مجموعه تفسیر سوره نازعات از آیت الله جوادی آملی
سه شنبه، 28 آبان 1398
27 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4) فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9) يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ (10) أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)﴾.
دو سؤال مربوط به بحثهاي قبل بود که بعد از بيان آنها بحث کنوني ـ إنشاءالله ـ شروع ميشود: يکي اينکه اگر قرآن براي تذکره و هدايت است رمزگويي با هدايت کردن عمومي سازگار نيست نميشود گفت حروف مقطعه رمز است يا فلان بخش رمز است و نميشود گفت آياتي نظير: ﴿يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾[1] و مانند آن اينها صرفه است و خداوند انسانها را از مطالعه در اين بخش از آيات منصرف کرده است!
پاسخ اين است که درست است قرآن براي هدايت و راهنمايي جامعه بشر آمده، ولي برخي از آيات را به عموم مردم القا ميکند ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[2] کذا؛ بعضيها را به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد تو به اينها بگو تو معلم اينها باش ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[3] حروف مقطعه و مانند آن اگر رمز است کسي به اهل بيت(عليهم السلام) مراجعه کند آنها رمزگشايي ميکنند هم تذکره و هدايت است هم رمز است که دست عموم به آنها نميرسد.
جريان «صرفه» هم همين طور است ما الآن ميبينيم غالب ما اين آيه مبارکه را ميخوانيم و به سرعت رد ميشويم که ﴿وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ سؤال نميکنيم انقلاب «الي الله» يعني چه؟ خيال ميکنيم همان معناي ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾[4] است. در خودمان مشاهده ميکنيم که منصرف ميشويم از تأمل و تدبر در اين گونه از آيات. اگر تأمل کرديم بررسي کرديم ديديم انقلاب «الي الله» محال است آن وقت نظير ﴿جاءَ رَبُّكَ﴾[5] ميگوييم مضاف در تقدير است يا در کلمه تصرف ميکنيم يا در جمله تصرف ميکنيم و مانند آن؛ نظير ﴿يَدُ اللَّهِ﴾،[6] ﴿جاءَ رَبُّكَ﴾[7] و مانند آن. اما اگر بررسي کرديم ديديم نه، يک راه صحيح معقول دارد تصرف نميکنيم؛ نه با بررسي به آن نتيجه اول رسيديم نه به نتيجه دوم براي اينکه غالباً در اين آيه سوره «روم» و «لقمان» و مانند آن تأمل نميکنيم که انقلاب «إلي الله» يعني چه؟ «صيرورت إلي الله» يعني چه؟ رجوع به محکمه الهي روشن است اما ﴿إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾[8] يا ﴿وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ انقلاب «الي الله» يعني چه؛ غالباً تأمل نميکنيم اگر تأمل بکنيم و به دشواري برسيم با مراجعه به روايات اهل بيت(عليهم السلام) ممکن است مقداري حل بشود.
اما درباره «نازعات» وجوهي گفته شد که اينها هم مربوط به فرشتگان گوناگون است، يک؛ مربوط به نجوم و حالات سماوي است، دو؛ مربوط به حالات رزمندههاي ميدان جهاد است، سه؛ ولي معروف بين اهل تفسير اين است که بر فرشتهها حمل کردند. ﴿النَّازِعاتِ غَرْقاً﴾ يعني آنها به شدت نزع ميکنند و جان را ميکَنند؛ نظير همان بحثي که قبلاً گذشت که ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾[9] همانهايي هستند که ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾[10] با فشار جان را ميکَنند حتي از ناخن ـ ناخن به هر حال زنده است حياتي دارد به دليل اينکه رشدي دارد منتها حيات گياهي دارد ـ از ناخن هم به شدت اين روح را ميکَنند، آن وقت براي او خيلي دردآور است براي مؤمنان که ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾[11] با ادب و با احترام و با سلام ميآيند تا قبض روح کنند ميشود ﴿وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً﴾؛ يعني به آرامش روح را قبض ميکنند. پس ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً﴾ مخصوص تبهکاران است ﴿وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً﴾ مخصوص مؤمنان و پرهيزکاران است. اما «سابحات و سابقات و مدبرات» اينها در رديف آن دو گروه قرار ندارند. «سابحات»؛ «سَبح» يعني رفتن به سرعت. «سابقات»؛ يعني اينهايي که به سرعت ميروند سعي ميکنند يکي بر ديگري مقدم باشد. مدبرات امر با «فاء» تفريع ذکر شده اين اموري که براي فرشتهها ذکر شده در بحثهاي اوليه تفسير اينها گذشت و آن اين است که ذات اقدس الهي براي انسان هم مراحل پنجگانه قائل شد نظير همين فرشتهها؛ منتها براي فرشتهها سه مرحله را اينجا ذکر کرده است مراحل ديگر را اينها دارند يا لازم نبود گفته بشود.
