تفسیر سوره نازعات - جلسه ۲

مجموعه تفسیر سوره نازعات از آیت الله جوادی آملی

سه شنبه، 28 آبان 1398

27 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4) فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9) يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ (10) أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)﴾.

دو سؤال مربوط به بحث‏هاي قبل بود که بعد از بيان آنها بحث کنوني ـ إن‏شاءالله ـ شروع مي‏شود: يکي اينکه اگر قرآن براي تذکره و هدايت است رمزگويي با هدايت کردن عمومي سازگار نيست نمي‏شود گفت حروف مقطعه رمز است يا فلان بخش رمز است و نمي‏شود گفت آياتي نظير: ﴿يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾[1] و مانند آن اينها صرفه است و خداوند انسان‏ها را از مطالعه در اين بخش از آيات منصرف کرده است!

پاسخ اين است که درست است قرآن براي هدايت و راهنمايي جامعه بشر آمده، ولي برخي از آيات را به عموم مردم القا مي‏کند ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[2] کذا؛ بعضي‏ها را به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) مي‏فرمايد تو به اينها بگو تو معلم اينها باش ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[3] حروف مقطعه و مانند آن اگر رمز است کسي به اهل بيت(عليهم السلام) مراجعه کند آنها رمزگشايي مي‏کنند هم تذکره و هدايت است هم رمز است که دست عموم به آنها نمي‏رسد.

جريان «صرفه» هم همين طور است ما الآن مي‏بينيم غالب ما اين آيه مبارکه را مي‏خوانيم و به سرعت رد مي‏شويم که ﴿وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ سؤال نمي‏کنيم انقلاب «الي الله» يعني چه؟ خيال مي‏کنيم همان معناي ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏﴾[4] است. در خودمان مشاهده مي‏کنيم که منصرف مي‏‏شويم از تأمل و تدبر در اين گونه از آيات. اگر تأمل کرديم بررسي کرديم ديديم انقلاب «الي الله» محال است آن وقت نظير ﴿جاءَ رَبُّكَ﴾[5] مي‏گوييم مضاف در تقدير است يا در کلمه تصرف مي‏کنيم يا در جمله تصرف مي‏کنيم و مانند آن؛ نظير ﴿يَدُ اللَّهِ﴾،[6] ﴿جاءَ رَبُّكَ﴾[7] و مانند آن. اما اگر بررسي کرديم ديديم نه، يک راه صحيح معقول دارد تصرف نمي‏کنيم؛ نه با بررسي به آن نتيجه اول رسيديم نه به نتيجه دوم براي اينکه غالباً در اين آيه سوره «روم» و «لقمان» و مانند آن تأمل نمي‏کنيم که انقلاب «إلي الله» يعني چه؟ «صيرورت إلي الله» يعني چه؟ رجوع به محکمه الهي روشن است اما ﴿إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾[8] يا ﴿وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ انقلاب «الي الله» يعني چه؛ غالباً تأمل نمي‏کنيم اگر تأمل بکنيم و به دشواري برسيم با مراجعه به روايات اهل بيت(عليهم السلام) ممکن است مقداري حل بشود.

