مجموعه تفسیر سوره غاشیه از آیت الله جوادی آملی
شنبه، 19 بهمن 1398
41 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْغاشِيَةِ (1) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (2) عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3) تَصْلي ناراً حامِيَةً (4) تُسْقي مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (5) لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَريعٍ (6) لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْني مِنْ جُوعٍ (7) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (8) لِسَعْيِها راضِيَةٌ (9) في جَنَّةٍ عالِيَةٍ (10) لا تَسْمَعُ فيها لاغِيَةً (11) فيها عَيْنٌ جارِيَةٌ (12) فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13) وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (14) وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (15) وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ (16) أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17) وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (18) وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19) وَ إِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (21) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (22) إِلاَّ مَنْ تَوَلَّي وَ كَفَرَ (23) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ (24) إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ (26)﴾.
سوره مبارکهاي که «علم بالغلبه» آن «غاشيه» است «سورة يذکر فيها الغاشية» صدر آن درباره معاد است، ذيل آن هم درباره معاد است، اثناي آن درباره برهان توحيدي است؛ اينها هيچ اختصاصي به عرب و عجم ندارد گرچه از شتر و امثال شتر سخن به ميان آمده است. در سوره مبارکه «مدّثّر» ملاحظه فرموديد! اين جزء عتائق سور قرآن است يعني سورههاي کهن، سورههايي که در اوايل بعثت نازل شد. در همان سوره دو بار سخن از حقوق بشر است يعني اين کتاب براي جهانيان آمده: ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾،[1] ﴿ذِكْري لِلْبَشَرِ﴾.[2] پس اگر در بخشي از اين سوره از شتر و امثال شتر نام ميبرد براي اينکه براي مخاطبان آن روز نزديکتر و در دسترستر بود وگرنه کتابي که براي بشر آمده است چه شتر ديروز و چه هواپيماي امروز، هر دو در اثر بهرهبرداري از نظام دقيق علمي عالم است؛ گرچه يکي طبيعت است ديگري صنعت. در قرآن کريم چه در سوره مبارکه «فرقان» و مانند آن، داخله مسلمين که امر ملّي و محلي است، منطقه بينالمللي که مربوط به موحدان است اعم از مسلمين و مسيحيها و کليميها اينها را زير مجموعه بشر ميداند اساس قرآن اين است. چون کتاب خاتم است، نه بعد از اين پيامبري ميآيد، نه بعد از اين کتابي نازل ميشود بايد حرف جهاني را بزند حرفي که جميع بشر مشترکاتي دارند؛ زيرا زبان مشترک بشر زبان فطرت است همه يک چيز ميخواهند همه از يکجا آمدهاند همه در يک مسير هستند همه به يک مقصد ميرسند؛ بنابراين يک کتاب ميتواند جهاني باشد و مکتبهايي که بشر آورده است در برابر وحي الهي، آن را ذات اقدس الهي به ما فرمود شما نظر کنيد نظريه بدهيد اين کتاب حرف اول و آخر ميزند بر همه مکاتب جهان فائق و پيروز است. در سه سوره قرآن بالصراحه تبيين کرد فرمود: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾،[3] ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾،[4] ﴿وَ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً﴾[5] برهان دستتان است با قرآن بينديشيد معارف قرآني را آنچه خدا درباره توحيد گفته وحي گفته نبوت گفته امامت گفته معاد گفته برزخ گفته، اينها را خوب فرا بگيريد تا بر هر مکتبي پيروز بشويد؛ پس آن مکتبها را هم بايد بشناسيد و مکتب خودتان را هم بشناسيد و تا بتوانيد اين را حاکم بر آن قرار بدهيد.
بارها به عرض شما رسيد دو تا کافر يکي مارکس[6] و يکی اِنْگِلْس[7] از آلمان برخاستند اين دو نفر از اين منطقه غرب آلمان برخاستند و بساط اقتصاد کمونيستي را پهن کردند و منکر مبدأ و معاد و وحي شدند و اين يک ميليارد و ششصد ميليون را در چين کافر کردند. ما با داشتند انبياي الهي وجود مبارک حضرت اهل بيت عصمت و طهارت قرآن نهج البلاغه، داشتن علي بن ابيطالب(عليهم صلوات الله اجمعين) نتوانيم حرف خودمان را به جهان برسانيم، اين بدرفتاري ماست.
