تفسیر سوره غاشیه - جلسه ۳

مجموعه تفسیر سوره غاشیه از آیت الله جوادی آملی

یکشنبه، 20 بهمن 1398

34 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17) وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (18) وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19) وَ إِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (21) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (22) إِلاَّ مَنْ تَوَلَّی وَ كَفَرَ (23) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ (24) إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ (26)﴾.

سوره مبارکه «غاشيه» يعني سوره‌اي که «علم بالغلبه» است «يذکر فيها الغاشية» اين در مکه نازل شد، صدر آن همان طوري که ملاحظه فرموديد درباره حضور جمعي اوّلين و آخرين در معاد است که «الغاشية» است بعد از آن تقسيم قيامت به دو گروه اهل بهشت و اهل جهنم، سعادت و شقاوت است. در بخش سوم برهان توحيد است که چطور اين گروهي که گرفتار جهنم مي‌شوند آيات الهي را نمي‌بينند؟ قرآن کريم جهان را آيات خود مي‌داند.

نظر همان طوري که در بحث قبل ملاحظه فرموديد يک نظر عرفي است که آدم به در و ديوار نگاه مي‌کند، گاهي نظر به معناي نظريه است؛ نظير آنچه در مقبوله «عمر بن حنظله» آمده است که «مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَي حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا»[1] يعني نظريه‌پردازي کند اهل نظر و فتوا باشد. نظر به اين معنا در قرآن کريم آمده است که ﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾ بعد فرمود اينها آيات الهي‌اند تنها درباره خصوص ليل و نهار نيست که ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾،[2] روز آيت روشن خداست شب آيت تاريک خداست با اينکه ظلمت است و ظلّ است آيت الهي است يک نظم دقيق رياضي است که آن چهره زمين که به طرف آفتاب است روز است اين طرف آن که پشت زمين است شب است، شب سايه روز است يک چيز جدايي نيست و باهم است و آيت حق است. آيت حق بودن هم در بحث‌هاي قبلي به پنج قسم تقسيم شده بود که اگر گفته مي‌شود زمين آيت حق است آسمان آيت حق است يا انسان آيت حق است يعني علامت و نشانه اوست خدا را نشان مي‌دهد. نشان دادن در آن مخمّس و پنج ضلعي مشخص شد که گاهي علامت يک امر اعتباري است؛ مثل اينکه يک بَنِر مشکي يا سياهي يک جا نصب مي‌کنند اين علامت سوگواري است و عزاست. يک وقت يک پارچه رنگين نصب مي‌کنند با يک علامت‌هاي خاص، اينجا علامت جشن و سرور است؛ اينها علامت‌هاي اعتباري است که در يک کشور هست در کشور ديگر نيست اينها قراردادي است. ليل و نهار آيت حق‌اند علامت حق‌اند از قبيل اين بنرها نيستند.

قسم دوم اين است که اين آيت بودن براي زمين يا براي آسمان، عَرَض قريب باشد؛ مثل اينکه «الماء حارّ، الماء باردٌ» آب حرارت دارد آب برودت دارد اين حرارت و برودت يک امر عارضي براي آب هستند گاهي هستند گاهي نيستند اگر گفته مي‌شود «الارض آية لله، السماء آية لله»، حمل آيت بر زمين و آسمان از سنخ حمل حرارت و برودت بر آب نيست که عَرَض مفارق باشد.

قسم سوم آن است که گفته مي‌شود مثلاً «الأربعة زوجٌ» که حمل عَرَض ذاتي است بر ذات، قابل انفکاک هم نيست. اگر گفته مي‌شود ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ﴾ «الليل آيةٌ النهار آيةٌ السماء آيةٌ»، ﴿وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ﴾[3] و مانند آن از سنخ «الاربعة زوج» نيست؛ زيرا درست است زوجيت عَرَض ذاتي است و هرگز از اربعه جدا نمي‌شود ولي به هر حال عَرَض است عَرَض در مقام ذات نيست لازم ذات است آيت بودن براي زمين و آسمان از سنخ زوجيت اربعه نيست که عَرَض ذاتي باشد، چون عَرَض در مقام ذات نيست.

ضلع چهارم اين مخمّس اين است که اگر گفتيم ﴿وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ﴾ يا «الأرض آيةٌ، السماء آيةٌ»، از سنخ «الانسان ناطق» نيست که ذاتي باب ماهيت باشد؛ زيرا درست است که ناطق ذاتي انسان است اما ذاتي ماهيت اوست نه ذاتي هويت او و ماهيت او تابع هويت اوست اگر هويتي خدا به او ندهد ناطقيتي در کار نيست تا ذات اقدس الهي او را موجود نکند نه حيوانيتي است نه ناطقيتي. پس درست است ذاتي اوست اما ذاتي ماهيت اوست و ذاتي ماهيت بعد از ذاتي هويت است و اگر آيت بودن براي آسمان و زمين از سنخ ذاتي ماهيت باشد يعني در رتبه هستي نيست.

