مجموعه تفسیر سورهی انشقاق از آیت الله جوادی آملی
یکشنبه، 22 دی 1398
30 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16) وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ (17) وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18) لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19) فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (20) وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ (21) بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ (22) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ (23) فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ (24) إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (25)﴾.
بخش پاياني سوره مبارکه «انشقاق» سوگند به مقدمه شب و سوگند به کاري که شب انجام ميدهد و سوگند به ماه که نورش را جمع ميکند خداي سبحان شب را در کنار روز آيت الهي قرار داد فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾[1] شب نشانه قدرت خداست روز نشانه قدرت خداست خلقت نظام سپهري طوري است که شب منظم است روز منظم است وجود شب ضروري است براي اينکه ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً﴾[2] آسايش و آرامش يک عده بايد در شب باشد اگر همه وضع کره زمين روز بود زندگي سخت بود عدهاي ميخواستند کار کنند عدهاي ميخواستند آرام باشند بخوابند مقدورشان نبود و اگر همه وضع کره زمين به صورت شب بود دشوار بود عدهاي ميخواستند کار کنند؛ لذا فرمود اگر وضع طوري بود که هميشه شب بود «من يأتيکم بنهار»[3] و اگر همه روز بود ﴿يَأْتيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فيهِ﴾.[4] وضع شب و روز منظم است ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾[5] وضع شب منظم، وضع روز منظم، وجود شب ضروري، وجود روز ضروري است تا کارها تقسيم بشود. فرمود طليعه شب که شمس غروب ميکند سرخي در کرانه غرب پيدا ميشود سوگند به اين شفق سوگند به شبي که در پيش است سوگند به ماهي که نورش را جمع ميکند و به صورت بدر در ميآيد به همه بخش مربوط به شما را روشن ميکند سوگند به اينها شما کاري که انجام ميدهيد هيچ کدام از کارهايتان خواه درجات، خواه درکات از بين نميرود و شما طبق طبق اين راه را يا در فراز به تعبير شيخ عطار[6] يا در فرود طي ميکنيد يا ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾[7] ميشود يا ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ﴾[8] ميشود هر طبقهاي را شما طي ميکنيد با کَدح، يا درکات شما است يا درجات شما است.
بعد از اينکه مسئله قيامت را ضرروي دانست هم به صورت موجبه فرمود ما حکيمانه کار ميکنيم هم به صورت سالبه فرمود لهو و لعب و بيهدفي در کار ما نيست؛ پس جهان «بالضرورة» به جايي ختم ميشود تا هر کسي نتيجه اعمال خودش را ببيند اگر هر کس هر کاري کرد رها شده باشد عالم لغو و بيهدف ميشود. فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً﴾[9] ما کار باطل نميکنيم عالَم هم لغو نيست هدف معيني دارد هر کسي بايد به مقصدش برسد با کَدح هم ميرسيد حالا طبق طبق شما يا در درکات است يا در درجات، هر عملي که انسان انجام ميدهد اين عمل زنده است، يک؛ وارد خط توليد ميشود، دو؛ نتيجه و جمعبندي آن کم يا زياد در دل ميماند، سه؛ روزي که کالبدشکافي ميکنند آنچه در دل است بيرون ميآورند، چهار؛ ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾[10] تمام آنچه را که در دل است بيرون ميآورند.
بنابراين هيچ بطلاني در عالم نيست يعني کار بيهدف در عالم نيست و هر کسي هر کاري که ميکند اين کار، گفتار و رفتار او در خط توليد ميافتد هرگز نميتوان گفت آن حرف را زدم رد شد رفت، آن کار را کردم رد شد رفت مگر چيز موجود معدوم ميشود؟! اگر کسي غذاي مسمومي بخورد درست است که الآن گذشته است ولي بعد از ده سال يا بيست سال به صورت يک بيماري بدخيم در ميآيد اين که رها نميکند، اين يک لقمه غذا در خط توليد ميافتد؛ اين طور نيست که نابود بشود يک حرف سمّي که کسي زد اين در خط توليد ميافتد مگر ميشود يک چيز موجود، معدوم محض بشود اين در يک شيء اثر ميگذارد آن در شيء ديگر اثر ميگذارد بعد از بيست سال يا سي سال آثار آن ظاهر ميشود.