در قرآن به ما فرمود معاد هست غاشيه است فراگير است در آن روز فراگير، اولين و آخرين در آنجا جمع ميشوند قيامت روز جمعي است نه اجتماعي، يعني هر کس مهمان عمل خودش است؛ با اينکه ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[8] هيچ کسي بار کسي را نميبرد با «لا»ي نفي جنس فرمود: ﴿لا وَزَرَ﴾؛[9] هيچ کسي بار کسي را نميبرد هر کسي کار خودش را انجام ميدهد در چنين روزي که پايان کار همه ما است دو گروه را که اصلاً دو گروه اصيل معادند آن را مشخص کرد، يک عده غذاي اينها بسيار سخت و تلخ و تيغي است که دنيا فراهم کردند، اين کسي که با قلم، با بنان با بيان خود آبروي ديگري را ميبرد به اين تيغ ميزند و به آن تيغ ميزند در قيامت طعامي هم جز تيغ ندارد ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَريعٍ﴾. آنکه سعي ميکند نرمرفتاري کند وحدت ايجاد کند اختلاف جامعه را برطرف کند جامعه را در کنار سفره خودشان بنشاند دست جامعه به طرف سفره خودش دراز بشود، آبروي مردم را حفظ ميکند، اقتصاد مردم را حفظ ميکند ﴿لِسَعْيِها راضِيَةٌ﴾ است، ﴿في جَنَّةٍ عالِيَةٍ﴾ است، ﴿لا تَسْمَعُ فيها لاغِيَةً﴾ است.
بعد براي تبيين اين مسئله ما را به برهان توحيد دعوت ميکند؛ ميفرمايد: ﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ﴾. «نظر» مستحضريد گاهي نظر باصره ظاهري است که در مسئله عفاف و حجاب مطرح است ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[10] اين نگاه منظور است. گاهي نظر به معناي نظريه است نه نگاه فيزيکي؛ مثل اينکه در مقبوله عمر بن حنظله و مانند آن آمده است که حضرت فرمود: «مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَي حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا»[11] نظريه يعني فقيهي باشد که اهل نظريهپردازی باشد استنباط کند اجتهاد کند وگرنه صرف نگاه به روايات که مشکلي را حل نميکند. «وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا»؛ يعني اهل نظريه باشد اهل فتوا باشد؛ نظر به معناي نظريهپردازي در اين آيه اراده شده است ﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ﴾.
گاهي نظر نظر تشريفي و تکريمي است مثل اينکه ذات اقدس الهي در بخشهايي از قرآن کريم فرمود يک عده را خدا در قيامت نگاه نميکند با اينکه او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ﴾[12] است با يک عده حرف نميزند با اينکه ﴿اخْسَؤُا﴾[13] را نسبت به آنها دارد. اينکه فرمود: ﴿وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[14] يعني سخن تشريفي و نگاه تشريفي؛ معلوم ميشود که خدا با يک عده در قيامت حرف ميزند. خدا در قرآن با ما حرف زد و در نماز حرف ما را شنيد که ميگوييم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[15] منتها ما استماع آن ذات مقدس را درک نميکنيم و کلام آن حضرت را هم نميشنويم ولي در قيامت طوري است که انسان «کلام الله» را ميشنود و از شنيدم «کلام الله» لذت ميبرد. گروهي هستند که از شنيدن کلام الهي محروماند ﴿وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ اين نگاه، نگاه تشريفي است در دعاي «ندبه» دارد که «وَ انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَة»[16] اين نگاه يک نگاه تشريفي است. در عرف هم ميگوييم به ما نگاهي نکرده است نگاهي نميکند، يعني نگاه نگاه تشريفي است.
پس اينکه فرمود: ﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ﴾؛ يعني نظريهپردازي کند، درباره خلقت اين حيوان، درباره خلقت آسمان، درباره خلقت زمين، درباره خلقت کوهها؛ آن سه امر اختصاصي به شرق و غرب عالم ندارد اختصاصي به تازي و فارسي ندارد؛ اما «إبل» را ذکر کرده براي اينکه بيشتر مورد نياز مردم حجاز آن روز بود. هر حيواني خصيصهاي دارد در جريان شتر خصائص فراواني به کار رفته است تا او بتواند آن بيابانهاي درد و رنجآور بيآب و علف را شبانهروز طي کند؛ خصيصههاي فراواني هم دارد قدّ بلندي دارد اين مينشيند تا بار کنند و بعد برخيزد، اين خصيصههايي است که شترشناسان براي شتر ذکر کردند که در حيوانات ديگر نيست؛ البته حيوانات ديگر هم خصيصهاي دارند که در شتر نيست. اما آنچه بيشتر مورد استفاده مردم حجاز آن روز بود همين جريان شتر بود.