ضلع پنجم اين مخمّس اين است که اگر گفته مي‌شود «الارض آيةٌ الليل آيةٌ النهار آيةٌ»؛ نظير اينکه بگوييم «الوجود موجود»؛ اگر گفتيم «الوجود موجود»، وجود غير از هستي چيز ديگري که ندارد اين عين اوست آن وقت آيت بودن ذاتي تمام اشياء است نمي‌شود گفت که اشياء دو قسم‌اند از يک جهت آيت حق‌اند از جهتي ديگر آيت حق نيستند. اگر از جهتي آيت حق نباشند ـ معاذالله ـ معلوم مي‌شود از آن جهت مستقل‌اند در حالي که چيزي در عالم نيست که مستقل باشد و خدا را نشان ندهد.

پس صدر و ذيل سراسر عالم مي‌شود نشانه خدا. اگر کسي نشانه‌هاي اين چنين را که کل عالم را گرفته و ذاتي هر چيز است و خود شيء هم آيت حق است او را نبيند اين مي‌شود کور؛ لذا قرآن کريم در سور مکي مثل همين سوره مي‌فرمايد مگر اينها آسمان را نگاه نمي‌کنند؟ زمين را نگاه نمي‌کنند؟ کوه را نگاه نمي‌کنند؟ شتري که با او زندگي مي‌کنند نگاه نمي‌کنند؟ بعد در بخش‌هاي ديگر در سوره مبارکه «بقره» فرمود اينها کور هستند اگر نظر چند قسم بود کوري هم چند قسم است. ما يک نظر عادي داريم که ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾[4] به نامحرم نگاه نکنيد اين نگاه عادي است؛ يک نظر به معناي نظريه داريم که «نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» اگر کسي به اين مقام نرسد کور است ولو از جهت ديگر در و ديوار را مي‌بيند او مقلد است نابينا است، بايد به هر حال از مرجع خود تقليد کند.

پرسش: ...

پاسخ: نه، آن نظر رؤيت است ملکوت است، آن فوق علم حصولي است. «نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» علم حصولي است يعني استدلال يعني صور ذهني يعني تصور و تصديق؛ اما «أنظر إليک» شهود است يعني «أشهدوا» آن علم حضوري است بالاتر از علم حصولي است. در سوره مبارکه «بقره» بعد از اينکه بخش وسيعي از اين آيات را درباره آنها ذکر کرد آيه 171 مي‌فرمايد: ﴿وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ﴾ اينها کور هستند. قرآن ـ معاذالله ـ يک کتاب تشبيه و تحقير نيست کتاب تحقيق است؛ اگر مي‌فرمايد: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ﴾[5] نمي‌خواهد به کسي فحش بگويد نمي‌خواهد به کسي بد بگويد دارد واقعيت را مي‌گويد، مي‌گويد من نمي‌خواهم اينها را تحقير کنم. شما يا بايد چشم باز کنيد باطن اينها را ببينيد مثل اينکه وجود مبارک امام باقر،[6] يک؛ امام سجاد(سلام الله عليهما)، [7] دو؛ اين هر دو بزرگوار در صحنه عرفات نشان دادند فرمودند سخن از «کثر الحجيج» نيست «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ‏ وَ أَقَلَّ الْحَجِيج» مي‌گويي نه ببين! اينکه فرمود ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اين تحقيق است حالا کسي نمي‌بيند يک مطلب ديگر است؛ هرگز نمي‌خواهد اينها را تحقير کند فحش بدهد اين از سنخ فحش نيست سنخ تحقيق است؛ سه تا راه دارد مي‌گويد يا خودتان اهل ملکوت باشيد ببينيد کاري که امام سجاد(سلام الله عليه) کاري که امام باقر(سلام الله عليهما) در سرزمين عرفات انجام دادند يا نشد حرف اينها را باور کنيد که اينها واقعاً حيوان‌اند يا اگر فعلاً باور نمي‌کنيد دو روز صبر کنيد ببينيد بعد از موت اينها به چه صورتي در مي‌آيند؟ غرض فحش و بد و اينها نيست يک وقت است مي‌گوييد که فلان کس مثل حيوان است اين دارد فحش مي‌دهد يا تحقير مي‌کند؛ اما قرآن که فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ﴾ به صورت جمله حصر است فرمود واقع آن اين است. اينجا هم مي‌فرمايد که اينها کور هستند اين آيه 171 سوره مبارکه «بقره» فرمود اينها کور هستند چرا؟ کوري ظاهري که نيست؛ در آن آيه‌اي که قبلاً خوانديم فرمود اينها مي‌آيند حضور شما سلام و عليک هم مي‌کنند تو را نگاه مي‌کنند ولي نمي‌بينند ﴿وَ تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾[8] مثل اينکه آدم استهلال ماه مي‌کند، بالا را نگاه مي‌کند اما ماه را نمي‌بيند. فرمود تو ماه بشريت هستي اينها يک عرب مي‌بينند همين! ﴿وَ تَرَاهُمْ﴾ تو اهل رؤيت هستي نه اينها؛ فرمود اينها تو را نمي‌بينند خيال مي‌کنند تو يک عربي هستي ﴿وَ تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ﴾ اين نظر مُلکي است ﴿وَ هُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾. پس اگر آيت بودن جهان نسبت به ذات اقدس الهي از قسم پنجم است اين نظريه مي‌طلبد نه نظر عرفي؛ فرمود نگاه کنيد هيچ کمبودي ندارد تمام هويت آسمان و تمام هويت زمين، تمام هويت اين کوه‌ها، تمام هويت اين شتر و امثال شتر؛ حالا چون شما در مکه زندگي مي‌کنيد و با شتر مأنوس هستيد اين کار را بکنيد بنابراين کلاً اينها جز خدا چيزي را نشان نمي‌دهند.