اما درباره «نازعات» وجوهي گفته شد که اينها هم مربوط به فرشتگان گوناگون است، يک؛ مربوط به نجوم و حالات سماوي است، دو؛ مربوط به حالات رزمنده‏هاي ميدان جهاد است، سه؛ ولي معروف بين اهل تفسير اين است که بر فرشته‏ها حمل کردند. ﴿النَّازِعاتِ غَرْقاً﴾ يعني آنها به شدت نزع مي‏کنند و جان را مي‏کَنند؛ نظير همان بحثي که قبلاً گذشت که ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾[9] همان‏هايي هستند که ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾[10] با فشار جان را مي‏کَنند حتي از ناخن ـ ناخن به هر حال زنده است حياتي دارد به دليل اينکه رشدي دارد منتها حيات گياهي دارد ـ از ناخن هم به شدت اين روح را مي‏کَنند، آن وقت براي او خيلي دردآور است براي مؤمنان که ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾[11] با ادب و با احترام و با سلام مي‏آيند تا قبض روح کنند مي‏شود ﴿وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً﴾؛ يعني به آرامش روح را قبض مي‏کنند. پس ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً﴾ مخصوص تبهکاران است ﴿وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً﴾ مخصوص مؤمنان و پرهيزکاران است. اما «سابحات و سابقات و مدبرات» اينها در رديف آن دو گروه قرار ندارند. «سابحات»؛ «سَبح» يعني رفتن به سرعت. «سابقات»؛ يعني اينهايي که به سرعت مي‏روند سعي مي‏کنند يکي بر ديگري مقدم باشد. مدبرات امر با «فاء» تفريع ذکر شده اين اموري که براي فرشته‏ها ذکر شده در بحث‏هاي اوليه تفسير اينها گذشت و آن اين است که ذات اقدس الهي براي انسان هم مراحل پنج‏گانه قائل شد نظير همين فرشته‏ها؛ منتها براي فرشته‏ها سه مرحله را اينجا ذکر کرده است مراحل ديگر را اينها دارند يا لازم نبود گفته بشود.

درباره فرشته‏ها اينها فرمودند براي امتثال الهي سرعت مي‏گيرند. «سَبح» اينکه ماهي به سرعت در دريا مي‏خزد و مي‏رود، اين را مي‏گويند سَبح؛ يا دونده‏اي به سرعت روي زمين حرکت مي‏کند مي‏گويد سَبح. قسمت مهم سَبح در آب است. پس سرعت رفتن سَبح است، سبقت گرفتن معلوم مي‏شود که افراد زيادند يکي سعي مي‏کند که ديگري را عقب بزند و جلو بيفتد. پس اول سرعت گرفتن است بعد سبقت گرفتن است؛ نتيجه که با «فاء» تفريع ذکر شده است براي اينکه بهتر و بيشتر امر الهي را تدبير کند.

پرسش: ...

