مجموعه تفسیر سورهی فجر از آیت الله جوادی آملی
یکشنبه، 27 بهمن 1398
28 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿وَ الْفَجْرِ (1) وَ لَيالٍ عَشْرٍ (2) وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ (4) هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ (5) أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7) الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9) وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ (10) الَّذينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ (11) فَأَكْثَرُوا فيهَا الْفَسادَ (12) فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ (13) إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ (14) فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ (16) كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ (17)﴾.
سوره مبارکه «فجر» همان طور که ملاحظه فرموديد در مکه نازل شد و «علم بالغلبه» آن هم فجر است و تناسب آن هم همان کلمه ﴿وَ الْفَجْرِ﴾ي که در آغاز اين سوره آمده است وگرنه اين عَلم رسمي اين سوره نيست.
ذات اقدس الهي در قرآن به اموري سوگند ياد کرده است؛ قبلاً هم ملاحظه فرموديد که سوگند خدا براي تضمين صدق خبر خود نيست، سوگند خدا به برهان مسئله است؛ وقتي خدا سوگند ياد ميکند ما را هدايت ميکند به استدلال و تعليل و تمسک به علت مسئله نظير همان آغاز سوره مبارکه «يس» که فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾؛[1] قسم به اين قرآن تو پيغمبر هستي. قسم به قرآن مثل اينکه کسي در روز براي نابيناها يا براي کساني که در اتاق تاريک به سر ميبرند بگويد قسم به اين آفتاب الآن روز است! او به دليل قسم خورده است نه به چيزي ديگر. قسم خدا به برهان مسئله است نه به چيزي ديگر؛ لذا ميفرمايد اين کار براي عاقلها اثر دارد کسي که اهل علم است ميفهمد قرآن چه دليلي است بر نبوت پيغمبر. آن کسي که اهل استدلال است ميداند که قرآن براي نبوت پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مثل آفتاب براي روز است آفتاب نسبت به روز چيست؟ دليل روز است. آفتاب است که روشني روز را تأمين ميکند. اگر کسي به آفتاب قسم بخورد که الآن روز است، او به دليل قسم خورده است اگر کسي قسم بخورد به قرآن که پيغمبر رسول خداست به دليل قسم خورده است؛ تمام قسمهاي قرآن هم همين طور است لذا فرمود شما حِجر و عقل و استدلال داشته باش، ميفهمي خدا اين نظام را براي هر کسي خلق نکرده است و بعد از اين سوگندها فرمود اگر کسي حِجر داشته باشد عقل داشته باشد اهل برهان باشد میداند قسم، قسم سنگيني است ما به نظم عالَم قسم خورديم؛ نظم عالم که براي هر انسان ياوهگو نيست. عالم خلق شده است براي انسان، نه براي ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.[2] بعد ميفرمايد آنهايي که بيراهه رفتند يا راه کسي را بستند ما راهشان را ميبنديم و مهمترين آنها را هم اسم ميبرد؛ بعد ميفرمايد مبادا بگوييد که اين گذشته است چند قرن گذشت نخير، نقد روز است.
يک وقت است کسي ميگويد که حالا قصه نوح درباره چند سال قبل است عاد و ثمود چند سال قبل است حالا اين طور اتفاق نميافتد مردم آن روزگار عوض شدند زمان گذشت وضع عوض شد، نخير! آنکه در کمين است الآن هم هست برهان مسئله اين است که ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾ مردم اين کار را کردند، وضع زمانه عوض شد اينها در امور سنّتهاي جاري خود ماست؛ اما نسبت به کل نظام کسي بيراهه برود يا راه کسي را ببندد ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾، مبادا کسي بگويد قصه نوح گذشت، عاد گذشت ثمود گذشت. اگر جناب سعدي ميگويد:
اين همان چشمه خورشيد جهان افروزست ٭٭٭ که همي تافت بر آرامگه عاد و ثمود[3]
او نميخواهد بگويد که گذشته گذشت، نخير نقد روز است. برهان قرآن کريم اين است که مبادا بگوييد که آن تاريخ گذشت آن مردم گذشتند آن دوران گذشت نخير، آنکه کار دست اوست الآن حاضر است؛ آنکه کار دست او بود پهلوي را برداشت الآن کار دست اوست او الآن هم ميتواند با استکبار و صهيونيسم همان کاري را بکند که ديروز براي پهلوي کرد برهان مسئله اين است؛ اگر کسي «ذي حجر» باشد عاقل باشد عالم باشد حکيم باشد ميفهمد ما چه ميگوييم براي همين است؛ آنکه کار به دست اوست الآن هم در کمين است.
