مجموعه تفسیر سورهی فجر از آیت الله جوادی آملی
دوشنبه، 28 بهمن 1398
35 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿وَ الْفَجْرِ (1) وَ لَيالٍ عَشْرٍ (2) وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ (4) هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ (5) أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7) الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9) وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ (10) الَّذينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ (11) فَأَكْثَرُوا فيهَا الْفَسادَ (12) فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ (13) إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ (14) فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ (16) كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ (17) وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْكينِ (18) وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا (19) وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا (20)﴾.
سوره مبارکهاي که «علم بالغلبه» آن «الفجر» است و در مکه نازل شد صدر آن با چند سوگند شروع ميشود و اين سوگند، سوگند عقلي و علمي و مهم است که فرمود: ﴿هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ﴾، بعد در قرآن کريم فرمود افرادي که مغرور هستند يا به ثروت غرور دارند يا به قدرت؛ هر دو را جداگانه بحث کرد و آن عناصر محوري سياست را ذکر کرد عناصر محوري ثروت و قدرت را هم ذکر کرد، فرمود همه اينها را ما به خاک کشانديم بعد برهان مسئله هم اين است که ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾. در قرآن کريم دو مؤيد است دو کلام است دو نظر است و مانند آن. يک معيت عمومي است که ذات اقدس الهي «مع کل شيء»، چون خالق همه است محيط به همه است با هر چيزي هست احاطه دارد احاطه قيوميه دارد و يک معيت خاصه است اين معيت خاصه هم دو قسم است: يک قسمت معيتي است با مؤمنين که مبادا اينها بلغزند اولاً؛ و اگر ـ خداي ناکرده ـ لغزيدند فوراً اينها را ترميم بکند ثانياً؛ اين معيت خاصه نسبت به مؤمنين است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾.[1] يک معيت با کفار و منافقين و قدرتمندان و ظلممداران است که تا ميخواهند نفس بکشند نفس اينها را ميگيرد.
اينکه فرمود با فرعون بوديم اينها را در دريا ريختم، با آل ثمود بوديم، ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ﴾ بوديد اين است. فرمود ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾؛ در کمين است، دور نيست از هيچ چيزي دور نيست «مَعَ كُلِّ شَيْءٍ»[2] است ﴿وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾[3] است آن معيت قيوميه است که با همه «علي السواء» است؛ اما اين معيتي است که چه وقت ـ خداي ناکرده ـ مؤمن ميلغزد فوراً جبران کند يا چه وقت قدرتمند يا زورمدار بخواهد گردنکشي کند که گردن او را بشکند، اين يک معيت خاصه است. اين ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾ با اينکه «مَعَ كُلِّ شَيْءٍ» است. در جريان کلام و نظر و مانند آن هم اين است او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ﴾[4] است و کلمات الهي هم که اگر دريا مرکّب شود درختها قلم بشوند اين بخشهاي گوناگون آيات قرآن کريم دارد که اگر آنچه ﴿ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ﴾[5] پس او متکلم مطلق است و کلامش نامحدود است؛ اما با يک عده حرف نميزند ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[6] يک عده را نگاه نميکند ﴿لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[7] اين نگاه تشريفي است آن کلام تکريمي است، در اين دعاي ندبه[8] و امثال دعاي ندبه[9] که به حضرت عرض ميکنيم: «وَ انْظُرْ إِلَيَّ نَظْرَةً رَحِيمَةً كَرِيمَة» همين است وگرنه آنها «بإذن الله» ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ﴾ هستند.
بنابراين يک نظر تشريفي است که ذات اقدس الهي به آن مؤمنين دارد، يک کلام تشريفي است که ذات اقدس الهي به مؤمنين دارد، اين کلام تشريفي و نظر تشريفي را نسبت به بيگانهها ندارد ﴿لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ﴾ با اينکه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ﴾ است و با اينها حرف نميزند با اينکه ميفرمايد: ﴿اخْسَؤُا﴾ اين ﴿اخْسَؤُا﴾ را به کلب ميگويند؛ خدا چنين کلامي هم با همين کفار و منافقين دارد، ميفرمايد با اينها حرف نميزند يعني آن کلام تشريفي.