فرمود چرا به شتر نگاه نميکنند؟ يعني نظريهپرداز نيستند. درباره نظر خودش فرمود ما شما را به جاي اقوام گذشته آورديم ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[17] گاهي هم از باب تعليق حکم به وصف که مشعر به علّيت است و هشدار ضمني را در بر دارد به ما ميفرمايد: ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾.[18] الآن ما در آستانه 22 بهمن هستيم به برکت خونهاي پاک شهدا و کوشش امام که سعي همه اينها با انبيا و اولياي الهي باشد! اينکه در قرآن فرمود: ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾؛ شما آگاه باشيد به جاي ظالمين نشستهايد؛ اين تعليق حکم بر وصف مشعر به علّيت است، هشداري هم در ضمن هست. نفرمود شما به جاي گذشتگان نشستهايد، فرمود شما به جاي ظالمين نشستهايد ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾؛ يعني اگر آنها را ما از بين برديم براي ظلم بود، شما هم مواظب باشيد اگر ـ خداي ناکرده ـ گرفتار اعمال تلخ آنها شديد شما هم ميرويد عدهاي به جاي شما مينشينند. آن وقت در ذيل همان دارد: ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ ما نگاه بکنيم يا در آنجا ضمير غايب آورده خدا نگاه بکند ببيند که چه ميکنيد، اين اصل کلي است که اگر کسي بيراهه برود يا راه کسي را ببندد گرفتار عذاب الهي است.
اين نظر را خودش روشن کرده است، فرمود بعضي اهل نگاهاند و اهل نظريهپرداز نيستند. در بخشهايي از قرآن کريم فرمود اينها تو را نگاه ميکنند ولي تو را نميبينند معلوم ميشود اين نظريه هم درباره توحيد است هم درباره معاد است هم درباره وحي و نبوّت، اينکه فرمود: ﴿وَ تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾[19] ميآيند تو را ميبينند مثل يکی از اعراب عادي؛ اما نميتوانند بفهمند که تو با همه فرق داري، تو وحي را ميگيري، تو رسول هستي تو معصوم هستي ﴿وَ تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ﴾؛ اما ﴿وَ هُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ نگاه ميکنند ولي نميبينند، بصر هست ولي نظر نيست يعني آن نظريهپردازي نيست. بصر غير از نظر است؛ گاهي انسان نگاه ميکند و نميبيند مثل اينکه براي استهلال وقتي به مکان بلند ميروند ميگويند «نظرت؛ الي القمر و لم أره»؛ من در شب اول استهلال کردم، ولي ماه را نديدم پس گاهي ممکن است که نظر باشد و رؤيت نباشد فرمود اينها اهل نظر هستند؛ اما نميدانند که تو با ديگران فرق ميکني تو را به عنوان يک عرب عادي ميشناسند ﴿وَ تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ در سوره مبارکه «يونس» اين مضمون هست.[20]
اينکه فرمود نظر کنيد در سوره مبارکه «انعام» فرمود ما ملکوت را نشان خليلمان داديم و ارائه کرديم او هم ديد؛ بعد از بيان چند حجت، فرمود: ﴿وَ كَذلِكَ نُري﴾ اين ﴿نُري﴾ که فعل مضارع است و مفيد استمرار است مؤيد همان ﴿كَذلِكَ﴾ است؛ ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[21] اين ارائه است ما ارائه کرديم او هم ديد اين در سوره مبارکه «انعام» است.
در سوره مبارکه «اعراف» فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[22] چرا در ملکوت نگاه نميکنيد؟ ملکوت سماوات و ارض چيست؟ فرمود اينها يک سير افقي دارند که قبلاً چه بود الآن چه هست بعداً چه ميشود؟ اين همان لاشه علم است که دانش است که متأسفانه در دانشگاههاي ما هست. اين لاشه هيچ باري ندارد و اثري ندارد انسان مختصري بهرههاي مادي ميبرد، بعد همه اينها را ميگذارد يادش ميرود با دست خالي ميميرد؛ اين لاشه علم است. اين علم اگر بخواهد علم ديني بشود بايد از اين مردار بودن به در بيايد. قرآن کريم ميفرمايد اين آسمان و زمين يک سير افقي دارند که قبلاً چه بود الآن چه هست بعداً چه ميشود؟ اين را با علم ميتوانيد تشخيص بدهيد. يک سير افقي دارد که زمامي دارد قلّادهاي در گردن اينها هست و اين زمام و رهبري اينها به دست خداست ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[23] اين ميشود ملکوت؛ يعني آن صبغه ارتباط مخلوق به خالق که اين علم را ديني ميکند اين ميشود ملکوت؛ چه کسي آفريد؟ براي چه آفريد؟ اين ملکوت آسمان و زمين است فرمود چرا ملکوت را نگاه نميکنند؟ ما ملکوت آسمان و زمين را به خليلمان ارائه کرديم او هم ديد ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. شما نگاه کنيد بلکه ببينيد، ميتوانيد ببينيد؛ اگر اين نگاه به رؤيت ختم نميشد که دعوت نميکرد.
