، اينکه برای آنها رنجي نيست. براي آنها سؤال قبر و اينها که نيست.

زينب کبريٰ(سلام الله عليها) هم از آيه سوره «آل‌عمران» با خبر است، هم از آنچه به برادرش مي‌گذرد با خبر است؛ لذا فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»، خيلي به ما خوش گذشت. ما وظيفه‌مان را انجام داديم، ميلياردها بشر را آزاد کرديم، هر کسی هر جا سخن از حرّيت و آزادي دارد شاگرد کربلاست، ما آمديم با تو مبارزه کرديم. ما زنده‌ايم. البته آن رقّت و عاطفه و اينها سرجايش محفوظ است، تنها که شدند و فاصله که گرفتند «رقّت و بکت» آنجا هم دارد که حضرت زينب گريه کرد، اين درست است از نظر عاطفي، به هر حال چه طور مي‌شود که آن مصيبت را ببيند و ناله نکند؟ اما در برابر دشمن فرمود خيلي به ما خوش گذشت: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»! اين مال مجلس کوفه.

سخنراني هم کرد، شام هم که اوضاع را عوض کرد. شام شما مي‌دانيد اتاق فکري بود، اتاق جنگي بود، مسيحي‌ها در آن شرکت کردند، غير مسيحي‌ها شرکت کردند، بيگانگان که عليه انقلاب تلاش و کوشش می‌کنند آنجا هم همين‌طور بود. آنجا که تمام تلاش و کوشش آنها صرف اين بود که بني‌هاشم را بکوبند، زينب کبريٰ برخاست و سخن کرد. حالا سر مطهر هم در طشت هست، آن هم چوب خيزُران، نه خيزَران. «خيزُران» اين چوب‌ها را شما اينجا مي‌بينيد، يک درخت انار دارند، يک درخت انجير. درخت انجير چوبش محکم نيست، براي ساختمان و زد و خورد و عصا محکم نيست؛ اما چوب درخت گيلاس و درخت‌هاي ديگر چوبشان خيلي سفت و سخت است که اگر بخواهند تختي درست کنند، عصايي درست کنند از همان درست مي‌کنند. خيزُران، نه خيزَران. خيزُران يک درختي است که چوبش بسيار سخت و سفت است و در هند روييده مي‌شود و از آنجا شاخه‌ها و چوب‌ها را مي‌آوردند زنداني‌ها را با آن چوب بزنند. اين چوب خيزُران است.

اين چوب به دست خليفه‌ها بود. يزيد(عليه اللعنة) چنين عصايي هم چنين چوب کوتاهي هم که سفت است و چوبش مثل درخت انار با درخت انجير خيلي فرق دارد. يک چنين چوبي در دستش بود که دردناک بود. اين چوب را به لب و دندان مطهر حضرت مي‌زد که صداي يک عده‌اي بلند که «ارْفَعْ قَضِيبَكَ عَنْ هَاتَيْنِ الشَّفَتَيْنِ‏».[9] آنجا زينب کبري برخاست و سخنراني کرد و اوضاع را برگرداند و امام سجاد با اينکه دستش بسته است، با اينکه اسير است، يک نيش‌زن شامي به قصد بي‌ادبي و نيش‌زدن آمده به پيشگاه امام سجاد که امروز روز شهادت و رحلت اوست، گفت چه کسي پيروز شد؟ فرموند ما. در حالي که دستش بسته است! دستش بسته است. او آمده براي نيش‌زدن. گفت: «مَنْ غَلَب‏» چه کسي پيروز شد؟ فرمود ما. گفت چطور شما پيروز شديد با دست بسته آمديد؟ فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم‏»؛[10] وقتي موقع نماز شد، اذان و اقامه مي‌گويي در اذان نام چه کسي را مي‌بري؟ ما رفتيم نام پيغمبر را زنده رکديم و برگشتيم. اموي و مرواني خواستند اين نام را حذف کنند. ما رفتيم پيغمبر را، علي را، اهل‌بيت را، قرآن را زنده کرديم و برگشتيم، پس ما پيروز شديم.