«فتحصّل أنّ هيهُنا امورا»: يکي معيت مطلقه است که «مَعَ كُلِّ شَيْءٍ» است، يکي معيت ويژه رحمت رحمانيه و رحيميه است که با مؤمنين است با متّقين است، يکي رحمت منتقمانه است که ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ که اين بخش دارد با عاد با ثمود با فرعون اين کارها را کرد ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ در کمين اينها بود که چه وقت اينها گردنکشي ميکنند گردن اينها را بشکند. هم از نظر ثروت قبلاً در سوره مبارکه «سبأ» ملاحظه فرموديد که سه طايفه و سه بخش را در نظام تاريخي مشخص کرد و هم در بحث قدرت. در بحث ثروت فرمود اينها که در مکه گردنکشي ميکنند به ساحت مقدس حضرت ما اينها را خاک ميکنيم ﴿وَ مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾[10] يعني اينها که چيزي نيستند اينها يک دهم کساني نيستند که ما قبلاً به آنها ثروت داديم آنها را خاک کرديم؛ اين سرمايهداران مکه که چيزي نيستند. «معشار» يعني يک دهم؛ ﴿وَ مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾ آنها که ما خاک کرديم، اين يک گروه.
قبل از اينها چه کساني بودند؟ جريان قارون را ميشمارد که قارون ﴿آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾؛[11] يک عده قدرتمند بايد که کليدهاي مخازن آنها را يا خود مخازن آنها را حمل و نقل ميکردند، بعد آنها را از بين برده بوديم، اين دو گروه.
در همان بخشي که درباره قارون سخن ميگويد اين آيه دارد که ما قبل از قارون، کساني را خاک کرديم که اکثر بودند و أشدّ بودند.[12] پس سه گروه بودند: يک عده صناديد قريش بودند، يک عده قارونيها بودند، يک عده قبل از قارون. اينجا هم سه گروه قدرتمندان و سرمايهداران و حکّام روزگار بودند؛ ارَم بودند قوم عاد بود قوم ثمود بود و فرعون «ذي الأوتاد» بود. فرمود ما همه اينها را از بين برديم اين ﴿إِنَّ رَبَّكَ﴾ برهان مسئله است. اينکه فرمود: ﴿إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ٭ الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ﴾ که بحث آن در اين روزها مبسوطاً گذشت اين درباره ارَم. ﴿وَ ثَمُودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ﴾؛ ﴿وادِ﴾ هم آخر آن «دال» است و هم آخرش «ياء» يعني وادي. اين درّه را ميگويند «وادي»؛ بين دو کوه که به وسيله سيل و باران شکاف پيدا ميکند اين درّه را ميگويند «وادي». ﴿أَوْدِيَةٌ﴾ يعني واديها. ﴿فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا﴾[13] خود کوه و روي کوه و سينه کوه که آب جا نميگيرد اين درّه آب جا ميگيرد. فرمود هر درّهاي به اندازه عمق و گودي خودش آب ميگرفت ﴿فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا﴾. طرف راست وادي، طرف چپ وادي که قبلاً گذشت؛ ما «وادي أيمن» نداريم، «أيمن وادي» يعني به موساي کليم گفتيم شما به کوه طور رسيدي اين يک درّه دارد طرف راست بيا؛ نه اينکه ما يک وادي داريم به نام وادي أيمن! [14]اين «أيمن» صفت است براي آن «جانب»، نه براي وادي. وادي چپ و راست ندارد درّه چپ و راست ندارد، طرف راست اين درّه يا طرف چپ اين درّه. فرمود در طرف راست اين درّه؛ ﴿مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ﴾[15] اين «أيمن» صفت «شاطئ» است نه صفت وادي. طرف راست اين درّه بيا بالا.