مطلب ديگر که برخي‌ها سؤال کردند درباره ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلَي﴾؛[9] آنجا ﴿أعْلَي﴾ همه آن «أفعل تفضيل»ي که به ذات اقدس الهي برمي‌گردد افعل تعييني است نه تفضيلي. در بخش‌هايي از سوره مبارکه «احزاب» در جريان ميراث، طبقات سه‌گانه ارث را که ذکر مي‌کند مي‌فرمايد: ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ﴾ اولويت تعييني است يعني با وجود طبقه اول، نوبت به طبقه دوم در ارث نمي‌رسد، با وجود طبقه دوم، نوبت به طبقه سوم در ارث نمي‌رسد؛ اين طبقه اول که نسبت به دوم اُولي هستند دوم نسبت به سوم اُولي هستند، اولويت تعييني هستند تفضيلي که نيست. در قرآن کريم فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ﴾؛ اين ﴿أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ﴾ مثل همان بخشي که در همان قسمت است که ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ﴾[10] اولويت تعييني است اولويت تفضيلي که نيست. فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ﴾ همين آيه سوره مبارکه «احزاب» را حضرت اقرار گرفت «أَ لَسْتُ أَوْلَي‏ بِكُمْ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَي‏» فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏»؛[11] اين مي‌شود اولويت تعييني.

در جريان ذات اقدس الهي هم هر اسمي که براي خدا گذاشته شد مي‌شود اولويت تعييني؛ اما مي‌ماند در بعضي از موارد خدا عليم است عظيم است، غير از اعلي هم دارد. خلق خدا را نسبت به ذات اقدس الهي بررسي مي‌کنند مي‌گويند خدا اعلا است اين علي است، خدا اعلم است اين عليم است و مانند آن. اما با اين تحليل پنج‌گانه اين مخمّس که اشياء آيت حق‌اند در حقيقت شما شاخصي داريد که در برابر آينه ايستاده است بعد صورتي که در آينه است اين بزرگ‌تر از آن است برجسته‌تر از آن است اعلي از آن است، اين درست است؛ براي اينکه فقط آيت را با «ذي الآية» سنجيديد. شخصي که الآن در آينه ايوان آينه حرم مطهر امام رضا(سلام الله عليه) است دور در دور هر چه هست آينه است و همه او را نشان مي‌دهند؛ اما نه اينکه مثلاً اين با آنها يکي باشد اين اعلا است آنها علي‌اند و آنها هيچ چيزي نيستند فقط اين را دارند نشان مي‌دهند يعنی صورتي که در آينه است هيچ سمتي ندارد هيچ جا را نشان نمي‌دهد فقط او را نشان مي‌دهد. حالا اگر کسي سراسر جهان آينه باشد و صاحب‌صورت را نبيند اين کور است غرض اين است که اگر ذات اقدس الهي خود را اعلم مي‌داند اشياي ديگر را عليم، خود را اعلا مي‌داند ديگر اشياء را علي، خود را اعظم مي‌داند ديگر اشياء را عظيم؛ ديگري در عالم نيست مگر اينکه آيت اوست فقط او را دارد نشان مي‌دهد؛ منتها آينه‌ی کامل‌تري‌اند؛ همان استدلال وجود مبارک پيغمبر در آيه سوره «احزاب» هم همين است ولايت دارد؛ فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَي‏ بِكُمْ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِكُمْ» معناي آن همين است. منتها يک بيان نوراني مرحوم کليني از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل مي‌کند که فرمود «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي‏»[12] از من آينه‌اي بزرگ‌تر در عالم نيست؛ البته چون پيغمبر و اهل بيت نور واحد هستند يک حساب خاص دارد. اين را مرحوم کليني نقل کرد و درست هم هست که «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي‏» از علي بزرگ‌تر در عالم کسي نيست.