بنابراين هيچ کاري هيچ اثري هيچ قولي هيچ فعلي معدوم نخواهد شد. مطلب دوم انسان يا در درکات است که ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ﴾ يا در درجات است که ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ و اگر اين ايمان مزيد شد از حال به در آمد ملکه شد طوري ميشود که فصل مقوِّم در ميآيد ميشود ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾[11] اينکه در سوره «آل عمران» و در سوره «انفال» يک جا «لام» دارد و يک جا «لام» ندارد از باب حذف «لام» نيست آنجا که دارد ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[12] يعني اين درجه براي او حال است يا ملکه، آنجا که دارد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ يعني اين براي او فصل مقوّم شد و محشور با ملائکه است حشر با ملائکه براي اين گروه است که ايمان براي آنها وصف نيست حال نيست ملکه نيست فصل مقوّم است سازنده آنهاست اين ميشود کَدح، اين ميشود طَبَق، حالا يا آن طرف يا اين طرف فرمود: ﴿لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ﴾ قَسَم به شب قسم به روز، مگر شب يک کار کوچکي است؟! عالَم خلق بشوند نميتوانند شب بياورند براي اينکه کل کره زمين بايد طوري باشد که در کنار شمس قرار بگيرد طوري حرکت بکند که آن طرف زمين رو به آفتاب باشد اين طرف زمين رو به آفتاب نباشد، اين طرف بشود شب آن طرف بشود روز، اينها ﴿يَطْلُبُهُ حَثيثاً﴾[13] شب و روز يکديگر را تعقيب ميکنند مگر کسي ممکن است شب بياورد؟ همه عالم جمع بشوند بخواهند الآن را شب بکنند ممکن نيست همه عالم جمع بشوند بخواهند الآن را مثلاً صبح بکنند الآن وقت خاص خودش را دارد. اين کار را خداي سبحان انجام داد نظم را انجام داد تا انسان به سمت درجات برود به سمت درکات نرود.
بعد ميفرمايد چرا وقتي آيات قرآن خوانده شد اينها خضوع نميکنند؟ ما اينها را به ابد دعوت کرديم ما اينها را به برهان دعوت کرديم ما اينها را به حکمت دعوت کرديم، ما اينها را به سود خودشان دعوت کرديم، گفتيم شما نميپوسيد از پوست به در ميآييد به فکر خودتان باشيد. گفتيم دين حريم شخصي انسان است، انسان هست که هست که هست! مگر ميشود يک ميليارد و دو ميليارد سال باشد که انسان بگويد ميگذرد؟ ما ـ إنشاءالله ـ وارد بهشت که ميشويم ﴿خالِدينَ فيها أَبَداً﴾؛[14] ابديت است اين ابديت که شوخيبردار نيست بايد همين چند روز بسازد. فرمود اينها چرا وقتي آيات الهي خوانده ميشود سجده نميکنند؟ اين ناظر به سجده تلاوت نيست، يعني چرا آيات الهي را ميخوانند خضوع نميکنند؟ براي اينکه ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾[15] هم از آسمان از ذات اقدس الهي حق نازل شد هم در بستر زمين حق گرفته شد، هيچ عاملي در بين راه، راه پيدا نکرده است که ـ معاذالله ـ اين را مخلوط کند، چرا اينها اين کار را نميکنند؟ چرا يک عده مؤمنين وقتي آيات الهي را براي آنها ميخوانيم به خاک ميافتند؟ آنها قدر اين را ميدانند که ﴿يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً﴾[16] اينها به خاک ميافتند شما چرا اين طور نيستيد؟ و فرمود براي ما بيتفاوت است حالا شما چه باشيد چه نباشيد؛ ولي ما آنچه لازم بود براي شما گفتيم. بهترين و برجستهترين کارگزاران عالم را در خدمت شما قرار داديم از جبرئيل، ميکائيل و اسرافيل(عليهم الصلاة و عليهم السلام) گرفته تا انبياي الهي به اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) برسد، همه را مأمور کرديم تا شما را بهشتي کنند چرا وقتي قرآن را تلاوت کردند شما خضوع نميکنيد؟ به اينها سوگند ياد کرد؛ بعد فرمود بسيار خوب! شما نشد ديگري، مرداني هستند که به هر حال آنچه ما گفتيم را خوب ضبط ميکنند و شما حواستان جمع باشد آنچه شما ذخيره کرديد ما جمعبندي آن را به شما نشان ميدهيم؛ اين طور نيست که کسي بگويد گذشت گذشت، گذشته نگذشت، گذشته مثل حال زنده است.