فرمود اينها کساني بودند که در اين منطقههاي وسيع زندگي ميکردند و ﴿جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ﴾ تمام اين سنگهاي سنگين دامنه کوه را در اين درّهها اينها ريز ريز ميکردند و از کوه خانه ميساختند ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهينَ﴾[16] نه اينکه در دامنه کوه ويلا ميساختند آنکه مهم نيست. اين قدر اين سنگها را ميتراشيدند که پذيرايي درست ميکردند مهمانسرا درست ميکردند، خودشان، خدمهشان، اسبهايشان، همهشان در همين کوه زندگي ميکردند الآن هم بعضي از آثار تاريخي در کوه هست ﴿جابُوا﴾؛ يعني قطع کردند سنگبُري کردند ﴿جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ﴾ اينها بودند اينها که الآن نصيب شما نميشود، گوشههايي از اينها هم در اهرام مصر هست فرمود ما همه اينها را خاک کرديم عاد بود ثمود بود ﴿وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ﴾؛ اين سه گروه را خاک کرديم چون ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾؛ آن سه گروه را خاک کرديم چون ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾. پس اگر بخواهد به ثروت بنازند بساطشان اين است به قدرت بنازند بساطشان اين است ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: نخير، براي اينکه اينها در تورات و انجيل فراوان بود و يهوديها هم در بين اينها فراوان به سر ميبردند، قصه عاد و ثمود براي اينها رايج بود؛ در تورات بود در انجيل بود بنياسرائيل و يهوديهاي خيبر و امثال خيبر با اينها رابطه مستقيم و تنگاتنگ داشتند. البته در بعضي از سور ديگر از همينها نام برده؛ نظير آنچه در سوره مبارکه «احقاف» است. احقاف منطقهاي است که اينها در آنجا به سر ميبردند. ما يک احقاب داريم که آخر آن «باء» است جمع «حَقب» است يا «حَقَب» که تقريباً هشتاد سال يا يک قرن را ميگويند «حَقب» که آن روز هم به عرض شما رسيد که اولين بار سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) در درس خودشان اين نصيحت را ذکر کردند که اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ با دين و با پيغمبر و اهل بيت رابطه اسلامي نداشته باشد اين وقتي در تلقين ميت ميگويند بدان اگر فرشته آمد سؤال کرد که «مَنْ رَبُّک» بگو اصلاً گوش نميدهد نميفهمد او خواب است! اين خواب است نميفهمد! در دنيا که به او ميگفتند اذان بگو اقامه بگو اين حرفها را بگو او که نگفت! الآن هر چه هم ملقّن تلقين ميکند نميفهمد. ايشان ميفرمودند که بعدها ما اين روايت را هم پيدا کرديم. [17]ايشان فرمودند بعضيها بعد از احقابي يعني هشتاد سال ـ «حَقب» يا «حَقَب» ـ بعد از هشتاد سال تقريباً يک قرن عذاب تازه يادشان ميآيد که ميگويند پيغمبر ما کسي است که قرآن بر او نازل شد. هنوز نام مبارک حضرت يادشان نيست. اين است!
اگر کسي اينها را نداشته باشد يادش ميرود، مگر تامّه موت کار آساني است؟ آن چنان به تمام اعضا و جوارح فشار ميآورد که زنده زنده اين روح بدن را رها ميکند مگر جان کَندن کار آساني است. الآن شما زنده زنده اگر کمي و مختصری اين پوست را بخواهيد بکَنيد با قيچي خيلي درد ميآيد! زنده زنده اين بدن را بيروح ميکنند. چقدر ما بايد تلاش کنيم آماده باشيم که به هر حال روح آماده پرواز باشد که درد نيايد و براي مؤمن به اندازه بوييدن يک دسته گل باشد اين قبض روح. کسي که ـ معاذالله ـ با خدا و قيامت و اهل بيت کاري ندارد او يادش نيست. بعد از احقابي از عذاب وقتي گفتند: «مَنْ نَبِيُّک»[18] يادش نيست جواب بدهد تازه يادش ميآيد که پيامبر من کسي است که قرآن بر او نازل شده است.
اما وقتي کسي مؤمن باشد و اذان و اقامه و نماز و اينها باشد جواب او نقد است کاملاً نقد است اين «احقاب» است. اما «احقاف» که آخر آن «قاف» است منطقهاي است که ارَم و اينها در آنجا به سر ميبردند. سورهاي به نام «احقاب» نداريم؛ اما به نام «احقاف» چرا. در سوره «احقاف» که چهل و ششمين سوره قرآن کريم است آيه 21 آنجا دارد: ﴿وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ﴾ در بخشهاي ديگر نام عاد و ثمود و اينها را هم کنار هم ذکر ميکند؛ مثل سوره مبارکه «غافر». در سوره «غافر» آيه 36 دارد که ﴿وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ﴾ در آيه 31 دارد که ﴿مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ اينها را يکجا ذکر ميکند.
