مجموعه تفسیر سوره نازعات از آیت الله جوادی آملی
دوشنبه، 27 آبان 1398
30 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4) فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9) يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ (10) أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)﴾.
سوره مبارکه «نازعات» که به چند نام در کتابهاي تفسير آمده «نازعات، ناشطات، مدبرات سابحات»، چون اينها «علم بالغلبه» است، يک و از معصوم(عليه السلام) به عنوان تسميه نرسيده است، دو؛ لذا اين گونه از اسما توقيفي نخواهد بود، سه؛ از اين جهت چندين نام براي اين سوره مبارکه به مناسبتهايي که مفسران از اين سوره برداشت کردند مطرح است.
مطلب دوم اين است که در بعضي از تسميهها، سوره «و النازعات» ياد شده است چون اولين آيه آن: ﴿وَ النَّازِعاتِ﴾ است. سوم اينکه دو سؤال مربوط به سوره قبل است و آن اينکه گفته شد جهنم براي تشفّي مظلومان است آنها که حقشان از دست رفته است آنها از ذات اقدس الهي درخواست داوري عادلانه ميکنند و خداي سبحان در قرآن کريم هم فرمود که در دنيا کفار و ظالمين خوشحالاند و در آخرت مظلومين از اينکه داوري عادلانه را ميبينند خوشحال و خندان هستند.
سؤال شد که در بهشت که اينها نگراني ندارند تا براي تشفّي مسئله جهنم مطرح بشود! درست است که در بهشت نگراني ندارند، اما ساهره معاد که پنجاه هزار سال است همه اينها درخواست داوري عادلانه دارند، يک ساعت و دو ساعت و يک روز و دو روز نيست ﴿إِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ﴾[1] است آن هم پنجاه سال است. بنابراين در تمام اين مدت، اينها درخواست داوري عادلانه دارند و تشفّي در ساهره معاد است نه در بهشت، گرچه در بعضي از آيات است که بعضي از بهشتيها از يکديگر سؤال ميکنند، من رفيقي داشتم او دين را نميپذيرفت و ما را به استهزا ميگرفت و ما عبادت ميکرديم او ميخنديد و مانند آن، آيا شما از او اطلاعي داريد؟ راهنمايي شد که شما سرتان را پايين بياوريد پايين را نگاه کنيد ﴿فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فىِ سَوَاءِ الجَحِيم﴾[2] از بالا به پايين نگاه کرد، ديد که او در وسط جهنم دارد ميسوزد؛ بهشت بالاست و جهنم پايين، غرض اين است که در خود بهشت هم نشاط ميآيد، يک؛ و قسمت تشفّي هم برای ساهره معاد است، دو؛ برخي از مظلومها از بس ظلم ديني ديدند در بهشت هم هستند از يکديگر سؤال ميکنند که من رفيقي داشتم وقتي نماز ميخواندم روزه ميگرفتم اطاعت ميکردم اينها مرا مسخره ميکردند تو از او باخبر هستي؟ بعد به او وحي ميشود يا راه ديگر که شما پايين را نگاه کن ببين که چه خبر است ﴿فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فىِ سَوَاءِ الجَحِيم﴾ غرض اين است که دادخواهي عادلانه حتي در بهشت هم مطرح است.