بنابراين غرض آنها خاموش کردن چراغ دين بود و حسين بن علي اين چراغ را روشن کرد، يک؛ خود هم وارد بهشت شد، دو؛ لذا زينب کبريٰ از هر دو جريان با خبر است، سه؛ گفت: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»، خيلي به ما خوش گذشت. ما رفتيم دِيْنمان را ادا کرديم، ميليون‌ها نفر را هدايت کرديم، انقلاب‌ها به راه انداختيم، هر کسی مي‌آيد به ياد کربلاست. الآن شما مي‌بينيد از ساساني تا پهلوي، اين دو هزار و پانصد سالي که مي‌گويند مال کوروش و امثال کوروش يک تکه خاک مال اينها در اين کشور نمانده است؛ اين همه سلاطين آمدند و رفتند. حالا پس‌فردا که اربعين شد، مي‌بينيد که بيست ميليون آنجا راه‌اندازي مي‌شود. اينها را چه کسي راه انداخته است؟ فرمود ما پيروز شديم؛ لذا خوشحاليم «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»!

در سوره مبارکه «آل‌عمران» اين هست و به شما آقايان هم ـ إن‌شاءالله ـ بشارت مي‌دهند؛ يعني شما عزاداراي که به هر حال در اين مراسم عرض ادب کرديد و اظهار ارادت کرديد و ـ إن‌شاءالله ـ راهيان راه شهداي کربلا هستيد، دستور اينها را عمل مي‌کنيد، يک سؤالي شهدا با ذات أقدس الهي دارند. اين را در سوره مبارکه «آل‌عمران» دارد. اينها چه مي‌گويند: ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾، فعل مضارع است و مفيد استمرار است؛ يعني مرتّب اينها از خدا سؤال مي‌کنند مژده بدهيد، شيعيان ما در کجا هستند؟ در چه راهي هستند؟ تا کجا هستند؟ ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾.[11] اين ﴿بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است به اصطلاح اهل فنّ. ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ﴾، اين شهدا چون زنده‌اند، روزي را از خدا دريافت مي‌کنند، با خدا گفتگو دارند همان‌طور که ما با خدا حرف مي‌زنيم، مي‌گوييم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾[12] حرف مي‌زنيم. اينها هم آنجا که هستند با خدا حرف مي‌زنند. مهم‌ترين حرفشان اين است که اينها که راهي راه ما هستند، الآن کجايند؟ کمک هم مي‌خواهند؟ ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾، ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا﴾ که عدم ملکه است؛ يعني کساني که هنوز نرسيدند. ما هم در تعبيرات فارسي سه تا قضيه داريم، يک کسي که مسافر هست؛ مثلاً مي‌خواهد از تهران بيايد دماوند، بگوييم اينها رسيدند. گروه دوم کساني هستند که حرکت کردند در راه هستند، مي‌گوييم هنوز نرسيدند. گروه سوم که در منزلشان هستند، نمي‌گوييم هنوز نرسيدند، مي‌گوييم راه نيفتادند. آنها که راه نيفتادند، اين دستورات ديني با آنها کاري ندارد، شهدا با آنها کاري ندارند. آنها که راه افتادند، در راه هستند و به مقصد نرسيدند، به آنها مي‌گويند: ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا﴾؛ يعني هنوز نرسيدند که عدم ملکه است، ما هم در تعبيرات فارسي و ادبيات فارسي چنين تعبيري داريم مي‌گوييم اينها هنوز نرسيدند؛ يعني در بين راه هستند. شهدا به خداي سبحان مي‌گويند به اينکه آنهايي که در راه‌اند، بشارت بده، کمک بکن که تسريع بشود، مانعشان برطرف بشود، زودتر برسند، زودتر به مقصد برسند، نه اينکه زودتر بميرند، زودتر به مقصد برسند. آنها مي‌خواهند عالم بشوند، کامل بشوند، فاضل بشوند، سعادتمند بشوند، زودتر به مقصد برسند: ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾؛ يعني مرتّب مي‌گويند خدايا مژده بده! اينها کجا هستند؟ چند کيلومتري‌اند؟ چقدر مانده به ما برسند؟ اين در سوره مبارکه «آل ‌عمران» است.

