تفسیر سوره نازعات - جلسه ۱

مجموعه تفسیر سوره نازعات از آیت الله جوادی آملی

دوشنبه، 27 آبان 1398

30 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4) فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9) يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ (10) أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)﴾.

سوره مبارکه «نازعات» که به چند نام در کتاب‏هاي تفسير آمده «نازعات، ناشطات، مدبرات سابحات»، چون اينها «علم بالغلبه» است، يک و از معصوم(عليه السلام) به عنوان تسميه نرسيده است، دو؛ لذا اين گونه از اسما توقيفي نخواهد بود، سه؛ از اين جهت چندين نام براي اين سوره مبارکه به مناسبت‏هايي که مفسران از اين سوره برداشت کردند مطرح است.

مطلب دوم اين است که در بعضي از تسميه‏ها، سوره «و النازعات» ياد شده است چون اولين آيه آن: ﴿وَ النَّازِعاتِ﴾ است. سوم اينکه دو سؤال مربوط به سوره قبل است و آن اينکه گفته شد جهنم براي تشفّي مظلومان است آنها که حقشان از دست رفته است آنها از ذات اقدس الهي درخواست داوري عادلانه مي‏کنند و خداي سبحان در قرآن کريم هم فرمود که در دنيا کفار و ظالمين خوشحال‏اند و در آخرت مظلومين از اينکه داوري عادلانه را مي‏بينند خوشحال و خندان هستند.

سؤال شد که در بهشت که اينها نگراني ندارند تا براي تشفّي مسئله جهنم مطرح بشود! درست است که در بهشت نگراني ندارند، اما ساهره معاد که پنجاه هزار سال است همه اينها درخواست داوري عادلانه دارند، يک ساعت و دو ساعت و يک روز و دو روز نيست ﴿إِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ﴾[1] است آن هم پنجاه سال است. بنابراين در تمام اين مدت، اينها درخواست داوري عادلانه دارند و تشفّي در ساهره معاد است نه در بهشت، گرچه در بعضي از آيات است که بعضي از بهشتي‏ها از يکديگر سؤال مي‏کنند، من رفيقي داشتم او دين را نمي‏پذيرفت و ما را به استهزا مي‏گرفت و ما عبادت مي‏کرديم او مي‏خنديد و مانند آن، آيا شما از او اطلاعي داريد؟ راهنمايي شد که شما سرتان را پايين بياوريد پايين را نگاه کنيد ﴿فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فىِ سَوَاءِ الجَحِيم‏﴾[2] از بالا به پايين نگاه کرد، ديد که او در وسط جهنم دارد مي‏سوزد؛ بهشت بالاست و جهنم پايين، غرض اين است که در خود بهشت هم نشاط مي‏آيد، يک؛ و قسمت تشفّي هم برای ساهره معاد است، دو؛ برخي از مظلوم‏ها از بس ظلم ديني ديدند در بهشت هم هستند از يکديگر سؤال مي‏کنند که من رفيقي داشتم وقتي نماز مي‏خواندم روزه مي‏گرفتم اطاعت مي‏کردم اينها مرا مسخره مي‏کردند تو از او باخبر هستي؟ بعد به او وحي مي‏شود يا راه ديگر که شما پايين را نگاه کن ببين که چه خبر است ﴿فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فىِ سَوَاءِ الجَحِيم‏﴾ غرض اين است که دادخواهي عادلانه حتي در بهشت هم مطرح است.