اما سؤال دوم اين بود که خود انسان اعمال را ميآورد يا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛[3] البته در قرآن کريم آمده است که ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾[4] فرشتگاني هستند که اعمال شما را مينويسند و مصوناند، نه کم مينويسند و نه زياد. اما آن آيه چيزي ديگر است آن آيه مربوط به دنياست نه مربوط به آخرت و از دقيقترين آيات قرآن کريم است. آن آيه نميگويد که هر چه که شما کرديد ما مينويسيم. يک روايت نوراني در ذيل آن آيه است که حضرت به آن شخص مخاطب فرمود «وَ لَسْتُمْ عَرَبا»؛ مگر عرب نيستي تا قوانين عربي را بداني؟[5] اين آيه نميگويد هر چه شما کرديد ما مينويسيم، نميگويد که «نستنسخ عما»؛ از روي کار شما ما نسخه برميداريم يا نميگويد «ننسخ ما تعملون»، ميفرمايد که ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.[6] استنساخ دو اصل دارد: يک نسخه اصل دارد، يکي نوشتن از روي نسخه اصل. ميفرمايد آنچه را که شما انجام ميدهيد ما از درون شما در ميآوريم، يک؛ نسخه اصل نزد ماست، دو؛ ما برابر آن نسخه اصل عمل شما را استنساخ ميکنيم ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «عمّا». اين آيه از آيات دقيقي است که چند روز کار ميخواهد که در آن روزهايي که بحث ميشد بحث شد. يک سلسله آياتي است که ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ ٭ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾[7] حضرت فرمود مگر شما عرب نيستيد؟ قوانين عرب را نميدانيد؟ «وَ لَسْتُمْ عَرَبا» آيه که نميگويد «إنا کنا نستنسخ عما کنتم تعلمون»، آيه ميفرمايد نسخه اصل نزد ماست که قضا و قدر الهي است، آنچه از درون شما در ميآوريم مطابق با آن اصل است؛ ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ﴾ اين مستنسَخ ما، متن عمل شماست، آن «مستنسخُ عنه» آن اصلي است که نزد ماست. اين از دقيقترين و مشکلترين آيات قرآن کريم است که حضرت به آن شخص فرمود «وَ لَسْتُمْ عَرَبا»؛ مگر قوانين عرب را نميداني؟ غرض اين است که آن هيچ ارتباطي با مسئله احضار ندارد؛ اما صريح آيه اين است که ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾.
مطلب بعدي آن است که علوم عقلي يعني فلسفه و کلام آن قدر توانا نيست که آيات و روايات را خوب تبيين کند هر چه هم فلسفه عقلي و کامل باشد آن توان را ندارد. از آيات و روايات اين چنين برميآيد که خدا با دو راه کار انجام ميدهد: يکي مع الواسطه اسباب و علل «يأبي الله أن يجري الامور إلا بأسبابها» و مانند آن، يکي بلاواسطه. اين بلاواسطه در فلسفه و کلام جايي ندارد. در روايات هست که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) دارد خدايا خيلي از مشکلات براي ما پيش ميآيد خيلي از بيماريها براي ما پيش ميآيد، تو «بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِي لِي حَاجَتِي»؛ تو بدون واسطه کار ما را انجام ميدهي، حالا هم انجام بده.[8] درست است که «يأبي الله أن يجري الأمورُ الا بأسبابها أو يجري الأمورَ بأسبابها»؛ اما يکي از اسباب خودش است. اين «بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِي لِي حَاجَتِي» يعني بلاواسط. آيه: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[9] که هست، هر جا باشيم خدا با ماست، همان جا مشکل ما را حل ميکند حالا تا چه کسي و چه وقت انسان لياقت پيدا کند که خدا بلاواسطه کار او را انجام بدهد مطلبي ديگر است وگرنه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ مگر هر جا باشيم با ما نيست؟ تمام اين بحثها در فصل سوم است؛ فصل اول که ذات حق تعالي است در دسترس کسي نيست، فصل دوم که صفات ذات است و عين ذات است آن هم منطقه ممنوعه است، اما فصل سوم که فعل حق است ظهور حق است تجلي حق است. اين بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه است که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه»؛[10] همين حضرت در نهج البلاغه دارد که «لَقَدْ تَجَلَّي اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُون»؛[11] تجلي کرده است براي بندگانش در قرآن؛ اينها در فصل سوم است يعني فعل خداست جلوات خداست تجلي خداست، طبق تعبير نوراني حضرت. وقتي خدا با ماست و در هر نفسي با ماست همان جا ممکن است مشکل کار ما را حل کند.
پرسش: ...
پاسخ: بذاته که هست خود ذاتش دليل خودش است «آفتاب آمد دليل آفتاب». اما اين بيان نوراني حضرت امام سجاد: «بِغَيْرِ شَفِيعٍ» واسطه نميخواهد اين سه طايفه از آيات هم به وسائط حمل نميشود. در جريان توفّي اين طور است ميبينيد که در توفّي سه طايفه از آيات است که ذات اقدس الهي توفّي نفوس را، گاهي به فرشتهها اسناد ميدهد، گاهي به ملک الموت حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) اسناد ميدهد، گاهي به خودش. گاهي ميفرمايد: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾؛[12] گاهي ميفرمايد آنهايي که ميگويند ما ميميريم ميپوسيم ميفرمايد: ﴿أَذَا ضَلَلْنَا في الأرْضِ﴾، ﴿ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[13] فرمود شما نميپوسيد ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[14] آن فرشته مرگ عزرائيل(سلام الله عليه) او موکَّل است شما را کاملاً توفِّي ميکند شما وفات پيدا ميکنيد نه فوت، فوتي در کار نيست.