يک وقت است ميفرمايد که خدا غافل نيست بله عليم است ميبيند ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ﴾[4] خدا غافل نيست؛ خدا غافل نيست يعني صبر ميکند فقط «يوم القيامة» انتقام بگيرد؟! آن يک مرحله است، اما برهان مسئله اين است که ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾؛ در کمين است رصد ميکند؛ اين اصل کلي است.
اين «ليالي عشر» مستحضريد که در بعضي از روايات يا در بعضي از تطبيقات به دهه فجر و به دهه پربرکت اول ذيحجّه که پايانبخش آن اربعين کليمي(سلام الله عليه) است آنها که اهل چلّهگيري هستند از اول ذيقعده شروع ميکنند تا دهم ذيحجّه؛ اين چهل شب و چهل روز وجود مبارک کليم الهي مهمان خدا بود. نه غذايي خورد نه خوابيد، نه آبي خورد چهل شبانهروز «يا الله يا الله» اين چه مناجاتي است؟! اين اربعين کليمي براي کساني که چلّهگير هستند منشأ برکت است. اين دهه ذي حجّه که از اول ذي حجّه تا شب دهم، آن دو رکعت نماز را بعد از نماز مغرب و نافله مغرب دارد که سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» است و سوره مبارکه ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ﴾[5] است بعدش ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَي﴾[6] است اين آيه است. اين آيات و دهه ذي حجّه در مدينه نازل شد، دهه ذي حجّه به برکت همان جريان حج است. وقتي حج در مدينه آمد ذي حجّه حکم آن در مدينه آمد در مکه که اين حرفها نبود؛ لکن اين «ليالي عشر» نزد مردم مکه معروف بود که ميشناختند، نميپرسيدند که اين «ليالي عشر» چيست!
کليات آن ﴿وَ الْفَجْرِ﴾ سوگند به برهان است، اين ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ﴾؛ چون ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾[7] برهان کلي است برای همه است ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ﴾ به پايان شب! يا ﴿وَ الْفَجْرِ﴾ قضاياي کلي است برهان عقلي است؛ اما اين ليالي عشر که نکره آورده براي اينکه ده شب هر چه بود معروف بود نزد آنها محترم بود و چه اتفاقي در آن ده شب افتاده که ذات اقدس الهي به آن سوگند ياد ميکند؟ اينکه درباره ستارهها که قسم ياد کرد ﴿فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ ٭ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظيمٌ﴾[8] به برهان مسئله اشاره ميکند؛ اين نظم دقيق خلق نشده براي اينکه هر کسي دلش ميخواهد هر کاري بکند بکند!
بنابراين مهمترين رخدادهاي تلخ تاريخ را ايشان ميشمارد. جريان نوح(سلام الله عليه) که يک پديده جهاني بود تنها جايي که قرآن کريم جهاني بودن آن را ذکر ميکند جريان حضرت نوح است فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾[9] شما درباره سلسله انبيا و اوليا(عليهم السلام) که قرآن ذکر ميکند اين لقب را نميبينيد فقط درباره نوح است سلام جهاني بر نوح که «شيخ الأنبياء» است. درباره ﴿سَلامٌ عَلي إِبْراهيمَ﴾؛[10] ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَ هَارُونَ ٭ إِنَّا كَذلِكَ﴾[11] اينها مقيد است «سلام علي کذا و کذا» اين «سلام الله عليهم» است. ولي وقتي به نوح ميرسد ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾ تنها جايي که سلام جهاني ميفرستد وجود مبارک نوح است؛ 950 تلاش و کوشش کرد نه اينکه عمرش 950 سال باشد 950 سال رسالت داشت؛[12] عمر او که خيلي بيش از اين بود. او تمام تلاش و کوشش را کرد و استحقاق اين را هم از طرف ذات اقدس الهي دريافت کرد.