بنابراين در تورات بود در انجيل بود قصه عاد و ثمود يک چيز رايجي بود، هم يهوديها هم مسيحيها کاملاً باخبر بودند و ارتباط تنگاتنگي که بين آنها با مشرکان قريش بود از اين صحنه باخبر بودند. در آنجا که براي اولين بار است مثلاً در آيه 21 سوره «احقاف» ميفرمايد: ﴿وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ﴾ اين قصه را براي اينها بازگو بکن. غرض اين است که هم مسئله ثروت در اضلاع سهگانه را ياد ميکند هم در مسئله قدرت اضلاح سهگانه را ياد ميکند برهان مسئله اين است که ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.
اين در کمين است که اينها را بگيرد، در کمين مؤمنين است که اگر ـ خداي ناکرده ـ ميخواهد پايشان بلغزد اينها را حفظ کند؛ نه تنها در کمين مؤمنين است بلکه در خانه مؤمنين است. يک بيان نوراني دارد که شما در زمان معين مثل ماه مبارک رمضان مهمان خدا هستيد «ضيوف الرّحمان» هستيد انسان در مهماني خدا خيلي چيزها ميتواند از خدا بخواهد. در سرزمين مکه هم ايام حج ميفرمايد «ضيوف الرّحمان»[19] هستيد. اگر کسي بخواهد مهمان خدا بشود هميشه نيست يک فرصتهاي مناسبي است که «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[20] اما اگر بخواهد ميزبانِ خدا بشود، آن وقت ندارد؛ فرمود هر وقت دعوت کرديد من ميآيم! بينيد کسي بخواهد مهمان خدا بشود هميشه نيست يک زمان خاصي است به نام مبارک رمضان، يک مکان خاصي است مثل حج و مراسم عمره و اينها است. اما اگر بخواهيد ميزبان خدا بشود دعوت بکند خدا را و خدا مهمان او بشود او وقت ندارد، فرمود: «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُم»[21] هر وقت دلت شکست ميتواني از من دعوت کني. اين است! اين دلِ شکسته چقدر ميارزد خدا ميداند! مگر اگر مختصر مشکلي پيدا کرديم شايد گله بکنيم فرصت، فرصت خوبي است. ببينيد «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُم»؛ چرا وجود مبارک امام مجتبي فرمود آه مظلوم[22] اين طور است يا سيدالشهداء(سلام الله عليه) در آن آخرين لحظه به امام سجاد وصيت کرد و وجود مبارک امام سجاد در آخرين لحظه به امام باقر(سلام الله عليهما) وصيت کرد و همه اينها فرمودند مبادا به کسي که پناهي جز خدا ندارد ستم بکني! [23] براي اينکه آن دل که شکسته است مهماني را دعوت ميکند اين است! «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُم»؛ اين کتاب بوسيدني نيست؟! فرمود دست خودت است بخواهي مهمان من بشوي من زياد کار دارم، بخواهي مرا دعوت کني هر وقت بخواهي من ميآيم «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُم».
اين ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ که در وسط قرار گرفت برهان مسئله است؛ يعني تنها اين حساب دنيا نيست آخرت هم هست. اما عظمتي که دين به ما داد به ما گفت تمدّن شما در تدين شما است، بخواهي متمدن باشي، شريف باشي عزيز باشي آقا باشي مولا باشي گرانقدر باشي، مؤمن باش!