اما سؤال دوم اين بود که خود انسان اعمال را مي‏آورد يا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛[3] البته در قرآن کريم آمده است که ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾[4] فرشتگاني هستند که اعمال شما را مي‏نويسند و مصون‏اند، نه کم مي‏نويسند و نه زياد. اما آن آيه چيزي ديگر است آن آيه مربوط به دنياست نه مربوط به آخرت و از دقيق‏ترين آيات قرآن کريم است. آن آيه نمي‏گويد که هر چه که شما کرديد ما مي‏نويسيم. يک روايت نوراني در ذيل آن آيه است که حضرت به آن شخص مخاطب فرمود «وَ لَسْتُمْ عَرَبا»؛ مگر عرب نيستي تا قوانين عربي را بداني؟[5] اين آيه نمي‏گويد هر چه شما کرديد ما مي‏نويسيم، نمي‏گويد که «نستنسخ عما»؛ از روي کار شما ما نسخه برمي‏داريم يا نمي‏گويد «ننسخ ما تعملون»، مي‏فرمايد که ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.[6] استنساخ دو اصل دارد: يک نسخه اصل دارد، يکي نوشتن از روي نسخه اصل. مي‏فرمايد آنچه را که شما انجام مي‏دهيد ما از درون شما در مي‏آوريم، يک؛ نسخه اصل نزد ماست، دو؛ ما برابر آن نسخه اصل عمل شما را استنساخ مي‏کنيم ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «عمّا». اين آيه از آيات دقيقي است که چند روز کار مي‏خواهد که در آن روزهايي که بحث مي‏شد بحث شد. يک سلسله آياتي است که ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ ٭ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾[7] حضرت فرمود مگر شما عرب نيستيد؟ قوانين عرب را نمي‏دانيد؟ «وَ لَسْتُمْ عَرَبا» آيه که نمي‏گويد «إنا کنا نستنسخ عما کنتم تعلمون»، آيه مي‏فرمايد نسخه اصل نزد ماست که قضا و قدر الهي است، آنچه از درون شما در مي‏آوريم مطابق با آن اصل است؛ ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ﴾ اين مستنسَخ ما، متن عمل شماست، آن «مستنسخُ عنه» آن اصلي است که نزد ماست. اين از دقيق‏ترين و مشکل‏ترين آيات قرآن کريم است که حضرت به آن شخص فرمود «وَ لَسْتُمْ عَرَبا»؛ مگر قوانين عرب را نمي‏داني؟ غرض اين است که آن هيچ ارتباطي با مسئله احضار ندارد؛ اما صريح آيه اين است که ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾.

مطلب بعدي آن است که علوم عقلي يعني فلسفه و کلام آن قدر توانا نيست که آيات و روايات را خوب تبيين کند هر چه هم فلسفه عقلي و کامل باشد آن توان را ندارد. از آيات و روايات اين چنين برمي‏آيد که خدا با دو راه کار انجام مي‏دهد: يکي مع الواسطه اسباب و علل «يأبي الله أن يجري الامور إلا بأسبابها» و مانند آن، يکي بلاواسطه. اين بلاواسطه در فلسفه و کلام جايي ندارد. در روايات هست که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) دارد خدايا خيلي از مشکلات براي ما پيش مي‏آيد خيلي از بيماري‏ها براي ما پيش مي‏آيد، تو «بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِي لِي حَاجَتِي‏»؛ تو بدون واسطه کار ما را انجام مي‏دهي، حالا هم انجام بده.[8] درست است که «يأبي الله أن يجري الأمورُ الا بأسبابها أو يجري الأمورَ بأسبابها»؛ اما يکي از اسباب خودش است. اين «بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِي لِي حَاجَتِي‏» يعني بلاواسط. آيه: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[9] که هست، هر جا باشيم خدا با ماست، همان جا مشکل ما را حل مي‏کند حالا تا چه کسي و چه وقت انسان لياقت پيدا کند که خدا بلاواسطه کار او را انجام بدهد مطلبي ديگر است وگرنه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ مگر هر جا باشيم با ما نيست؟ تمام اين بحث‏ها در فصل سوم است؛ فصل اول که ذات حق تعالي است در دسترس کسي نيست، فصل دوم که صفات ذات است و عين ذات است آن هم منطقه ممنوعه است، اما فصل سوم که فعل حق است ظهور حق است تجلي حق است. اين بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه است که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‏»؛[10] همين حضرت در نهج البلاغه دارد که «لَقَدْ تَجَلَّي اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُون‏»؛[11] تجلي کرده است براي بندگانش در قرآن؛ اينها در فصل سوم است يعني فعل خداست جلوات خداست تجلي خداست، طبق تعبير نوراني حضرت. وقتي خدا با ماست و در هر نفسي با ماست همان جا ممکن است مشکل کار ما را حل کند.