البته اين تعبير ﴿فِي الْعالَمينَ﴾ در جريان مسيح(سلام الله عليه) و مادرش دوتايي باهم ميشود: ﴿آيَةً لِلْعالَمينَ﴾ ﴿وَ جَعَلْنَاهَا وَ ابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾ اين آيت جهاني است اين دو با هم، مادري بيهمسر مادر بشود، پسري بدون پدر به دنيا بيايد اين يک امر جهاني است نه سابقه داشت نه لاحقه. ﴿وَ جَعَلْنَاهَا وَ ابْنَهَا﴾ اين دو تا باهم ﴿آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾. اينها کارهاي جهاني است.
غير از اينها را ذات اقدس الهي مقطعي ياد ميکند؛ اما ميفرمايد در روزگار خودشان کمنظير بودند: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾[13] اينها ستونهاي سنگين حجري داشتند از کجا اينها را ميآوردند شما نميدانيد. بعضيها قدرتشان را روي صنعت بيان کرده که فرمود: ﴿الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ﴾؛ در بخشهايي ديگر هم فرمود: ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهينَ﴾[14] اينها صنعت است نه قدرتي که انسان از راههاي دور؛ نظير اهرام مصر سنگها را بياورد. فرمود اينها اين کار را ميکردند هم تراش سنگهاي سنگين بلند از دامنههاي کوههاي سنگين و سر به فلک کشيده کار آنها بود که ﴿لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾، هم ساختن اين اهرام و مانند آن. فرمود اينها هم در صنعت و هم در حمل و نقل، در صنعت کمنظير، در حمل و نقل کمنظير ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾ اين خلقت به اين معنا که صنعت بر اين هم صادق است.
چند نمونه را ذکر ميکند ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ﴾ که قصه قوم هود بود، قوم ثمود را ذکر ميکند؛ بعد هم جريان فرعون را «ذو الأوتاد» مقتدر قهّاري که هم داعيه ربوبيت داشت هم داعيه الوهيت داشت و هم ميخکوب ميکرد کساني که مخالف سياست او بودند؛ اين دو سه گروه را نقل ميکند. ولي عمده آن است که فرمود مبادا کسي بگويد اين دوران گذشت؛ مگر مردم يک دوران جمع شدند قيام کردند انقلاب کردند، عاد و ثمود را کنار گذاشتند؟ مگر مردم قيام کردند فرعون را کنار گذاشتند. فرمود ما اين را انداختيم دريا همين! ما الآن در کمين هستيم.
اين ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾ به همه عاد و ثمود و فرعونهاي عصر اعلام خطر ميکند و غرض اين است که مؤمنين هم بايد خوشحال باشند به هر حال کسي در کمين ترامپ و امثال ترامپ است که «همي تافت بر آرامگه عاد و ثمود» اين طور است؛ هيچ وقت جامعه اسلامي نبايد نااميد باشد، نبايد بگويد که اينها اين قدرت را دارند. اينها قدرتشان را نسبت به ذات اقدس الهي که ميسنجد فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾. پس هم آن قسمها، قسم به برهان است، فقط عقلا ميفهمند و صاحبنظران و منجّمان و رياضيدانها ميفهمند که چه خبر است ﴿هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ﴾ کسي که دانشمند است ميداند که ما به اين ستارهها قسم ميخوريم يعني چه؟ چقدر کار سنگين عميق علمي است تا انسان اينها را تنظيم بکند رهبري بکند؛ با يک مشت دود شمس و قمر درست کند! ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ﴾[15] اين هفت آسمان را با يک مشت گاز درست کرد. از نور، شمس درست نکرد از نور قمر درست نکرد نور آفريد؛ دخان کجا شمس کجا! اين يک چراغ است که روشن شد کل زمين را در روز روشن ميکند؛ اصلاً کل روشني کره خاک به وسيله همين شمس است فرمود حواس شما جمع باشد ما اين طور نبود که از جاي ديگر مثلاً نور خلق کرديم نخير! همين دخان را همين موادّ اوليه تاريک و دودزا را ما شمس و قمر کرديم
پرسش: ...