ببينيد خدا جهان را آفريد خودش را به وصف کرامت متصف کرد که خدا کريم است قرآن را به عنوان کتاب کريم معرفي کرد ملائکه را به عنوان ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[24] معرفي کرده است، بزرگان عالم را با کَرَم معرفي کرده است بعد آمده گفت ما ميخواهيم شما را کريم بکنيم همين! به ما شرف داد ما را معرفي کرد حيثيت ما را ذکر کرد، فرمود شما با مرگ نميپوسيد از پوست به در ميآييد، شما هستيد که هستيد که هستيد که هستيد! کدام مکتب است کدام دين است کدام حرف است از اين بالاتر حرف بزند؟ بگويد شما براي هميشه هستيد يک چند روزي در دنيا بعد برزخ بعد ساهره معاد بعد ـ إنشاءالله ـ بهشت براي ابد. در جهنم ممکن است برخيها حرفي داشته باشند ولي در ابديت بهشت که کسي حرفي ندارد. هيچ کسي پيدا نشده درباره ابديت بهشت حرف بزند هيچ کسي ﴿خالِدينَ فيها أَبَداً﴾[25] فرمود شما چنين موجودي هستيد؛ نه بيراهه برويد نه راه کسي را ببنديد و کَرَم شما در اين است که من شما را در مدرسه کَرَم دعوت کردم در کلاس کَرم دعوت کردم حالا ـ إنشاءالله ـ در سوره مبارکه «علق» ميرسيم اولين سورهاي که نازل شد سوره مبارکه «علق» است «إقرأ» است طبق مشهور. در آنجا خدا خود را به عنوان معلم معرفي کرد چه درسي ميگويد؟ اگر گفتند در فلان کلاس، در فلان مدرَس، در فلان مسجد، يک فقيه دارد تدريس ميکند يعني فقه ميگويد، يک اصولي تدريس ميکند يعني اصول ميگويد، يک مفسّر تدريس ميکند يعني تفسير ميگويد، يک اديب تدريس ميکند يعني ادبيات ميگويد. در سوره مبارکه «علق» دارد که ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾[26] اکرم دارد تدريس ميکند يعني درس کَرَم ميدهد؛ ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾ نگفت خداي عليم که فقط ياد دادن باشد! فرمود اکرم دارد تدريس ميکند اکرم چه کسي را فرشتهها را تربيت ميکند. در سوره مبارکه «أنبياء» درباره فرشتهها دارد: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ وجود مبارک حضرت هادي(سلام الله عليه) در همين زيارت «جامعه» دارد که اهل بيت اين هستند «﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾»[27] وصف فرشتهها را دارد براي اهل بيت ذکر ميکند؛ ما هم شاگردان اينها هستيم حالا آن مقام را کسي به ما نميدهد و ما هم آن مقام را توقع نداريم، ولي ميخواهيم کريمانه زندگي کنيم. کريمانه اينکه بدانيم موجود ابدي هستيم در مرز فرشتهها ميتوانيم حرکت بکنيم، قلب کسي را نرنجانيم کسي از دست ما ننالد، کاري از دست ما برميآيد انجام بدهيم، از غير خدا توقعي نداشته باشيم؛ اين دعاي نوراني که خدايا! «لَا تَكِلْنِي إِلَي غَيْرِك»[28] براي اينکه من دست ديگري را چرا نگاه بکنم؟ ديگري را تو دادي چرا من به غير نگاه کنم؟
در اين بخش که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ کمين است يعني نه تنها در دنيا کمين اينها بود و اينها را خاک کرد بلکه در مرز آخرت هم کمين است و هر حرفي که اينها ميزنند خدا در کمين است فرمود اينها خيال ميکنند تمدنشان و کرامتشان در اين است که چيزي داشته باشند اين نيست ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ﴾، ﴿إِنَّ رَبَّكَ﴾ اين در مرز است هم درباره دنيا ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ هم درباره آخرت ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ اين برهان مسئله است که با «إنّ» شروع شده است.
