تفسیر سوره‌ی انشقاق - جلسه ۳

مجموعه تفسیر سوره‌ی انشقاق از آیت الله جوادی آملی

چهارشنبه، 18 دی 1398

31 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10) فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً (11)وَ يَصْلي‏ سَعيراً (12) إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13) إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ (14) بَلي‏ إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصيراً (15) فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16) وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ (17) وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18) لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19) فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (20) وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ (21) بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ (22) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ (23) فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ (24) إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (25)﴾.

سوره مبارکه «انشقاق» که در مکه نازل شد همان طوري که در آغاز خلقت سخن از گسترش زمين و تحکيم زمين و جبال است در پايان دنيا سخن از جمع کردن اين سفره پهن شده است که فرمود: ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب‏﴾[1] پهن کردن زمين براي نظام آخرت تا ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ﴾[2] باشد اينها کارهاي جسماني و ظاهري مسئله معاد است. يک کار عميقي را ذات اقدس الهي در قرآن کريم بيان کرد که اين از قدرت هيچ قادري برنميآيد و آن اين است که تمام زواياي اعتقاد دروني، اخلاق دروني، نيتهاي دروني، اوصاف دروني را اين تجزيه و تحليل ميکند آن باطنش را صاف نشان ميدهد به همه و به انسان ميگويد تو اين هستي! خيلي از کارها است که انسان در اثر آن ملکات بد انجام ميدهد و خودش غافل است اول آگاهانه انجام ميدهد بعد بر اثر اعتياد، بعد بر اثر غفلت در درون او يک سلسله خاطراتي است نيتهايي است اوصافي است عقايدی است همه اينها در ميآورد به انسان نشان ميدهد ميگويد تو اين هستي؛ لذا برخيها احتمال دادند که ضمير ﴿فَمُلاَقِيهِ﴾ در ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾ اين ضمير به آن «کَدح» برگردد نه به «الله» يعني انسان در قيامت تمام عقايد و درون خودش را کاملاً ميبيند؛ هيچ علمي در دنيا نيست که درون انسان را باطن انسان را عقيده انسان را آن سرشت انسان را خوب ارزيابي کند به انسان نشان بدهد؛ اين از دقيقترين کارهاي خدا درباره قيامت است. البته اين منافات ندارد که به لقاي الهي هم برگردد چون وقتي به مشهد، به محضر و به محل ملاقات الهي ميرسند اين صحنه را ميبينند؛ لذا ﴿فَمُلاَقِيهِ﴾ منافات ندارد که به «لقاء الله» تماس داشته باشد؛ اما ضمير به «کَدح» برميگردد؛ يعني ای انسان تمام عصاره اعمالتان را در حضور خدا ميبينيد.

مطلب ديگر اين است که بعضيها نميدانند که اين نشاط و اين خوشحالي و اين خندهاي که دارند ميگويند درونش گريه است اين را خيليها نميدانند. ذات اقدس الهي ميفرمايد که اين خنده، خنده کاذب است اين نشاط، نشاط کاذب است، چون اينها به دين دارند ميخندند به حق دارند ميخندند، آن که به دين دارد ميخندد ظاهر او خنده است باطن او گريه، ما اين گريه را درميآوريم، در قيامت ناله ميکنند و اين ناله از عمل خودشان است جاي ديگر نيست ميگويند اين کجا بود؟ ميگويند اين درون کارتان بود ما کاري ديگر نکرديم هيچ جاي جدايي نيست وقتي اينها سؤال ميکنند که اين صحنهها کجا بود ميگويند اگر سمّي باشد يک شربت سمّي باشد يا يک نان سمّي باشد يک مقدار عسل روي آن بريزند و به خورد کسي بدهند اين جز هلاکت چيزي ديگر که نيست اين ظاهرش عسل است باطنش سمّ است، ميفرمايد اين ظاهرش خنده و نشاط است شما داريد به دين ميخنديد.