پرسش: ...

پاسخ: بذاته که هست خود ذاتش دليل خودش است «آفتاب آمد دليل آفتاب». اما اين بيان نوراني حضرت امام سجاد: «بِغَيْرِ شَفِيعٍ» واسطه نمي‏خواهد اين سه طايفه از آيات هم به وسائط حمل نمي‏شود. در جريان توفّي اين طور است مي‏بينيد که در توفّي سه طايفه از آيات است که ذات اقدس الهي توفّي نفوس را، گاهي به فرشته‏ها اسناد مي‏دهد، گاهي به ملک الموت حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) اسناد مي‎دهد، گاهي به خودش. گاهي مي‎فرمايد: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾؛[12] گاهي مي‎فرمايد آنهايي که مي‎گويند ما مي‎ميريم مي‎پوسيم مي‎فرمايد: ﴿أَذَا ضَلَلْنَا في الأرْضِ﴾، ﴿ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[13] فرمود شما نمي‎پوسيد ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[14] آن فرشته مرگ عزرائيل(سلام الله عليه) او موکَّل است شما را کاملاً توفِّي مي‎کند شما وفات پيدا مي‎کنيد نه فوت، فوتي در کار نيست.

سوم: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[15] اين ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ فرشتگاني هستند که تحت تدبير عزرائيل(سلام الله عليه) هستند عزرائيل(سلام الله عليه) آن ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ است، فوقش هم ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾ است. خواستند بگويند که اين انبيا و اوليا، مثلاً وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) که رحلت مي‎کند خدا قبض روح مي‎کند؛ اين البته درست است، اما هيچ کس نمي‎تواند بگويد که خدا در هنگام قبض روحِ فلان شخص يا فلان شهيد خودش روح او را قبض نکرده است اين را نمي‎شود گفت، چون ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ که هست، آيه که نفرمود خصوص انبيا و اوليا را خدا توفي مي‎کند فرمود: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ في‏ مَنامِها﴾. وقتي هم ما مي‎خوابيم خواب يک مرگ است. يکي از مشکل‎ترين مطالبي که کمتر يا اصلاً هيچ مورد بحث نيست مسئله نوم است ما هر شب مي‎ميريم «إِنَّ النَّوْمَ أَخُو الْمَوْت‏»[16] فرمود انسان دو بار توفي دارد يک توفي مقطعي و موقت که آن خواب است يک توفي رسمي که حالت مرگ است. فرمود: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ في‏ مَنامِها﴾؛ آنهايي که مي‎ميرند متوفا هستند متوفي‎شان خداست، آنهايي که هنوز نمردند مي‎خوابند متوفِّي‎شان خداست، خواب قطع علاقه است منتها در مرگ قطع کامل است در خواب قطع ناقص است؛ خيلي روح رابطه‎اش را از بدن قطع نکرده است وگرنه يک مرگ است يک مرگ ضعيفي است.

هيچ کس نمي‎تواند بگويد که اين ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾ شامل فلان شهيد يا فلان مؤمن نمي‎شود. پس گاهي خدا کار را بلاواسطه خودش انجام مي‎دهد، گاهي به واسطه عزرائيل(سلام الله عليه) چون خيلي‎ها آن توفيق را ندارند که حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) جانشان را بگيرد غالباً ما که مي‎ميريم همان ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[17] است همان‎هايي هستند که به هر حال با فشار، جان را مي‎گيرند که ﴿الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾[18] در دو جاي قرآن دارد که با مشت و سيلي فرشته‎ها اينها را قبض روح مي‎کنند، آنها که فشار جان دادنِ سختي دارند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا».