يک بيان نوراني مرحوم شيخ مفيد در أمالي خودشان از وجود مبارک امام باقر و صادق(سلام الله عليهما) نقل کرد که يک وقت هم آن روايت خوانده شد. «أمالينويسي» رسم بود؛ مرحوم صدوق نوشت، مرحوم مفيد نوشت، مرحوم سيد مرتضي نوشت، شيخ طوسي نوشت؛ اينها در جلساتي که براي شاگردان خودشان يا اصحاب داشتند روايات مخصوصهای را املاء ميکردند ديگران هم ثبت ميکردند. اين أماليها خيلي کتاب خوبي است أمالي مرحوم شيخ مفيد دارد که «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَاءِ حَتَّي يُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ وَ لَا»؛[24] کسي مؤمن است مسلمان است ذکر الهي را قبول دارد، اما فقط مسلمان شناسنامهاي است عملي ندارد با عمل، اين قول را تقويت نکرده است، او اهل ملکوت نيست؛ «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَاءِ حَتَّي يُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ وَ لَا». پس معلوم ميشود انسان ميتواند با ايمان و عمل صالح وارد صحنهاي بشود؛ حالا تا چه اندازه ميبيند؟ نصيب خاص اوست ولي ميتواند وارد ملکوت بشود و ببيند و آرام بشود. ملکوت آسمان و زمين کجاست؟ دست کيست؟ آيه 83 سوره مبارکه «يس» اين است: ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ به هر حال اينها نه خودساختهاند نه خودبافتهاند يک کسي ميگرداند، اينها مرتّب دارند ميگردند، چه کسي ميگرداند، مگر ميشود که حرکت بيمحرّک باشد؟ اينها متحرّکاند، مگر متحرّک بيمحرّک ميشود؟! کل اين مجموعه را فرمود طرزي ما خلق کرديم که همه مشکلات شما را حل کند. اينکه ميگرداند اين گرداندن دست اوست و لاغير و او هم با دست بيدستي ميگرداند، لذا با «سبحان» ذکر شده است نه با «تبارک». آن آيات تشبيهيه با «تبارک» ذکر ميشود، اين آيات تنزيهيه با «سبحان» شروع ميشود ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ آن وقت انسان ميتواند «يد الله» را با جان خود بيابد اين راه باز است.
آن مقامات عاليه که معراج است و ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[25] است آنها نه سهم ماست، نه ما آن را توقع داريم، نه ما را راه ميدهند، نه از ما ميخواهند؛ اما اين بخشهاي ديگر يک بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) که فرمود: «الدَّانِي فِي عُلُوِّهِ وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّه»[26] او ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ﴾[27] است ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ است همه اينها مقام فعل اوست مقام ذات او که کسي دسترسي ندارد، ظهور او، تجلّي او، افعال او، آيات او، او ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ﴾ است و ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ اگر ﴿رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ﴾ است و اگر ما به بالاها خيلي دسترسي نداريم لااقل اين مراحل نازله را که ايمان باشد شهود جلال حق باشد جمال حق باشد آن دعاي مباهله در سحرهاي ماه مبارک رمضان که «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ أَسْمَائِكَ بِأَكْبَرِهَا وَ كُلُّ أَسْمَائِكَ كَبِيرَة» همه را ميخواهيم آن نصيب همه نيست آنکه تعارفي ندارد؛ حالا امام آن طور ميخواند ما هم ـ إنشاءالله ـ ميخوانيم براي فيض؛ «مِنْ جَمَالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَ كُلُّ جَمَالِكَ جَمِيل»[28] ما اجمل آن را ميخواهيم، اسماء را ميخواهيم «بِأَسْمَائِكَ كُلِّهَا»، «بِرَحْمَتِكَ كُلِّهَا»؛ حالا ميخواهيم تا چه اندازه به ما برسد ولي اين مقدارش هست «اين قَدَر هست که بانگ جَرسي ميآيد» اين طور نيست که حالا ما نميدانيم. يک وقت است که کسي از مبدأ و معاد بيخبر است بسيار خوب! اما وقتي قافلهاي دارد ميآيد صداي زنگ گردن شتر به گوش آدم ميرسد معلوم ميشود که يک عده دارند ميروند.