پاسخ: بله نسبت به بالاتر نمي‏توانند بروند، اما در محدوده خودشان هم سرعت است هم سبقت است، کساني که در يک محدوده کار مي‏کنند سعي مي‏کنند هر کدام نسبت به ديگري سابق باشند. آنچه قبلاً گذشت اين است که قرآن کريم نسبت به انسان، پنج مرحله ذکر کرد که سه مرحله آن شبيه مراحل سه‏گانه اخير فرشته‏هاست؛ آن مراحل پنج‏گانه‏اي که قرآن براي انسان ذکر کرد اول معرفت است، بعد هجرت است، بعد سرعت است، بعد سبقت است، بعد امامت. اما معرفت و هجرت، شايد اين دو مرحله براي فرشته‏ها نباشد يا به معني ديگر باشد ولي در انسان اين مراحل پنج‏گانه خيلي شفاف است طبق تعليم قرآن کريم. مرحله اُولي که انسان احکام و حِکَم الهي را ياد بگيرد از معلمي که ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ فرا بگيرد؛ بعد از اينکه ياد گرفت هجرت کند ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾[12] از کفر به ايمان، از معصيت به اطاعت، از ظلم به عدل، از بدي به خوبي، از شرّ به خير و به هر حال از ماسواي خدا به «الله»، میخواهد هجرت کند. فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾؛ يک وقت هجرت از شهري به شهري از بلدي به بلدي، از روستايي به روستايي است، يک وقت از بدي مهاجرت مي‏کند فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾ از رجز و رجس و بدي مهاجرت کن که برترين هجرت، هجرت از بدي به خوبي است. پس اول معرفت است که انسان احکام و حِکَم الهي را فرا بگيرد، دوم هجرت است که از شرّ به خير و از بدي به خوبي مهاجرت کند، سوم سرعت است که در آيات متعدد فرمود که ﴿سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ﴾؛[13] به سرعت به طرف غفران الهي حرکت کنيد. هجرت هر چه سريع‏تر باشد حرکت هر چه سريع‏تر باشد، زودتر به مقصد مي‏رسد. چهارم سبقت است فرمود سعي کنيد از ديگران سبقت بگيريد ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾[14] يک؛ ﴿سَابِقُوا﴾ دو؛ آنجا ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ که باب «افتعال» است معني ﴿سَابِقُوا﴾ را مي‎دهد که باب «مفاعله است يعني سعي کنيد در پيشرفت به طرف ذات اقدس الهي از ديگران جلو بزنيد؛ اين دنيا نيست که اگر شما بخواهيد جلو بزنيد خطر داشته باشد. اين دعاي نوراني کميل که مي‎گويد خدايا توفيقي بده که «أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْك‏ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك‏»[15] همين است توفيقي بده که من از همه بالاتر بروم اينکه دنيا نيست تا خواستن آن بد باشد، آنکه بالاتر است مؤدّب‎تر است عالم‎تر است آگاه‎تر است عادل‎تر است باتقواتر است اينکه چيز بدي نيست؛ «أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْك‏ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك‏» اينهاست؛ اخص باشد احسن باشد اقرب باشد اعلم باشد، اينها را به من بده، من از همه جلوتر بروم. اگر مسئله دنيا باشد بله نقص است؛ اما مسئله لقاي الهي باشد ترقي به طرف ذات اقدس الهي باشد، هر چه انسان بالاتر برود متواضع‎تر مي‎شود، خطرش کمتر مي‎شود ضررش کمتر مي‎شود آسيبش کمتر مي‎شود شرّش کمتر مي‎شود تا برسد به جايي که بي‎شرّ باشد. اين يک چيز خوبي است اما اغني باشم سرمايه‎ام باشد اعظم باشد عُظما باشم اين بازي‎ها را نمي‎خواهم، مي‎خواهم «أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك‏» باشم اينکه چيزي بدي نيست، چيز خوبي هم است.

پس بعد از آن معرفت هجرت است بعد از هجرت سرعت است که ﴿سارِعُوا﴾، ﴿سارِعُوا﴾، ﴿سارِعُوا﴾، ﴿سارِعُوا﴾ سرعت، معطل چه چيزی هستي؟ بعد سعي کنيد از ديگران جلو بزنيد؛ ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾، اين ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ همان باب «افتعال» به معني مسابقه است، باب «مفاعله» را مي‎دهد جلوتر برويد! نگوييد اين مقدار بس است و ﴿سَابِقُوا﴾ جلوتر برويد! حالا که جلو افتاديد چه کار بکنيد؟ نه اينکه برويد آن بالا بگوييد حالا من اينجا رسيدم تازه اول کار است، خدايا تا اينجا توفيق دادي من آمدم آمدم، به قله رسيدم، آن توفيقي بده که ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾[16] من امام خوبي باشم حالا يا در روستاي خودم هستم يا در شهر خودم هستم يا در کشور خودم هستم يا در قاره خودم هستم يا در دنياي خودم هستم، آن توفيق را بده که مردان خوب به من اقتدا بکنند، ببينند من چه کار مي‎کنم آنها هم بکنند، اينکه چيز بدي نيست اين خواسته همه ماست. فرمود همه شما اين را بخواهيد ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾ خدايا آن توفيق را بده من در آن شهري که زندگي مي‎کنم خوبان آن شهر به من اقتدا بکنند، نه يعني نماز جماعت من بيايند، اين يکي از مصاديقش است؛ خوبان شهر ببيند من چه کار مي‎کنم آنها هم همين کار را بکنند، اين يک نعمت خوبي است اينکه چيز بدي نيست. اين اول مسئوليت است اين طور نيست که اگر کسي اعظم شد عظما شد فلان شد فلان شد آرام بنشيند، اول مسئوليت اوست؛ اين نعمت‎هاي خوبي است اين دعاهاي خوبي است اينها را که نگفت بد است اينها را گفت خوب است اينها را از خدا بخواهيد که خدايا آن توفيق را به ما بده من در هر جا زندگي مي‎کنم حالا خوبان آن منطقه ببينند من چه کار مي‎کنم؛ يعني اعمال من، عقايد من، افکار من، گفتار من، کردار من، نوشتار من طوري باشد که خوبان را خوب‎تر بکند اينکه چيز بدي نيست سخن از من و ما نيست، پرهيزکاران شهر خوبان شهر ببينند من چه کار مي‎کنم آنها هم بکنند؛ اين را به همه ما گفت.