بعد فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ﴾ اين انسان عادي ﴿إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ ٭ كَلاَّ﴾ اين بينش او و گرايش او و دانش او همين است که اگر يک وقت وضع مالي او خوب بود در سلامت بود در رفاه بود در نعمت بود ميگويد خدا مرا گراميداشت مرا محترم کرد و اگر يک آزمايش بشود امتحان بشود به بيماري يا به فقر يا مشکلات ديگر ميگويد خدا مرا اهانت کرد. اين معيار اهانت و اکرام را در ثروت ميداند! در حالي که فرمود اين چنين نيست هم ثروت ابتلاء و امتحان است هم نداشتن. هم سلامت ابتلاء و امتحان است هم بيماري. در هر دو حال ما داريم او را امتحان ميکنيم. آنها که در بيمارستان هستند روي تخت هستند مبتلا به مرضاند کساني که در منزل روي تخت سلامت آسايشي دارند سالم زندگي ميکنند مبتلا به سلامت هستند مبتلا يعني ممتحن «إبتلاه» يعني «إمتحنه». در هر دو جا به إبتلا ياد کرده است. فرمود اگر او را ما به ثروت مبتلا بکنيم ميگويد مرا احترام کرد اگر او را به فقر مبتلا بکنيم ميگويد مرا اهانت کرد ﴿كَلاَّ﴾ ما کسي را اهانت نکرديم ما امتحان کرديم. کسي که دارد مبتلا به ثروت است کسي که مشکل مالي دارد مبتلا به فقر است مبتلا يعني ممتحن. ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ﴾.[29]
پرسش: ...
پاسخ: چون در کنار «أهان» و نعمت و فقر و اين تقابل مفيد مطلب است، يک؛ تقارن ﴿أَكْرَمَهُ﴾ با ﴿نَعَّمَهُ﴾ تأييد ميکند، دو؛ درباره فرشتهها که فرمود: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ﴾ نفرمود کرامت اينها به ثروت اينها است. يا در زيارت «جامعه» که حضرت هادي نسبت به اهل بيت ميفرمايد: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ﴾ آنجا که قيدي ندارد؛ کرامت، کرامت است. اما اين کرامتي که با نعمت است يعني کريمانه زندگي کردن به حسب ظاهر. آنجا رنجها را با فقر ذکر ميکند اينجا گنجها را با نعمت. فرمود اين کرامت مادي است به زعم شما کرامت است ﴿كَلاَّ﴾ شما اين طور خيال ميکنيد ما کسي را مال داديم إکرام نکرديم اگر امتحان کرديم به فقر، إهانت نکرديم هر دو نزد ما محترم هستند انسان هستند.
اين بينش را از ما گرفته، بينش بيديني. ما يک تمدن داريم و يک تديّن «و لا ثالث لهما» تمدن ما در تديّن ماست. فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ﴾؛ اين ﴿أَكْرَمَهُ﴾ هم مسبوق به إبتلاء است هم ملحوق به ﴿نَعَّمَهُ﴾ است معلوم ميشود از اين اکرام سوره مبارکه «انبياء» نيست، از اين إکرام زيارت «جامعه کبيره» نيست، او را ما مبتلا کرديم به ثروت، مبتلا کرديم به قدرت، خيال ميکند که او را گرامي داشتيم، نه! اين طور نيست ما امتحان کرديم.
﴿إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ﴾؛ اين ﴿أَكْرَمَهُ﴾ هم مسبوق به إبتلاء است هم ملحوق به ﴿نَعَّمَهُ﴾. ﴿فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾، ﴿كَلاَّ﴾ ما گرامي نداشتيم ما امتحان کرديم. ﴿وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ﴾ اگر او را ما به تنگدستي يا کمروزي مبتلا کرديم ﴿فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ﴾، ﴿كَلاَّ﴾ محترم است نزد ما، ما اهانت نکرديم به شما، شما را در روي صندلي آزمايش نشانديم مگر نميخواهيد به کمال برسيد؟ انسان تا امتحان ندهد که به کمال نميرسد ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾.[30] مرحوم امين الاسلام نقل ميکند که وجود مبارک حضرت امير يک کسالتي پيدا کردند بعضي رفتند به عيادت ايشان عرض کردند «کيف حالک» فرمود: «عَلي شَرّ»[31] چون اينها با قرآن زندگي ميکنند خواست آيهاي را تفسير کند عرض کردند «يا اميرالمؤمنين» شما هم ميفرماييد «علي شرّ»؟! فرمود مگر خدا در قرآن نفرمود: ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ اين بيماري شرّ است به حسب ظاهر. اين آزمايش الهي است ما گوش ميدهيم؛ ولي ما يک شرّ داريم به نام مرض، يک خير داريم به نام سلامت؛ ولي ﴿وَ نَبْلُوكُمْ﴾ من شما را امتحان ميکنم به سلامت و مرض. او با همين بيماري در جلسه عيادت دارد قرآن را تفسير ميکند.