يک وقت است که کسي طنزي ميگويد يک کار خوبي ميکند يک کار شيريني ميکند ميخنديد جاي خنده است؛ اما وقتي ﴿إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ﴾‎[3] داريد به دين ميخنديد، اينکه به دين ميخنديد باطن آن گريه است ظاهر آن خنده است تنها کسي که ميتواند باطن اين اعمال را در بياورد خداست؛ لذا همان طوري که در جريان هيزم نفرمود ما از جنگل هيزم ميآوريم خود اين ظالم گُر ميگيرد ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[4] از جاي ديگر هم ذغال نميآورند همين است؛ ميفرمايد اينکه شما داريد به دين ميخنديد «ظاهره ضحک، باطنه بکاء»، ما اين «بکاء» را درميآوريم اين چه کاري است از چه کسي برميآيد نمونه آن چيست ما در دنيا نداريم، فرمود ما در قيامت اين کارها را ميکنيم.

ملاحظه بفرماييد در همين سوره «انشقاق» استدلال ميکند ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ ٭ فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً ٭ وَ يَنْقَلِبُ إِلي‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً ٭ وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ ٭ فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً﴾ «ثبور» يعني هلاک. کسي که به ستوه آمده تقاضاي مرگ ميکند ﴿فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً﴾، بعد هم به آن آتش گداخته گرفتار ميشود اول «صَلي» است بعد «تصليه» است که بحث آن گذشت. ﴿وَ يَصْلي‏ سَعيراً﴾ چرا ناله ميزند؟ براي اينکه قبلاً خوشحال بود، قبلاً که خوشحال بود چرا الآن بايد ناله بزند؟ براي اينکه اين سرور، سرور کاذب است سرور کاذب مثل اينکه يک نان سمّي را شما يک مقدار عسل روي آن بريزيد همين! اين در فضاي دهن به حسب ظاهر شيرين است تا فضاي دهن است يک لذت کاذب دارد، اما وقتي به دستگاه گوارش رسيد ناله او در ميآيد دليلي که قرآن ذکر ميکند ميگويد اينها خوشحال بودند؛ حالا چرا انسان خوشحال بايد جهنّمي بشود؟ براي اينکه خوشحالي کاذب دو معنا دارد: ظاهر آن نشاط است، باطن آن اشک و اين باطل را درميآيد عمل اين طور است.

استدلال قرآن اين است که چرا گرفتار شعله ميشود؟ ميفرمايد براي اينکه خوشحال بود، خوشحالي که شعله ندارد! ميفرمايد بله، اگر خوشحالي صادق باشد بله؛ اما اينها دارند به دين ميخندند وقتي به دين ميخندند اين ظاهري دارد به نام سرور، باطني دارد به نام «صَليِ نار»، به نام سمّ؛ ما آن باطن را در ميآوريم. ميفرمايد که ﴿وَ يَصْلي‏ سَعيراً﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّهُ﴾ استدلال است براي اينکه قبلاً خوشحال بود؛ قبلاً خوشحال بود چرا امروز بايد بسوزد؟ فرمود خوشحالي او به اين نبود که توليدي کرده مشکل جامعه را حل کرده اينها که نبود به دين ميخنديد. اين مسخره کردن به دين، نشاط کاذب، «ظاهره ضحک و باطنه بکاء»، باطن در قيامت ظهور ميکند.

اگر تعليل نبود اين تحليلها را به همراه نداشت؛ يک وقت ميفرمايد: ﴿وَ يَصْلي‏ سَعيراً﴾ و «يعذّب کذا و کذا» بله، اما برهان اقامه ميکند، ميگويد چرا ميسوزد؟ براي اينکه خوشحال بود، اين دليل بر آن نيست که کسي خوشحال باشد بسوزد! بله، خودش فرمود: ﴿يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾[5] درست است، ﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا﴾[6] اين درست است؛ اما حالا به دين کسي بخندد معنايش چيست؟ معناي آن اين است که ظاهرش خنده و نشاط است باطنش سمّ است، اين باطن در قيامت ظهور ميکند. ﴿إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً ٭ إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ﴾، «حارَ» يعني «رَجَعَ»؛ اين حائر حسيني(صلوات الله و سلام الله عليه) ميگويند، براي اينکه آب آمد و دور زد و به خود قبر مطهر کار نداشت ميگويند حائر حسيني، حائر حسيني! منظور از اين گمان در اينجا به معني يقين است، او يقين داشت که حور و رجوعي ندارد و ميپوسد نه از پوست به در بيايد مرگ آخر راه است اين نگاهش اين بود.