اين وصف فرشته‎هاست، فرشته‎ها سابحات‎اند اولاً؛ سابقات‎اند ثانياً؛ مدبرات‎اند. آنکه مدبر است حتي سابق و سابح ديگري را هم تدبير مي‎کند. اين ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾[17] يعني همين! بعضي‎ها مطاع‎اند بعضي‎ها مطيع‎اند. ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[18] زير مجموعه عزرائيل(سلام الله عليه) است مگر عزرائيل(سلام الله عليه) براي قبض روح هر کسي مي‎آيد؟ يا هر کسي آن توفيق را دارد که جانش را به حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) تقديم بکند؟ بعضي از مشايخ ما(رضوان الله تعالي عليهم) روزانه مقداري عبادت، قرآن، ذکر، صلوات تقديم عزرائيل(سلام الله عليه) مي‎کردند که مثلاً در هنگام قبض روح خودشان تشريف بياورند اين يک راه است. ارتباط با عزرائيل(سلام الله عليه) پيدا کردن عرض ادب کردن، هديه فرستادن که هم خودشان تشريف بياورند هم راحت‎تر قبض روح کنند، اين يک راه است اينها را که نبستند، اينها يک راه خوبي است که در عين اينکه انسان به قله رسيده است متواضع‎تر بشود. اين «فاء» در ﴿فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً﴾ يعني حالا اينها که سابح بودند اولاً؛ سابق بودند ثانياً؛ حالا به قله رسيدند ثالثاً؛ کارشان تدبير ماورا است رابعاً؛ مادون را تدبير مي‎کنند. اينها که تدبير مي‎کنند وصف فرشته‎هاست به ما هم گفتند وصف فرشته‎ها را پيدا کنيد همان بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) که قبلاً هم نقل شد همين است. وجود مبارک حضرت فرمود در فضل علم همين بس که ذات اقدس الهي نام علما را کنار نام فرشته‎ها ذکر مي‎کند که ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾[19] اين بيان نوراني امام سجاد است در فضل علم و عالم.[20]

بنابراين اين مدبّرات که با «فاء» تفريع ذکر شده است مربوط به اين سه گروه اخير است البته شامل گروه اول و دوم هم مي‎شود آنها هم دارند تدبير مي‎کنند آنها هم سابح‎اند آنها هم سابق‎اند، به سرعت و سبقت دارند فرمان الهي را امتثال مي‎کنند؛ اما درباره گروه سوم و چهارم و پنجم به خصوص کيفيت امتثال را ذکر فرمود. برخي از مفسران اين طوايف پنج‎گانه را مربوط به آسمان هفتم و دوم و اول و کره زمين و احکام کرسي و اينها را ذکر کردند بر اين پنج منطقه ذکر کردند؛ اين شاهد قرآني ندارد شاهد روايي ندارد حالا از کجا ذکر مي‎کنند اين تعيين کار آساني نيست، ولي به هر حال فرشته‎ها اين طورند، اينها سريع کار مي‎کنند و سعي مي‎کنند سبقت بگيرند.

پرسش: ...