فرمود: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ﴾ که در طليعه شب است و يعني سوگند به شفق و سوگند به شب آنچه را که ﴿وَسَقَ﴾ و «جَمَعَ» شب بايد دامنش را جمع کند تا همه آرام بگيرند آسايش داشته باشند و سوگند به ماه آنگاه که ﴿اتَّسَقَ﴾ و «إجتمع» تمام نورش جمع شد به صورت بدر درآمد که مشکلات شبانه شما را حل کند شما حالا ﴿لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ﴾ مسيري را داريد طي ميکنيد يا درکات است يا درجات طي ميکنيد، هيچ چيزي از بين نميرود. بعد ميفرمايد: ﴿فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾؛ چرا اينها در برابر ذات اقدس الهي ايمان نميآورند؟ مستحضريد که «آمَنَ» که باب «إفعال» است به معناي «إعتقَدَ» و «عَمِلَ» نيست؛ درست است ايمان عبارت است از اعتقاد صائب و عمل صالح در ارکان است که قول هم در عمل است، اما لازمه ايمان اين است نه اينکه ايمان به اين معنا باشد. «آمَنَ» که باب إفعال است يعني «دَخَلَ في المَأمَن»؛ چگونه «دَخَلَ في المَأمَن»؟ «بالاعتقاد»؛ اينکه وجود مبارک امام هشتم فرمود کلمه «لا إِلهَ إِلا الله» حصن است، «حصن» يعني «مأمَن»، يعني قلعه، دژ؛ اين توحيد قلعه است. اگر «مَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي»[17] اين «دَخَلَ حِصْنِي» يعني «آمَنَ»، يعني «دَخَلَ في المَأمَن»؛ آن وقت دخول در «مأمَن» به اعتقاد است و عمل صالح و عمل ارکان و مانند آن است. فرمود چرا اينها داخل نميشوند؟ ما که قلعه را باز کرديم. از آن طرف هم، هم درباره وجود مبارک حضرت امير که ولايت است آن هم وارد شده است که «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي»[18] به هر حال اگر کسي بخواهد وارد قلعه بشود از اين راه وارد قلعه ميشود قلعه ديگري که نيست اگر کسي علوي شد و اگر کسي اهل بيتي شد اين در «مأمَن» داخل است در حصن داخل است وقتي در حصن داخل شد ميگويند مؤمن است آن وقت لازمهاش اعتقاد است.