بعد ميفرمايد: ﴿بَلي‏ إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصيراً﴾ ذات اقدس الهي به تمام ذرّاتش آگاه بود که او دارد به چه چيزي ميخندد؟ اين خنده از چه نوعي است؟ درون او چيست؟ اگر کسي، يک مال حرامي را بگيرد ميبينيد اوايل سوره مبارکه «نساء» چه ميفرمود؟ ميفرمايد مال حرام براي هميشه حرام است و براي همه حرام است اما يک کسي که هيچ پناهگاهي ندارد مثل يتيم، مال او زود اثر ميگذارد. بعد از اينکه فرمود: ﴿وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ﴾[7] اين دو اصل را که گفت، فرمود مال يتيم خوردن ـ «حوب» يعني گناه ـ گناه بزرگي است، يک. دو: کسي که به ايتام ديگران رحم نکرده و غارتگري کرده است مواظب باشد که بعد از مرگ او براي بچههاي او هم همين خطر پيش ميآيد، بعد از اين دو خطر فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً﴾[8] البته مال يتيم اثرش بيشتر است، «بيت المال» هم همين است اختلاسي هم همين است. فرمود اين کسي که دارد مال حرام ميخورد نه اينکه در قيامت، الآن دارد آتش ميخورد ﴿إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً﴾؛ اما ﴿وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً﴾ ناري هم در قيامت است اما الآن دارد آتش ميخورد؛ منتها قدري عسل روي اين سمّ گذاشتند متوجه نيست، همين! اين کار خداست و در قيامت اين چيزها با هيچ علمي کشف نميشود، تمام آزمايشگاههاي دنيا را بياوريد بگوييد مال يتيم و غير يتيم را آزمايش بکنند فرقي ندارد. چيزهايي است که ذات اقدس الهي فرمود ما ميدانيم اينها نميدانند اينها يک مختصر علم آزمايشگاهي دارند به همين خوشحالاند ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾[9] ما چيزهايي آورديم که در آزمايشگاه شما جا ندارد شما به همين آزمايشگاه خوشحال هستيد. فرمود وقتي انبيا(عليهم السلام) فرمايشي دارند ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾، اينها ميگويند حلال و حرام يعني چه؟ ما آزمايش ميکنيم ميبينيم خبري نيست فرمود آن مطلب را که آزمايشگاه شما نشان نميدهد، شما به همين علم آزمايشگاهي خوشحال هستيد اين جايي را نشان نميدهد؛ اما وحي ميگويد اين حقيقةً نار است، يک شربت شيريني يا عسلي را روي آن گذاشتند همين! ولي وقتي که به هاضمه ميخواهد برسد، فرياد او بلند است که ﴿يَدْعُوا ثُبُوراً﴾ ميگويد مرگ مرگ مرگ! «ثبور» يعني هلاک. اين کار، کار خداست؛ لذا ذات اقدس الهي به پيغمبر فرمود: به مردم بگو خودت هم بدان ما يک حرفهاي تازهاي داريم ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[10] نه «ما لا تعلمون»؛ فرمود ما از غيب حرفهاي تازهاي داريم، حرفهايي داريم که در هيچ جاي عالم نيست، تمام علوم پيشرفت بکند همه انسانها هم در کرات ديگر رفت و آمد داشته باشند ترمينال داشته باشند ﴿وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِله وَ فِي الْأَرْضِ إِله‏﴾[11] اين حرفها آن جاها نيست که حرام آتش است؛ ظاهر آن نان است ميوه است، باطنش شعله است، روي اين شعله مقداري عسل ريختند اين شيرين نشان ميدهد با «إنّما» هم تعبير کرده است ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً﴾ اين حرفها را ما از کجا بفهميم؟ کسي که ـ معاذالله ـ به اين حرفها ميخندد برهان قرآن اين است که اينها به دين ميخندند امروز بايد بگريند؛ کسي که بخواهد تحقيق کند وسيله تحقيق ندارد، ما از چه راه تحقيق بکنيم؟ کدام آزمايشگاه است که اين را نشان ميدهد؟ لذا به پيغمبر فرمود تو هم باهوش هستي هوشي به تو داديم، اما تو هم نميداني تا ما نگوييم ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾،[12] «کان» منفي اين اثر را دارد. يک وقت ميگوييم: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[13] يک استاد ميتواند به ديگري بگويد چيزهايي که نميدانستي را من يادت دادم اين خيلي مهم نيست؛ اما اگر بگويد که تو آن نيستي که زير اين آسمان ياد بگيري، اصلاً هيچ جاي عالم نميتواني ياد بگيري، اين حرف را غير از وحي نميتواند بگويد. فرمود ﴿وَ عَلَّمَكَ﴾ تو اي پيامبر ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ به ما هم فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ شما کجا ميخواهيد اين حرفها را ياد بگيريد؟ هيچ جاي عالم نيست برهان اقامه ميکند نه اينکه بگويد اينها که کافرند در قيامت ميسوزند ميگويد اينهايي که کافر هستند چون خندان هستند امروز آتش را ميبينند و آتش هم از جاي ديگر نيست؛ معلوم ميشود که اين نشاط «ظاهره ضحک و باطنه بکاء»، باطن را در قيامت در ميآورند. اين هم که يک عده به صورت حيوان محشور ميشوند اين هم همين است، اين هم از دقايق کار قرآن کريم است که اين شخص به نام ترامپ ظاهرش انسان است باطنش را شما هر آزمايشگاهي برويد ميگويد اين انسان است.

