تفسیر سوره‌ی تکویر - جلسه ۱

مجموعه تفسیر سوره‌ی تکویر از آیت الله جوادی آملی

شنبه، 23 آذر 1398

29 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (1) وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (2) وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (4) وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (5) وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (6) وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7) وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ (8) بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (9) وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (10) وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ (11) وَ إِذَا الْجَحيمُ سُعِّرَتْ (12) وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (13) عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ (14)﴾.

سوره مبارکه «تکوير» در مکه نازل شد به دليل محتواي خاصي که سور مکي دارند؛ يعني درباره معارف اعتقادي توحيد وحي نبوت و مانند آن است.

مطلب دوم آن است که اوصاف قيامت را که ذات اقدس الهي ذکر مي‌کند آن اوصاف جمالي را و کمالي را و رحمت را به فعل معلوم ذکر مي‌کند، ما اين کار را کرديم ما اين کار را مي‌کنيم ما عفو مي‌کنيم و مانند آن؛ اما اوصاف جلالي حق که قهر و انتقام و کيفر دادن و مانند آن است معمولاً با فعل مجهول ذکر مي‌شود. در مبدأ و در آفرينش همه با فعل معلوم است که ﴿وَ السَّماءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ﴾[1] و مانند آن. اما در جريان به هَم ريختن عالَم غالباً با فعل مجهول ذکر مي‌شود که هم رُعب را برساند و هم اينکه اين اعمال تلخ و آثار تلخ مستقيماً به خداي «أرحم الرّاحمين» اسناد پيدا نکند. اين جلال الهي است که ظهور کرده تمام اين صحنه‌ها حيثيتشان را از دست مي‌دهد؛ براي اينکه اينها وسيله آزمون و امتحان بودند و انسان بايد به آن ابديت خودش برسد وقتي به ابديت خود رسيد نه نيازي به کار دارد، نه نزاعي در کار است نه آزمون است چون تمام اين آزمون‌ها براي آن است که درون انسان مشخص بشود که ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[2] و هر کس به مقصد برسد؛ چون ممکن نيست که حرکت دائمي باشد امتحان دائمي باشد يعني مرتّب خدا خلق بکند امتحان بکند، خلق بکند امتحان بکند؛ به هر حال امتحان براي آن است که درون ظاهر بشود اولاً و هر کس به نتيجه کارش برسد ثانياً. حرکت با دوام سازگار نيست امتحان با دوام سازگار نيست، حرکت به سوي چيزي رفتن است پس به هر حال «دار القرار»ي هست. امتحان براي به مقصد رسيدن است پس پاياني هست عالَم، عالَم امتحان است، پس حتماً پاداشي دارد آرامشي دارد. جهان، جهان حرکت است، حرکت دائم يعني بي‌هدف، يعني لغو و ذات اقدس الهي کارش مصون از لغو است؛ حتماً حرکت بايد به دار القرار برسد حتماً آزمون بايد به پاداش برسد پس اين نشئه الا و لابد به نشئه بي‌حرکتي، بي‌آزموني مي‌رسد.

مطلب بعدي اين است که آيا ما ساکن مي‌شويم يا ثابت مي‌شويم؟ انسان اگر به سکون برسد اين سکون بدتر از آن حرکت، فرسايشي دارد خسته مي‌شود. اگر انسان ساکن باشد آسودگي در او نيست، اين خفقان است اين خستگي است ولي انسان ثابت مي‌شود نه ساکن. الآن اين فرشته‌ها به سال و ماه در نمي‌آيند که مثلاً چند ميليون‌ سال فلان فرشته خلق شد، اما خسته نيست چون ثابت است نه ساکن. شما اين کوه‌ها را که مي‌بينيد وقتي که ساکن هستند زلزله‌اي دارند ريزشي دارند کم و زيادي دارند اما مسائل رياضي را که بررسي میکنيد سخن از خستگي نيست هرگز سؤال نمي‌کنيم که اين دو دو تا چهارتا چند سالش است اين خسته نشده که هنوز دو دو تا چهارتاست! مسائل رياضي اين است؛ مسائل رياضي کف سواد است؛ يعني سکّوي پرش است از اينجا بالاتر برويم هر چه هست سخن از ثبات است نه سکون. روح ساکن نيست ثابت است مثلاً «العدل حسنٌ» اين خسته نشد که الآن ميلياردها سال است که «العدل حسَنٌ» است؟ اين سؤال جا ندارد، براي اينکه اين ثابت است نه ساکن. «دار القرار» دار ثابت است نه ساکن اين جمال حق است؛ اما اين فرو ريختن‌ها که جلال الهي است و نشانه قهر است و نشانه آزمون است و نشانه عذاب است، اينها را غالباً با فعل مجهول ذکر مي‌کنند.