درباره فرشتهها اينها فرمودند براي امتثال الهي سرعت ميگيرند. «سَبح» اينکه ماهي به سرعت در دريا ميخزد و ميرود، اين را ميگويند سَبح؛ يا دوندهاي به سرعت روي زمين حرکت ميکند ميگويد سَبح. قسمت مهم سَبح در آب است. پس سرعت رفتن سَبح است، سبقت گرفتن معلوم ميشود که افراد زيادند يکي سعي ميکند که ديگري را عقب بزند و جلو بيفتد. پس اول سرعت گرفتن است بعد سبقت گرفتن است؛ نتيجه که با «فاء» تفريع ذکر شده است براي اينکه بهتر و بيشتر امر الهي را تدبير کند.
پرسش: ...
پاسخ: بله نسبت به بالاتر نميتوانند بروند، اما در محدوده خودشان هم سرعت است هم سبقت است، کساني که در يک محدوده کار ميکنند سعي ميکنند هر کدام نسبت به ديگري سابق باشند. آنچه قبلاً گذشت اين است که قرآن کريم نسبت به انسان، پنج مرحله ذکر کرد که سه مرحله آن شبيه مراحل سهگانه اخير فرشتههاست؛ آن مراحل پنجگانهاي که قرآن براي انسان ذکر کرد اول معرفت است، بعد هجرت است، بعد سرعت است، بعد سبقت است، بعد امامت. اما معرفت و هجرت، شايد اين دو مرحله براي فرشتهها نباشد يا به معني ديگر باشد ولي در انسان اين مراحل پنجگانه خيلي شفاف است طبق تعليم قرآن کريم. مرحله اُولي که انسان احکام و حِکَم الهي را ياد بگيرد از معلمي که ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ فرا بگيرد؛ بعد از اينکه ياد گرفت هجرت کند ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾[12] از کفر به ايمان، از معصيت به اطاعت، از ظلم به عدل، از بدي به خوبي، از شرّ به خير و به هر حال از ماسواي خدا به «الله»، میخواهد هجرت کند. فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾؛ يک وقت هجرت از شهري به شهري از بلدي به بلدي، از روستايي به روستايي است، يک وقت از بدي مهاجرت ميکند فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾ از رجز و رجس و بدي مهاجرت کن که برترين هجرت، هجرت از بدي به خوبي است. پس اول معرفت است که انسان احکام و حِکَم الهي را فرا بگيرد، دوم هجرت است که از شرّ به خير و از بدي به خوبي مهاجرت کند، سوم سرعت است که در آيات متعدد فرمود که ﴿سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ﴾؛[13] به سرعت به طرف غفران الهي حرکت کنيد. هجرت هر چه سريعتر باشد حرکت هر چه سريعتر باشد، زودتر به مقصد ميرسد. چهارم سبقت است فرمود سعي کنيد از ديگران سبقت بگيريد ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾[14] يک؛ ﴿سَابِقُوا﴾ دو؛ آنجا ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ که باب «افتعال» است معني ﴿سَابِقُوا﴾ را ميدهد که باب «مفاعله است يعني سعي کنيد در پيشرفت به طرف ذات اقدس الهي از ديگران جلو بزنيد؛ اين دنيا نيست که اگر شما بخواهيد جلو بزنيد خطر داشته باشد. اين دعاي نوراني کميل که ميگويد خدايا توفيقي بده که «أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْك وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك»[15] همين است توفيقي بده که من از همه بالاتر بروم اينکه دنيا نيست تا خواستن آن بد باشد، آنکه بالاتر است مؤدّبتر است عالمتر است آگاهتر است عادلتر است باتقواتر است اينکه چيز بدي نيست؛ «أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْك وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك» اينهاست؛ اخص باشد احسن باشد اقرب باشد اعلم باشد، اينها را به من بده، من از همه جلوتر بروم. اگر مسئله دنيا باشد بله نقص است؛ اما مسئله لقاي الهي باشد ترقي به طرف ذات اقدس الهي باشد، هر چه انسان بالاتر برود متواضعتر ميشود، خطرش کمتر ميشود ضررش کمتر ميشود آسيبش کمتر ميشود شرّش کمتر ميشود تا برسد به جايي که بيشرّ باشد. اين يک چيز خوبي است اما اغني باشم سرمايهام باشد اعظم باشد عُظما باشم اين بازيها را نميخواهم، ميخواهم «أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك» باشم اينکه چيزي بدي نيست، چيز خوبي هم است.