پرسش: بعد از پيغمبر است!

پاسخ: بله اينکه گفته شد براي اينکه آنجا نور واحدند؛ مثل اينکه پيغمبر بفرمايد «ما لله»، مثل اينکه امام زمان بفرمايد «ما لله»؛ چون اگر اين حقيقت نور واحدند بنابراين «ما لله آية اکبر منهم»؛ چون فرمودند در آن مقام ما يک نور هستيم؛ در اينجا هم که بيايند برابر آيه «انفال» مي‌شود ﴿أَنْفُسَنَا﴾.[13] قبلاً آدم تعجب مي‌کرد که چطور وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»[14] اين را توجيه مي‌کرديم که «حُسَيْنٌ مِنِّي» نوه من است، اما «أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» براي اينکه قيام او شهادت او باعث حفظ دين من استست؛ شد؛ بعد معلوم شد اين تعبير درباره وجود مبارک امام حسن هم هست[15] آن را هم باز توجيه مي‌کردند؛ بعد معلوم شد که درباره وجود مبارک حضرت امير قبل فرمود: «عَلِيٌ‏ مِنِّي‏ وَ أَنَا مِنْ عَلِي‏».[16] سند همه اين حرف‌ها آيه «مباهله» است ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾[17] ما يک حقيقت هستيم. وقتي مأمون(عليه من الرحمن ما يستحق) از وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) سؤال مي‌کند که شما بني‌هاشم هستيد ما بني‌عباس، پسر عمو هستيم دليل فضيلت شما چيست؟ فرمود ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾. مأمون هم تاحدودي درس‌خوانده بود، بي‌فضل نبود گفت «لَو لا نِسَاءَنَا» اين ﴿أَنْفُسَنَا﴾ به معناي «رجالنا» است چون در قبال «نساءنا» است نساء در قبال رجال و رجال در قبال نساء است. تا وجود مبارک امام رضا فرمود: ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾، مأمون گفته بود که «لَو لا نِسَاءَنَا»، اين نساء قرينه است بر اينکه منظور از آن انفس رجال است؛ فوراً وجود مبارک حضرت فرمود: «لَو لا ﴿أَبْناءَنا﴾»![18] اين «أبناءنا» شامل مرد و زن هم مي‌شود بزرگ و کوچک هم مي‌شود پس «انفس» به معني «انفس» است «أبناء» به معني «أبناء» است، اين «نساءنا» در قبال «أبناءنا» است يعني دختران ما در مقابل پسران ما.

پرسش: ...

پاسخ: أبناء رجال را شامل مي‌شود پسر بزرگ را هم شامل مي‌شود اگر کسي پسر بزرگ بود جزء رجال بود فرزند است وقتي بزرگ شد اين طور نيست که فرزند نباشد بله اگر «بُنَيّ» باشد مثلاً کودک است اما وقتي گفتيم اين پسر اوست اگر بزرگ شد پسر او نيست؟ «أبناءنا» شامل کوچک و بزرگ مي‌شود شامل رجال مي‌شود اين وجود مبارک است.

آن نورانيتي که يکسان دارند سرجايش محفوظ است اما در مقام ظاهري «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» اين تقريباً تحت الشعاع ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾ است؛ چون حالا يک حقيقت‌اند و يک نور هستند وجود مبارک حضرت امير فرمود از من يعني از ما چهارده نفر، بزرگ‌تر در عالم کسي نيست «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي‏».