غرض اين است که آن آيه هيچ ارتباطي با مسئله احضار عمل ندارد، عمل را خودش شخص مي‎کند. اما ذات اقدس الهي از بس کريم است، اصلاً فرشته‎ها را فرستاده که روح ما را قبض کند کارهاي ما را تدبير کنند اينها مدبرات امر هستند. در دعاي نوراني کميل ما چه مي‎خوانيم؟ مي‎خوانيم اينها فرشته‎هايي هستند که مدبرات امر هستند و روح را هم اينها قبض مي‎کنند ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾ اينها معصوم‎اند اشتباه که نمي‎کنند اما عصمت اينها ذاتي نيست. در دعاي کميل وجود مبارک حضرت امير به خدا عرض مي‎کند خدايا آن قدر مهربان و کريم و بزرگواري که نمي‎خواهي آبروي ما برود، اگر نخواستي آبروي ما برود نه تنها نزد مردم آبروي ما را حفظ مي‎کني اين فرشتگان فرشته‎اند به کسي هم که نمي‎گويند معصوم هم هستند فرستاده تو هم هستند، اجازه نمي‎دهي که اينها بفهمند «وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ»، اما «وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ»[19] اصلاً ملائکه‎اند اصلاً آمدند براي اينکه اعمال مرا بنويسند اينها را تو فرستادي، اينها براي کسي که نمي‎گويند. آن قدر بزرگ و بزرگواري که حاضر نيستي آبروي ما نزد اينها برود، اينها چه کساني هستند؟ پس معلوم مي‎شود دو تا کار مي‎کند؛ «وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ» چگونه مي‎شود که ملائکه نفهمند؟ خدا اينها را فرستاده که اعمال ما را بنويسند، تو نمي‎گذاري آنها بفهمند. «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ» اما نه اينکه آنها غافل باشند اما «بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه‏» تو نمي‎گذاري اينها بفهمند وگرنه اينها معصوم‎اند، هيچ چيزي از اينها غيبت ندارند. در کلمات نوراني حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است که از خدا خواهشي کرد، عرض کرد خدايا! اعمال امت را که تو بررسي مي‎کني، اجازه بده که اعمال امت من به وسيله خود من بررسي بشود که من نزد ديگران خجل نشوم، اين در بيانات نوراني پيغمبر است، خواسته‎اي از خدا دارد که خدايا در قيامت کاري بکن که مسئول اعمال امت من خود من باشم و من نزد پيغمبران ديگر خجالت نکشم. جوابش را نگاه کنيد که خدا چه فرمود اين در روايات است از حضرت رسول، خدا مي‎فرمايد برخي از امتان تو را من خودم حسابرسي مي‎کنم طوري که تو هم متوجه نشوي اين خداست! اين خداست که حاضر نيست آبروي ما نزد پيغمبر ما هم برود؛ کَرم از اين بالاتر فرض ندارد اين روايت را حتماً ببينيد در خواسته وجود مبارک پيغمبر، سؤالي که حضرت مي‎کند، جوابي که مي‎شنود؛ معصوم هستند و اصلاً ملائکه معصوم‎اند براي کسي هم که نمي‎گويند. فرمود اعمال امت تو را من خودم بررسي مي‎کنم که حتي نزد تو خجالت نکشند و تو هم نداني که اينها چه کار کردند. اين دعاي نوراني کميل مي‎تواند اين را تأمين کند فرمود: «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ‏» مگر در سوره مبارکه «توبه» دو جا ندارد که هر کاري مي‎کنيد پيغمبر مي‎بيند؟ ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[20] مگر ندارد که پيغمبر مي‎بيند؟ در روز محاسبه طرزي ذات اقدس الهي همين اعمال را و همين عمل دنيايي را اين دعاي کميل تفسير مي‎کند که گاهي ممکن است عمل ما را نگذارد حضرت ببيند که ما نزد حضرت خجل بشويم؛ براي اينکه اختصاصي به ملائکه که ندارد. «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ‏» تو مشاهده مي‎کني چيزي را که آنها نمي‎بينند آنها هميشه بينا هستند اصلاً فرستادي که ببينند؛ اما خدايا اينکه نمي‎بينند نه اينکه آنها اهل اين نيستند ببينند، اصلاً آمدند که ببينند اما تو نمي‎گذاري «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ‏ وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه‏» که اگر خواست آبروي ما نزد امام زمانمان، نزد ائمه‎مان و پيغمبرمان محفوظ باشد حتي نمي‎گذارد آنها هم متوجه بشوند اين خداست! از اين کريم‎تر که فرض ندارد.