پس بعد از آن معرفت هجرت است بعد از هجرت سرعت است که ﴿سارِعُوا﴾، ﴿سارِعُوا﴾، ﴿سارِعُوا﴾، ﴿سارِعُوا﴾ سرعت، معطل چه چيزی هستي؟ بعد سعي کنيد از ديگران جلو بزنيد؛ ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾، اين ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ همان باب «افتعال» به معني مسابقه است، باب «مفاعله» را ميدهد جلوتر برويد! نگوييد اين مقدار بس است و ﴿سَابِقُوا﴾ جلوتر برويد! حالا که جلو افتاديد چه کار بکنيد؟ نه اينکه برويد آن بالا بگوييد حالا من اينجا رسيدم تازه اول کار است، خدايا تا اينجا توفيق دادي من آمدم آمدم، به قله رسيدم، آن توفيقي بده که ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾[16] من امام خوبي باشم حالا يا در روستاي خودم هستم يا در شهر خودم هستم يا در کشور خودم هستم يا در قاره خودم هستم يا در دنياي خودم هستم، آن توفيق را بده که مردان خوب به من اقتدا بکنند، ببينند من چه کار ميکنم آنها هم بکنند، اينکه چيز بدي نيست اين خواسته همه ماست. فرمود همه شما اين را بخواهيد ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾ خدايا آن توفيق را بده من در آن شهري که زندگي ميکنم خوبان آن شهر به من اقتدا بکنند، نه يعني نماز جماعت من بيايند، اين يکي از مصاديقش است؛ خوبان شهر ببيند من چه کار ميکنم آنها هم همين کار را بکنند، اين يک نعمت خوبي است اينکه چيز بدي نيست. اين اول مسئوليت است اين طور نيست که اگر کسي اعظم شد عظما شد فلان شد فلان شد آرام بنشيند، اول مسئوليت اوست؛ اين نعمتهاي خوبي است اين دعاهاي خوبي است اينها را که نگفت بد است اينها را گفت خوب است اينها را از خدا بخواهيد که خدايا آن توفيق را به ما بده من در هر جا زندگي ميکنم حالا خوبان آن منطقه ببينند من چه کار ميکنم؛ يعني اعمال من، عقايد من، افکار من، گفتار من، کردار من، نوشتار من طوري باشد که خوبان را خوبتر بکند اينکه چيز بدي نيست سخن از من و ما نيست، پرهيزکاران شهر خوبان شهر ببينند من چه کار ميکنم آنها هم بکنند؛ اين را به همه ما گفت.