در اين ده آيه اول مثل بسياري از آياتي که «أشراط الساعة» را ذکر مي‌کنند غالباً به صورت فعل مجهول است؛ اما يک جا فعل معلوم ذکر مي‌کند و آن اين است که تمام کارهاي صد ساله يا هشتاد ساله يا هفتاد ساله هر کسي به همراه اوست ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾؛ درست است که در سوره مبارکه «آل عمران» مي‌فرمايد: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ﴾؛[3] هر کس هر کار خيري که در تمام مدت انجام داد مُحضَر مي‌بيند آنجا معلوم نيست که چه کسي احضار کرده است! ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾ اما چه کسي مُحضِر است؟ در سوره «تکوير» مشخص کرد که مُحضِر خود اوست، ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾. عصاره عمل همان نيت است که «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات‏».[4] اين نيات خستگي ندارد سنگيني ندارد که انسان بگويد چگونه ممکن است که اعمال هفتاد ساله را اين آقا بياورد! چون روح عمل، نيت است که به چه قصدي کار کرد؟ به چه قصدي خلاف کرد؟ به چه قصدي وفاق کرد؟ و اين نيت هم بار نيست که انسان به دوش بکشد، آن چيزی که به دوش مي‌کشد در قيامت خود عمل است نتيجه عمل که باری سنگين است؛ اما اينکه فرمود هر کسي نتيجه اعمال هفتاد ساله‌اش را دارد چون روح عمل به نام نيت است و همه را در دفتر ثبت مي‌کند.

بنابراين آنجا با فعل مجهول ذکر کرد که ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾، اينجا هم فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾؛ اين از جاهايي است که نکره در سياق اثبات، مفيد عموم است؛ چون نکره در سياق نفي مفيد عام است بله، وقتي گفتند که «لا يعلم رجلٌ» يعني احدي؛ اما اينجا ﴿نَفْسٌ﴾ نکره است در سياق اثبات است نه سياق نفي، ولي «علمت کل نفس ما أحضرت» هر کسي مي‌داند چه کار کرده است همه يادش مي‌آيد.

خدا مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه)را غريق رحمت کند! اين را در بحار نقل کرده در دنيا انسان که گاهي کارهاي خلافي کرده يادش رفته، گاهي در مجلسي نشسته، موعظه‌اي شنيده يا در مجلس ترحيمي است يا عيادت بيماري است به هر حال در فرصت‌هاي مناسب که «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ‏ نَفَحَاتٍ‏»،[5] دفعتاً يادش مي‌آيد که در بيست سال قبل يا سي سال قبل، فلان بيراهه را رفته است فلان گناه را کرده است؛ ايشان اين روايت را در آنجا نقل مي‌کند که ذات اقدس الهي چنين صحنه‌اي را به يادش مي‌اندازد که او فوراً بگويد «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ»[6] يک استغفار و خدايا اشتباه کردم به جِدّ آمدم که مرحوم مجلسي در بحار نقل مي‌کند اين نعمتي است که به ياد آدم مي‌آيد که من بيست سال قبل، فلان حرف بد را زدم فلان راه را بستم فلان جا اشتباه کردم، اين نعمت است او نبايد از اين نعمت غافلانه بگذرد اين جزء «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ‏ نَفَحَاتٍ‏» است او فوراً بگويد «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» اين براي همين است.