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ اين قَدَر هست که بانگ جَرسي ميآيد[29]
آدم در منزل نشسته ميبيند که مرتّب دارند ماشينها بوق ميزنند ميروند پس جايي هست که دارند ميروند اينها که دارند ميروند و بوق ميزنند معلوم ميشود که مقصدي هست. همين که صداي زنگ گردن شتر قافله را انسان بشنود يک مقدار بيدار ميشود؛ اين آيات براي همين است فرمود چرا نگاه نميکنيد؟ اين نظم دقيق رياضي آفريدگاري دارد يا ندارد؟ آنها همه را براي شما خلق کرده است هيچ چيزي نيست که خدا بخواهد مثلاً طاقچه عالم را مزين کند، نه! ﴿سَخَّرَ لَكُم﴾[30] و هيچ صحيح هم نيست که کسي بگويد ما نميتوانيم به کره مريخ برويم يا زحل برويم يا اورانوس برويم، نه! کاملاً ميشود رفت. منتها اگر انسان دست از اين بازيها بردارد و به خود و جهان درست بينديشد که آيات الهياند ميتواند دانشمند بشود. فرمود اصلاً من اين را براي شما ساختم کدام آيه است که بگويد اينها ذاتاً مخلوقاند براي خدا، يا بيهدف خلق شدند؟ ﴿سَخَّرَ لَكُم﴾، ﴿سَخَّرَ لَكُم﴾! همان طوري که اين اسب مسخّر ماست. در روايات ما است در احکام دوابّ، احکام اطعمه و اشربه، حقوق حيوان ـ فتواي فقهاي ما هم همين است ـ که اگر کسي سوار بر اسب شد مستحب است اين جمله قرآن را بخواند: ﴿سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ ٭ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ﴾[31] امروز وقتي سوار هواپيما يا کشتي ميشوند يا اتومبيل، اين هم ذکر مستحب است؛ منتها اينها صنعتاند آن طبيعت است اگر خدا همه را براي تسخير انسانها آفريد چرا انسان غافل باشد؟! منتها فرمود دست خدا در کار است، شما اين دست را ببينيد، اين دست يعني فعل خدا، قدرت خدا، نعمت خدا، او که ـ معاذالله ـ دست ندارد. ديدن اين معنا علم را ديني ميکند و انسان را ملکوتي ميکند وگرنه مُلک بيملکوت لاشهاي بيش نيست ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾.
در آيه 44 سوره «ابراهيم» آمده است که: ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾. الآن ما در آستانه چهل و يکمين سال نظام اسلامي، انقلاب اسلامي به برکات خون شهدا هستيم؛ اين اعلام خطري است به ما؛ فرمود شما به جاي ظالمين نشستهايد يعني آنها چون ظلم کردند نماندهاند نگذاشتيم بمانند و شما به جاي آنها نشستهايد شما اگر بخواهيد بمانيد بايد راه آنها را نرويد.