اين وصف فرشتههاست، فرشتهها سابحاتاند اولاً؛ سابقاتاند ثانياً؛ مدبراتاند. آنکه مدبر است حتي سابق و سابح ديگري را هم تدبير ميکند. اين ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾[17] يعني همين! بعضيها مطاعاند بعضيها مطيعاند. ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[18] زير مجموعه عزرائيل(سلام الله عليه) است مگر عزرائيل(سلام الله عليه) براي قبض روح هر کسي ميآيد؟ يا هر کسي آن توفيق را دارد که جانش را به حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) تقديم بکند؟ بعضي از مشايخ ما(رضوان الله تعالي عليهم) روزانه مقداري عبادت، قرآن، ذکر، صلوات تقديم عزرائيل(سلام الله عليه) ميکردند که مثلاً در هنگام قبض روح خودشان تشريف بياورند اين يک راه است. ارتباط با عزرائيل(سلام الله عليه) پيدا کردن عرض ادب کردن، هديه فرستادن که هم خودشان تشريف بياورند هم راحتتر قبض روح کنند، اين يک راه است اينها را که نبستند، اينها يک راه خوبي است که در عين اينکه انسان به قله رسيده است متواضعتر بشود. اين «فاء» در ﴿فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً﴾ يعني حالا اينها که سابح بودند اولاً؛ سابق بودند ثانياً؛ حالا به قله رسيدند ثالثاً؛ کارشان تدبير ماورا است رابعاً؛ مادون را تدبير ميکنند. اينها که تدبير ميکنند وصف فرشتههاست به ما هم گفتند وصف فرشتهها را پيدا کنيد همان بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) که قبلاً هم نقل شد همين است. وجود مبارک حضرت فرمود در فضل علم همين بس که ذات اقدس الهي نام علما را کنار نام فرشتهها ذکر ميکند که ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾[19] اين بيان نوراني امام سجاد است در فضل علم و عالم.[20]
بنابراين اين مدبّرات که با «فاء» تفريع ذکر شده است مربوط به اين سه گروه اخير است البته شامل گروه اول و دوم هم ميشود آنها هم دارند تدبير ميکنند آنها هم سابحاند آنها هم سابقاند، به سرعت و سبقت دارند فرمان الهي را امتثال ميکنند؛ اما درباره گروه سوم و چهارم و پنجم به خصوص کيفيت امتثال را ذکر فرمود. برخي از مفسران اين طوايف پنجگانه را مربوط به آسمان هفتم و دوم و اول و کره زمين و احکام کرسي و اينها را ذکر کردند بر اين پنج منطقه ذکر کردند؛ اين شاهد قرآني ندارد شاهد روايي ندارد حالا از کجا ذکر ميکنند اين تعيين کار آساني نيست، ولي به هر حال فرشتهها اين طورند، اينها سريع کار ميکنند و سعي ميکنند سبقت بگيرند.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور اين است که اينها در وصف ملائکه است، حالا فرمودند شما اوصاف ملائکه را پيدا کنيد وگرنه وصف، وصف ملائکه است درباره مؤمنين و امثال مؤمنين نيست. نعم! آنها که اينها را تطبيق کردند بر مجاهدين اين راه دارد؛ چون در سوره «عاديات» آنجا بر مجاهدين و اسبهاي مجاهدين و کيفيت رزم رزمندهها خدا سوگند ياد ميکند: ﴿وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً ٭ فَالْمُورِياتِ قَدْحاً ٭ فَالْمُغيراتِ صُبْحاً ٭ فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً ٭ فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً﴾؛[21] همه با «فاء» است؛ قسم به اسبهاي مجاهدان وقتي به تندي در ميدان جنگ ميروند سُم اين اسبها ـ چون آن سُم به هر حال با آن سُمبند که آهن است بسته است ـ به سنگها ميخورد و جرقّه توليد ميکند قسم به آن جرقّهها؛ اين خداست! از بس جهاد «في سبيل الله» عزيز است، خدا به همه اينها سوگند ياد ميکند ﴿فَالْمُورِياتِ قَدْحاً﴾؛ آنها که به سرعت در ميدان جنگ ميروند خاک توليد ميکنند گَرد و خاک ميکنند قسم به آنها، از بس جهاد «في سبيل اللهم حق است ﴿فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً﴾ هم همين است.
در سوره «عاديات» اين روشن است که اين مربوط به مجاهدان و اسبهاي مجاهدان و کيفيت جنگجويي مجاهدان است؛ اما اين سوره، اقوال متعددي است قول معروف همين است که اين مربوط به فرشتههاست.
پرسش: ...
پاسخ: بله ولي تطبيق است به هر حال تطبيق است نه تفسير مفهومي. آن وقت اگر اين آيه، معروف بين اصحاب اين است که اين درباره فرشتههاست، اوصاف فرشتهها را ذات اقدس الهي به مؤمنين ميدهد؛ ميگويد فرشتهها بعد از سَبح، سبق دارند بعد از اينکه سبق را گذراندند و سابق شدند و پيشرو شدند، مسئول تدبيرند، شما هم اين چنين باشيد؛ سرعت داشته باشيد: ﴿سارِعُوا﴾، سبق داشته باشد: ﴿سَابِقُوا﴾، ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾ به جايي برسيد که حالا در شهر هستيد در غير شهر هستيد امام خوبان باشيد، خوبان شهر ببينند شما چه کار ميکنيد حرف شما را بزنند، اينکه چيز بدي نيست بلکه خوب است اينکه دنيا نيست که ـ خداي ناکرده ـ کسي بگويد اين رذيلتي است؛ آن کسي که به جايي رسيده است که امام خوبان هست دنيا براي او اين «عَفْطَةِ عَنْز»[22] است وجود مبارک حضرت امير فرمود اين «عَفْطَةِ عَنْز» است؛ بويش بعد در ميآيد، فعلاً بيني شما بسته است بعد بوي آن در ميآيد.