يک بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است که همه بيانات نوراني است در نهج است که «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»،[14] «لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ‏»[15] همه اين بيانات نوراني است؛ سنگ را از هر جا آمد برگردان، امروز اگر ديديد و شنيديد موشکي زدند اين سنگي بود که عزيزان ما برگرداندند. ذات اقدس الهي به برکت قرآن و عترت به فرد فرد شما و همه عزيزان ايران اسلامي را خير دنيا و آخرت بدهد و اين عزيزان هم کاري کردند که نيروي انساني کشته نشود همان تجهيزاتشان باشد. اين بيان نوراني حضرت امير است که فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ» کسي به شما سنگ زد شما هم برگردان و بزن! همين جا بنشيني تا سنگ بخوري؟ اگر اين حرفهاي از جاي ديگر بود ميگفتيم بوي سياست عادي ميدهد، اين حرفها بوي ديانت است، ديانت ما عين سياست ماست به تعبير مدرّس(رضوان الله تعالي عليه). اين بيان صريح حضرت است در نهج البلاغه فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»، «لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ‏». اين برهان قرآن کريم است فرمود کسي که باطن او حيوان است شما تمام آزمايشگاههاي دنيا را بگرديد عکسبرداري بکنيد ميگويد اين آقا انسان است، اما کسي که بگويد: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ﴾[16] اين وحي الهي است، اينکه نميخواهد مسخره کند يا هجو کند. يک وقت شاعري اديبي کسي را ميگويد اين حيوان است شعري ميگويد درباره او، اين در حقيقت يک طعن ادبي است اين درست است؛ اما ذات اقدس الهي که فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ﴾ يعني حقيقةً حيوان هستند اينکه نميخواهد ـ معاذالله ـ شاعرانه حرف بزند.

اين بيان نوراني امام سجاد،[17] يک؛ امام باقر(سلام الله عليهما)،[18] دو؛ هر دو در صحنه عرفات اين کار را کردند يا نکردند؟! جريان «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ‏ وَ أَقَلَّ الْحَجِيج» هر دو در سرزمين عرفات به شاگردانشان به بعضي از خواص اصحابشان نشان دادند يا ندادند؟! اين در هيچ جا پيدا نميشود اين در آزمايشگاهها و در عکسبرداريها در هيچ جاي عالم نيست. اين است که خدا ميفرمايد ما حرفهاي تازه داريم عمل اين چنين است خود شخص اين چنين است عقيده اين چنين است رفتار اين چنين است؛ لذا ﴿كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾ آن «کَدح» را در مشهد خدا. بيان قرآن اين نيست کسي که کافر است جهنم ميرود، آن تعبيرات سرجايش محفوظ است؛ ميفرمايد چرا آتش ميخورد؟ چرا آتش ميبيند؟ براي اينکه در دنيا ميخنديد خنده دنيا و نشاط دنيا و سرور دنيا چه کار به شعله قيامت دارد؟ ميخواهد بفرمايد اين ظاهرش سرور است باطنش سمّ است، به همان دليلي که در اول سوره مبارکه «نساء» دارد که اينها دارند آتش ميخورند ولي متوجه نيستند؛ يعني اين ظاهرش اختلاس و نجومي و مانند آن است باطنش شعله است ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً﴾ نه اينکه در قيامت آتش ميخورد، آنکه جمله بعد است، جمله بعد ﴿وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً﴾ مربوط به قيامت است؛ اما الآن نميفهمد. اين حرفها حرفهايي است که فقط ايمان به غيب ميخواهد.