بنابراين خود انسان روح عمل نيت است، يک؛ آوردن روح عمل ولو اعمال هفتاد ساله باشد دشوار نيست سنگين نيست ثابت است نه ساکن، دو. ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾ همه را انسان مي‌فهمد و آن پشت پرده را هم مي‌فرمايد که ما پرده را از جلوي چشم تو برداشتيم و همه صحنه‌ها را کاملاً مي‌بيني که در سوره مبارکه «ق» دارد که: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[7] يعني اسرار عالَم پوشيده نيست، تو آن گناهي که کردي يک پرده‌اي جلوي چشم خود انداختي وگرنه «پرده ندارد جمال غير صفات جلال». خدا غريق رحمت کند حکيم سبزواري را!

پرده ندارد جمال غير صفات جلال * نيست بر اين رخ نقاب نيست بر اين مغز پوست[8]

منتها پرده‌اي ما در جلوي چشم خود داريم. در آن سوره «ق» نفرمود ما از روي عالَم پرده را برداشتيم، نفرمود «کشفنا عن الواقع غطائه»؛ فرمود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ اين پرده‌اي که خودت بافتي و جلوي چشم خود انداختي ما اين را کنار زديم اسرار عالم را مي‌بينيم، چيزي در عالم مخفي نمانده است تو نمي‌ديدي ديگران مي‌ديدند، چطور ديگران مي‌ديدند عالم پوشيده نيست عالم ظاهر و جلي است.

غرض اين است که اين «أشراط الساعة»، بعضي مقدمات دور است بعضي مقدمات نزديک و در بسياري از آيات قرآن سخن از آماده بودن بهشت و جهنم است ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[9] يعني آماده است؛ اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) در آن روايت است که از ما نيست کسي که معتقد نباشد جهنم و بهشت اليوم موجود است، بهشت موجود است جهنم موجود است عده‌اي مشاهده مي‌کنند؛[10] وجود مبارک حضرت امير فرمود: «لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»[11] در قرآن فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ﴾؛[12] يعني الآن هم کاملاً مي‌توانيد جهنم را ببينيد اگر اهل «علم اليقين» باشيد به «عين اليقين» مي‌رسيد، اين راه باز است، اين راه رفتني است که ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ﴾. اين ﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ﴾ مربوط به قيامت که نيست چون در قيامت کفار هم مي‌بينند، در قيامت جهنم را به کافر نشان مي‌دهند مي‌گويند ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾؛[13] ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾[14] همين‌ها که منکر جهنم هستند مي‌گويند بله ديديم. منظور ديدن در قيامت نيست در دنيا اگر کسي اهل «علم اليقين» باشد به «عين اليقين» مي‌رسد ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ﴾ مي‌بينيد و قيامت که خيلي‌ها مي‌بينند.