غرض اين است که آن آيه هيچ ارتباطي با بحث ما ندارد. اما سوره مبارکه «نازعات» که به نام «نازعات» معروف شد خدا پنج سوگند ياد کرد. اين حرف را فقط علوم ذوقي و عرفاني اين راه را دارد وگرنه از فلسفه و کلام ساخته نيست که کاري را خدا بدون واسطه انجام بدهد. در فلسفه و کلام اين مقدار ثابت مي‎شود که کاري که خدا بلاواسطه انجام مي‎دهد برای مقرّبين و اوحدي از ناس است، مثل ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾؛[21] اين را فلسفه و کلام ثابت مي‎کند، اما کاري را که خدا با شخصي بلاواسطه انجام بدهد اين در علوم عقليه نيست فقط در عرفان است.

پرسش: ...

پاسخ: بله عقل اول و مانند آن به وسيله موجودات ديگر تدبير مي‎کنند؛ مثل عزرائيل(سلام الله عليه) که زير مجموعه‎اي دارد يا در آنجا ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾[22] جبرئيل(سلام الله عليه) زير مجموعه‎اي دارد به وسيله آنها کار انجام مي‎دهند؛ اما در علوم عقلي يعني فلسفه و کلام ثابت بشود که خدا کاري را بلاواسطه با زيد و عمرو بکند اينها معمولاً نيست اما در عرفان هست و عرفان هم به برکت همين دعاها و روايات و ادعيه است که خدا «بغير شفيع» انجام مي‎دهد ﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾ هم که در آن هست و «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ» هست و تو مي‎پوشاني؛ اين دعاها يک سند خيلي معتبري براي اين کار است.

غرض اين است که اين «نازعات» که پنج سوگند است، جواب قسم گاهي نمي‎آيد، گاهي مي‎آيد، چون «و حذف ما يعلم منه جايز»، گاهي که مي‎آيد يا بالصراحه مي‎آيد يا نموداري از آن مي‎آيد. در اين بخش جواب قسم نيامده ولي نموداري از آن آمده است و جواب قسم گاهي مسئله توحيد است گاهي مسئله معاد است گاهي هم ممکن است مسائل ديگر باشد. در سوره مبارکه «صافات» ملاحظه بفرماييد آنجا فرمود: ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا ٭ فَالزَّاجِراتِ زَجْراً ٭ فَالتَّالِياتِ ذِكْراً﴾ اين سوگندها ﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾[23] جواب قسم توحيد است. در سوره مبارکه «مرسلات» که باز هم آنجا سخن از سوگند است درباره معاد است ﴿وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً ٭ فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً ٭ وَ النَّاشِراتِ نَشْراً ٭ فَالْفارِقاتِ فَرْقاً ٭ فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً ٭ عُذْراً أَوْ نُذْراً ٭ إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾[24] پس جواب قسم گاهي معاد است گاهي توحيد است و گاهي زمينه معاد که مثل سوره محل بحث است که فرمود: ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً ٭ وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً ٭ وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً ٭ فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً ٭ فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً ٭ يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾ که اين ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾ «اشراط الساعة» است علامت قيامت است، بالصراحه سخن از قيامت نيست نفرمود: ﴿إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾. به هر حال جواب قسم گاهي مذکور است گاهي محذوف، آنکه محذوف است. به هر حال علائم و مقدماتش مذکور است و جواب قسم گاهي توحيد است مثل سوره «صافات» گاهي معاد است مثل مرسلات و اين آيه نازعات هم به معاد برمي‎گردد.