سوم: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[15] اين ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ فرشتگاني هستند که تحت تدبير عزرائيل(سلام الله عليه) هستند عزرائيل(سلام الله عليه) آن ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ است، فوقش هم ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾ است. خواستند بگويند که اين انبيا و اوليا، مثلاً وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) که رحلت ميکند خدا قبض روح ميکند؛ اين البته درست است، اما هيچ کس نميتواند بگويد که خدا در هنگام قبض روحِ فلان شخص يا فلان شهيد خودش روح او را قبض نکرده است اين را نميشود گفت، چون ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ که هست، آيه که نفرمود خصوص انبيا و اوليا را خدا توفي ميکند فرمود: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها﴾. وقتي هم ما ميخوابيم خواب يک مرگ است. يکي از مشکلترين مطالبي که کمتر يا اصلاً هيچ مورد بحث نيست مسئله نوم است ما هر شب ميميريم «إِنَّ النَّوْمَ أَخُو الْمَوْت»[16] فرمود انسان دو بار توفي دارد يک توفي مقطعي و موقت که آن خواب است يک توفي رسمي که حالت مرگ است. فرمود: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها﴾؛ آنهايي که ميميرند متوفا هستند متوفيشان خداست، آنهايي که هنوز نمردند ميخوابند متوفِّيشان خداست، خواب قطع علاقه است منتها در مرگ قطع کامل است در خواب قطع ناقص است؛ خيلي روح رابطهاش را از بدن قطع نکرده است وگرنه يک مرگ است يک مرگ ضعيفي است.
هيچ کس نميتواند بگويد که اين ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾ شامل فلان شهيد يا فلان مؤمن نميشود. پس گاهي خدا کار را بلاواسطه خودش انجام ميدهد، گاهي به واسطه عزرائيل(سلام الله عليه) چون خيليها آن توفيق را ندارند که حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) جانشان را بگيرد غالباً ما که ميميريم همان ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[17] است همانهايي هستند که به هر حال با فشار، جان را ميگيرند که ﴿الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾[18] در دو جاي قرآن دارد که با مشت و سيلي فرشتهها اينها را قبض روح ميکنند، آنها که فشار جان دادنِ سختي دارند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا».
غرض اين است که آن آيه هيچ ارتباطي با مسئله احضار عمل ندارد، عمل را خودش شخص ميکند. اما ذات اقدس الهي از بس کريم است، اصلاً فرشتهها را فرستاده که روح ما را قبض کند کارهاي ما را تدبير کنند اينها مدبرات امر هستند. در دعاي نوراني کميل ما چه ميخوانيم؟ ميخوانيم اينها فرشتههايي هستند که مدبرات امر هستند و روح را هم اينها قبض ميکنند ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾ اينها معصوماند اشتباه که نميکنند اما عصمت اينها ذاتي نيست. در دعاي کميل وجود مبارک حضرت امير به خدا عرض ميکند خدايا آن قدر مهربان و کريم و بزرگواري که نميخواهي آبروي ما برود، اگر نخواستي آبروي ما برود نه تنها نزد مردم آبروي ما را حفظ ميکني اين فرشتگان فرشتهاند به کسي هم که نميگويند معصوم هم هستند فرستاده تو هم هستند، اجازه نميدهي که اينها بفهمند «وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ»، اما «وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ»[19] اصلاً ملائکهاند اصلاً آمدند براي اينکه اعمال مرا بنويسند اينها را تو فرستادي، اينها براي کسي که نميگويند. آن قدر بزرگ و بزرگواري که حاضر نيستي آبروي ما نزد اينها برود، اينها چه کساني هستند؟ پس معلوم ميشود دو تا کار ميکند؛ «وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ» چگونه ميشود که ملائکه نفهمند؟ خدا اينها را فرستاده که اعمال ما را بنويسند، تو نميگذاري آنها بفهمند. «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ» اما نه اينکه آنها غافل باشند اما «بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه» تو نميگذاري اينها بفهمند وگرنه اينها معصوماند، هيچ چيزي از اينها غيبت ندارند. در کلمات نوراني حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است که از خدا خواهشي کرد، عرض کرد خدايا! اعمال امت را که تو بررسي ميکني، اجازه بده که اعمال امت من به وسيله خود من بررسي بشود که من نزد ديگران خجل نشوم، اين در بيانات نوراني پيغمبر است، خواستهاي از خدا دارد که خدايا در قيامت کاري بکن که مسئول اعمال امت من خود من باشم و من نزد پيغمبران ديگر خجالت نکشم. جوابش را نگاه کنيد که خدا چه فرمود اين در روايات است از حضرت رسول، خدا ميفرمايد برخي از امتان تو را من خودم حسابرسي ميکنم طوري که تو هم متوجه نشوي اين خداست! اين خداست که حاضر نيست آبروي ما نزد پيغمبر ما هم برود؛ کَرم از اين بالاتر فرض ندارد اين روايت را حتماً ببينيد در خواسته وجود مبارک پيغمبر، سؤالي که حضرت ميکند، جوابي که ميشنود؛ معصوم هستند و اصلاً ملائکه معصوماند براي کسي هم که نميگويند. فرمود اعمال امت تو را من خودم بررسي ميکنم که حتي نزد تو خجالت نکشند و تو هم نداني که اينها چه کار کردند. اين دعاي نوراني کميل ميتواند اين را تأمين کند فرمود: «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ» مگر در سوره مبارکه «توبه» دو جا ندارد که هر کاري ميکنيد پيغمبر ميبيند؟ ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[20] مگر ندارد که پيغمبر ميبيند؟ در روز محاسبه طرزي ذات اقدس الهي همين اعمال را و همين عمل دنيايي را اين دعاي کميل تفسير ميکند که گاهي ممکن است عمل ما را نگذارد حضرت ببيند که ما نزد حضرت خجل بشويم؛ براي اينکه اختصاصي به ملائکه که ندارد. «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ» تو مشاهده ميکني چيزي را که آنها نميبينند آنها هميشه بينا هستند اصلاً فرستادي که ببينند؛ اما خدايا اينکه نميبينند نه اينکه آنها اهل اين نيستند ببينند، اصلاً آمدند که ببينند اما تو نميگذاري «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه» که اگر خواست آبروي ما نزد امام زمانمان، نزد ائمهمان و پيغمبرمان محفوظ باشد حتي نميگذارد آنها هم متوجه بشوند اين خداست! از اين کريمتر که فرض ندارد.
غرض اين است که آن آيه هيچ ارتباطي با بحث ما ندارد. اما سوره مبارکه «نازعات» که به نام «نازعات» معروف شد خدا پنج سوگند ياد کرد. اين حرف را فقط علوم ذوقي و عرفاني اين راه را دارد وگرنه از فلسفه و کلام ساخته نيست که کاري را خدا بدون واسطه انجام بدهد. در فلسفه و کلام اين مقدار ثابت ميشود که کاري که خدا بلاواسطه انجام ميدهد برای مقرّبين و اوحدي از ناس است، مثل ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾؛[21] اين را فلسفه و کلام ثابت ميکند، اما کاري را که خدا با شخصي بلاواسطه انجام بدهد اين در علوم عقليه نيست فقط در عرفان است.
پرسش: ...
پاسخ: بله عقل اول و مانند آن به وسيله موجودات ديگر تدبير ميکنند؛ مثل عزرائيل(سلام الله عليه) که زير مجموعهاي دارد يا در آنجا ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾[22] جبرئيل(سلام الله عليه) زير مجموعهاي دارد به وسيله آنها کار انجام ميدهند؛ اما در علوم عقلي يعني فلسفه و کلام ثابت بشود که خدا کاري را بلاواسطه با زيد و عمرو بکند اينها معمولاً نيست اما در عرفان هست و عرفان هم به برکت همين دعاها و روايات و ادعيه است که خدا «بغير شفيع» انجام ميدهد ﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾ هم که در آن هست و «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ» هست و تو ميپوشاني؛ اين دعاها يک سند خيلي معتبري براي اين کار است.