پرسش: ...

پاسخ: بله وجود مبارک حضرت طوري بود که کسي حرف ميزد ميفهميد که منافق است يا مؤمن؛ اين را شما با چه چيزي ميفهميد؟ الآن کسي که پشت اين ديوار باشد حرف بزند ما ميفهميم زن است يا مرد است، بچه است يا بزرگ است، اينها را کاملاً ميفهميم که امر حسي است؛ اما مؤمن است يا کافر است را از کجا بفهميم، راست ميگويد يا دروغ ميگويد را از کجا بفهميم؟ فرمود آن علمي که ما بخواهيم به تو بدهيم همان طوري که در لحن قول، ميفهمي که اين زن است يا مرد است ولو پشت پرده باشد نامه بنويسد، در حضور شما هم نباشد، ميفهمد که منافق است يا مؤمن، اين را از کجا میفهمد؟ اين علمي نيست که در آزمايشگاهها مشخص بشود اين طور است.

عمده برهان مسئله است؛ غرض اين است که در آنجا ميفرمايد او فقط دارد آتش ميخورد آتش قيامت هم سرجايش محفوظ است. اگر اين جمله ﴿وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً﴾ نبود ممکن بود بعضيها توجيه بکنند که مال حرام در دنيا باعث ميشود که در قيامت گرفتار آتش ميشود، اما مرزها را جدا کرده فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً﴾ اين جداست، اين اولي جز از راه وحي کسي نميتواند بفهمد. يک وقت کسي آمده به محضر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کرد که فلان کس مُرد، ما به شما تبريک بگوييم يا تهنيت بگوييم، مثلاً مدتي زحمت کشيد؟ فرمود به من تسليت بگوييد تبريک نگوييد، چرا؟ براي اينکه وقتي که غنايم خيبر را ميآوردند دست او آلوده شد مقداري از مال غنايم خيبر را گرفت «إِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِي أَخَذَهَا يَوْمَ خَيْبَرَ مِنَ الْغَنَائِمِ لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَيْهِ نَارًا»[19] الآن در قبر است کنار قبر او هم شعله است براي اينکه اين را از غنيمت گرفته است؛ حالا حضرت اينجا در مسجد نشسته آنها هم در قبرستان دفن کردند فرمود اين مالي را که ايشان از «بيت المال» گرفته الآن کنار قبر او آتش است. «إِنَّ الشَّمْلَةَ» يعني پارچه «إِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِي أَخَذَهَا يَوْمَ خَيْبَرَ مِنَ الْغَنَائِمِ لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَيْهِ نَارًا» اين را از کجا ميگويد؟! اينها چيزهايي است که فرمود مشرق برويد مغرب برويد اينها از جاي ديگر نميآيد فقط از اخبار است. ذات اقدس الهي است که باطن را در قيامت علني نشان ميدهد، در آن وقت آدم هيچ راهي براي تکذيب آن ندارد. الآن آقايي که از تمام ريشههايش مالي را فراهم کرده، آن مال را مخلوط کرده خورده، اين را که نميتواند انکار کند چون هيچ راهي براي اين کار نيست بخواهد انکار کند دستش شهادت ميدهد دهنش شهادت ميدهد دستگاه گوارش او شهادت ميدهد کجا ميتواند انکار بکند؟ راهي نيست براي انکار کردن.

نکته اساسي قرآن اين است که اينها را عطف نکرده است نگفت کسي که گناه کرده در قيامت کيفر ميبيند فرمود چون ميخنديد الآن شعله در کنار اوست، ﴿إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ مثل اينکه يک پزشک بگويد، اين آقا الآن دستگاه گوارش او درد دارد چرا؟ براي اينکه ناپرهيزي کرده است اين برهان دارد.

پرسش: اگر کفاری باشند که اهل خنده نباشند تمسخر کنند.