پاسخ: نه منظور اين است که اينها در وصف ملائکه است، حالا فرمودند شما اوصاف ملائکه را پيدا کنيد وگرنه وصف، وصف ملائکه است درباره مؤمنين و امثال مؤمنين نيست. نعم! آنها که اينها را تطبيق کردند بر مجاهدين اين راه دارد؛ چون در سوره «عاديات» آنجا بر مجاهدين و اسب‎هاي مجاهدين و کيفيت رزم رزمنده‎ها خدا سوگند ياد مي‎کند: ﴿وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً ٭ فَالْمُورِياتِ قَدْحاً ٭ فَالْمُغيراتِ صُبْحاً ٭ فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً ٭ فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً﴾؛[21] همه با «فاء» است؛ قسم به اسب‎هاي مجاهدان وقتي به تندي در ميدان جنگ مي‎روند سُم اين اسب‎ها ـ چون آن سُم به هر حال با آن سُم‎بند که آهن است بسته است ـ به سنگ‎ها مي‎خورد و جرقّه توليد مي‎کند قسم به آن جرقّه‎ها؛ اين خداست! از بس جهاد «في سبيل الله» عزيز است، خدا به همه اينها سوگند ياد مي‎کند ﴿فَالْمُورِياتِ قَدْحاً﴾؛ آنها که به سرعت در ميدان جنگ مي‎روند خاک توليد مي‎کنند گَرد و خاک مي‎کنند قسم به آنها، از بس جهاد «في سبيل اللهم حق است ﴿فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً﴾ هم همين است.

در سوره «عاديات» اين روشن است که اين مربوط به مجاهدان و اسب‎هاي مجاهدان و کيفيت جنگجويي مجاهدان است؛ اما اين سوره، اقوال متعددي است قول معروف همين است که اين مربوط به فرشته‎هاست.

پرسش: ...

پاسخ: بله ولي تطبيق است به هر حال تطبيق است نه تفسير مفهومي. آن وقت اگر اين آيه، معروف بين اصحاب اين است که اين درباره فرشته‎هاست، اوصاف فرشته‎ها را ذات اقدس الهي به مؤمنين مي‎دهد؛ مي‎گويد فرشته‎ها بعد از سَبح، سبق دارند بعد از اينکه سبق را گذراندند و سابق شدند و پيشرو شدند، مسئول تدبيرند، شما هم اين چنين باشيد؛ سرعت داشته باشيد: ﴿سارِعُوا﴾، سبق داشته باشد: ﴿سَابِقُوا﴾، ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾ به جايي برسيد که حالا در شهر هستيد در غير شهر هستيد امام خوبان باشيد، خوبان شهر ببينند شما چه کار مي‎کنيد حرف شما را بزنند، اينکه چيز بدي نيست بلکه خوب است اينکه دنيا نيست که ـ خداي ناکرده ـ کسي بگويد اين رذيلتي است؛ آن کسي که به جايي رسيده است که امام خوبان هست دنيا براي او اين «عَفْطَةِ عَنْز»[22] است وجود مبارک حضرت امير فرمود اين «عَفْطَةِ عَنْز» است؛ بويش بعد در مي‎آيد، فعلاً بيني شما بسته است بعد بوي آن در مي‎آيد.

چرا يک عده اگر خواب ببينند که پايشان به قاذوره برخورد مثلاً مال گيرشان مي‎آيد؟ اين تعبير رؤيايمان است اگر کسي خواب ببيند که دارد راه مي‎رود پايش به قاذوره به مدفوع خورد، مالي گيرش مي‎آيد، اين همان است. بنابراين اينکه قرآن کريم دارد ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾ يعني وصف فرشته‎ها را پيدا کنيد مي‎شود اگر نمي‎شد که نمي‎گفت نمي‎فرمود. اين ﴿فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً﴾ با ﴿فَالسَّابِقاتِ﴾ اينها با «فاء» عطف شده است. پس اين سه قسم يعني «سابحات و سابقات و مدبّرات» اختصاصي به «نازعات و ناشطات» ندارد آنها را هم در بر مي‎گيرد آنها هم دارند امر الهي را امتثال مي‎کنند چه در قبض روح مؤمن چه در قبض روح کافر.

