تفسیر سوره‌ی مطففین - جلسه ۶

مجموعه تفسیر سوره‌ی مطففین از آیت الله جوادی آملی

چهارشنبه، 11 دی 1398

27 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي‏ نَعيمٍ (22) عَلَی الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (23) تَعْرِفُ في‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعيمِ (24) يُسْقَوْنَ مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ (25) خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في‏ ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26) وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنيمٍ (27) عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28) إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (29) وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ (30) وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهينَ (31) وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32) وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظينَ (33) فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (34) عَلَی الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (35) هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (36)﴾

امروز که سالروز ميلاد وجود مبارک زينب کبري(سلام الله عليها) است مستحضريد که اينها نه تنها خوف از نار ندارند و شوق به بهشت ندارند, بلکه شوق لقاي الهي را دارند و هرگز اهل اغراق و مبالغه نيستند شما ببينيد مصيبتي نه تنها بالاتر بلکه همتاي کربلا نيست و زينب کبري در کوفه که مرکز فرمانروايي شام در برابر آن نيش زبان که «کيف رأيتِ صنع الله بأخيک» گفت: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»[1] آنجا کسي نقل نکرد حضرت گريه کرد يا ناله کرد يا آه سرد، نه! کمال جلال و شکوه را در آن سخنراني داشت, البته وقتي تنها شدند دارد که «رقّت و بکت» اما آنجا اين طور بود. وقتي امام زمانش وجود مبارک امام سجاد فرمود: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة»[2] اين معلوم مي‌شود که سخنش سخن گزاف نيست. وقتي فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» يعني جهان را از چشم مهندسش مي‌بيند و جز جمال و جلال نيست يعني سوره مبارکه «الرحمن» بخواهد پياده بشود مي‌شود جهان که از اين زيباتر ممکن نيست و خداي سبحان دو تا اصل کلي را به ما در کنار اصول ديگر آموخت يکي آن کان تامه بود که «کلُّ ما صدق عليه أنّه شيءٌ فهو مخلوق الله سبحانه و تعالي» اين کان تامه است. يک اصل ديگري هم که آن هم به صورت کلي فرمود، فرمود: ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾[3] اين کان، کان ناقصه است. کان تامه و کان ناقصه را در ادبيات ملاحظه فرموديد يکي اسم و خبر مي‌گيرد يکي فقط اسم مي‌گيرد. آن کان تامه که فقط اسم مي‌گيرد يعني «وُجِدَ» موجود شد اما اين «کان»ي که خبر مي‌گيرد به معناي اينکه ذات اقدس الهي اين موجود را به زيباترين وجه خلق کرد اينکه فرمود: ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ اين را زينب کبري(سلام الله عليها) ديد و مشاهده کرد گفت: «مَا رَأَيْتُ» سخن در اين نيست که خدا هر چه بکند خوب است ما صبر مي‌کنيم اين يک مقام است. يک مقام اين است که من ديدم خيلي قشنگ و زيباست. نه تنها من ديدم خيلي زيباست من غير از زيبايي چيزي ديگر نديدم «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» اين خيلي مقام است. ما هم اميدواريم کشور ما به برکت اين ذوات قدسي تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر خطري محفوظ بماند.

در بخش پاياني سوره مبارکه «مطفّفين» بعد از اينکه حرف منکران معاد را نفي کرد آنهايي که ـ معاذالله ـ به قيامت معتقد نبودند به آنها مي‌فرمايد که سه تا راه دارد: راه عقلي را ما اقامه کرديم که جهان لهو و لغو و بي‌هدف نيست، اين طور نيست که هر کسي بيايد و کاري انجام بدهد و بي‌مسئوليت از بين برود, اين طور نيست, نه خدا اهل لهو و لعب و بازيگري است نه عالم بازيچه است فرمود: ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[4] اين برهان عقلي بر ضرورت معاد است. برهان نقلي بر ضرورت معاد قول انبيا و اوليا و معصومين است که انسان «ليوم الحساب» جمع مي‌شود.

فرمود اگر اين دو راه اثر نکرد: ﴿كَلاَّ﴾ اين دو راه اثر نکرد يک چند روزي صبر کنيد مي‌بينيد خيلي طول نمي‌کشد چون «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ»[5] خيلي روشن نيست که انسان تا چه زمانی مي‌ماند.