منتها يک بيان نوراني امام رضا مسئله را حل کرده که اگر شما اشيا را نسبت به يکديگر مي‌سنجيد بله کثرت است زيد است عمرو است بکر است اينها خلق کثير هستند، اما نسبت به ذات اقدس الهي که مي‌سنجيد آينه‌اند صورت مرآتيه‌اند شما صورت مرآتيه را که دقيق بررسي کنيد مي‌بينيد همان دو تا روايت جلد هفت وسائل در مي‌آيد. وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) در همين کتاب شريف توحيد صدوق اين استدلالش آمده که حضرت ده تا آينه مثال نزد يک آينه مثال زد؛ فرمود شخصي در وسط ايستاده است شما ده تا آينه براساس اصول رياضي درست کنيد که اين ده تا آينه ضلع‌ها، مورّب بودن، سطح آنها از نظر رياضي بايد دقيقاً فرق بکند، يکي کوچک نشان مي‌دهد يکي بزرگ نشان مي‌دهد يکي ضعيف نشان مي‌دهد يکی قوي نشان مي‌دهد يکي نيم‌رخ نشان مي‌دهد يکي تمام‌رخ نشان مي‌دهد آينه همه را نشان مي‌دهد همه اين صاحب‌صورت را نشان مي‌دهند هيچ کدام هم نه در بيرون آينه هستند نه در درون آينه. درون آينه، اين آينه يک شيشه است پشت آن هم مقداري جيوه است اين ده تا عکس که اين شخص را نشان مي‌دهند اينها کجا هستند؟ حضرت فرمود: «أرني»؛ به من نشان بده اينها کجا هستند؟ در آينه ده تا صورت است؟ نه، در آينه که هيچ خبري نيست. بيرون ده تا صورت است؟ نه، بيرون يک شخص است. آينه درست نمي‌گويد؟ نه، آينه صد درصد درست مي‌گويد؛ ما يک صورت مرآتيه داريم يک سراب، سراب دروغ مي‌گويد اما صورت مرآتيه واقعاً درست مي‌گويد؛ يعني اگر چيزي را ما در آينه ديديم يقيناً وجود دارد هيچ ترديدي در او نيست. فرمود شما مسئله آينه را حل نکردي حالا مي‌خواهي نسبت به خدا و خلق حل کني! اين ده تا صورتي که در آينه است در خود اين شيشه است؟ اينکه نيست، بيرون شيشه است؟ که نيست، دروغ مي‌گويد؟ هرگز! آينه صد درصد درست مي‌گويد، سراب دروغ مي‌گويد. ببينيد اگر فرصتي بود و اين بيانات نوراني حضرت شرح مي‌شد آن وقت مشخص مي‌شد که چه خبر است.

در کتاب قيّم همين توحيد مرحوم صدوق «باب ذکر مجلس الرضا» در صفحه 434 و 435 آن شخص عرض کرد «أَ لَا تُخْبِرُنِي يَا سَيِّدِي أَ هُوَ فِي الْخَلْقِ أَمِ الْخَلْقُ فِيهِ؟»؛ آيا خدا در خلق است حلول کرده ـ معاذالله ـ يا خلق در خدا هستند ـ معاذالله ـ چيست؟ «قَالَ الرِّضَا ع جَلَّ يَا عِمْرَانُ عَنْ ذَلِكَ لَيْسَ هُوَ فِي الْخَلْقِ وَ لَا الْخَلْقُ فِيهِ تَعَالَی عَنْ ذَلِكَ»؛ هيچ کدام نيست اينها نقيض هم نيستند که ارتفاع نقيضين باشد «وَ سَأُعَلِّمُكَ مَا تَعْرِفُهُ بِهِ» من حالا به تو ياد مي‌دهم که نسبت خدا و خلق که خلق خدا را نشان مي‌دهند چگونه است؟ «وَ سَأُعَلِّمُكَ مَا تَعْرِفُهُ بِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ». بعد حالا يک مثال ذکر کرد. اين کلمه «مرآت» اسم آلت است. ما در عرف يک مرآت داريم يعني همين که شيشه است و پشت آن جيوه است و ابزار است که ما صورت خود را در آن ببينيم؛ اما وقتي در معارف ديني مي‌گويند مرآت، آن صورت را مي‌گويند مرآت، نه اين شيشه که خريد و فروش مي‌شود اين مرآت عرفي است نه مرآت قرآني. آن صورت را مي‌گويند مرآت که ابزار ديدنِ آن ناديدني است.

«أَخْبِرْنِي عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِيهَا أَمْ هِيَ فِيكَ»؛ شما در آينه هستي يا شما در آينه؟ نه شما در آينه هستي نه آينه در شما است و شما شما هستيد صورت مرآتيه مرآتيه است ولي صورت مرآتيه آيت شما است او شما را نشان مي‌دهد. مگر شما بخواهي از آيتي به «ذي الآية» پي ببريد حلول لازم است يا اتّحاد لازم است؟! اينها که الآن راننده‌ اتومبيل‌اند جلو و عقب و اطراف را با همين آينه کنترل مي‌کنند، اينها آيا آن اشياء و آن اتومبيل‌ها در آينه هستند؟ يا اين صورت مرآتيه در داخل است؟ يا هيچ کدام ولي همه از اين راه پي مي‌برند و آيت‌اند و علامت‌اند؟ حضرت فرمود: «أَخْبِرْنِي عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِيهَا أَمْ هِيَ فِيكَ»؛ اين که روشن است که هيچ کدام نيست «فَإِنْ كَانَ لَيْسَ وَاحِدٌ مِنْكُمَا فِي صَاحِبِهِ» اگر نه شما در آينه هستيد نه صورت آينه‌اي در شماست «فَبِأَيِّ شَيْ‏ءٍ اسْتَدْلَلْتَ بِهَا عَلَي نَفْسِكَ»؛ شما اگر مي‌خواهي ببيني صورتتان صاف است يا نه، احتياج به شستن دارد يا نه، با اين آينه مي‌فهميد؛ شما که در آينه نيستيد آينه هم که در شما نيست، چطور خصوصياتتان را در آينه مي‌فهميد؟