پاسخ: نشاط، اين نشاطي که دارد سخن از ضحک نيست خيلي مسرور است که وضع مالياش خوب است از اين راه درآورده. حالا کفار مستضعف که دسترسي به دين ندارند، آنها را ذات اقدس الهي مستثنا کرده است. بحثهاي صبح ما هم همين طور بود! الآن مثلاً در بعضي از روستاهاي اطراف چين، خدا حفظ کند بعضي از دوستان ما را که اوايل انقلاب پيام امام(رضوان الله تعالي عليه) را به آن قسمتها بردند، آنها همين که شنيدند کسي از طرف امام آمده يک روستاي دورافتاده چين بود، تمام زن و بچه از آن خانههايشان آمدند به استقبال فقط ميگفتند «لا اله الا الله، لا اله الا الله»! هيچ يعني هيچ! ـ به نحو سالبه کليه ـ از اسلام هيچ خبري نداشتند فقط «لا اله الا الله» اصلاً نماز را نميدانستند چيست؛ چون ساليان متمادي بود آبا و اجدادشان را که با کمونيستي از بين بردند اينها که اصلاً دين را نشنيدند هيچ! فقط «لا اله الا الله» را به ارث بردند اينها کافرند، اين کفار مستضعف را که ذات اقدس الهي نميسوزاند؛ حالا يا اعراف است يا جاي ديگر است. الآن بخشهايي از شوروي سابق هم همين طور است اين روستاهاي دورافتاده که وسايل اخبار جمعي و اينها که در اختيارشان نيست و هيچ چيزی هم نشنيدند پيغمبر را نشنيدند علي بن ابيطالب و اهل بيت(عليهم السلام) را نشنيدند، اينها مستضعفی هستند که مستثنا میباشند.

اما کسي که نه، همين کارهاي وليد و مغيره و مانند آنها، در صدر اسلام کارهايشان همين بود. در سوره مبارکه «مطفّفين» که فرمود آنها مؤمنين را که ميديدند مسخره ميکردند ميخنديدند پيغمبر را که ميديدند ـ معاذالله ـ مسخره ميکردند ميخنديدند اينها ظاهرش سرور است باطنش اشک و قيامت اين باطن را در ميآورند حالا چه مال حرام باشد چه حيله باشد چه مکر باشد هر چه «أو ما شئت فسمّه»؛ اگر چيزي ظاهرش مطابق با واقع نبود آن واقع را ذات اقدس الهي در ميآورد و به آدم نشان ميدهد ميگويد اين است. عمده آن استدلالهاي قرآن کريم است اگر قرآن کريم بفرمايد کساني که در دنيا از راه حرام مسرور هستند در قيامت جهنم ميبينند؛ اين راه استدلال ما نداريم که بگوييم اين باطن آن است يا نه! اما وقتي استدلال ميکند ميفرمايد چون مسرور هستند ﴿وَ يَصْلي‏ سَعيراً﴾؛ يا در سوره «نساء» ميفرمايد اينکه دارد مال يتيم ميخورد دارد آتش ميخورد، نه اينکه در قيامت آتش بشود چون اين را با جمله بعد ذکر کرده است که ﴿وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً﴾ اين معلوم ميشود که «ظاهره خُبز و باطنه سمّ»، اين هم همين طور است. فرمود: ﴿إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً ٭ إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ﴾ ـ معاذالله ـ فکر ميکرد که قيامتي نيست ﴿بَلي‏﴾ قيامتي هست ﴿إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصيراً﴾. آن وقت «لقاء الله» اين چيزها را به همراه دارد و «ثبور» هم به معني هلاکت است اين برهان تنها در اين سوره نيست، در سوره مبارکه «مطفّفين» هم بود که ﴿إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ ٭ وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ ٭ وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلي‏ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهينَ﴾ اينها وقتي ميرفتند به خانه يا مرکز کارشان، ميخندند که ما مسخره کرديم چه کسي را مسخره ميکردند؟ اين قهقهه ظاهرش نشاط است باطنش شعله است. استدلال قرآن را ببينيد دليل ميآورد ميگويد اينها وقتي به خانههايشان ميرفتند ميخنديدند چون ميخنديدند حالا بايد شعله ببينند.