اما آن که در سوره مبارکه «بقره» است، اين است که ﴿الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ٭ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ﴾؛[13] يعني اگر کسي مصيبت‌زده باشد و صابر بشود و صبغه الهي اين رخداد را ببيند، صلوات خدا بر او ﴿أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ﴾؛ چه کسي از زينب کبريٰ و شهدا صابرتر؟ اينها مصيبت را الهي دانستند، صبر کردند، گفتند ما صبر مي‌کنيم، خدا هم در سوره مبارکه «بقره» فرمود مصيبت‌زده‌هايي که صابر باشند «للّه»، صلوات خدا بر آنهاست: ﴿أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾. چه چيزي از اين بالاتر؟!

حالا روشن شد که زينب کبريٰ(سلام الله عليها) که فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»، براي چيست؟ يعني به ما خيلي خوش گذشت. دنياي ما تأمين است، آخرت ما تأمين است، برزخ ما تأمين است، بهشت ما تأمين است و برترين و بهترين کارها اين است که ميلياردها بشر را ما راه انداختيم. شما هر جا مي‌بينيد مبارزه عليه ستم است، سخن از کربلاست. اين گاندي هند گفت من از کربلا درس گرفتم. کافر هم اگر بخواهد انقلاب کند و زير بار ظلم نرود، اين مي‌گويد من از کربلا ياد گرفتم. اين فخر نيست؟! يک فخر جهاني است؛ لذا زينب کبريٰ فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً» به ما خيلي خوش گذشت!

بعد ابن زياد ملعون گفت: «هذه المتنکرة» اين کيست که ناشناس وارد شد؟ گفتند اين زينب دختر علي است. بعد گفت آن جوان کيست؟ گفتند اين علي بن الحسين است؛ وجود مبارک زين العابدين. گفت علي بن الحسين را که خدا در کربلا کشت ـ معاذالله ـ چون علي اکبر شهيد شد. اينها اين کارها را با سوء استفاده از ضعف فکري مردم الهي مي‌پنداشتند که از طرف خدا اينها کشته شدند. وجود مبارک حضرت علي بن الحسين، زين العابدين فرمود: «كَانَ لِي أَخٌ يُسَمَّی عَلِيّاً»؛ من يک برادري داشتم، او هم علي بود، او را خدا نکشت و لشکريان شما کشتند. ديد که وجود مبارک امام سجاد خيلي گويا و برّان پاسخ مي‌دهد، دستور قتل وجود مبارک امام زين العابدين را داد که زينب برخاست، فرمود تا ما زنده‌ايم اجازه نمي‌دهيم. آنها را کشتيد بس است. آن وقت زين العابدين(سلام الله عليه) فرمود «عمتي اسکتي» ساکت باشد من خودم جواب او را مي‌دهم.[14] ابن زياد گفت اينها چه خانداني هستند، اين همه کشته دادند؛ اما الآن مثل شير غرّش دارند، اينها چه خانداني هستند؟ آن وقت زينب کبريٰ(سلام الله عليه) يک بياني دارد، امام سجاد يک بياني دارد؛ اينها همه روز دوازدهم بود؛ يازدهم بعيد بود که چنين جلسه‌اي تشکيل بشود، در دار الإماره کوفه اين مجلس تشکيل شد، آن هم با سخنراني وجود مبارک امام سجاد، سخنراني وجود مبارک زينب کبريٰ هم در کوفه، هم در شام. بنابراين کسي شيعه اين خاندان است هرگز نه ستم مي‌کند نه زير بار ستم مي‌رود. «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَ يزيد بن معاوية».