غرض اين است که اين «نازعات» که پنج سوگند است، جواب قسم گاهي نميآيد، گاهي ميآيد، چون «و حذف ما يعلم منه جايز»، گاهي که ميآيد يا بالصراحه ميآيد يا نموداري از آن ميآيد. در اين بخش جواب قسم نيامده ولي نموداري از آن آمده است و جواب قسم گاهي مسئله توحيد است گاهي مسئله معاد است گاهي هم ممکن است مسائل ديگر باشد. در سوره مبارکه «صافات» ملاحظه بفرماييد آنجا فرمود: ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا ٭ فَالزَّاجِراتِ زَجْراً ٭ فَالتَّالِياتِ ذِكْراً﴾ اين سوگندها ﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾[23] جواب قسم توحيد است. در سوره مبارکه «مرسلات» که باز هم آنجا سخن از سوگند است درباره معاد است ﴿وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً ٭ فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً ٭ وَ النَّاشِراتِ نَشْراً ٭ فَالْفارِقاتِ فَرْقاً ٭ فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً ٭ عُذْراً أَوْ نُذْراً ٭ إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾[24] پس جواب قسم گاهي معاد است گاهي توحيد است و گاهي زمينه معاد که مثل سوره محل بحث است که فرمود: ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً ٭ وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً ٭ وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً ٭ فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً ٭ فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً ٭ يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾ که اين ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾ «اشراط الساعة» است علامت قيامت است، بالصراحه سخن از قيامت نيست نفرمود: ﴿إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾. به هر حال جواب قسم گاهي مذکور است گاهي محذوف، آنکه محذوف است. به هر حال علائم و مقدماتش مذکور است و جواب قسم گاهي توحيد است مثل سوره «صافات» گاهي معاد است مثل مرسلات و اين آيه نازعات هم به معاد برميگردد.
درباره نازعات و ناشطات و سابحات و سابقات و مدبرات وجوهي گفته شد ولي غالباً به همين فرشتگاني که هر کدام مسئول يک امرند تطبيق شده است؛ منتها مؤمنين که رحلت ميکنند آنها چه در هنگام قبض روح چه در موارد ديگر به حضور مؤمن ميرسند ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ﴾[25] سلام ميکنند: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ باادب ميآيند با احترام ميآيند، خيلي آرام روح را قبض ميکنند. در هنگام دعوت به بهشت هم ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدين﴾.[26] اما ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾[27] اين در دو جاي قرآن دارد که ﴿الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾. خدا غريق رحمت کند مرحوم آيت الله شاهآبادي، استاد امام(رضوان الله عليهما) را، اين رسالهاي دارد به نام رشحات، يک تعبير لطيفي دارد درباره اينکه چطور ملائکه پشت اينها را ميزنند و چطور صورت اينها را ميزنند؛ ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾ هم پشت اينها را ميزنند هم صورت اينها را. تعبيرشان اين است که فرشتههايي که مسئول اين عالماند ميبينند اين عمري تلف کرده و نعمتهاي الهي را بيجا مصرف کرده و کاري نکرده با روي سياه و دست خالي دارد ميرود پشتش را محکم ميزنند اين را از دنيا بيرون ميکنند. فرشتگان آن عالم ميبينند که عمري در دنيا وقت صرف کرده با دست خالي دارد ميآيد، صورتش را ميزنند. صورت زدن از فرشتههاي آن عالم است زدن به پشت از فرشتههاي اين عالم است؛ تناسب هم دارد ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾. «علي أيّ حال» درباره اين گروه دو جاي قرآن چنين خبري داده است، اما درباره آنها فرشتهها ميآيند سلام عرض ميکنند: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾. اينها خيلي رقيق و به آرامي جان را ميگيرند، مثل اينکه يک دسته گلي را انسان ميبويد، آرام و راحت ميشود. اما براي يک عده با فشار است. اين ﴿النَّاشِطاتِ﴾ آن ﴿النَّازِعاتِ غَرْقاً﴾ با فشار گرفتن و آن ﴿وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً﴾ با رقّت گرفتن تطبيق شده است بر ملائکهاي که بعضيها کار را به شدت انجام ميدهند درباره کفار و منافقين، بعضيها با رقّت و لطف و صفا و وفا انجام ميدهند درباره مؤمنين که اين تقسيمها شده؛ البته از طريق لغت هم باز بحثهاي جزئي خواهد شد. ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً ٭ وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً ٭ وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً﴾؛ «سبح» ميدانيد آن روشِ رفتن رقيق است ﴿كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[28] اين است در ماهيها که آرام آرام در دريا حرکت ميکنند سبح ميکنند و اصل حرکت را هم سبح ميکنند ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلا﴾.[29] ﴿فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً﴾ اين دو قسم با «فاء» عطف شده است و مدبرات امرند جامع همه آنهاست اينها هم تدبير ميکنند، ولي اين مدبرات، غير از آنها بايد باشد گرچه کل اينها جزء مدبراتاند.