تعبيرات ديگري هم در سوره مبارکه «فرقان» هم مشابه اين تعبير آمده که اينها در دنيا که بودند مثلاً انبيا و اولياي الهي را مسخره ميکردند و در قيامت به همان وضع ديگران مبتلا ميشوند و در سوره «فرقان» دارد: ﴿وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلي‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً ٭ يا وَيْلَتي‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً ٭ لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني‏﴾.[20] «ثبوراً» را هم که در اين آيه است، در سوره مبارکه «فرقان» به اين صورت آمده در آيه سيزده و چهارده: ﴿وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً ٭ لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثيراً﴾ براي اينکه شما آنجا ميخنديد؛ يعني اين نشاط، نشاط کاذب است و آن درد، درد صادق يک انسان مَست ظاهراً عربدهاي ميکشد ظاهرش عربده است باطنش فرياد، براي اينکه وقتي به حالت عادي برگشت درد آن شروع ميشود اين است، اين طور نيست که يک چيز بيگانهاي باشد.

بنابراين اين استدلالهاي سوره مبارکه «انشقاق» شبيه استدلالهاي سوره مبارکه «مطفّفين» است. اميدواريم ذات اقدس الهي اين نظام را اين مردم را و شما را مشمول دعاي ويژه وليّ عصر قرار بدهد.

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. سوره انبياء، آيه104.

[2]. سوره واقعه، آيات49 و50.

[3]. سوره مطففين، آيه29.

[4]. سوره جن، آيه15.

[5]. سوره روم، آيه4.

[6]. سوره يونس، آيه58.

[7]. سوره نساء، آيه9.

[8]. سوره نساء، آيه10.

[9]. سوره غافر، آيه83.

[10]. سوره بقره، آيه151.

[11]. سوره زخرف، آيه84.

[12]. سوره نساء، آيه113.

[13]. سوره علق، آيه5.

[14]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت314.

[15]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), خطبه29.

[16]. سوره فرقان، آيه44.

[17]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري(عَلَيْهِ السَّلَام)، ص606 و 607؛ «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام وَ هُوَ وَاقِفٌ بِعَرَفَاتٍ لِلزُّهْرِيِّ كَمْ تُقَدِّرُ هَاهُنَا مِنَ النَّاسِ قَالَ أُقَدِّرُ أَرْبَعَةَ آلَافِ أَلْفٍ وَ خَمْسَمِائَةِ أَلْفٍ كُلُّهُمْ حُجَّاجٌ قَصَدُوا اللَّهَ بِآمَالِهِمْ وَ يَدْعُونَهُ بِضَجِيجِ أَصْوَاتِهِمْ فَقَالَ لَهُ يَا زُهْرِيُ‏ مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ‏ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ فَقَالَ الزُّهْرِيُّ كُلُّهُمْ حُجَّاجٌ أَ فَهُمْ قَلِيلٌ‏ فَقَالَ لَهُ يَا زُهْرِيُّ أَدْنِ لِي وَجْهَكَ فَأَدْنَاهُ إِلَيْهِ فَمَسَحَ بِيَدِهِ وَجْهَهُ ثُمَّ قَالَ انْظُرْ [فَنَظَرَ] إِلَي النَّاسِ قَالَ الزُّهْرِيُّ فَرَأَيْتُ أُولَئِكَ الْخَلْقَ كُلَّهُمْ قِرَدَةً لَا أَرَي فِيهِمْ إِنْسَاناً إِلَّا فِي كُلِّ عَشَرَةِ آلَافٍ وَاحِداً مِنَ النَّاسِ...».

[18]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص184؛ «قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لِلْبَاقِرِ(عَلَيْهِ السَّلَام) مَا أَكْثَرَ الْحَجِيجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِيجِ‏ فَقَالَ بَلْ مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِيَاناً فَمَسَحَ عَلَي عَيْنَيْهِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِيراً فَقَالَ انْظُرْ يَا أَبَا بَصِيرٍ إِلَی الْحَجِيجِ قَالَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَكْثَرُ النَّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ وَ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ كَالْكَوْكَبِ اللَّامِعِ فِي الظَّلْمَاءِ...».

[19]. الجامع لأحکام القرآن، ج4، ص258؛ الصحيح البخاري، ص2466.

[20]. سوره فرقان، آيات27ـ 29.