پاسخ: اينها که مادي هستند؛ اما يک کارهاي تدبيري است در بحثهاي «سماء» گذشت که «هيهُنا امور ثلاثه»: يکي نظم رياضي است که با رصدخانهها حل ميشود همين! که انسان اگر کارهاي فيزيکي بکند کارهاي نجومي بکند هيوي بکند، تاحدودي ميتواند اينها را رصد بکند و پي ببرد از حرکت اينها، از شمس و قمر، از طلوع و غروب اينها از خسوف و کسوف اينها. آسمانهايي است که ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾،[16] يکي؛ درهاي آن آسمان هرگز به روي کفار باز نميشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾،[17] اين دو تا؛ و دعاي مردان الهي به آنجا ميرسد، اين سه تا؛ که اين حديث نوراني که جزء غرر روايات ما است به تعبير سيدنا الأستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) هميشه است. وقتي گروهي را از شام فرستادند خدمت حضرت امير که امتحان بکنند سؤال بکنند مسائل پيچيده را سؤال ميکردند، وجود مبارک امام مجتبي هم کودکي بود آنجا نشسته بود. آن که از شام آمد سؤال کرد که بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ حضرت ادّعا داشت که «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي».[18] وجود مبارک حضرت اشاره کرد به امام مجتبي(سلام الله عليه) که شما جواب بگو! وجود مبارک امام مجتبي اين دو جمله نوراني را فرمود فرمود: «دَعْوَةُ الْمَظْلُوم وَ مَدُّ الْبَصَرِ»؛[19] يعني منظور شما اگر آسمان ظاهري است اينکه حدّ و پيمان خاص ندارد تا آنجا که چشم ميبيند آسمان است؛ اگر آسمان معنوي منظور شما است دعاي مظلوم و آه مظلوم است. آه مظلوم به آنجا ميرود. آنجا که سؤال کردند «كَمْ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء»؟ فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ»، اين جواب فيزيکي؛ «وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم» جواب متافيزيکي. براي اينکه مظلوم وقتي که دعا ميکند فقط خدا را ميخواهد چون دستگيره ديگري که ندارد.
آن بيان نوراني امام باقر(سلام الله عليه) که وصيت کرد گفت پدرم امام سجاد(سلام الله عليهم اجمعين) به من گفت که پدرم حسين بن علي(سلام الله عليهم اجمعين) آخرين وداعي که با من کرد، فرمود! «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»[20] آن آخرين وداع وجود مبارک سيّدالشهداء با امام سجاد(سلام الله عليهما) که اسرار امامت را ميسپرد، توحيد توحيد توحيد توحيد! وگرنه نه آن پدر و نه اين پسر، اهل اين که نبودند. فرمود مبادا به کسي ستم بکني که هيچ پناهي جز خدا ندارد! يک وقت است که کسی دادگاه را ميشناسد دستگاه قضايي را ميشناسد فاميلي دارد قبيلهاي دارد حزبي دارد؛ اين شخص وقتي مظلوم شد در ضمن اينکه به خدا پناه ميبرد به چند جا هم نگاه ميکند دعوت او که دعوت توحيدي نيست. اما آن کسي که هيچ پناهي جز خدا ندارد او وقتي مورد ظلم که شد وقتي گفت «يا الله» يعني «يا الله»! او را ميخواهد؛ اين دعا يقيناً مستجاب است، دعاي موحّد حتماً مستجاب است.
از همان جا در دوران کودکي، وجود مبارک امام مجتبي ياد گرفت؛ بعد اين جمله را از آن حضرت نقل ميکنند که فرمود: «أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ يَهْجُسْ فِي قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ فَيُسْتَجَابَ لَهُ»[21] من مستجاب الدّعوه بودن بعضيها را تضمين ميکنم! اگر کسي در قلبش جز خدا چيزي نباشد اگر بگويد «يا الله»! جواب ميشنود؛ اما سرّش اين است که ما چندين مشکل داريم هم به دستگاه قضا نگاه ميکنيم هم به دستگاه قدرت خودمان نگاه ميکنيم هم به ايل و قبيله خودمان نگاه ميکنيم در ضمن هم «يا الله» ميگوييم!
اينکه فرمود: «وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم» اين همان آسماني است که دَرِ آن به روي کفار باز نميشود الآن اينها که در اين آسمانها رفت و آمد ميکنند!
مطلب سوم آن است که ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ آنها مدبّراتي دارند رهبراني دارند فرشتگاني دارند که ذات اقدس الهي تدبير آن امور را به اينها سپرده است. اگر کسي «ذي حجر» و عاقل باشد و خردورز باشد ميتواند به عظمت اين قسمها پي ببرد؛ آن وقت هرگز نااميد نخواهد شد؛ نه از تحريم نه از غير تحريم؛ منتها رابطهاش را با خدا کم نميکند. اين هر چه هست اين است و اساس کار اين است.