چرا يک عده اگر خواب ببينند که پايشان به قاذوره برخورد مثلاً مال گيرشان ميآيد؟ اين تعبير رؤيايمان است اگر کسي خواب ببيند که دارد راه ميرود پايش به قاذوره به مدفوع خورد، مالي گيرش ميآيد، اين همان است. بنابراين اينکه قرآن کريم دارد ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾ يعني وصف فرشتهها را پيدا کنيد ميشود اگر نميشد که نميگفت نميفرمود. اين ﴿فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً﴾ با ﴿فَالسَّابِقاتِ﴾ اينها با «فاء» عطف شده است. پس اين سه قسم يعني «سابحات و سابقات و مدبّرات» اختصاصي به «نازعات و ناشطات» ندارد آنها را هم در بر ميگيرد آنها هم دارند امر الهي را امتثال ميکنند چه در قبض روح مؤمن چه در قبض روح کافر.
قبلاً بيان شد که جواب قسم در سوره «صافات» بالصراحه آمده که توحيد است در سوره «مرسلات» آمده که معاد است اينجا هم معاد است ولي مقدمه معاد را ذکر ميکنند به صورت جواب قسم ذکر نشده است. معاد چگونه تشکيل ميشود؟ فرمود روزي است و روزگاري است زماني است که جهانلرزه پيش ميآيد جهانلرزه است نه زمينلرزه. اين راجفه و لرزه که ميآيد يکي است يا بيش از يکي؟ نه، بيش از يکي است؛ ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ دومي در رديف اولي است اين ميتواند اولي همان نفخ صور اول باشد، دومي همان نفخ دوم باشد به هر حال جهانلرزه است، کل جهان دارد عوض ميشود، همه از بين ميروند اين چراغ خاموش ميشود، دوباره يک لرزه جهاني است که همه دوباره زنده ميشوند؛ اين ميتواند «نفخه أُخْري» که قبلاً گذشت[23] راجع به آنها باشد ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾ يک؛ ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ دو؛ دومي که نفخ ثاني است رديف نفخ اول است. در آن روز که جهانلرزه است سخن از زمينلرزه نيست ﴿قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ ٭ أَبْصارُها خاشِعَةٌ﴾؛ دلها ميتپد لرزان و مضطرب است و چشمها خشوع دارد انسان ترسناک نميداند کجا را نگاه کند؟ اين خشوع هم در قلبشان هم در چشمشان ظاهر است اينها برای آن است. پس مقطع اول قسم است، مقطع دوم نشانه جواب قسم است اين تمام شد.
مقسم سوم، اوضاع کفار در وضع کنوني مکه بود؛ فرمود اينها ميگويند: ﴿أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ﴾ ميگويند آيا معادي است که ما دوباره برميگرديم به «حافرة»؟ گفتند «حافر» به معني محفور است، «محفور» يعني انسان راهي را که طي ميکند اثر راه پيدا ميشود ما دنيا را پشت سر گذاشتيم طي کرديم دوباره برگرديم اينجا؟ اگر اينجا جاي خوبي است چرا ما را ميبرند؟ اگر جاي بدي است چرا دوباره ميآورند؟ حرف آنها اين است. هم حيات بعد از موت براي آنها مستحيل يا مستبعد بود يا مشکوک، هم بازگشت به دنيا گفتند براي چه ميبرند و براي چه ميآورند؟ اگر اينجا جاي خوبي است چرا ما را ميبرند؟ اگر اينجا جاي بدي است چرا دوباره ما را ميآورند؟ ﴿أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ ٭ أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً﴾؛ ما وقتي استخوانهاي پوسيده و فرسوده شديم نظير همان استنکار يا استبعادي که در پايان سوره مبارکه «يس» بود ﴿مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ ٭ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾؛[24] اين ﴿أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً﴾ همان استبعاد پايان سوره مبارکه «يس» است.