فرمود اينها چرا ايمان نميآورند؟ چرا در قلعه ما که در را آماده کرديم دربان هم داريم در هم باز است چرا وارد نميشوند؟ ﴿فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ ٭ وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ﴾ اين ﴿لا يَسْجُدُونَ﴾ يعني در برابر اين خضوع نميکنند. ولي حواسشان جمع باشد اينها هر چه ذخيره بکنند چه در خارج چه در داخل چه از نظر کينه و بدرفتاري و حسد و حرص و اينها که در درون ذخيره ميکنند، چه از نظر زر و سيم که در بيرون ذخيره ميکنند هر چه که اينها «إيعاء» میکنند «اوعاء» که باب «إفعال» است يعني «جعل الشيء وعائاً» ظرف قرار ميدهند، معناي ديگر: «أوعي» يعني «جعل الشيء في وعاءٍ».[19] فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ﴾ اينها چه چيزي را ظرف قرار ميدهند؟ چه چيزي را در ظرف قرار ميدهند؟ ظرف و مظروف هر دو را ما ميدانيم، ما ميدانيم چيست!
آن وقت ذات اقدس الهي بعضي از ظروف را همان ظروف درون ميداند که در سوره مبارکه 47 که به نام مبارک حضرت است، آنجا دو بار اين مضمون ذکر شده است آيه 29 سوره مبارکهاي که به نام حضرت است اين است که: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾. ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾، اختصاصي به منافقين ندارد بله آن بيماريهاي بدخيم است آن درست است، اما کسي که به نامحرم نگاه ميکند ﴿في قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[20] فرق نميکند در سوره مبارکه «احزاب» ملاحظه بفرماييد به همسران پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود که ﴿يا نِساءَ النَّبِيِّ﴾ کذا و کذا و کذا ﴿فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾؛[21] من به شما ميگويم که هم شما بدانيد هم ساير زنها، وقتي با مرد حرف ميزنيد آهنگين حرف نزنيد مردانه حرف بزنيد نه زنانه، براي اينکه آن قلبي که مريض است طمع ميکند؛ پس معلوم ميشود کسي که به نامحرم نگاه ميکند مريض است. حالا اين مرض با بيماريهاي بدخيم ديگر فرق ميکند؟ يک وقت است که کسي منافق است ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[22] يک وقت منافق به آن صورت نيست ولي نفوذي است در سوره مبارکه «مائده» گذشت؛ فرمود اينها بعضيها نفوذي نظام اسلامياند، براي اينکه تا يک حادثه تلخي براي مؤمنين پيش آمد فوراً گوشي دستشان است گزارش ميدهند ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾[23] حضرت فرمود اين آيه که نازل شد فرمود يک عده تا مشکلي در مدينه پيش آمد فوراً به مشرکين مکه گزارش ميدهند اينها مريضاند ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ﴾، نه «إليهم» اصلاً گرايش آنها اين است آن طرفياند تا حادثهاي پيش آمد فوراً اطلاع بدهند به ايشان بگوييد چرا اسرار داخلي کشورمان را به مشرکين مکه ميگوييد؟ ميگويد شايد نظام اسلامي شکست بخورد آنها بيايند، من چرا رنج ببرم؟ همين! فرمود اين يک نفوذي است اين يک مرض است.
چه چيزي را قرآن نگفته است؟ فرمود: ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ﴾ حرفشان اين است که ﴿يَقُولُونَ﴾ اين طور ميگويند که ﴿نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ﴾؛ شايد اوضاع برگردد آن وقت ما مشکل داشته باشيم و اينها دوباره بيايند ﴿نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾ همه اينها مرض است.