درباره نازعات و ناشطات و سابحات و سابقات و مدبرات وجوهي گفته شد ولي غالباً به همين فرشتگاني که هر کدام مسئول يک امرند تطبيق شده است؛ منتها مؤمنين که رحلت مي‎کنند آنها چه در هنگام قبض روح چه در موارد ديگر به حضور مؤمن مي‎رسند ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ﴾[25] سلام مي‎کنند: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ باادب مي‎آيند با احترام مي‎آيند، خيلي آرام روح را قبض مي‎کنند. در هنگام دعوت به بهشت هم ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدين‏﴾.[26] اما ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾[27] اين در دو جاي قرآن دارد که ﴿الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾. خدا غريق رحمت کند مرحوم آيت الله شاه‎آبادي، استاد امام(رضوان الله عليهما) را، اين رساله‎اي دارد به نام رشحات، يک تعبير لطيفي دارد درباره اينکه چطور ملائکه پشت اينها را مي‎زنند و چطور صورت اينها را مي‎زنند؛ ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾ هم پشت اينها را مي‎زنند هم صورت اينها را. تعبيرشان اين است که فرشته‎هايي که مسئول اين عالم‎اند مي‎بينند اين عمري تلف کرده و نعمت‎هاي الهي را بيجا مصرف کرده و کاري نکرده با روي سياه و دست خالي دارد مي‎رود پشتش را محکم مي‎زنند اين را از دنيا بيرون مي‎کنند. فرشتگان آن عالم مي‎بينند که عمري در دنيا وقت صرف کرده با دست خالي دارد مي‎آيد، صورتش را مي‎زنند. صورت زدن از فرشته‎هاي آن عالم است زدن به پشت از فرشته‎هاي اين عالم است؛ تناسب هم دارد ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾. «علي أيّ حال» درباره اين گروه دو جاي قرآن چنين خبري داده است، اما درباره آنها فرشته‎ها مي‎آيند سلام عرض مي‎کنند: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾. اينها خيلي رقيق و به آرامي جان را مي‎گيرند، مثل اينکه يک دسته گلي را انسان مي‎بويد، آرام و راحت مي‎شود. اما براي يک عده با فشار است. اين ﴿النَّاشِطاتِ﴾ آن ﴿النَّازِعاتِ غَرْقاً﴾ با فشار گرفتن و آن ﴿وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً﴾ با رقّت گرفتن تطبيق شده است بر ملائکه‎اي که بعضي‎ها کار را به شدت انجام مي‎دهند درباره کفار و منافقين، بعضي‎ها با رقّت و لطف و صفا و وفا انجام مي‎دهند درباره مؤمنين که اين تقسيم‎ها شده؛ البته از طريق لغت هم باز بحث‎هاي جزئي خواهد شد. ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً ٭ وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً ٭ وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً﴾؛ «سبح» مي‎دانيد آن روشِ رفتن رقيق است ﴿كُلٌّ في‏ فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[28] اين است در ماهي‎ها که آرام آرام در دريا حرکت مي‎کنند سبح مي‎کنند و اصل حرکت را هم سبح مي‎کنند ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلا﴾.[29] ﴿فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً﴾ اين دو قسم با «فاء» عطف شده است و مدبرات امرند جامع همه آنهاست اينها هم تدبير مي‎کنند، ولي اين مدبرات، غير از آنها بايد باشد گرچه کل اينها جزء مدبرات‎اند.

طبق اين سوگندهاي پنج‎گانه چه؟ ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾؛ جهان مي‎لرزد، جهان‎لرزه است سخن از زمين‎لرزه نيست ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ﴾[30] کجا مي‎لرزد؟ يعني زمين مي‎لرزد يا ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ﴾[31] است آسمان و زمين مي‎لرزند، جهان‎لرزه است. اين زلزله يک ثانيه يا يک دقيقه نيست، پس‎لرزه‎هاي سنگين دارد که ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾، پس‎لرزه‎هاي سنگين يعني کلّ زمين مي‎لرزد دوباره مي‎لرزد، سه باره مي‎لرزد، آن دومي يا سومي يا چهارمي و پنجمي در رديف اولي و دومي قرار مي‎گيرند ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ تا کل صحنه عوض بشود.