بنابراين، اين «أشراط الساعة» يک مقدارش نرم است مقدمات دور است آن مقداري که نزديک است گاهي غليظ است و گاهي خيلي لطيف. اينها چون نشانه قدرت و قهر الهي است غالباً با فعل مجهول ذکر مي‌شود، آنجا که جاي لطف و رحمت است مثل مبدأ که ﴿وَ السَّماءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ﴾ و امثال آن، در سوره مبارکه «الرحمن» آنها را با فعل معلوم ذکر مي‌کند. روح عمل چون نيت است اين با ما هست، هر روز مي‌توانيم آن را اصلاح کنيم هميشه مي‌توانيم آن را اصلاح کنيم، نگوييم گذشته گذشت؛ اين روح عمل با ما هست منتها در يک صحنه‌اي حاضر مي‌کنيم اين را فوراً مي‌توانيم ترميم بکنيم اين راه علاج باز است؛ او هم با يک «يا الله» مي‌بخشد، اين قدر رئوف و مهربان است اين قدر اهل گذشت است؛ منتها يکي از بهترين دستوراتي که امام سجاد و ساير ائمه دادند اين است که ما در دعا موحد باشيم، فرمود اگر در دعا موحد باشيد ممکن نيست دعاي شما مستجاب نشود در دعا موحد باشيد يعني چه؟ يعني کسي مثلاً سعه رزق مي‌خواهد روزي حلال مي‌خواهد، چشم او به اين و آن باشد بعد بگويد «اللهم الرّزقني» اين دعاي مشرکانه است؛ فرمود يقين بدان کار از غير خدا ساخته نيست، اگر کسي بيماري دارد خواست شفا پيدا کند بگويد: «اللهم اشف مريضي، اللهم اشف مرضانا» و فلان، چشم او به طبيب و دارو باشد، اين دعا، دعاي مشرکانه است خدا و دارو، خدا و طبيب خدا و بيمارستان اين مشرکانه است. اگر آنها هستند همه را تو دادي آنها را تو اداره مي‌کني وقتي تو بخواهي کل صحنه را برمي‌گرداني، اين دعا دعاي موحدانه است و يقيناً مستجاب است، ممکن نيست دستي به طرف خدا دراز شود و خالي برگردد هيچ ممکن نيست؛ منتها شرط دعا اين است که موحدانه باشد درست است اسباب است اما اسباب را او دارد اداره مي‌کند؛ او آفريد او بايد رهبري کند او بايد اداره کند او بايد اثربخش باشد نه اينکه منهاي ذات اقدس الهي، براي ما معجزه بکن! لازم نيست معجزه باشد معجزه حق است سرجايش محفوظ است و اما همه اينها تحت فرمان تو هستند، تو «رب العالمين» هستي؛ اين دعاي يقيناً مستجاب است.