اينجا فرمود: ﴿كَلاَّ﴾؛ نه ما کسي را اهانت نکرديم، ما يک کلاس امتحان داريم به نام کلاس ثروت، يک کلاس امتحان داريم به نام کلاس فقر؛ هم گاهي آنها را اينجا مينشانيم گاهي اينها را آنجا مينشانيم اين طور نيست که اگر کسي غني است هميشه آبا و أجدادش غني باشند خيليها فقيرزاده هستند غني ميشوند، خيليها غنيزادهاند فقير ميشوند خيلي فقيرزادهاند غني ميشوند؛ همينطور امتحان است فرمود ما امتحان ميکنيم؛ ولي شما آن کار اساسي را نميکنيد ﴿كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ﴾؛ شما يتيم را گرامي نميداريد. ميدانيد گرامي داشتن صدقه بالاتر از بخشش است بالاتر از هبه است بالاتر از هديه است بالاتر از چشمروشني است. هديه هديه است، هبه هبه است، مال دادن مال است شما مال بدهيد ولو خودتان را هم بخواهيد نشان بدهيد يا قصد قربت هم نکنيد به هر حال هديه است هبه است؛ اما صدقه تا قصد قربت نکني مقبول نيست صدقه عبادت است صدقه عقد است صدقه کجا هبه کجا! صدقه کجا هديه کجا! صدقه کجا چشم روشني کجا! آنها که عبادت نيست. قوام صدقه به «قربة إلي الله» است، مقبول نيست مگر اينکه «قربة الي الله» باشد.
حالا کسي ميخواهد به فقير کمک بکند، اين اگر «قربة الي الله» قصد نکند يک هبه است يک هديه است، مالي بخشيده به او؛ اينکه ثواب صدقه را ندارد. آن صدقهاي که راهگشا است بيماري را حل ميکند مشکل را حل ميکند مثل نماز است. صدقه جزء عقود عبادي است؛ نظير بيع و هبه و تجارت و اجاره و اينها که نيست صدقه عقد است، يک؛ عبادي است، دو؛ مثل صلات است، سه. اينها اثر دارد خدايا به نام تو براي رضاي تو من اين را دارم انجام ميدهم. حالا اين را خواه به مسجد بخواهد بدهد خواه به شخص بخواهد بدهد خواه به جبهه ميخواهد بدهد عبادت است، اين قصد قربت ميکند و حرمت اين و ارزش اين به همان قصد قربت است. بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه را ملاحظه بفرماييد در آنجا حضرت دارد که «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»؛[32] يعني اگر نيازمندي آمد درِ خانه شما اين را بدان که کسي ديگر آدرس داد، «الله» آدرس داد؛ شما ميخواهي صدقه بدهي، ميخواهيد قصد قربت بکني اين چه کسي آمد و اينها چيست؟ «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» مبادا اين را رد کني؟ رد کردي جواب مرسِل را بايد بدهي! اينکه همين طور به خانه شما نيامد. اينجا هم فرمود: ﴿كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ﴾ شما چرا يتيمها را گرامي نداشتي؟ چون يتيم هيچ پناهگاهي ندارد. بخواهيد هبه بدهيد و اينها او خوشحال ميشود ولي کار و رسالت اصلي تو اين نيست، رسالت اصلي تو اين است که «قربة إلي الله» اين کار را انجام بدهي. ميخواهي کريم بشوي بايد إکرام کني.
پرسش: بعضی افراد هستند که شغل آنها تکدّيگری است.
پاسخ: اين را در مکاسب ملاحظه فرموديد که يکي از کسبهاي حرام کسب گدايان حرفهاي است؛ اينها که در سر چهارراه و اينها ميايستند و بعد از مرگ معلوم ميشود که موجودي فراواني دارند کسبشان حرام است. مرحوم شيخ در مکاسب يکي از مکاسب محرّمه همينها را ذکر کرد. کسب حرامي که براي گدايان حرفهاي است همين است براي اينکه خودش ميگويد من فقير هستم دروغ ميگويد کاذبانه دارد مال مردم را غارت ميکند اينها جزء مکاسب محرّمه است که مرحوم شيخ در مکاسب مطرح کرده است.