قبلاً بيان شد که جواب قسم در سوره «صافات» بالصراحه آمده که توحيد است در سوره «مرسلات» آمده که معاد است اينجا هم معاد است ولي مقدمه معاد را ذکر مي‎کنند به صورت جواب قسم ذکر نشده است. معاد چگونه تشکيل مي‎شود؟ فرمود روزي است و روزگاري است زماني است که جهان‎لرزه پيش مي‎آيد جهان‎لرزه است نه زمين‎لرزه. اين راجفه و لرزه که مي‎آيد يکي است يا بيش از يکي؟ نه، بيش از يکي است؛ ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ دومي در رديف اولي است اين مي‎تواند اولي همان نفخ صور اول باشد، دومي همان نفخ دوم باشد به هر حال جهان‎لرزه است، کل جهان دارد عوض مي‎شود، همه از بين مي‎روند اين چراغ خاموش مي‎شود، دوباره يک لرزه جهاني است که همه دوباره زنده مي‎شوند؛ اين مي‎تواند «نفخه أُخْري»‏ که قبلاً گذشت[23] راجع به آنها باشد ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾ يک؛ ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ دو؛ دومي که نفخ ثاني است رديف نفخ اول است. در آن روز که جهان‎لرزه است سخن از زمين‎لرزه نيست ﴿قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ ٭ أَبْصارُها خاشِعَةٌ﴾؛ دل‎ها مي‎تپد لرزان و مضطرب است و چشم‎ها خشوع دارد انسان ترسناک نمي‎داند کجا را نگاه کند؟ اين خشوع هم در قلبشان هم در چشمشان ظاهر است اينها برای آن است. پس مقطع اول قسم است، مقطع دوم نشانه جواب قسم است اين تمام شد.

مقسم سوم، اوضاع کفار در وضع کنوني مکه بود؛ فرمود اينها مي‎گويند: ﴿أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ﴾ مي‎گويند آيا معادي است که ما دوباره برمي‎گرديم به «حافرة»؟ گفتند «حافر» به معني محفور است، «محفور» يعني انسان راهي را که طي مي‎کند اثر راه پيدا مي‎شود ما دنيا را پشت سر گذاشتيم طي کرديم دوباره برگرديم اينجا؟ اگر اينجا جاي خوبي است چرا ما را مي‎برند؟ اگر جاي بدي است چرا دوباره مي‎آورند؟ حرف آنها اين است. هم حيات بعد از موت براي آنها مستحيل يا مستبعد بود يا مشکوک، هم بازگشت به دنيا گفتند براي چه مي‎برند و براي چه مي‎آورند؟ اگر اينجا جاي خوبي است چرا ما را مي‎برند؟ اگر اينجا جاي بدي است چرا دوباره ما را مي‎آورند؟ ﴿أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ ٭ أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً﴾؛ ما وقتي استخوان‎هاي پوسيده و فرسوده شديم نظير همان استنکار يا استبعادي که در پايان سوره مبارکه «يس» بود ﴿مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ ٭ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾؛[24] اين ﴿أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً﴾ همان استبعاد پايان سوره مبارکه «يس» است.