غرض اين است که اين آيات براي ارعاب مشرکان منکر قيامت هم هست، لذا با مجهول آوردن فعل سازگارتر است. فرمود: ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾؛ پيچيده بشود. تکوير گاهي به معني پيچيدن است که سر و تَه آن جمع بشود، اين شمس با اين عظمت اما اين طور نيست که انسان خيال بکند اين آفتابي که ميليون‌ها وزن دارد و امثال آن چگونه است؟ نخير، اين نسبت به ذات اقدس الهي يک ذره بيش نيست تکوير اين است. گاهي سر و تَه يک شب را يا يک روز را جمع مي‌کنند اين ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ﴾[15] از اين قبيل است، ﴿يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَي النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَي اللَّيْلِ﴾[16] از اين قبيل است. الآن که آخرين ماه پاييز است مرتّب مي‌بينيد از دو طرف، آن شب وارد روز مي‌شود شب طولاني است و روز مرتّب کوتاه مي‌شود تا به شب يلدا برسيم که طولاني‌ترين شب و روزش هم کوتاه‌ترين روز است؛ اين شب از دو طرف وارد روز مي‌شود ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ﴾، ﴿يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَي النَّهارِ﴾ مدام از طرف شب مي‌آيد وارد صبح مي‌شود دامنه صبح را کوتاه‌تر مي‌کند، ديرتر اذان مي‌گويند. در طرف مغرب، از آن طرف وارد روز مي‌شود زودتر اذان مي‌گويند، اين «قوس الليل» خيلي بيش از «قوس النهار» مي‌شود، «قوس النهار» آن کوتاه است و «قوس الليل» آن تقريباً نزديک دو برابر است، اين ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ﴾ مي‌شود، ﴿يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَي النَّهارِ﴾ مي‌شود، از دو طرف به روز حمله مي‌کنند هم ديرتر اذان صبح گفته مي‌شود هم زودتر اذان مغرب گفته مي‌شود از دو طرف شب حمله مي‌کند روز را مي‌گيرد. وقتي شب يلدا فرا رسيد که طولاني‌ترين شب سال است از آن شب به بعد و از آن روز به بعد، روز از دو طرف حمله مي‌کند وارد شب مي‌شوند، هم ديرتر اذان مغرب را مي‌گويند هم زودتر اذان صبح را مي‌گويند که اين روز بيشتر مي‌شود و شب کوتاه‌تر مي‌شود تا برسد به جايي که بامدادان که تفاوت نکند ليل و نهار؛ يعني اول فروردين. دوباره از آن طرف، کم‌کم مي‌رسد به جايي که شب و روز مساوي مي‌شوند يعني اول فروردين؛ بعد اين حمله روز همچنان ادامه دارد دو طرف وارد شب مي‌شود تا در آخر خرداد که کوتاه‌ترين شب‌هاي سال است و روز طولاني‌ترين روزهاي سال است؛ يعني ديرتر اذان مغرب مي‌شود و زودتر اذان صبح مي‌شود که دو طرف، روز حمله مي‌کند به شب و شب را کم مي‌کند ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ﴾ اين در طول سال هست تا فصول چهارگانه تنظيم بشود. تکوير چنين حالتي است، هم تکوير ليل درباره نهار است، هم تکوير نهار درباره ليل است، هم ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ يعني پيچيده مي‌شود. اين شمس با اين عظمت و جلال درهَم پيچيده مي‌شود مگر قبلاً چه بود؟ قبلاً فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ﴾؛[17] يک مشت گاز بيشتر نبود. در سوره مبارکه «انبياء» فرمود مگر نمي‌بينيد ﴿أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما﴾؛[18] اينها بسته بودند ما بازش کرديم يعني ما اول بسته خلق کرديم نه بسته بود، رتق بود يعني بسته فتق کرديم يعني باز کرديم ﴿أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً﴾؛ ما اول بسته خلق کرديم، بعد باز کرديم؛ حالا که باز کرديم بخشي را به نام روز، مقدماتش را فراهم کرديم؛ ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ﴾ يک مشت گاز بيشتر نبود ما اين را به اين صورت درآورديم؛ يکي را ماه کرديم يکي را آفتاب کرديم، يکي را «مشتري» کرديم من تعجب مي‌کنم اينها در برابر مشتري که قرار گرفتند خيال مي‌کنند اين تسخيرناشدني است نخير! اين هم مثل کرات ديگر تسخير شدني است، گاهي هم ممکن است روزي بشود که مسافر پياده کنند. فرمود همه اينها را براي شما خلق کرديم و براي شما نرم هم کرديم، اينها موظف‌اند که تحت تسخير شما قرار بگيرند منتها ما مسخِّر هستيم شما بهره‌ور ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾[19] ما همه اينها را آماده کرديم که شما بهره‌برداري کنيد هيچ تعجب نکنيد يک مسافري وارد کره ماه شد نخير! روزي هم مي‌شود که کره مشتري و کرات ديگر را هم تسخير مي‌کنيد اصلاً ما براي همين خلق کرديم ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَ مَا فِي الأرْضِ﴾ مسخِّر خداست تحت تسخير شماست شما بايد کشف بکنيد. شما هم به اين فکر باشيد که چيزي از اين بگيريد چيزي از آن بگيريد خودتان را ارزان بفروشيد اين نباشد؛ کل جهان را ما براي شما خلق کرديم و شما را براي لقاي الهي خلق کرديم شما موجود أبدي هستيد مثل فرشته‌ها.

خدا صاحب جواهر را غريق رحمت کند! ببينيد حرفي را مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله تعالي عليه) دارد در اول کتاب صوم که آن حرف را مرحوم آسيد محمد کاظم(رضوان الله عليه) در کتاب شريف العروة الوثقي در بحث صوم مستحبي دارد. مي‌گويد در فضيلت روزه همين بس که ذات اقدس الهي مي‌خواهد انسان شبيه فرشته بشود. اين است که «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ»[20] اين است انسان اگر هم آسمان‌ها و زمين را مالک بشود هنوز در بين راه است اگر به جايي برسد که فرشته بشود بله به مقصد رسيده است آن وقت ثابت است نه ساکن. اين جواهر يک کتاب فقهي است اما عالي‌ترين بحث روايي را ايشان دارد؛ اول جواهر يعني اول جواهر را در بحث صوم مطالعه کنيد! «بسم الله الرحمن الرحيم، کتاب الصوم، کفي في فضل الصوم» اين است که ذات اقدس الهي مي‌خواهد انسان شبيه فرشته بشود؛[21] همين عروه مرحوم سيد(رضوان الله تعالي عليه) را مشاهده کنيد در بحث صوم مستحبي در روزه مستحبي فضيلت همين بس که انسان شبيه فرشته شود بهشت را مي‌دهند بهشت مشتاق مؤمن است؛[22] براي مؤمن کم است که بگويد من براي اينکه بهشت بروم عبادت مي‌کنم. چرا بهشت مشتاق سلمان و اباذر است چرا ما نشويم؟ آنها که نه امام بودند نه امامزاده حالا يک وقت است که درباره معصومين است انسان مي‌گويد به ما نمي‌رسد، اما وقتي به سلمان مي‌رسد به مقداد مي‌رسد به عمار مي‌رسد و به آن سوابق آنها، چرا به ما نرسد؟