بنابراين يک وقت انسان ميگويد که اين گذشت، مردم سابق اين طور بودند! نخير نگذشت. کسي بگويد گذشته گذشت، نخير! آن که گذشته را تدبير کرد هماکنون در کمين است؛ اين برهان مسئله است. فرمود درست است که ما قوم عاد را از بين برديم قوم ثمود را از بين برديم قوم ثمود را از بين برديم فرعون و همه اينها را در دريا انداختيم اما ما هستيم در کمين هم هستيم. پس نگوييد اين ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ﴾ اين مربوط به قيامت است! بله قيامت سرجايش محفوظ است اما دنيا بساط آن را جمع ميکند. درست است که فساد است اما اين طور نيست که به هر حال کسي چهار روز قدرت پيدا کرده جنگ جهاني اول و دوم را راه انداخت اينها حداقل يعني حداقل از هفتاد ميليون که کمتر نقل نکردند تا صد ميليون هم گفتند. خطر جنگ جهاني اول و دوم حداقل هفتاد ميليون بود کاري از پيش نبردند؛ حالا از اين ناچار هستند جنگ نيابتي دارند دخالت ميکنند اسلحه ميفروشند!
فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾ عمده موحد بودن ماست همين! باور داشتن ماست.
پرسش: ...
پاسخ: نه، ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾ چرا؟ چون ﴿فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ﴾ هر وقت آنها رفتند با دين مخالفت کنند بساط آنها را برچيد.
پرسش: ...
پاسخ: سريع، براي اينکه مردم را نميخواهد که رايگان بهشت بروند! مردم هم بايد دستي دراز کنند تلاش و کوشش کنند. ببيند عالَم، عالَم کار است، حتي اگر کسي پيامبر هم باشد و پدر پيامبر يا مادر پيامبر باشد به هر حال يک گوشه بايد دست دراز کند. در جريان مريم(سلام الله عليها) ميدانيد او براي اينکه از راه صحيح به دنيا آمده وقتي از راه صحيح به دنيا آمده از راه إعجاز به دنيا آمده، او گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً﴾[22] مريم به دنيا آمده؛ ذات اقدس الهي از راه غيب او را مادر کرده است: ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾[23] از راه غيب مادر شد. حالا ميخواهد او بار خود را به زمين بگذارد؛ اين ﴿فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾[24] آمد زير درخت خرماي خشک و تکيهگاهي پيدا کرد چون در آن جايي که بود معبد بود و جاي براي زايمان نبود بيرون آمد. ذات اقدس الهي اين درخت را که جذع نخل بود؛ مثلاً درخت خشک بود سرسبز کرد، يک؛ پربار کرد، دو؛ ميوه را فراهم کرد، سه. اگر خدا اين شاخه را کمي خم ميکرد که مريم ميچيد اين چه ميشد؟ فرمود تا اينجا کار ما است تو هم بايد دستي تکان بدهي! ﴿وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا﴾[25] تو هم دستي دراز کن اين شاخه را تکان بده ميوه بچين. همه کارها به غيب سپردن حتي براي مسيح و مادر مسيح هم نشد اينجا جاي کار است اصلاً. جهاد براي همين است مبارزه براي همين است امتحان براي همين است وگرنه اين شاخههاي پربار را اگر کمي خدا خم ميکرد که وجود مبارک مريم(سلام الله عليها) ميچيد اين مشکلي داشت؟ فرمود تو هم دستي تکان بده!
اين عالم جاي کار است غالب اين جنگها همين طور بود، غالب اين غزوهها همين طور بود. وجود مبارک حضرت فرمود من منصور به رُعب بودم ترس مرا در دل ديگران خدا انداخت. انسان بايد کامل بشود از چه راهي کامل ميشود؟ با ايمان و عمل صالح کامل ميشود با جهاد کامل ميشود. ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ﴾[26] اين جاي آزمايش است؛ اما به هر حال انسان ضعيف قدرت ندارد که در برابر مستکبران آن طور قيام کند فرمود ما بساط همه را جمع کرديم الآن هم همين کار را ميکنيم مبادا کسي بگويد آن روزگار گذشت نخير! آن روزگار چه کسي بساط آنها را گذراند؟ «الله». الآن هم ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾.