ببينيد يکي از القاب نوراني حضرت «بقية الله» است. اين «بقية الله» بودن(عليه افضل صلوات المصلين) مخصوص آن حضرت نيست؛ مثل امامت است، مثل نبوت است، اين نبوت مصاديق فراواني دارد، امامت مصاديق فراواني دارد، «بقية الله» مصاديق فراواني دارد؛ منتها برجستهترين آن حضرت است. علماي قبلي شاگردان انبياي قبلي آنها را قرآن ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[32] ميداند ميگويد «بقية الله» بودند، ميفرمايند چرا «بقية الله»هاي جامعه جلوي مردم را نگرفتند و درست به وظيفهشان عمل نکردند و مردم را درست هدايت نکردند؟ با علم صائب و عمل صالح! ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾؛ ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ چه کساني هستند؟ وليّ بقا هستند، مثل ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾،[33] ﴿أُولِي الْأَبْصارِ﴾.[34] اينکه در بيان نوراني حضرت امير در کتاب قيّم نهج البلاغه آمده است که «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ»[35] يعني ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ هستند يعني «بقية الله» هستند؛ منتها اين «بقية الله» امامي دارند بزرگي دارند که آن حضرت است، وگرنه «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ». در خود قرآن کريم، خدا گله ميکند ميفرمايد چرا اين ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ جلوي مردم را نگرفتند؟ يک وقت است که کسي ـ خداي ناکرده ـ مشکل جدّي با نظام الهي دارد آن ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[36] خيلي کماند آن طور؛ اما اکثري مردم وقتي ببينند کسي عالم ديني است و عامل به دين است، دين را رها نميکند؛ نه تنها دينستيز نيستند دينگريز هم نيستند. اين مقام، کم مقامي نيست که حضرت امير فرمود: «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ» اينکه درباره ائمه که نيست، آنها که مقامات برجستهتري دارند درباره انبيا که نيست؛ فرمود علماي دين. الآن شما ببينيد هر جا سخن از کليني است سخن از مفيد است سخن از سيد رضي است سخن از سيد مرتضي است شيخ انصاري است و امام هست، آقاي بروجردي هست و ساير علما که حشرشان با اولياي الهي باشد اينها باقياند؛ مآثر آنها باقي است آثارشان هم باقي است. قرآن تعبير به ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ دارد. بيان نوراني حضرت امير اين است که اينها باقياند در فضاي روزگار، «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ»؛ قرآن دارد که اينها که «بقية الله»اند ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾اند چرا جلوي مردم را نميگيرند؟ آن جايي که اينها راه صحيح طي بکنند و اتمام حجت بکنند که قرآن گله ندارد، غرض اين است که اين تعبيرات قرآن کم نيست فرمود: ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾.
يک بيان نوراني حضرت امير دارد فرمود حواستان جمع باشد شما رفتيد در اين کاخها نشستيد، روي زمينها نشستيد، آنچه به نام پهلوي بود الآن در دست شماست مواظب باشيد چرا اين کار را ميکنند؟ «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ»[37] آن حکم تهديدي است اين حکم رادمردي و آزادگي است. خود حضرت فرمود بعضيها که کار خلاف نميکنند براي اينکه جهنم نروند يا بهشت بروند معصيت نميکنند، بعضي آزاد از بهشت و جهنماند وليّ الهياند «قربة إلي الله» و «لقاء الله» اين کار را ميکنند. فرمود چرا مردان آزاده پيدا نميشوند که از لماظه صرف نظر کنند. اين «لماظه» با «طاء ظاء» اين مانده لاي دندان است[38] کسي غذايي را خورده چيزي در لاي دندانش بماند اين را ميگويند لماظه. فرمود اين را پهلويها و امثال پهلويها از اين باغ و راغ ايران استفاده کردند تا آنجا که ممکن بود؛ آنچه لاي دندان اينها مانده بود را درآورديد گذاشتيد زمين. آزادمرداني ميخواهم که از اين لماظه بگذرد اينها دست دوم است، دست اول که نيست، همه اين کاخها، همه اين نياورانها، همه اينها دست دوم است اينها لماظه پهلوي است. فرمود من يک آزاد مرد ميخواهم اين کتاب بوسيدني نيست؟! «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ». آن بحثهاي حرام است و جهنم و حلال است و بهشت آنها در نهج البلاغه کم نيست؛ اما اين کلمات هم در نهج البلاغه برجستگي دارد يک آزاد مرد ميخواهم که از مانده لاي دندان پهلوي بگذرد. «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ»، اين بزرگواري است؛ اين شهدا کم مقامي ندارند. بارها به عرض شما رسيد اين شهداي گمنام اينها کساني نبودند که مثلاً بينشان رفته باشند نه! خدا اين سراينده تبريزي را غريق رحمت کند! اين تبريز چه برکاتي دارد! وقتي اديبي پيدا ميشود چه ميکند! آن کسي که جريان کربلا را به آن صورت گفت، فرمود جريان وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) را گفت، با اينکه اينها آذريزبان هستند وقتي فارسي شعر ميگويند چقدر غني و قوي است:
نسيم قدسي دمي گذر کن به بارگاهي که لرزد آنجا ٭٭٭ خليل را دست ذبيح را دل مسيح را لب کليم را پا[39]
وقتي حرم امام رضا ميروي اين است! ايشان درباره کربلا چه گفت؛ يک عابس شاکري که بيشتر نبود که جوشنش را گرفت و زره خود را گرفت و لخت به ميدان رفت. ما در اين دفاع مقدس هشتساله چندين نفر مثل عابس شاکري داشتيم، اينها که پلاکها را گرفتند يعني چه؟ ما شهداي گمنام نداريم همهشان پلاک داشتند مشخص بود حسابي داشتند کتابي داشتند؛ اما خيليها در شبهاي عمليات اين پلاکها را کنار گذاشتند، آن يک نفر بود در کربلا گفت:
جوشن ز بر گرفت که ماهم نه ماهيم * مِغفر ز سر فکند که بازم نيم خروس
غريق رحمت به روح اين شاعر! يک نفر در کربلا بود، بقيه مسلّح ميرفتند؛ اما در اين شبهاي عمليات بسياري از عزيزان اين پلاک گردنشان را انداختند دور اينها هستند. پس بيان نوراني حضرت امير مستمع فراواني دارد، صدها نفر، هزارها نفر؛ ما چرا نباشيم؟ جهنّم نرفتن و بهشت رفتن خيلي مهم نيست، آزاد بودن خيلي مهم است؛ «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ» فرمود اين کاخ نياوران، اين دستگاه پهلوي، اين ثروت پهلوي، اين بجا ماندهها، اينها دست دوم است، اينها مانده لاي دندان دودمان پهلوي است، ننگ شما است، مبادا خودتان را آلوده کنيد اگر ما واقعاً هيچ وقت طمعي در مالي نميکرديم اختلاسي نبود نجومي نبود ما مشکلي نداشتيم؛ خيليها هستند که از اين کار ما ميرنجند.