﴿قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ﴾ يک بازگشت خسارتباري است بياثر است براي چه ميآورند؟ اولاً حيات بعد از ممات، مستعبد است يا مستحيل، بر فرض باشد کار بيفايده است براي چه ميبرند و براي چه ميآورند؟ نميدانند براي حساب و کتاب است. آنگاه ذات اقدس الهي ميفرمايد خير، ﴿فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾؛ يک زجر و کوشش و دردناک يکباره است که کل جهان ميميرد و کل جهان دوباره زنده ميشود، با يک تشر ﴿فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾ اين «سَهَر» با «هاء» هوّذ، يعني بيداري؛ اين در اوصاف بعضي از ائمه(عليهم السلام) دارد که «کان يحي الليل بالسهرة إلي السحر»؛[25] اين «سَهَر» با «هاء هوّذ»، يعني بيخوابي، آن سحر با «حاء جيم»ي که مشخص است؛ سهر يعني بيداري. يکي از القاب صحنه قيامت ساهره است؛ يعني خواب در اينجا نيست، بيابان پرمار و عقرب را هم ميگويند ساهره، چون کسي از ترس نميتواند بخوابد. اين بيابان وحشتباري که جا براي خواب نيست به نام ساهره است، صحنه قيامت که وحشتبار است ساهره است؛ يعني جا براي خواب نيست گرچه براي ساهره معاني ديگري هم ذکر کردند و اما اينکه در اين مقتلها و اينها هست که «کان عليه السلام يحي الليل بالسهرة الي السحر»، يعني با بيداري تا سحر را به عبادت و مانند آن ميگذارند به همين معناست ﴿فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾.
بعد به عنوان يکي از قصص و شاهد و نمونه، جريان حضرت موسي(سلام الله عليه) را ذکر ميکند ﴿هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسي﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره عنکبوت، آيه21.
[2]. سوره فاطر, آيه15؛ سوره بقره، آيات21، 168؛ سوره نساء، آيه1 ... .
[3]. سوره بقره، آيه129؛ سوره آل عمران، آيه164 .
[4]. سوره بقره، آيه156.
[5]. سوره فجر، آيه22.
[6]. سوره مائده، آيه64.
[7]. سوره فجر، آيه22.
[8]. سوره شوری، آيه53.
[9]. سوره نحل، آيه28.
[10]. سوره انفال، آيه50؛ سوره محمّد، آيه27.
[11]. سوره نحل، آيه32.
[12]. سوره مدثر، آيه5.
[13]. سوره آلعمران، آيه133.
[14]. سوره بقره، آيه148؛ سوره مائده، آيه48.
[15]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.
[16]. سوره فرقان، آيه74.
[17]. سوره تکوير، آيه21.
[18]. سوره انعام، آيه61.
[19]. سوره آلعمران، آيه18.
[20]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري(عَلَيْهِ السَّلَام)، ص625؛ بحارالانوار، ج1, ص180 و 181؛ «...ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّيعَةِ الْعُلَمَاءُ لِعِلْمِنَا تَالُونَ لَنَا مَقْرُونُونَ بِنَا وَ بِمَلَائِكَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِينَ، شُهَدَاءُ [لِلَّهِ] بِتَوْحِيدِهِ وَ عَدْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ جُودِهِ قَاطِعُونَ لِمَعَاذِيرِ الْمُعَانِدِينَ مِنْ عَبِيدِهِ وَ إِمَائِهِ فَنِعْمَ الرَّأْيُ لِأَنْفُسِكُمْ رَأَيْتُمْ وَ نِعْمَ الْحَظُّ الْجَزِيلُ اخْتَرْتُمْ وَ بِأَشْرَفِ السَّعَادَةِ سَعِدْتُمْ حِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ(عليهم السلام) قُرِنْتُمْ وَ عُدُولُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ شَاهِرِينَ بِتَوْحِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ جُعِلْتُمْ وَ هَنِيئاً لَكُم...».
[21] . سوره عاديات، آيات1 ـ 5.
[22]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه3.
[23]. سوره زمر، آيه68؛ ﴿ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْری﴾.
. سوره يس، آيات78 و 79.[24]
[25] . الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص16.