غرض اين است که هيچ وقت انسان نبايد نااميد باشد، يک؛ و اساس کار اين است که خود را جزء مأموران و جنود الهي بداند و به حساب بياورد، دو. نگوييم ستاد الهي زياد است و خودمان خارج از اين ستاد بدانيم نخير، ﴿وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ﴾،[27] ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[28] اگر کسي موفق شد دشمني را از درگاه مؤمنان و مسلمين و قلمرو اينها طرد کرد بگويد خدا را شاکر باشم که خدا به دست من اين کار را انجام داد اين ميشود موحّد. چرا در بخش پاياني سوره مبارکه «يوسف» فرمود: در اکثر مؤمنين يک غده بدخيم شرک است؟ ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾[29] خدا را ما قبول کرديم اما خدا را در گوشهاي ـ معاذالله ـ قرار داديم خدا هست «ولي»! خدا هست «اما»! اين «اما و ولي» جنود الهي هستند در برابر «الله» که نيستند. اين از غرر روايات ما است که خدا مرحوم صدوق را غريق رحمت کند! اين در کتاب شريف توحيد او است که اگر کسي در قيامت اين عرضه را داشته باشد بتواند بگويد «لا اله الا الله» اين حتماً بهشت ميرود: «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة»؛ منتها اخلاصش در دنيا اين است که «وَ إِخْلَاصُهُ أَنْ تَحْجُزَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل»[30] همين! ما اگر در مشهد و محضر ذات اقدس الهي باشيم دعاي ما مستجاب است؛ اينها را کسي گفت که جزء مطهرين است فرمود من ضامن هستم. در دوران کودکي آن فرمايش را فرمود که در آسماني که مادي نيست فرشتهها هستند ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ دعا و آه مظلوم آنجا ميرود؛ اين قُرب و بُعد معنوي است مادي که نيست. فرمود: «وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم»؛ آه مظلوم تا آنجا ميرود، اين آه مگر صدايش چقدر است؟ اين اصلاً صداي ندارد همان آنجا که نشسته يک آهي کشيده است؛ اين معلوم ميشود مجرد است و مادي نيست. فرمود آسمان ظاهر را ميگويي «مَدُّ الْبَصَرِ» آسمان باطن را ميگوييد آه مظلوم است اينکه مظلوم است و به او اهانت شده اينکه آه کشيده آهش را به زحمت رفيقش نشنيده اما فرشتههاي آسمان شنيدند؛ اين معلوم ميشود که مادي نيست.
فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾ اين اصل کلي است، ما بگوييم حالا گذشت آن دوران گذشت آن صحنه گذشت آن وضع گذشت آن تاريخ گذشت، نخير! هر روز همين است اگر ه سعدي ميگويد:
اين همان چشمه خورشيد جهان افروزست ٭٭٭ که همي تافت بر آرامگه عاد و ثمود
از اين جاها ياد گرفته است؛ يعني اين فرق نکرده است؛ منتها حالا بايد به جايي اينکه ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾ بگويد، از صنع خدا از فجر خدا از شمس خدا از قمر خدا سخن به ميان آورد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره يس، آيات1 ـ 3.
[2]. سوره فرقان، آيه44.
[3]. ر.ک: ديوان سعدی، غزليات، غزل26.
[4]. سوره إبراهيم، آيه42.
[5]. سوره إخلاص، آيه1.
[6]. سوره اعراف، آيه142.
[7]. سوره مزمل، آيه6.
[8]. سوره واقعه، آيات75 و76.
[9]. سوره صافات، آيه79.
[10]. سوره صافات، آيه109.
[11]. سوره صافات، آيات120 و 121.
[12]. سوره عنکبوت، آيه14؛ ﴿إِلي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً﴾.
[13]. سوره فجر، آيات7 و8.
[14]. سوره شعراء، آيه149.
[15]. سوره فصلت, آيه11.
[16]. سوره ذاريات، آيه22.
[17]. سوره اعراف، آيه40.
[18]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه189.
[19]. تحف العقول، النص، ص229.
[20]. الكافي(ط _ الإسلامية)، ج2، ص331.
[21]. الكافي(ط _ الإسلامية)، ج2، ص62.
[22]. سوره آلعمران، آيه35.
[23]. سوره مريم، آيه17.
[24]. سوره مريم، آيه23.
[25]. سوره مريم، آيه25.
[26]. سوره بقره، آيه155.
[27]. سوره مدثر، آيه31.
[28]. سوره فتح، آيات4 و 7.
[29]. سوره يوسف، آيه106.
[30]. التوحيد (للصدوق)، ص28.