مطلب ديگر اين است که حالا تقريباً بحث‌هاي عزاداري به صورت رسمي پايان پذيرفت، گرچه به صورت غير رسمي در طول سال ادامه دارد. ما بهره‌اي که از اين عزاداري سالار شهيدان مي‌بريم اين است که بايد بيدار باشيم. ما يک حسابي درباره خودمان بکنيم آن وقت برويم قرآن کريم چه بياني دارد؟ يک بيان نوراني امام باقر دارد که فرمود: «اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَي كِتَابِ اللَّهِ»؛[15] يعني قرآن يک ترازو است، عقايد، اعمال، اخلاق و اوصاف همه آنچه را که داريد به اين ترازو بسنجيد. ما بايد قرآن‌فهم باشيم، يک؛ آن عُرضه عَرضه را داشته باشيم، دو؛ تا فرمايش امام باقر عمل بشود، سه. فرمود: «اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَي كِتَابِ اللَّهِ»، قرآن ترازو است. کسي ترازوشناس نباشد چگونه مي‌تواند توزين کند؟ فرمود عقيده را، اخلاق را، عمل را، آنچه در منزل با زن و شوهر داريد، آنچه با فرزندانتان داريد، اين را بر قرآن عرضه کنيد. ما دو حال داريم: يک حال بيداري داريم، يک حال خواب. يک کسي که شصت سال زندگي کرده، او تقريباً سي سالش بيدار است، سي سالش خواب است. اين سي سال خواب جدا هم از هم‌ هستند. خواب‌ها را با هم گره نمي‌زنند؛ اما بيداري‌ها بهَم مرتبط‌ هستند. خواب‌ها بهَم مرتبط نيستند. هر شب که کسي مي‌خوابد يک بساط خاصي دارد. خواب ديشب و خواب پريشب و خواب امشب و خواب فرداشب جمع بشود يک شخص بشود محقق، اين‌طور نيست. خواب خواب است! غفلت است؛ اما آن سي سال بيداري، يعني بيداري. اين سي سال را گره مي‌زنند. اين شخص مي‌بيند دوران کودکي هم بود اين بيست سالي که جوان بودم، کتاب نوشتم تحقيق کردم، فلان درجه را پيدا کردم؛ اين مال ارتباط بيداري‌هاست. پس خواب‌ها از هم جدا، بيداري‌ها بهَم مرتبط و گره می‌خورد.

اصل بعدي، به ما فرمودند که بعضي‌ها خواب هستند، بعضي‌ها بيدار: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛[16] بعضي‌ها در جامعه خواب هستند. خواب‌ها که بهَم مرتبط نيست. خواب پريشب، خواب ديشب، خواب پنج سال قبل؛ اما تمام علوم در روز بيداري است. من ده سال قبل فلان مطلب را خواندم، پنج سال قبل فلان مطلب را خواندم، چهار سال قبل فلان مطلب را خواندم، ديروز فلان مطلب را خواندم، اينها را جمع مي‌کند مي‌شود کتاب. اما خواب‌ها که به هم مرتبط نيست. ائمه(عليهم السلام) فرمودند که بسياري از مردم خواب‌ هستند «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»، خواب مي‌بينند. وقتي که مي‌روند بروند دستشان خالي است. انسان که خواب ديد، خواب مي‌بينيد که باغ دارد، راغ دارد، اوضاع دارد، وقتي که صبح که شد دستش خالي است. فرمود اينهايي که موقع رفتن و موقع مرگ دستشان خالي است، معلوم مي‌شود که خوابيده بودند و خيال کردند که باغ دارند، راغ دارند، وضعشان خوب است. اگر مال اينها باشد که بايد ببرند همراهشان. فرمود: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»، غالب مردم خواب‌اند، موقع مرگ بيدار مي‌شوند. اگر خواب‌ها از هم جدا هستند، شما تمام تلاش و کوشش را بکنيد که مسئولين يک کشور را يا افراد يک محل را اينها را به هم متحد کنيد، متحد نمي‌شود طبق آن اصل اولي. بيدارها و بيداري‌ها به هم مرتبط‌اند نه خواب‌ها و خوابيده‌ها. اصرار کتاب و سنت اين است که با هم اختلاف نداشته باشيد، مواظب زبانتان باشيد؛ اين پانزده ميليون پرونده يا کمتر و بيشتر که الآن کل ايران در دعواست، براي اينکه شخص که با خودش دعوا ندارد، لااقل بايد طرف ديگر دعوا دارد اين مي‌شود سي ميليون. اين سي ميليون هم که در آسمان‌ها زندگي نمي‌کنند، در همين شهر زندگي مي‌کنند، در کشور زندگي مي‌کنند، حداقل با يک نفر ارتباط دارند، مي‌شود شصت ميليون؛ آن وقت دلمان مي‌خواهد که برکات باشد و رشد باشد و ترقي باشد، ما مبتکر داشته باشيم و مخترع داشته باشيم! بنابراين درست است که عزاداري ثواب دارد؛ اما عزاداري که بتواند جامعه را بيدار کند. تا اختلاف دارند خواب‌اند؛ تا از همه جدايند خواب‌اند، نوم متفرق است، يقظه و بيداري متحد است، بيداري‌ها حيات انسان را تأمين مي‌کنند نه خواب‌ها. خوابيده‌ها هم هرگز با هم جمع نمي‌شوند: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»، مي‌بيند که عمر رفته چيزي دستش نيست. يک قدري زمين تهيه کرده که با هم دعوا دارند، يک قدري خانه تهيه کرده که با هم دعوا دارند. فرمود بيدار باشيد از خوابتان، اي بيدارها، «أ ليس من نومكم يقظة».[17] تمام تلاش و کوشش علي و اولاد علي(عليه السلام) اين است که ما بيدار باشيم.