غرض اين است که اين ايام، واقع ايام الله است، واقع برکات الهي است، واقع عنايت الهي است. آياتي که الآن خوانديم تلاوت کرديم درباره بهشتيها اينها را چه کسي ساخت؟ چشمههاي فراوان، ﴿أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ﴾، ﴿نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ﴾، ﴿زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ﴾ اينها را شما ساختيد، چه کسي اينها را ساخته است؟ مؤمنين با عملشان ميسازند. پس بهشت با همه جلال و شکوهي که دارد ساخت شما است شما به دنبال يک کار بالاتر برويد؛ يعني خداي سبحان نظير مهمانيهاي معمولي متّکاها فراهم کرده بالشتها فراهم کرده فرشها فراهم کرده؛ يا نه، همينها را شما ساختيد ﴿لِسَعْيِها راضِيَةٌ﴾، نتيجه کار خود شماست. پس انساني که ميتواند بهشت بسازد و بهشت محصول کار اوست، چرا به بالاتر از بهشت فکر نکند. حضرت فرمود: «أَلَا حُرٌّ»، يک آزادمرد ميخواهم که نگاهي به اين لماظه نکند.
بنابراين اين قسمت را شما ملاحظه بفرماييد که به ما گفتند شما ميتوانيد ملکوت را نگاه کنيد، نه اينکه راه بسته باشد؛ نگوييم مخصوص آنهاست. اين «مناجات شعبانيه» مگر مخصوص آنهاست؟ به ما نگفتند شما بخوانيد؟ يا گفتند بخوانيد؟ ببينيد در هر جايي آن اوجش برای اينهاست، قلّهاش برای اينهاست صدرش برای اينهاست، اما ذيلش که نصيب ما هست. اين «مناجات شعبانيه» مناجات آزادمردان است؛ چه ميگوييم به خدا؟ بعد از اينکه مرز منادات تمام شد، يک؛ وارد مرحله مناجات شديم، دو؛ اين مناجات هم تمام شد، آن وقت از آن طرف مناجات شروع ميشود به خدا عرض ميکنيم خدايا! حالا شما مناجات کنيد ما گوش بدهيم «وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَناجَيْتَهُ سِرّاً»[40] در همان «مناجات شعبانيه» به ما گفتند با خدا ناز کنيد، همهاش نياز نيست همهاش خدايا ببخش ببخش ببخش نيست؛ در اين «مناجات شعبانيه» چيست؟ گفتند با او ناز کنيد، بگوييد خدايا! «إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ»؛[41] خدايا! اگر تو در قيامت بگويي چرا گناه کردي بخواهي آبروي مرا ببري، من هم ميگويم تو که بزرگتر بودي چرا نبخشيدي؟ چرا آبروي مرا بردي؟ عفو با بزرگان است! اين يعني چه؟ کسي که آن روز بتواند حرف بزند؛ اين مقام است، اين را گفتند ميتوانيد برسيد، خيلي است اين حرف که آدم به خدايش بگويد تو که بزرگتر بودي چرا نبخشيدي؟ چرا آبروي مرا بردي؟ «إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ» اين مقامات هم هست. اينها همان «حُرٌّ» است فرمود: «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ».