پرسش: ...
پاسخ: نه، هر کدام از ما همسايههاي خود را ارحام خود را «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ»[33] خيلي از ما ارحامي داريم فقرايي داريم ميشناسيم و همسايههايي داريم ميشناسيم، اگر نداريم که به وسيله دوستان ديگر ميتوانيم تحقيق کنيم و اين مشکل هم هست. در قرآن کريم فرمود خيليها از درون افراد بيخبر هستند؛ فرمود اين بيخبري را همان طوري که تحصيل علم لازم است از اين جهت هم تحصيل علم لازم است به کساني کمک بکنيد که ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾[34] او چون عفيفانه زندگي بکند يک لباس سادهاي ميپوشد و اينها خيال ميکنند که وضع مالي او خوب است آنها که واقعاً نيازمند هستند، يک؛ آبرومند زندگي ميکنند، دو؛ جامعه از وضع اينها بيخبر است، سه؛ و گمان ميکند که اينها وضع ماليشان خوب است، چهار؛ به اينها کمک بکنيد. ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾؛ نه جاهل در قبال عالم، جاهل يعني کسي که از وضع خانوادگي اين آقا بيخبر است اين آقا هم که عفيفانه زندگي ميکند، هيچ وقت اظهار که نميکند، از کسي هم چيزي نميخواهند آبرومندانه زندگي ميکنند و عفيفانه هم به سر ميبرند اينها را فرمود کمک بکنيد؛ ما بايد باخبر باشيم اينکه گفتند از چهار طرف تا چهل خانه همسايه است؛ الآن که در اثر اين وضع پيشرفت بُرجي از شش طرف ما همسايه داريم. قبلاً شمال و جنوب و شرق و غرب بود، الآن پايين و بالا هم هست؛ فرمود از همسايهها بايد باخبر باشيد. آگاه بودن از همسايهها اين است که ديگر نگذارد که کسي جزء جاهلها باشد که ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره نحل، آيه128.
[2]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه1.
[3]. سوره ق، آيه16.
[4]. سوره ملک, آيه19.
[5]. سوره لقمان, آيه27.
[6]. سوره بقره, آيه174.
[7]. سوره آل عمران, آيه77.
[8]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص584.
[9]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص149.
[10]. سوره سبأ، آيه45.
[11]. سوره قصص، آيه76.
[12]. سوره قصص، آيه78؛ ﴿أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً﴾.
[13]. سوره رعد, آيه17.
[14]. سوره مريم، آيه52؛ ﴿مِنْ جانِبِ الطّورِ الْأَيْمَنِ﴾.
[15]. سوره قصص، آيه30.
[16]. سوره شعراء، آيه149.
[17]. معاني الأخبار، النص، ص221.
[18]. تفسير القمي، ج1، ص370.
[19]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص189؛ «...أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَام سُئِل ... قِيلَ لَهُ فَلِمَ حُرِّمَ الصِّيَامُ أَيَّامَ التَّشْرِيقِ قَالَ لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ وَ هُمْ فِي ضِيَافَتِهِ وَ لَا يَجْمُلُ بِمُضِيفٍ أَنْ يُصَوِّمَ أَضْيَافَه».
[20]. بحارالانوار، ج68, ص221.
[21]. ر.ك: الدعوات (راوندي), ص120; منية المريد, ص123.
[22]. الغارات(ط ـ الحديثة)، ج1، ص188.
[23]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص331؛ «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه».
[24]. سوره أنبياء، آيات26 و 27.
[25]. سوره نساء، آيه169؛ سوره جن، آيه23.
[26]. سوره علق، آيه3.
[27]. المزار الكبير(لابن المشهدي)، ص525.
[28]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج2، ص230.
[29]. سوره اعراف، آيه168.
[30]. سوره انبياء، آيه35.
[31]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج7، ص74.
[32]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت304.
[33]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص68.
[34]. سوره بقره، آيه273.