فرمود اين سه راه است راه عقلي است که ضرورت معاد را ثابت مي‌کند: ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[6] قيامت «لا ريب فيه» است يعني «بالضرورة» است. اين برهان عقلي است اگر نشد از راه وحي و نبوت و اقوال معصومين. اين را هم اگر قبول نکرد، فرمود دو سه روز صبر کنيد همين که مُرديد, قيامت را مي‌بينيد چون قيامت صغرا در برزخ است.

اين ﴿كَلاَّ﴾ها هم براي ردع حرف قبلي است هم براي تبيين آثار بعدي است. اين طور نيست بلکه فجّار کتابي دارند جايش مشخص است أبرار کتابي دارند جايش مشخص است أبرار در جايي زندگي مي‌کنند با لذايذ جايش مشخص است مقرّبين در جايي زندگي مي‌کنند با لذايذ جايش مشخص است اينها که مؤمنين را مسخره مي‌کنند در جايي در جهنم به سر مي‌برند که جايش مشخص است آن مؤمنيني که مورد مسخره اينها قرار گرفتند جايشان مشخص است; کجاي آن بي‌نظم است؟ همه مثل دو دو تا چهار تا است تمام اينها جزئياتش را دارد بيان مي‌کند.

مي‌فرمايد اما أبرار مستحضريد به هر آدم خوبي نمي‌گويند أبرار اينکه مي‌فرمايد: ﴿ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾[7] هر نهري را بحر نميگويند آنجا که آب خيلي فراوان باشد آن بحر است فرق نهر و بحر همين است خشکي‌ها يکسان نيستند آن خشکي‌هايي که خيلي وسيع است را مي‌گويند بَرّ وگرنه يک تکه زميني که به اندازه يک خانه است يا فلان، آن را بَرّ نمي‌گويند. «جاف» هست خشک هست بَرّ آن سرزمين خيلي وسيع است در قبال بحر است. أبرار کساني‌اند که برجستگي اينها عظمت اينها اخلاق اينها يا درياگونه است مي‌شود «بحر العلوم» يا صحراگونه است مي‌شود جزء أبرار، اينها که شرح صدر دارند يا خشکي حساب مي‌شوند مي‌شود أبرار يا دريايي حساب مي‌شوند مي‌شوند «بحر العلوم» و مانند آن. ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ﴾ وضعشان اين است چه کار مي‌کنند؟ کتابي دارند که مرقوم است و مقرّبين اين کتاب را مي‌بينند. پس همه چيز تنظيم شده است هيچ چيزي از بين نمي‌رود.

بهره و پاداش اينها چيست؟ چه چيزي به اينها مي‌دهند؟ و چه چيزي به مقرّباني که بالاتر از اينها هستند مي‌دهند؟ فرمود کتاب أبرار در علّيين است خود أبرار در علّيين نيستند کتابشان در علّيين است که علّيون را مقرّبون مشاهده مي‌کنند. خود أبرار در کجا هستند؟ ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي‏ نَعيمٍ﴾ البته در نعمت الهي به سر مي‌برند تخت‌هايي هست روي تخت‌ها آرميده‌اند روي اريکه آرميده‌اند ﴿عَلَي الأرَائِكِ يَنظُرُونَ﴾ چهره‌هاي اينها را مي‌بينيم، مي‌بينيم که خيلي شاداب و بشّاش هستند. هرگز اثر غم و اندوه و اينها نيست چون آنهايي که بد کردند و توبه کردند کار ذات اقدس الهي اين است که توبه را قبول مي‌کند يک، و از خاطره آن انسان تائب مي‌برد که چه کار بدي کرده است اين دو. ما اگر نسبت به کسي کار بدي کرديم چند روش براي جبران است يکي اينکه به روي ما نمي‌آورد برای ديگران هم نمي‌گويد يک، خيلي هم به ما احسان مي‌کند محبت مي‌کند دو، اما ما هر وقت او را مي‌بينيم خجالت مي‌کشيم. اين کار از دست او برنمي‌آيد که اين رنج دروني را بردارد اما ذات اقدس الهي رنج دروني را برمي‌دارد يعني اگر کسي کار بد کرد و توبه کرد اصلاً يادش نيست که کار بدي کرده است. الآن حُر(سلام الله عليه) هيچ يادش نيست که جلوي حسين بن علي را گرفته باشد وگرنه بهشت براي او عذاب است مثل ساير بهشتي‌ها است، به نحو سالبه کليه است اصلاً يادش نيست که جلوي حسين بن علي(سلام الله عليه) را گرفته است.