غرض اين است که اين راه باز است وقتي اين راه باز شد، هر لحظه‌اي که انسان از سابقه سوء يادش مي‌آيد استغفار کند و هر لحظه‌اي که ذات اقدس الهي به ياد انسان مي‌اندازد که فلان وقت فلان کار خير را انجام داده به توفيق الهي فلان کار را انجام داد، حمد کند؛ اين تذکره اعمال گذشته اگر خير باشد سبب حمد است و اگر ـ خداي ناکرده ـ گناه باشد سبب استغفار است. اين ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ يعني پيچيده مي‌شود چه کسي مي‌پيچاند؟ خدا ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾ تيره مي‌شود. فرمود: ﴿وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾[23] تمام مسافرها به وسيله همين ستاره‌ها به مقصد مي‌رسند، الآن هم سفرهاي آسماني، تمام هواپيماها به وسيله قطب و ستاره و حرکت‌هاي اينها تنظيم مي‌کنند اينها راديوي اين هواپيما را روشن مي‌کنند از غرب به شرق و از شرق به غرب مي‌رسند به وسيله همين کواکب است به وسيله همين قطب است به وسيله ستاره‌ها راهنمايي مي‌شوند فرمود اينها هست و اينها تيره مي‌شوند. ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ است ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾ است ﴿وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ﴾ است در ﴿وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ﴾ آياتي هم قبل بود که ﴿نُسَيِّرُ الْجِبالَ﴾؛ اول ﴿كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾[24] مي‌شود مثل پنبه‌هاي ندّافي شده مي‌شود، بعد نسف مي‌شود، بعد ريزريز مي‌شود بعد ﴿وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً﴾[25] انسان اصلاً کوهي نمي‌بيند. ﴿وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ﴾ عشار آن شترهايي که ده ماه از بارداري آنها گذشته است عشراء هستند وقتي که ده ماه گذشته کم‌کم موقع اين است که بارش را به زمين بنهد. گران‌ترين شتر و ارزشمندترين شتر آن وقتي است که نزديک است بارش را به زمين بنهد؛ براي اينکه هم فرزند آورده، هم شير آورده، اين را مي‌گويند «عشراء». اين گونه از شترهاي عشراء را مي‌گويند «عِشار». اين دسته شترهاي عشراء را همه از ترس قيامت رها مي‌کنند. ﴿وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ﴾ کسي به سراغ اينها نمي‌رود. انسان به سراغ سکه‌ها نمي‌رود به سراغ آن بانک‌هاي ربوي و غير ربوي نمي‌رود. ﴿وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ حالا اين به اين معناست که حيوانات محشور مي‌شوند؛ چه اينکه در سوره «انعام» دارد که هيچ دابّه‌اي نيست ﴿إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ﴾[26] آنها هم حشري دارند از آن راه است؟ يا نه، آنها جمع مي‌شوند به يکديگر نزديک مي‌شوند؛ آن پلنگان رها کرده خوي پلنگي، چون مي‌گويند درنده‌ترين حيوان پلنگ است، اين خشم که مي‌کند شبيهي ندارد. «تنمّر» از همين باب است «تنمّر»؛ يعني خوي نميري و پلنگي گرفتن. ﴿وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ﴾؛ درياها گداخته و افروخته مي‌شود تبخير مي‌شود. ﴿وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ﴾ هر کسي با آشناي خودش با همسران خودش، براساس تجانسي که دارد خوب‌ها به يک طرف بدها به طرف ديگر و مانند آن. ﴿وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ﴾ «موؤوده» برخي از قبايل عرب بودند که دخترها را زنده به گور مي‌کردند، اينها که دخترها را زنده به گور مي‌کردند همه عرب نبودند گروهي از عرب‌ها بودند از آنها سؤال مي‌شود که گناهتان چه بود که شما را زنده به گور مي‌کردند؟ اين کنايه از آن است که آن پدرانشان در حقيقت مسئول واقعي آنها هستند. ﴿بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ ﴿وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾ دام‌هاي اعمال منشور مي‌شود هر کسي نامه اعمال خود را کاملاً مشاهده مي‌کند. ﴿وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ﴾؛ پوست آسمان‌ها کَنده مي‌شود، يعني صحنه‌اي از آسمان خبري نيست. ﴿وَ إِذَا الْجَحيمُ سُعِّرَتْ﴾ جهنم هست، اما آن را افروختن براي اينکه جهنمي‌ها را وارد کنند. ﴿وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ﴾ بهشت موجود است ولي الآن آماده‌تر مي‌شود بهشت را مي آرايند؛ در آن روز ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾ الآن هم حاضر کرد در درون خودش هست منتها الآن غفلت دارد از خودش غافل است به خودش توجه نمي‌کند؛ آن وقت تمام آنچه را که در مدت عمر انجام داد حاضر مي‌بيند چرا؟ براي اينکه «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات‏»،[27] يک؛ نيت هم امر ثابت است، دو؛ بار سنگيني ندارد، سه؛ همه در درون نفس انسان است، چهار. انسان مجموعه‌اي از خاطرات است خاطرات که سنگين نيست؛ انسان خودش اين اعمال را به همراه مي‌آورد، بعد همان‌ها مجسّم مي‌شوند، آنچه را که او با خاطرات مي‌داند مجسم مي‌شوند و همان‌ها عين آنها را مي‌بيند ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾؛ بعد مي‌فرمايد ﴿فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ﴾ که بخش‌هاي قيامت شروع مي‌شود.