حالا اگر يک وقت است که کسي تَب کرده، دلدرد دارد يک هفته بستري است اين يک مرض است، کسي ـ خداي ناکرده ـ به بدخيمی بعضي از بيماريها مبتلاست آن هم مرض است. فرمود آن کسي که به نامحرم نگاه ميکند اين مرض است، اين ﴿طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ﴾ در درکات ميرود ما اين را در ميآوريم ﴿فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ﴾ «زغن» است «زيغ» است کينه است، ﴿أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ ما در ميآوريم ميگوييم اين است و در همان سوره مبارکه 47 آيه ديگري هم است که باز مسئله اضغان مطرح است؛ آن مسئله مشکل مالي و امثال مالي است؛ فرمود به اينکه ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ﴾[24] و شما نيازمنديد و ذات اقدس الهي بينياز است و آنچه شما در درون کيد کرديد خداي سبحان بيرون ميآورد؛ اما بالصراحه در همان آيه فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ در آيات قبل هم فرمود برخيها دلشان را قفل کردند؛ بعضي از جاها که امنيتي است درباني دارد قفل کردند که بيگانه نيايد راه براي آشناست، بعضيها قفل کردند که آشنا نيايد براي بيگانه بيايد فرمود اينها که قلبشان مريض است قفل کردند؛ قفل کردن يعني نصايح، پند، برهان، حکمت و موعظه اينها نيايند وگرنه فساد و خيالبافي و بدگويي که ميرود. قفل نيست براي بدها، قفل است براي خوبها ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ﴾؛ ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾[25] اين قلبي که قفل است براي بديها و زشتيها قفل است يا براي خوبيها قفل است؟! فرمود تدبّر در آيات اينجا راه ندارد چون درب آن بسته است، اما رذايل و مسخره کردن و اهانت مرتّب درش باز است.
اين قسمتها را در سوره مبارکه 47 که به نام حضرت است در يکي دو بخش بيان فرمود در آيه 37 دارد که ﴿إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَ يُخْرِجْ أَضْغانَكُمْ﴾ تمام اين کينهها و بدبختيها را دارد. در همين آيه محل بحث سوره مبارکه «انشقاق» آنجا دارد که ﴿وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ﴾ آنچه را که خداي سبحان اينها ذخيره کردند «ايعاء» کردند ميداند؛ ﴿بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ ٭ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ﴾ چه چيزي را ظرف قرار دادند؟! و چه چيزي را مظروف آن ظرف قرار دادند همه را ما ميدانيم. «أوعي» هم «جعل الشيء وعائاً» هم «جعل الشيء في وعاءٍ» آمده است.
ولي درباره اينها که اينها درباره قرآن هيچ خضوعي ندارند در پايان سوره مبارکه «اسراء» فرمود اينها کسانياند که ﴿قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلي عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً ٭ وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزيدُهُمْ خُشُوعاً﴾؛[26] فرمود حالا شما سجده نکرديد ايمان نياورديد که مهم نيست مردان الهي هستند که به خاک ميافتند وقتي کلمات الهي را ميشنوند شما نشد ديگري، ولي شما به فکر خودتان باشيد شما چه با «کَدح» چه با «طَبَق»، به هر حال سير دروني شما محفوظ است، يک؛ و هيچ چيز از بين نميرود، دو؛ هر حرفي هر کاري هر نيتي که کرديم وارد خط توليد ميشود، سه؛ اين توليد يکي در ديگري اثر ميگذارد، چهار؛ نتيجهاش ميشود غُل و زنجير، پنج. اينها که در جهنماند مگر جاي باز به آنها ميدهند ميگويند اينجا جاي وسيعي است بسوز؟! اين همان طور که دست و بال مردم را با اقتصاد بسته است با مشکلات ديگر بسته است، راه ديگران را بسته است، در جهنم هم بسته ميسوزد ﴿مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ﴾[27] ـ معاذالله ـ چه کسي گفته که جهنم اينها آزاد هستند؟ يعني دست و بالش باز است و ميسوزد يا با دست و بال بسته ميسوزد؟ اينکه کار مردم را بست حلق مردم را تنگ گرفت جان مردم را گرفت با دست و بال بسته ميسوزد جا نيست براي او. آن سوختن براي اينکه ﴿نَبَذَ﴾ آيات الهي را ﴿وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[28] اين که جاي مردم را تنگ کرد مشکل براي مردم آفريد؛ اين ﴿مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ﴾ يعني در غُل و زنجير بسته ميسوزد، آن بيايماني او آتش است، اينکه راه مردم را بسته حلق مردم را بسته مشکل برای مردم ايجاد کرده است دست و بالش را بسته است فرمود اين است! شما نشد ديگري. بعد در اصل کلي فرمود نه! مردان الهي کسانياند که به هر حال اينها را باور دارند يک عده کم هستند که اين طور باشند لکن نسبت به اينها ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ﴾؛ به اينها بشارت بده.