طبق اين سوگندهاي پنجگانه چه؟ ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾؛ جهان ميلرزد، جهانلرزه است سخن از زمينلرزه نيست ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[30] کجا ميلرزد؟ يعني زمين ميلرزد يا ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ﴾[31] است آسمان و زمين ميلرزند، جهانلرزه است. اين زلزله يک ثانيه يا يک دقيقه نيست، پسلرزههاي سنگين دارد که ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾، پسلرزههاي سنگين يعني کلّ زمين ميلرزد دوباره ميلرزد، سه باره ميلرزد، آن دومي يا سومي يا چهارمي و پنجمي در رديف اولي و دومي قرار ميگيرند ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ تا کل صحنه عوض بشود.
در آن روز يک عده آرام هستند آرامِ آرام هستند؛ يک عده ﴿قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ ٭ أَبْصارُها خاشِعَةٌ﴾؛ اينها ميگويند اوضاع چه خبر است باز هم ما ميخواهيم برگرديم دنيا؟ از دنيا به «حافره» ياد شده است. «حافره» اين است کسي که راه ميرود جايي را حفر ميکند اثرِ قدم ميگذارد به قول زمخشري.[32] ميگويند ما دوباره بايد باز برگرديم به دنيا چه خبر است؟ اينها که ميگويند دوباره به دنيا برگرديم، منکر معادند خيال ميکنند که انسان معاد است، يعني «عود الي الدنيا» است؛ در حالي که «عود الي إلاصل» است؛ چون ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾[33] نه «إنا إلي الدنيا راجعون»؛ رجوع به دنيا که نيست رجوع به اصل است، اصل هم همان مبدأ توحيدي است، قلوبشان لرزان، چشمانشان خاشع، حرفشان اين است که آيا ما به «حافره» برميگرديم؟
بعد هم ميگويند ما که حالا استخوان شديم، همان بخش پاياني سوره مبارکه «يس» که ﴿مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ﴾ جواب: ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾.[34] قبلاً هم در سوره مبارکه «مرسلات» داشتيم که اينها بعضيها مستحيل بودند بعضي مستبعِد، بعضيها شاک بودند بعضي در ابهام. درباره مسئله معاد بعضي ميگفتند محال است انسان دوباره زنده بشود ﴿يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[35] بعضيها استبعاد ميکردند، بعضيها شک بودند ﴿هُمْ في شَكٍّ﴾ کذا بعضي هم ابهام داشتند و درست نميفهميدند ﴿أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً ٭ قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ﴾ اگر خوب بود چرا ما بيرون بردند، اگر بد بود چرا دوباره ميخواهند برگردانند يک چنين ابهامي دارند اينها. بعد ميفرمايد: ﴿فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ ٭ فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾ با يک زجرة و تشر همه اينها وارد صحنه معاد ميشوند. حالا مفردات آن بايد توضيح داده بشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره حج، آيه47.
[2] . سوره صافات، آيه55
[3] . سوره جاثية، آيه29.
[4] . سوره إنفطار، آيه10 و 11.
[5]. تفسير القمي، ج2، ص379 و 380.
[6]. سوره جاثيه، آيه29.
[7]. سوره انفطار، آيات10ـ12.
[8]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص582.
[9]. سوره حديد، آيه4.
[10]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه108.
[11]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه147.
[12]. سوره زمر، آيه42.
[13]. سوره مؤمنون، آيه82؛ سوره صافات، آيه16؛ سوره واقعه، آيه47.
[14]. سوره سجده، آيه11.
[15]. سوره انعام، آيه61.
[16]. مصباح الشريعة، ص44.
[17]. سوره أنعام، آيه61.
[18]. سوره انفال، آيه50؛ سوره محمّد، آيه27.
[19]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص849.
[20]. سوره توبه، آيه105
[21]. سوره نجم، آيه8.
[22]. سوره تکوير، آيه21.
[23]. سوره صافات، آيات1 ـ 4.
[24]. سوره مرسلات، آيات1 ـ 7.
[25]. سوره نحل، آيه32.
[26]. سوره زمر، آيه73.
[27]. سوره نحل، آيه28 .
[28]. سوره يس، آيه40.
[29]. سوره مزمل، آيه7.
[30]. سوره حج، آيه1.
سوره مرسلات، آيه8.
[32]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج4، ص693 و 694.
[33]. سوره بقره، آيه156.
[34]. سوره يس، آيات78 و 79.
[35]. سوره سبأ، آيه7.