﴿قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ﴾ يک بازگشت خسارت‎باري است بي‎اثر است براي چه مي‎آورند؟ اولاً حيات بعد از ممات، مستعبد است يا مستحيل، بر فرض باشد کار بي‎فايده است براي چه مي‎برند و براي چه مي‎آورند؟ نمي‎دانند براي حساب و کتاب است. آن‎گاه ذات اقدس الهي مي‎فرمايد خير، ﴿فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾؛ يک زجر و کوشش و دردناک يکباره است که کل جهان مي‎ميرد و کل جهان دوباره زنده مي‎شود، با يک تشر ﴿فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾ اين «سَهَر» با «هاء» هوّذ، يعني بيداري؛ اين در اوصاف بعضي از ائمه(عليهم السلام) دارد که «کان يحي الليل بالسهرة إلي السحر»؛[25] اين «سَهَر» با «هاء هوّذ»، يعني بي‎خوابي، آن سحر با «حاء جيم»ي که مشخص است؛ سهر يعني بيداري. يکي از القاب صحنه قيامت ساهره است؛ يعني خواب در اينجا نيست، بيابان پرمار و عقرب را هم مي‎گويند ساهره، چون کسي از ترس نمي‎تواند بخوابد. اين بيابان وحشت‎باري که جا براي خواب نيست به نام ساهره است، صحنه قيامت که وحشت‎بار است ساهره است؛ يعني جا براي خواب نيست گرچه براي ساهره معاني ديگري هم ذکر کردند و اما اينکه در اين مقتل‎ها و اينها هست که «کان عليه السلام يحي الليل بالسهرة الي السحر»، يعني با بيداري تا سحر را به عبادت و مانند آن مي‎گذارند به همين معناست ﴿فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾.

بعد به عنوان يکي از قصص و شاهد و نمونه، جريان حضرت موسي(سلام الله عليه) را ذکر مي‎کند ﴿هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسي﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. سوره عنکبوت، آيه21.

[2]. سوره فاطر, آيه15؛ سوره بقره، آيات21، 168؛ سوره نساء، آيه1 ... .

[3]. سوره بقره، آيه129؛ سوره آل عمران، آيه164 .

[4]. سوره بقره، آيه156.

[5]. سوره فجر، آيه22.

[6]. سوره مائده، آيه64.

[7]. سوره فجر، آيه22.

[8]. سوره شوری، آيه53.

[9]. سوره نحل، آيه28.

[10]. سوره انفال، آيه50؛ سوره محمّد، آيه27.

[11]. سوره نحل، آيه32.

[12]. سوره مدثر، آيه5.

[13]. سوره آلعمران، آيه133.

[14]. سوره بقره، آيه148؛ سوره مائده، آيه48.

[15]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.

[16]. سوره فرقان، آيه74.

[17]. سوره تکوير، آيه21.

[18]. سوره انعام، آيه61.

[19]. سوره آلعمران، آيه18.

[20]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري(عَلَيْهِ السَّلَام)، ص625؛ بحارالانوار، ج1, ص180 و 181؛ «...ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّيعَةِ الْعُلَمَاءُ لِعِلْمِنَا تَالُونَ لَنَا مَقْرُونُونَ‏ بِنَا وَ بِمَلَائِكَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِينَ، شُهَدَاءُ [لِلَّهِ‏] بِتَوْحِيدِهِ وَ عَدْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ جُودِهِ قَاطِعُونَ لِمَعَاذِيرِ الْمُعَانِدِينَ مِنْ عَبِيدِهِ وَ إِمَائِهِ فَنِعْمَ الرَّأْيُ لِأَنْفُسِكُمْ رَأَيْتُمْ وَ نِعْمَ الْحَظُّ الْجَزِيلُ اخْتَرْتُمْ وَ بِأَشْرَفِ السَّعَادَةِ سَعِدْتُمْ حِينَ‏ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ(عليهم السلام) قُرِنْتُمْ وَ عُدُولُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ شَاهِرِينَ بِتَوْحِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ جُعِلْتُمْ وَ هَنِيئاً لَكُم‏...».

[21] . سوره عاديات، آيات1 ـ 5.

[22]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه3.

[23]. سوره زمر، آيه68؛ ﴿ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْری‏﴾.

. سوره يس، آيات78 و 79.[24]

[25] . الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج‏1، ص16.