پس يکي از اصول اين است که خواب‌ها از هم جدا هستند. دو: خوابيده‌ها از هم جدا هستند. سه: بيداري‌ها به هم مرتبط است. بيدارها هم به هم مرتبط هستند، اين مي‌شود چهار اصل و ما نتيجه‌اي که از سالار شهيدان مي‌گيريم با خودمان اول عرض بکنيم، خوابيم يا بيدار؟ آنچه در دست ماست بيداري است، آنچه که انداختيم و گذشتيم و ديگران بايد بگيرند، خواب است.

در قرآن دارد به اينکه راز اختلاف افراد با هم بي‌عقلي آنهاست. درباره يهودي‌ها اين‌طور دارد که ﴿تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ﴾؛[18] اين برهان قرآن کريم است؛ البته درباره يهودي‌ها است. فرمود شما خيال مي‌کنيد اينها با هم هستند؛ ولي اينها هميشه با هم اختلاف دارند. اين مي‌گويد من برترم، او مي‌گويد من برترم، اين مي‌گويد مال من است، اين براي اين است که دو ثانيه يا سه ثانيه اتومبيل مدام بوق مي‌زند، مدام ترافيک مي‌شود، دو دقيقه صبر کن، حالا بر فرض او اشتباه کرده است. فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ﴾، چون عاقل نيستند مي‌شود پانزده ميليون پرونده. شما اين کشورهايي که يک مقداري عقل دنيايي‌شان خوب است، مگر پرونده دارند؟ سالي يک بار دستگاه قضايي‌شان راه مي‌افتد. اين‌طور که نمي‌شود زندگي کرد.

ما با اين عزاداري‌ها البته نمي‌سوزيم ـ إن‌شاءالله ـ اما نسوختن هنر نيست، جهنم نرفتن هنر نيست. اين همه ديوانه‌ها اينها به جهنم مي‌روند؟ اين همه بچه‌ها مگر اينها جهنم مي‌روند؟ اينها همه عقب افتاده‌ها مگر جهنم مي‌روند؟ نسوختن هنر نيست که آدم نسوزد. آن همه فضايلي که در بهشت است و انبيا و اوليا و کلمات الهي، آن هنر است، وگرنه ما جهنم نرويم، کاري نکرديم. شما تمام بهزيستي‌ها که مي‌رويد، تمام اين معلولان، تمام اين عقب افتاده‌ها، تمام اين بچه‌هايي که مي‌ميرند، مگر اينها جهنّم مي‌ميرند. آدم تلاش و کوشش او اين است که نسوزد؟ اين همه معارفي که براي انبيا و اوليا و شيعه‌هاست. اين عزاداري‌ها براي همين است که ما به هر حال حسيني فکر کنيم. حالا از ما توقع نيست که مثل آنها باشيم، لااقل در اين راه باشيم نه بي‌راهه برويم و نه راه کسي را ببنديم. آن وقت اين کشوري که همه چيز دارد، ديگر احتکار نمي‌شود، گراني نمي‌شود، اختلاس نمي‌شود، نجومي نمي‌شود، مردم جاي نفس آزاد مي‌کشند. اين حداقل اثر عزاداري سالار شهيدان است، اين حداقلش است. مي‌دانيد ما به هر حال درباره امامي بحث مي‌کنيم که اين نسبت به کافر رحيم و مهربان بود؛ آن وقت چرا ما نسبت به داخلي‌مان اين‌طور باشيم؟ همه چيز در اين مملکت هست؛ اما گراني است. رنج مردم است، بيمار است دارو ندارد، اينهاست. سالار شهيدان که نيازي به عرض ادب ما ندارد.