عمران گفت که «بِضَوْءٍ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا»؛ نوري که بين من و آينه است به وسيله اين نور مي‌فهمم «فَقَالَ الرِّضَا ع هَلْ تَرَي مِنْ ذَلِكَ الضَّوْءِ فِي الْمِرْآةِ أَكْثَرَ مِمَّا تَرَاهُ فِي عَيْنِكَ»؛ اين کل فضا نور است مگر در آينه اين نور بيشتر است؟ چه چيزي در آينه است که تو را نشان مي‌دهد؟ اين نور همه جا هست؛ اگر با نور مي‌خواهي بفهمي که صورت تو چيست اين نور در جاي ديگر هم هست مگر در آينه بيشتر از اين است؟ در آينه چيست که تو را نشان مي‌دهد و در جاي ديگر تو را نشان نمي‌دهد؟ «فَقَالَ الرِّضَا ع هَلْ تَرَی مِنْ ذَلِكَ الضَّوْءِ فِي الْمِرْآةِ أَكْثَرَ مِمَّا تَرَاهُ فِي عَيْنِكَ قَالَ نَعَمْ»؛ بله بيشتر است. حضرت فرمود: «فَأَرِنَاهُ»؛ نشانم بده! «فَلَمْ يُحِرْ» «أحار، يُحير» يعني توانست حرف بزند «فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً»؛ يعني راهش بسته شد و ديگر نتوانست جواب بدهد.

آن وقت «قَالَ الرِّضَا ع فَلَا أَرَي النُّورَ إِلَّا وَ قَدْ دَلَّكَ وَ دَلَّ الْمِرْآةَ عَلَي أَنْفُسِكُمَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ فِي وَاحِدٍ مِنْكُمَا» يک ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[19] است که در هيچ جا نيست و همه جا را نشان مي‌دهد آن نور خداست؛ اين نور نه در آينه است نه در شما است نه در بيرون است هيچ جا نيست ولي همه جا را نشان مي‌دهد اين همان نور خداست؛ چون اگر آن نور نور جسمي مثل نور فيزيکي بود که مادي بود. فرمود: «فَلَا أَرَي النُّورَ إِلَّا وَ قَدْ دَلَّكَ وَ دَلَّ الْمِرْآةَ عَلَي أَنْفُسِكُمَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ فِي وَاحِدٍ مِنْكُمَا»؛ آينه بودنِ آينه به آن نور است هويت تو هم به آن نور است ديدن خود صورتت را در آينه به همان نور است «وَ لِهَذَا أَمْثَالٌ كَثِيرَةٌ غَيْرُ هَذَا لَا يَجِدُ الْجَاهِلُ فِيهَا مَقَالًا وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلي‏ ثُمَّ الْتَفَتَ ع إِلَي الْمَأْمُونِ فَقَالَ الصَّلَاةُ قَدْ حَضَرَتْ»؛ فرمود الآن موقع نماز است ما نمازمان را بايد بخوانيم. عمران عرض کرد: «يَا سَيِّدِي لَا تَقْطَعْ عَلَيَّ مَسْأَلَتِي»؛ «يا سيدي» اين بحث ما را ادامه بدهيد. حضرت «فَقَدْ رَقَّ قَلْبِي»؛ حضرت فرمود: «نُصَلِّي وَ نَعُودُ»؛ بلند مي‌شويم نمازمان را اول وقت مي‌خوانيم بعد حرف‌ها را مي‌زنيم.

غرض اين است که اگر گفته شد «الله» اسم تفضيلي نيست تعييني است، اعلاي «من أن يوصف»، اين در برابر خدا چيزي نيست و هر چه هست صورت مرآتيه است و صورت مرآتيه هم فقط او را نشان مي‌دهد. اين تحليل را گفت و گفت و گفت فرمود اينها کور هستند، کور هستند واقعاً. بعد فرمود اينها نه تنها کور هستند اينها تصميماتي دارند اين ﴿فَذَكِّرْ﴾ را فرمود اول که موظف هستي به همه تذکره بدهي تعليم بکني ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ﴾[20] «و يذکرهم» اين تذکره بايد بگويي. بعد از اينکه گفتي، اگر ديدي يک عده بي‌اعتنا هستند و هيچ اثر ندارد لازم نيست. ﴿فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْري﴾ اين «ذکّر» دوم است. «ذکّر» اول اتمام حجت است، «ذکّر» دوم چون نافع است سودمند است تذکره بده ﴿فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْري﴾. در تذکره دوم است که ﴿يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَي﴾[21] اين بار اول که گفتي اثر نکرد بار دوم بي‌اثر است. اجتناب، تجنّب کردن يعني او در جانبي قرار گرفت موضع گرفت شما در موضعي. مي‌گويند فلان کس اجتناب مي‌کند از مسجد! تجنّب مي‌کند از حسينيه، يعني حسينيه در يک جانب است اين شخص در جانب ديگر است. معناي مثبت آن هم خوب است، مردان باتقوا اجتناب مي‌کنند از گناه، يعني چه؟ يعني خودشان در يک جانب‌اند گناه در جانب ديگر است، اين معناي تجنّب است، اين معناي اجتناب است.