پرسش: ...

پاسخ: آن غبطه است آن هم در جريان برزخ است که وجود مبارک امام سجاد هم فرمود: «وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی لَمَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»![8] در برزخ است که در حد غبطه است وگرنه در بهشت هيچ رنجي نيست: ﴿لا يَمَسُّهُمْ﴾[9] کذا و کذا، اصلاً تبهکار يادش نيست که بد کرده وگرنه يک نحوه رنجي در بهشت است! چون نسيان به دست اوست حفظ به دست اوست. ذات اقدس الهي به رسولش فرمود ما آن قدر اين معارف را در قلب تو تثبيت کرديم که تو فراموش نمي‌کني: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي﴾ نسيان را از تو گرفتيم تو هميشه به ياد معارف الهي هستي. چيزهايي هم که خداي سبحان بايد از خاطر تو ببرد مي‌برد, مي‌شود نعمت محض اينها در نعمت محض‌اند. به هر حال غير از معصومين, همه ما يک سابقه يا لاحقه اجتماعي غفلتي داريم آدم هر وقت آن غفلت را مي‌برد خجالت مي‌کشد ولي اصلاً يادمان نيست که کار بدي کرديم, چنين عالمي است.

پس فرمود آنها که بَرّ هستند, در قبال بحر، دريادل و«بحر العلوم»ي داريم و أبراري داريم آنها که أبرار هستند شرح صدر را دارند اينها از چند نعمت برخوردار هستند ﴿في‏ نَعيمٍ﴾ هستند يک، ﴿عَلَی الْأَرائِكِ﴾ بر اريکه‌ها تکيه مي‌کنند دو، و در چهره اينها نشانه نعمت و رحمت الهي و طراوت نعمت الهي است و اينها از رحيق مختوم استفاده مي‌کنند. رحيق در سوره مبارکه 47 که به نام حضرت است آنجا فرمود: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾[10] نهر خمر است. آن نهر غير از چشمه‌اي که سر به مُهر است و قدح‌هايي است سر به مُهر. رحيق آن قدحي است که پر از شراب است و سرش هم مُهر شده است مُهرش هم يا مُشک است که با مُشک مُهر کرده‌اند يا ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾ يعني در عين حال که لذت دارد, پايانش بوي مُشک مي‌دهد انسان وقتي يک ليوان آبي را خورد گاهي مي‌بينيد آخرش با اولش فرق دارد حالا يا اين ﴿خِتَامُهُ﴾ يعني خاتم و مُهر او, سرش با مُشک مُهر شده است يا وقتي که شما ميل کرديد آخرش مي‌بينيد که بوي مُشک مي‌دهد هر دو وجه درست است هم استعمال لفظ در اکثر از معنا درست است هيچ ريبي در آن نيست آن خيالبافي‌هايي که لفظ در معنا فاني مي‌شود اينها نيست اين حرف‌ها برای جاي ديگر است مربوط به الفاظ و اين امور عنواني نيست. هم استعمال لفظ در اکثر از معنا جايز است هم در اينجا ما اگر بگوييم: ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾ يعني هم سرش با مُشک مُهر شده است که کسي خبر ندارد اين آقا که شب‌ها بلند شد و نماز شب خواند کسي از حال او باخبر نبود اين همه خيراتي که کرد از حال او باخبر نبودند اين مشکلاتي را که در راه خدا تحمل کرد را که کسي باخبر نبود اين براي حفظ آبروي خودش با همه مشکلات ساخت کسي خبر نداشت, الآن هم ذات اقدس الهي به او قدحي مي‌دهد که کسي باخبر نشود اين آن بي‌خبري هم نصيبش اين مي‌شود و پايانش هم بوي مُشک مي‌دهد که ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾ به هر دو معنا مي‌تواند باشد.