در آن روز يک عده آرام هستند آرامِ آرام هستند؛ يک عده ﴿قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ ٭ أَبْصارُها خاشِعَةٌ﴾؛ اينها مي‎گويند اوضاع چه خبر است باز هم ما مي‎خواهيم برگرديم دنيا؟ از دنيا به «حافره» ياد شده است. «حافره» اين است کسي که راه مي‎رود جايي را حفر مي‎کند اثرِ قدم مي‎گذارد به قول زمخشري.[32] مي‎گويند ما دوباره بايد باز برگرديم به دنيا چه خبر است؟ اينها که مي‎گويند دوباره به دنيا برگرديم، منکر معادند خيال مي‎کنند که انسان معاد است، يعني «عود الي الدنيا» است؛ در حالي که «عود الي إلاصل» است؛ چون ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏﴾[33] نه «إنا إلي الدنيا راجعون»؛ رجوع به دنيا که نيست رجوع به اصل است، اصل هم همان مبدأ توحيدي است، قلوبشان لرزان، چشمانشان خاشع، حرفشان اين است که آيا ما به «حافره» برمي‎گرديم؟

بعد هم مي‎گويند ما که حالا استخوان شديم، همان بخش پاياني سوره مبارکه «يس» که ﴿مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ﴾ جواب: ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾.[34] قبلاً هم در سوره مبارکه «مرسلات» داشتيم که اينها بعضي‎ها مستحيل بودند بعضي مستبعِد، بعضي‎ها شاک بودند بعضي در ابهام. درباره مسئله معاد بعضي مي‎گفتند محال است انسان دوباره زنده بشود ﴿يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[35] بعضي‎ها استبعاد مي‎کردند، بعضي‎ها شک بودند ﴿هُمْ في‏ شَكٍّ﴾ کذا بعضي هم ابهام داشتند و درست نمي‎فهميدند ﴿أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً ٭ قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ﴾ اگر خوب بود چرا ما بيرون بردند، اگر بد بود چرا دوباره مي‎خواهند برگردانند يک چنين ابهامي دارند اينها. بعد مي‎فرمايد: ﴿فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ ٭ فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾ با يک زجرة و تشر همه اينها وارد صحنه معاد مي‎شوند. حالا مفردات آن بايد توضيح داده بشود.

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. سوره حج، آيه47.

[2] . سوره صافات، آيه55

[3] . سوره جاثية، آيه29.

[4] . سوره إنفطار، آيه10 و 11.

[5]. تفسير القمي، ج‏2، ص379 و 380.

[6]. سوره جاثيه، آيه29.

[7]. سوره انفطار، آيات10ـ12.

[8]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص582.

[9]. سوره حديد، آيه4.

[10]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه108.

[11]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه147.

[12]. سوره زمر، آيه42.

[13]. سوره مؤمنون، آيه82؛ سوره صافات، آيه16؛ سوره واقعه، آيه47.

[14]. سوره سجده، آيه11.

[15]. سوره انعام، آيه61.

[16]. مصباح الشريعة، ص44.

[17]. سوره أنعام، آيه61.

[18]. سوره انفال، آيه50؛ سوره محمّد، آيه27.

[19]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص849.

[20]. سوره توبه، آيه105

[21]. سوره نجم، آيه8.

[22]. سوره تکوير، آيه21.

[23]. سوره صافات، آيات1 ـ 4.

[24]. سوره مرسلات، آيات1 ـ 7.

[25]. سوره نحل، آيه32.

[26]. سوره زمر، آيه73.

[27]. سوره نحل، آيه28 .

[28]. سوره يس، آيه40.

[29]. سوره مزمل، آيه7.

[30]. سوره حج، آيه1.

  1. سوره مرسلات، آيه8.

[32]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏4، ص693 و 694.

[33]. سوره بقره، آيه156.

[34]. سوره يس، آيات78 و 79.

[35]. سوره سبأ، آيه7.