کفّار و بيگانگان از پيغمبر تجنّب مي‌کنند اجتناب مي‌کنند، يعني در جانبي قرار مي‌گيرند اين در جانب ديگر؛ اين درکاتي دارد اين ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً﴾[22] درکاتي دارد گاهي بي‌اثر است گاهي بدگويي است؛ بخشي از اينها را در سوره مبارکه «انفال» مشخص کرده است که درکات اينها يکسان نيست، توطئه‌هاي اينها هم يکسان نيست درکات آنها در آيه سي‌ام سوره مبارکه «انفال» اين است: ﴿وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ﴾ اينها گروه‌هاي فراواني‌اند اينها در مکه اين کارها را مي‌کردند؛ بعضي‌ها در صدد اين‌اند که تو را محاصره کنند بعضي مي‌خواهند تو را تبعيد کنند بعضي در صدد اين هستند که تو را حبس کنند بعضي در صدد اين هستند که تو را بکشند تا مي‌رسد به آن کفّاري که ﴿وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾[23] تا به آن درجه مي‌رسد. اين «أشقي» درکاتي دارد، براي همه اين درکات هم در قبالش درجات مؤمنين است و ذات اقدس الهي همه اينها را بازگو کرد.

در سوره مبارکه «أعلي» فرمود: ﴿وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَي ٭ الَّذي يَصْلَي النَّارَ الْكُبْري﴾[24]‏ چون «نار» مؤنث است آنجا ﴿الْكُبْري﴾ ذکر کرد؛ در اينجا چون «عذاب» مذکر است اين را به «اکبر» وصف کرد. اين عذاب اکبر همان نار کبرايي است که در سوره «اعلي» آمده است. در همين بخش فرمود: ﴿فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ﴾؛ تذکره هم در عالم ربوبيت به ﴿أَ لَسْتُ﴾[25] برمي‌گردد همه ما اين نشئه را در درون خود داريم؛ يعني اگر کسي مقداري مواظب زبان و فکرش باشد آن صحنه يادش مي‌آيد يا لااقل آن صحنه نمي‌گذارد او غافل باشد ما چنين صحنه‌اي را سپرديم ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ را همه ما گفتيم ﴿قَالُوا بَلَي﴾ ذات اقدس الهي را مشاهده کرديم در آن عالم و الآن در درون درون ما هست منتها اين غواشيه و اغراض و غرائز بيروني روي آن روپوش گذاشته؛ فرمود ﴿فَذَكِّرْ﴾ تذکره بده! درست است که تعليم آمده تحکيم آمده، ولي محور اصلي همان تذکره است فرمود اينها صحنه‌اي بودند با من تعهّد سپردند يادشان بياور. شما تذکره بده، آنها که اشقی هستند که تجدد دارند موضع مي‌گيرند اولاً؛ بعد از موضع گرفتن ﴿وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ﴾ اينها مربوط به آنهاست اينها همان کساني هستند که ﴿وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ شدند «قتلوهم بحق» شدند «يقتلون بحق» شدند به فعل مضارع مفيد استمرار اين کارها را کردند؛ اينها به هر حال به طرف ما برمي‌گردند رها که نيستند، کجا مي‌خواهند بروند؟ آسمان بروند زمين بروند هر جا بروند تحت مِلک و مُلک ما هستند.