مستحضريد که تبشير درباره جهنميها را دو وجه گفته شد: يکي اينکه اين يک تهکّم است «تهکّم» با «هاء هوز» يعني تقريباً مسخره است، کسي که عقب افتاده است به او ميگويند تبريک بگوييم، اين مسخره است اين تهکّم يعني با «هاء هوز»؛ اين يک وجه. دوم اينکه اين تهکّم نيست معناي لغوي است بشارت حالا ما در عرفمان به فضايل و به موفقيت و اينها اختصاص داديم وگرنه معناي لغوي بشارت، خبري است که در بَشَره اثر بگذارد، خواه تلخ خواه شيرين. کسي که موفق شد تبشير است، کسي که رفوزه شد تبشير است، اين خبر رفوزه بودن در بشره او اثر ميگذارد اين ميشود بشارت. بشارت آن خبر مهمي است که در بشره اثر بگذارد يا پژمرده کند يا شاداب منتها حالا ما در عرف خبرهاي مسرّتبخش را ميگوييم بشارت. مسرّت هم همين است، اين اسرار يعني اين خطوط صفحه صورت را ميگويند سرور پيدا کرد. در آن بيانات نوراني سيد الشهداء(سلام الله عليه) در همان آغاز دعاي عرفه «اسارير وجه»[29] همين است يعني با شنيدن اين خطوط صورت تغيير پيدا ميکند، اين ميشود مسرّت. سرور است يعني طوري انسان اين خبر را شنيد چهرهاش تغيير پيدا ميکند، تبشير از همين قبيل است، مسرّت از اين قبيل است؛ اگر درباره کفار گفتند: ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ اين با معني لغوياش هم هماهنگ است.
در اين قسمت در سوره «اسراء» آن مطلب را فرمودند، در سوره مبارکه 47 هم دو بار کلمه خروج اضغان را ذکر کردند، در سوره مبارکه «معارج» هم مسئله ايعاء آنچه را که اينها ذخيره ميکنند ظرف قرار ميدهند يا در ظرف جاسازي ميکنند آن را هم ذات اقدس الهي آگاه است؛ آيه سوره «معارج» اين بود که آتش اين است ﴿كَلاَّ إِنَّها لَظي ٭ نَزَّاعَةً لِلشَّوي ٭ تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّي ٭ وَ جَمَعَ فَأَوْعي﴾[30] کسي که ذخيره کرده مال را در راه حق مصرف نکرده و همراه خود نبرده همه را گذاشته، ميتوانست ببرد ولي نبرد؛ ﴿فَأَوْعي﴾ يعني جايي را به نام بانک ظرف قرار داد، اين را در آن ظرف قرار داد، يا جايي را در منزل ظرف قرار داد اين مالها را در آنجا «ايعاء» کرد.
فرمود: ﴿وَ جَمَعَ فَأَوْعي﴾ خداي سبحان همه اين وعاء و «ما في الوعاء» را ظاهر ميکند. در اين سوره مبارکه «انفطار» که فرمود: ﴿كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ﴾؛[31] اين ﴿يُكَذِّبُونَ﴾ که فعل مضارع است و مفيد استمرار است اين بيماري دامنگير کفار و منافقان است که هم در سوره مبارکه «انشقاق» آمده هم در سوره مبارکه «انفطار». در «انفطار» فرمود: ﴿كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ﴾، اينجا هم فرمود: ﴿بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ﴾؛ اما ﴿وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ ٭ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ﴾.