وجود مبارک زينب کبريٰ فرمود به ما خيلي خوش گذشت و در جمع گريه نمي‌کردند، برهان اقامه مي‌کردند، فرمود ما به وظايفمان عمل مي‌کنيم، تا روز قيامت هر کسي داعيه مبارزه عليه ظلم دارد بگويد استکبار نه، اين راهي راه ماست. پس آنچه را که زينب کبريٰ(سلام الله عليها) فرمود به ما خيلي خوش گذشت، سند قرآني آن آيه سوره مبارکه «آل‌عمران» است که فرمود شهدا خيلي خوشحال‌اند به مقصد رسيده‌اند. حالا آن رنج دنيايي را تحمل کردند.

ما اميدواريم که ذات أقدس الهي به فرد فرد شما آن عزت و شرافت و عظمت حسيني را عطا کند که هم عزادار واقعي باشيد و هم بتوانيد از عده‌اي شفاعت کنيد هم مدرّس ديگران باشيد؛ شما که اين پرچم را بلند کرديد، اين حسينيه‌ها را، اين هيئات را، اين مساجد را به خوبي اين ايام اداره کرديد، ذات أقدس الهي از فرد فرد شما به بهترين بپذيرد و شما را معلّم خيلي‌ها قرار بدهد که توفيق شرکت در اين مراسم را نداشتند!

مجدداً مقدم شما را گرامي مي‌داريم و اين سانحه را به حضور مبارک ولي عصر و جهان تشيع تعزيت عرض مي‌کنيم!

پروردگارا امر فرج ولي خود را تسريع بفرما!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه ولي خود حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!

خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

خدايا تو را به قدرتت، به عزتت، به عظمتت و به شرافتت، امنيت مملکت، اقتصاد مملکت، آرامش مملکت، آسايش مملکت، سعادت جوان‌ها، سهولت ازدواج جوان‌ها و ساير مسايل مربوط به حيات ما را به بهترين وجه تأمين بفرما!

مشکلات مملکت را برطرف بفرما!

ادعيه همه را مستجاب بفرما!

بيماران ما را شفا مرحمت بفرما!

ما را در دنيا و آخرت روسفيد نزد اهل‌بيت عصمت و طهارت قرار بده!

فرزندان ما را در ازدواج آنها، مسکن آنها، تحصيل آنها و رفاه متوقّع عنايت بفرما!

دست ما را به بيگانه‌ها دراز مفرما!

دست بيگانه‌ها را به کشور ما قطع بفرما!

اين کشور ولي عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

اين ادعيه را در حق همه مسلمان‌ها شرق عالم و غرب عالم مستجاب بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2]. مثير الأحزان، ص90.

[3]. بحار الأنوار(ط _ بيروت)، ج‏45، ص164.

[4]. سوره بقره, آيه154.

[5]. الکافی(ط ـ الاسلاميه), ج3, ص201؛ زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص353.

[6]. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص177.

[7]. سوره آل‌عمران, آيات 169 و170.

[8]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج44، ص325.

[9]. الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج‏2، ص115.

[10]. الامالي(للطوسي)، ص677.

[11]. سوره آل‌عمران, آيه170.

[12]. سوره حمد، آيه5.

[13]. سوره، آيات56 و 157.

[14]. الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج‏2، ص115 و 116.

[15]. تحف العقول، النص، ص284.

[16]. مجموعة ورام، ج‏1، ص150؛ مرآة العقول، ج8، ص293.

[17]. برگرفته شده از بيان اميرمؤمنان(عليه‌السلام) در خطبه 223 نهج‌البلاغه؛ «ام ليس مِن نَومتك يقظة».

[18]. سوره حشر، آيه14.