بعد مي‌فرمايد: ﴿وَ في‏ ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ﴾ تنافس يعني انسان نفس نفس زنان مي‌رود که چيزي را پيدا کند حتماً آن چيز بايد نفيس باشد. نفيس آن است که انسان نفس نفس زنان مي‌رود تا آن را پيدا کند تنافس يعني همين! انسان وقتي مي‌دود که جلو بيفتد نفس مي‌زند اين را مي‌گويند تنافس، به دنبال نفيس گشتن را مي‌گويند تنافس. فرمود تنافس کنيد. در بخش‌هاي ديگر اصل ثواب را که مي‌خواهد مطرح کند مي‌فرمايد ﴿سَارِعُوا﴾؛[11] سرعت بگيريد کُندي نکنيد يک، مسابقه بدهيد جلوتر برويد دو. انساني که بايد به طرف فضيلت مسابقه بدهد آدم اين را بيايد طوري تربيت کند که اين قدر بدود که کدام يک جلوتر مي‌رويد، اين حيف است. اين جمال انسان و کمال انسان; اين دوندگي برای چيزهاي ديگر است. فرمود سبقت بگيريد، مسابقه بدهيد که برنده بشويد زودتر برويد به اهل بيت برسيد، زودتر برويد به مقامات اهل بيت برسيد از آن ﴿سَارِعُوا﴾ يک، بعد از ﴿سَارِعُوا﴾، ﴿سَابِقُوا﴾[12] دو، از اينها تعبير مي‌کند که شما مي‌دانيد اين رفتن شما تنافس است, نفس نفس مي‌زنيد که به نفيس برسيد; چرا نفيس است؟ براي اينکه اين سر به مُهر است خودتان کاري کرديد که کسي خبر ندارد حالا قدحي به شما مي‌دهند که ديگران خبر ندارند آنها که کار عمومي مي‌کنند و همه از کار آنها باخبرند اينها ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾ اما شما که برجسته هستيد کارهايي کرديد که ديگران از کار شما خبر ندارند ﴿مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ ٭ خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في‏ ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ﴾ آن خمر با اين خمر خيلي فرق است.

پرسش: ...

پاسخ: آن بيان نوراني که مرحوم امين الاسلام در ذيل ﴿شَرَاباً طَهُوراً﴾[13] دارد آنجا خيلي کم‌نظير است آن را مي‌گويد که «رَوَوْهُ عن جعفر بن محمد(عليه السلام)»[14] ﴿سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ آنجا اين روايت را ايشان دارد که به صورت جمع نقل مي‌کند: «رَوَوْهُ عن جعفر بن محمد(عليه السلام)» و آن اين است که يعني «يطهرهم عن كل شي‏ء سوي الله» يعنی آن شراب اينها را به مقام فنا مي‌رساند اينها از هر چه غير خدا هستند از آنها غافل‌اند هيچ خبري از غير خدا ندارند; اين همان مقام فنا است. اينکه مي‌گويند: «رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند»[15] همين است اين از غرر روايات ما است که مرحوم امين الاسلام ذيل آيه ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ فرمود: «و قيل يطهرهم عن كل شي‏ء سوي الله إذ لا طاهر من تدنس بشي‏ء من الأكوان إلا الله» کسي به غير خدا تکيه کرد اين دَنَس دارد چِرک دارد او طاهر نيست آن يک مقام خاصي است شايد براي مقرّبان باشد براي أبرار نباشد.

بعد فرمود: ﴿خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في‏ ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ ٭ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنيمٍ﴾ برخي خواستند بگويند ﴿مِزاجُهُ﴾ يعني مزه و طعم آن از تسنيم است ولي اين با تسنيم سازگار نيست شواهد ديگري هم هست در جاي ديگر هم به همين معنا خواهد بود. چشمه تسنيم، تسنيم از سَنام است و سَنام يعني برجسته و بالا «سَنام» آن کوهان شتر را مي‌گويند سَنام جاي بلندي را مي‌گويند سَنام. اين تسنيم از جاي بلندي است اين چشمه جاي بلندي است چند قطره از آن چشمه تسنيم در شراب اينها مي‌ريزند يعني ممزوج مي‌کنند خالص آن شراب تسنيم برای أبرار نيست آن خالص را مقرّبون مي‌نوشند مزاج او چند قطره از آن چشمه تسنيم در رحيق مختوم اينها ريخته مي‌شود. آن تسنيم که از سَنام و بالا مي‌آيد آن بهره چه کسی است؟ آن وقت آن تسنيم را تشريح مي‌کنند مي‌فرمايد که مزاح اين رحيق مختوم چند قطره از آن است تسنيم چيست؟ ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ﴾ مقرَّب غير از أبرار است آن خالصش برای مقرَّب است اين چند قطره ممزوج شده‌اش که در رحيق مختوم است برای أبرار است.

پرسش: ...