اين ﴿إِلاَّ﴾ اگر متعلق به همين اخير باشد معلوم است که استثنا منقطع است اما اگر به محتواي کلي سوره باشد که مردم دو قسماند: يک عده مؤمناند يک عده کافر؛ اگر اين باشد استثنا منقطع نيست متصل است نسبت به محتواي کلي سوره باشد ميشود: ﴿إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ﴾؛ اما نسبت به اين اخير که باشد ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ ٭ إِلاَّ الَّذينَ﴾ باشد استثناي منقطع ميشود.
مطلب ديگر اين است که «مَنّ» يعني قطع. ﴿لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ﴾ ممنوع يعني مقطوع. ما يک مَنين داريم و يک متين داريم. «حبل متين»؛ يعني طناب محکم و ناگسستني «حبل مَنين»؛ يعني طناب پوسيده، طناب گسسته. «مَنّ» قطع است «مَنَّهُ» يعني «قَطَعَهُ»؛ «ممنون»؛ يعني «مقطوع»؛ جزائي است که قطع نميشود اين ميشود ابدي. اينکه فرمود ﴿لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ﴾ نه يعني منّت نمينهيم، جزء منّت نيست؛ ﴿خالِدينَ فيها أَبَداً﴾ همين طور است «مَنَّهُ» يعني «قَطَعَهُ»، «ممنون» يعني مقطوع يعني جزاي ابد. ﴿غَيْرُ مَمْنُونٍ﴾ است نه منّت ميگذاريم، نه ممنوع است کسي جلويش را بگيرد، نه خودش قطع شدني است. بعضي از امورند که خودشان قطع شدنياند دوام ندارند، بعضي از امور هستند که اگر خودشان هم قطع نشده باشند عدهاي جلويشان را ميگيرند ميفرمايد اين نه ممنون است نه ممنوع، نه کسي جلويش را ميگيرد نه اين قطع شدني است که اميدواريم ذات اقدس الهي به همه شما و علاقهمندان قرآن و عترت عطا کند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره إسراء، آيه12.
[2]. سوره نبأ، آيه10.
[3]. سوره قصص، آيه71؛ ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتيكُمْ بِضِياءٍ﴾.
[4]. سوره قصص، آيه72.
[5]. سوره يس، آيه40.
[6]. ديوان اشعار عطار، غزل337؛ «ز سرگشتگي زير چوگان چرخ ٭٭٭ چو گويي نداني فراز از فرود».
[7]. سوره انفال، آيه2.
[8]. سوره توبه، آيه125.
[9]. سوره ص، آيه27.
[10]. سوره محمد، آيه20.
[11]. سوره آل عمران، آيه163.
[12]. سوره انفال، آيه4.
[13]. سوره أعراف، آيه54.
[14]. سوره نساء، آيه169؛ سوره جن، آيه23.
[15]. سوره اسراء، آيه105.
[16]. سوره اسراء، آيه107.
[17]. عيون الاخبار، ج 2، ص 134؛ بحار الانوار(ط ـ بيروت)، ج49، ص127.
[18]. معاني الأخبار، النص، ص371؛ الأمالي(للصدوق)، النص، ص235؛ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج39، ص246.
[19]. التحقيق فی کلمات القرآن، ج13، ص152.
[20]. سوره احزاب، آيه32.
[21]. سوره احزاب، آيه32.
[22]. سوره فاطر، آيه10.
.[23] سوره مائده، آيه52.
[24]. سوره محمد، آيه38.
[25]. سوره محمد، آيه24.
[26]. سوره إسراء، آيات107 و 108.
[27]. سوره ابراهيم، آيه49؛ سوره ص، آيه38.
[28]. سوره بقره، آيه101.
[29]. الإقبال بالأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص341؛ «وَ أَسَارِيرِ صَفْحَةِ جَبِينِي».
[30]. سوره معارج، آيات15 ـ 18.
[31]. سوره إنفطار،آيه9.