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. سوره الرحمن، آيه7.

[2]. سوره انبياء، آيه35.

[3]. سوره آل عمران، آيه30.

[4]. تهذيب الاحکام، ج1، ص83.

[5]. بحارالانوار، ج68, ص221.

[6]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص628.

[7]. سوره ق، آيه22.

[8]. غزليات ملاهادی سبزواری، غزل شماره36.

[9]. سوره شعراء، آيه90؛ سوره ق، آيه31.

[10]. الامالي(صدوق), ص461.

[11]. عيون الحكم و المواعظ(لليثي)، ص415.

[12]. سوره تکاثر، آيات5 و 6.

[13]. سوره طور، آيه15.

[14]. سوره سجده، آيه12.

[15]. سوره حج، آيه61؛ سوره لقمان, آيه29؛ سوره فاطر، آيه13؛ سوره حديد، آيه6.

[16]. سوره زمر، آيه5.

[17]. سوره فصلت, آيه11.

[18]. سوره أنبياء، آيه30.

[19]. سوره لقمان، آيه20.

[20]. الکافي(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص34.

[21]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج16، ص181؛ «الصوم الذي هو من أشرف الطاعات و أفضل القربات، و لو لم يكن فيه إلا الارتقاء من حطيط النفس البهيمية إلى ذروة الشبه بالملائكة الروحانية لكفي به منقبة و فضلا».

[22]. العروة الوثقي(سيد محمد کاظم يزدي)، ج2، ص241؛ «من أنه لو لم يكن في الصوم إلا الارتقاء عن حضيض حظوظ النفس البهيمية إلى ذروة التشبه بالملائكة الروحانية لكفي به فضلا و منقبة و شرفا».

[23]. سوره نحل، آيه16.

[24]. سوره قارعه، آيه5.

[25]. سوره نبأ، آيه20.

[26]. سوره أنعام، آيه38.

[27]. دعائم الإسلام، ج‏1، ص4.