پاسخ: «يشربونه» است يعني از اين چشمه آب مي‌گيرند. تا ما از اين چشمه آب نگيريم که شُرب محقق نمي‌شود از اين چشمه آب مي‌گيرند و مي‌نوشند.

بنابراين أبرار مقامشان مشخص و شرابشان رحيق مختوم, مُهرش هم مُشک, طعم نهايي‌اش هم مُشک و نفيس هم هست و چند قطره از تسنيم در آن ممزوج مي‌کنند. تسنيم چشمه‌اي است که «شَرب بها, منها, شَرِبها» از اينجا شروع مي‌کنند به اينجا شروع مي‌کنند که باء هم به معني «مِن» باشد.

پرسش: ...

پاسخ: مصداق کامل اينها هستند چون در بخش وسيعي از اينها بر وجود مبارک حضرت امير و اهل بيت تطبيق شده است اينها وسيله رحمت‌اند.

آن وقت فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا﴾ اين بخش أبرار تمام شد بخش مقرّبين تمام شد حالا دو بخش مانده تبهکاران و اوساط از اهل ايمان; اينهايي که تبهکار هستند طعن مي‌زنند مؤمنين را مرتجع مي‌دانند عقب‌افتاده مي‌دانند ساده‌لوح مي‌دانند کم ‌ترقي مي‌دانند اين بددهني‌ها را نسبت به مؤمنين دارند اين يک. پوز مي‌مالند دو، و با چشم غمّازي مي‌کنند به اينها اهانت مي‌کنند سه، وقتي خودشان جمع شدند اينها را با طنز, مسخره مي‌کنند چهار، اين کارها را مي‌کنند. فرمود همه اين کارها را تبهکاران نسبت به مؤمنين دارند و در قيامت کاملاً به عکس است.

پرسش: ...

پاسخ: در دنيا دست‌اندازي است در آنجا نشاط است. مي‌فرمايد که اين عکس العمل است آنها رنج مي‌برند اينها گنج مي‌برند؛ يعني در آخرت هم آنها رنج مي‌برند تبهکاران چون سوء اعمالشان را مي‌بينند. ﴿إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا﴾ اينها ﴿كانُوا مِنَ الَّذينَ﴾، ﴿کانُوا﴾ دارد چون دارد صحنه قيامت را ذکر مي‌کند. اين ﴿کَلّا﴾ها اثبات مسئله قيامت شد از بعد از ﴿کَلّا﴾ نفي عقيده باطل آنها شد به لحاظ قبل از ﴿کَلّا﴾ حالا در نشئه قيامت أبرار را مشخص فرمود چشمه‌هايشان را مشخص فرمود مقرّبون را مشخص کرد چشمه‌هايشان را مشخص کرد. حالا اوساط اين دو طبقه را ذکر مي‌کند يعني مردم مؤمن و غير مؤمن. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا﴾ اينها ﴿کانُوا﴾، ﴿کانُوا﴾ که مي‌فرمايد به لحاظ گذشته است چون در صحنه قيامت ﴿کانُوا﴾ است يعني در دنيا اين طور بودند ﴿كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ﴾ اينها طنز و مسخره و اينها را دست‌اندازي مي‌کردند و مي‌خنديدند. ﴿وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ﴾ اگر اينها عبور مي‌کردند به آنها, با چشمشان غمّازي مي‌کردند اهانت مي‌کردند مسخره مي‌کردند تحقير مي‌کردند اين کار چشم است ﴿وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهينَ﴾؛ اينها وقتي که به جلسات خصوصي خودشان مي‌رسيدند خيلي خوشحال و شاداب و اهل تفکّه بودند که گروهي را ديديم و مسخره کرديم و طنز کرديم و امثال آن ﴿وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ﴾ اينها را که ببينند مي‌گويند عقب‌افتاده‌اند إرتجاع سياه است و امثال آن، وقتي ببينند مي‌گويند ﴿لَضالُّونَ﴾ خودشان در جلسات خودشان «يتفکّهون» اينها عبور مي‌کنند با چشم غمّازي مي‌کنند مسخره مي‌کنند با دهن هم اهانت مي‌کنند اينها کارهايي است که در دنيا تبهکاران نسبت به مؤمنين دارند.