بنابراين دانشگاهها اگر بخواهد اسلامي بشود، آن سرجايش محفوظ است، ما دانشجويان عزيزي داريم، اينها اهل اعتکاف هستند جبهه رفتهاند شهيد دادهاند جانباز هستند اينها سرجايش محفوظ است؛ اينها را مسجد و حسينيه تربيت کرده است اينها ميوه دانشگاه نيستند؛ بله اينها حرفهاي امام رهبري علما مراجع مسجد حسينيه عاشورا اربعين بله اثر کرده است اما خود دانشگاه بخواهد ديني بشود بايد اين علم، ديني بشود؛ چه کسی آفريد؟ براي چه آفريد؟ و ذات اقدس الهي اين صحنهها را آينه قرار داد فرمود اينها که آسمان و زمين را نگاه ميکنند و آفريدگارشان را نميبينند کور هستند. قبلاً هم به عرض شما رسيد الآن در تابلويي که يک خط خوب نوشته شده اين تابلو را به دست يک انسان نابينا بدهيد اين يک دست ميکشد ميبيند يک شيشه است جايي را نميبيند؛ اما وقتي به آدم بصير بدهيد اين خط زيبا را ميبيند ميگويد بَهبَه! اين را چه کسي نوشته است؟ عجب خطّاطي است! بين بصير و أعمي فرق همين است؛ فرمود چرا اينها آسمان را نگاه نميکنند؟ مگر ميشود اين آسمان آفريدگار نداشته باشد؟! مگر ميشود اين زمين آفريدگار نداشته باشد؟! مگر ميشود اين سلسله جبال منظم که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ»[42] يعني اينها به منزله ميخ زميناند که زمين نلرزد اينها را ببيند و خدا را نبيند؟ لذا فرمود اينها کور هستند لذا فرمود درباره همين مردم در آيات ديگر دارد که ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾.[43]
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره مدثر، آيه36.
[2]. سوره مدثر، آيه31.
[3]. سوره توبه، آيه33؛ سوره فتح، آيه28؛ سوره صف، آيه9.
[4]. سوره صف، آيه9.
[5]. سوره فتح، آيه28.
[6]. کارل هاينريش مارکس متفکر، فيلسوف، جامعهشناس، تاريخدان، اقتصاددان آلماني و از تأثيرگذارترين انديشمندان است. مارکس همچنين مؤلّف «سرمايه» مهمترين کتاب اين جنبش است. اين آثار به همراه ساير تأليفات او و انگلس، بنيان و جوهره اصلي تفکّر مارکسيسم را تشکيل ميدهد.
[7]. فريدريش انگلس در آلمان به دنيا آمد، وي فيلسوف و کمونيست آلماني و نزديکترين همکار کارل مارکس است، او به همراه کارل مارکس مانيفست حزب کمونيست و آثار تئوريک ديگري نوشته است.
[8]. سوره واقعه، آيات49 و50.
[9]. سوره قيامت، آيه11.
[10]. سوره نور، آيه30.
[11]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص67.
[12]. سوره ملک, آيه19.
[13]. سوره مؤمنون, آيه174.
[14]. سوره بقره, آيه174.
[15]. سوره حمد، آيه5.
[16]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص149.
[17]. سوره يونس، آيه14.
[18]. سوره إبراهيم، آيه45.
[19]. سوره أعراف، آيه198.
[20]. سوره يونس، آيه43؛ ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُون﴾.
[21]. سوره انعام، آيه75.
[22]. سوره اعراف، آيه185.
[23]. سوره يس، آيه83.
[24]. الأمالي (للمفيد)، النص، ص184.
[25]. سوره نجم، آيه8.
[26]. الصحيفة السجادية، دعاي47.
[27]. سوره غافر, آيه15.
[28]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص760.
[29]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[30]. سوره لقمان، آيه20.
[31]. سوره زخرف، آيات13 و 14.
[32]. سوره هود، آيه116.
[33]. سوره بقره، آيه269.
[34]. سوره حشر، آيه2.
[35]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، حکمت147.
[36]. سوره بقره، آيه6؛ سوره يس، آيه10.
[37]. نهج البلاغه، (للصبحي صالح)، حکمت 456.
[38]. کتاب العين، ج8، ص164؛ «اللَّمْظُ: ما تَلَمَّظُ به بلسانك علی أثر الأكل و هو الأخذ باللسان مما يبقی في الفم و الأسنان و اسم ذلك الشيء لُمَاظَةٌ».
[39]. اشعار نيّر تبريزی.
[40]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج3، ص299؛ زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص49.
[41]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج3، ص296.
[42]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه1.
[43]. سوره بقره، آيه 18.