ما اميدواريم به خواست ذات اقدس الهي اين راهپيمايي را با جلال و شکوه طي کنيم ما در بحث صبح امروز هم به دوستان فقه ما عرض کرديم که ما در اين راهپيمايي دو تا حرف داريم غير از آن راهپيمايي قبل از انقلاب؛ قبل از انقلاب راه ما مشخص بود و خواسته ما عدل و استقلال بود اما الآن همان خواسته‌هاي راهپيمايي را داريم همه آن خصوصيات را استقلال را امنيت را داريم؛ قسمت دوم هم بيداري است، ما مردان بزرگ جوان‌هاي بزرگ رادمردان الهي در کشور کم نداريم. مگر مرحوم عزيز سردار عزيز سپهبد عزيز ما نور چشم ما مگر همه ما او را مي‌شناختيم به اين صورت؟ ديداري که چند سال قبل اينها آمدند با علما داشتند، وقتي که اينها رفتند بعد ديدم مي‌گويد حاج آقا! من يک کاري دارم گفتيم بفرماييد، حالا رفتند. بعد ديدم او کفنش را درآورده است؛ کسي نمي‌شناسد اينها را ما از اينها را داريم به برکت قرآن و عترت، از اين جوان‌ها داريم ما در اين راهپيمايي بخواهيم بيانيه باشد قطع‌نامه باشد که اينها به پا خيزند جلوي کساني که بيراهه مي‌روند غارتگري راه انداختند. ما دهه کرامت داريم از اول ذي قعده تا يازده ذي قعده، اينها همه درست است، دهه وحدت داريم، دهه ولايت اينها همه داريم؛ اما اينها ده روز است اين بيگانه‌ها دهه غارت راه انداختند ده سال است دارند غارت مي‌کنند! چه کار کردند؟ چهار هزار پنج هزار شش هزار، کشور را غارت کردند. اين عزيزان ما اين بزرگان ما اين مسئولين ما اين اولياي ما اين مربّيان ما اينها بيشتر درايت کنند، هم مال مسلمين را حفظ کنند، هم توليد را حفظ کنند، کشور به لطف الهي همه چيز دارد.

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص67.

[2]. سوره إسراء، آيه12.

[3]. سوره فصلت، آيه53.

[4]. سوره نور، آيه30.

[5]. سوره فرقان، آيه44.

[6]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص184؛ «قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لِلْبَاقِرِ(عَلَيْهِ السَّلَام) مَا أَكْثَرَ الْحَجِيجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِيجِ‏ فَقَالَ بَلْ مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِيَاناً فَمَسَحَ عَلَي عَيْنَيْهِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِيراً فَقَالَ انْظُرْ يَا أَبَا بَصِيرٍ إِلَی الْحَجِيجِ قَالَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَكْثَرُ النَّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ وَ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ كَالْكَوْكَبِ اللَّامِعِ فِي الظَّلْمَاءِ...».

[7]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري(عَلَيْهِ السَّلَام)، ص606 و 607؛ «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(عَلَيْهِ السَّلَام) وَ هُوَ وَاقِفٌ بِعَرَفَاتٍ لِلزُّهْرِيِّ: كَمْ تُقَدِّرُ هَاهُنَا مِنَ النَّاسِ. قَالَ: أُقَدِّرُ أَرْبَعَةَ آلَافِ أَلْفٍ وَ خَمْسَمِائَةِ أَلْفٍ كُلُّهُمْ حُجَّاجٌ قَصَدُوا اللَّهَ بِآمَالِهِمْ وَ يَدْعُونَهُ بِضَجِيجِ أَصْوَاتِهِمْ. فَقَالَ لَهُ: يَا زُهْرِيُ‏ مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ‏ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ! فَقَالَ الزُّهْرِيُّ: كُلُّهُمْ حُجَّاجٌ، أَ فَهُمْ قَلِيلٌ‏ فَقَالَ لَهُ: يَا زُهْرِيُّ أَدْنِ لِي وَجْهَكَ. فَأَدْنَاهُ إِلَيْهِ، فَمَسَحَ بِيَدِهِ وَجْهَهُ، ثُمَّ قَالَ: انْظُرْ. [فَنَظَرَ] إِلَي النَّاسِ، قَالَ الزُّهْرِيُّ: فَرَأَيْتُ أُولَئِكَ الْخَلْقَ كُلَّهُمْ قِرَدَةً، لَا أَرَي فِيهِمْ إِنْسَاناً إِلَّا فِي كُلِّ عَشَرَةِ آلَافٍ وَاحِداً مِنَ النَّاسِ...».

[8]. سوره أعراف، آيه198.

[9]. سوره أعلی، آيه1.

[10]. سوره أحزاب، آيه6.

[11]. دعائم الاسلام، ج1، ص19.

[12]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص207.

[13]. سوره آلعمران، آيه61.

[14]. کامل الزيارت، ص52.

[15]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج43، ص306؛ «حَسَنٌ‏ مِنِّي‏ وَ أَنَا مِنْه‏».

[16]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص9.

[17]. سوره آل عمران, آيه61.

[18]. طرائف المقال، ج2، ص302.

[19]. سوره نور، آيه35.

[20]. سوره بقره، آيه129.

[21]. سوره اعلی، آيه11.

[22]. سوره توبه، آيه125.

[23]. سوره بقره، آيه61.

[24]. سوره اعلی، آيات11 و 12.

[25]. سوره اعراف، آيه172.