بعد خدا فرمود به شما چه ربطی دارد؟ به فکر خودتان باشيد هر مسافري کار خودش را بايد انجام بدهد ﴿وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظينَ﴾ شما مگر مسئول کار اينها هستيد شما خودتان را دريابيد. حالا اين شد. ﴿فَالْيَوْمَ﴾ يعني الآن، چون الآن صحنه قيامت شد مي‌فرمايد اينها در دنيا اين طور بودند ﴿إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذينَ﴾ اينها در دنيا اين طور بودند حالا الآن که قيامت است چه؟ ﴿فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ﴾ مؤمنين دارند انتقام مي‌گيرند از آنها. مسخره نمي‌کنند اينها خوشحال‌اند که تبهکارها، کفّار، ملحدان، مجرمان، قاتلان, اختلاسيون اينها در عذاب‌اند.

﴿فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ ٭ عَلَی الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ﴾؛ روي اريکه و تخت نشسته‌اند مي‌بينند که اينها در عذاب اليم هستند در آيات قبلي هم خوانديم که بعضي از اهل بهشت به ديگران مي‌گفتند که من رفيقي داشتم که هميشه ما را مسخره مي‌کرد آيا از او باخبر هستيد؟ دستور مي‌رسد که صورت برگردانيد پايين را ببينيد، ببينيد که چه خبر است؟ ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في‏ سَواءِ الْجَحيمِ﴾[16] اين يک لذتي است. آن‌گاه در پايان جمع‌بندي مي‌کند مي‌فرمايد أبرار ثواب خودشان را مي‌برند مقرّبين ثواب خودشان را مي‌برند کفّار هم ثواب خودشان را مي‌برند چون ثواب به معني بهشت نيست ثواب يعني جزا. ﴿هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ﴾؛ يعني جزاء حالا چون بهترين جزاء بهشت است و نعمت‌هاي بهشت، شده ثواب، آن صواب ما «صاد» يعني درست اما ثواب با «ثاء» مثلثه به معني بهشت نيست به معني خوبي نيست ثواب يعني جزا. جزا اگر نسبت به تبهکاران باشد جهنم، جزاي وفاق است نسبت به مؤمنين باشد بهشت، جزاي وفاق است يا بالاتر از بهشت را به اينها خواهند داد.

غرض اين است که جزاي خودشان است ﴿هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ﴾ ما مُثَوِّب هستيم يعني جزا دهنده هستيم جزاء هم عصاره همان عمل است او عمل خودش را مي‌بيند ما به او گفتيم چند روز صبر کن مي‌بيني الآن چند روز صبر کرد و ديد. اين نه به برهان عقلي توجه کرد نه به دليل نقلي توجه کرد گفتيم چند روز صبر کن حالا مي‌بيني، اين چيز ديگري که نيست. همان‌هايي که اينها در دنيا داشتند عکس العمل آن الآن همين است مي‌بينند غير از آن چيزي ديگر نيست ما چيزي اضافه نکرديم کم مي‌کنيم کيفر اينها را اما هرگز ذات اقدس الهي ﴿وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾[17] فرمود اين جزاي خودتان است. بنابراين اين يک چيز جدايي نيست که ما اضافه باشد به آنها بدهيم.

مرحوم شيخ طوسي که در کلمه «رِين» اين را به کار بُرد اين خُمُر نيست خَمر است «رانتِ الخَمر علي عقله» يعني اين خمر عقلش را پوشاند.[18] اين رِين حالا يا به معني زنگار است يا به معني غطاء است يا به معني «قين» است يا به معني چِرک است روپوش عقل است روپوش قلب است که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. مثير الأحزان، ص90.

[2]. بحار الأنوار(ط _ بيروت)، ج‏45، ص164.

[3] . سوره سجده، آيه7.

[4]. سوره قيامت, آيه36.

[5]. بحارالانوار، ج58، ص7.

[6]. سوره آل عمران، آيه9.

[7]. سوره أنعام, آيه59.

[8]. الامالی(للصدوق)، ص463.

[9]. سوره حجر, آيه48.

[10] . سوره محمد، آيه15.

[11] . سوره آل عمران، آيه133.

[12]. سوره حديد، آيه21.

[13]. سوره انسان, آيه18.

[14] . مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص623.

[15] . ديوان سعدي، غزل18؛ «رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند ٭٭٭ بنگر که تا چه حد است مکان آدميت».

[16]. سوره صافات، آيه55.

[17]. سوره کهف، آيه49.

[18]. التبيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص299.