تفسیر سوره‌ی انشقاق - جلسه ۲

مجموعه تفسیر سوره‌ی انشقاق از آیت الله جوادی آملی

سه شنبه، 17 دی 1398

32 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2) وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3) وَ أَلْقَتْ ما فيها وَ تَخَلَّتْ (4) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5) يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ (6) فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ (7) فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً (8) وَ يَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9) وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10) فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً (11)وَ يَصْلی سَعيراً (12) إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13) إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ (14) بَلی‏ إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصيراً (15)﴾.

سوره مبارکه «انشقاق» همان طور که ملاحظه فرموديد صدر آن دو احتمال دارد: يکي اينکه اين ﴿إِذَا﴾ ظرف باشد منصوب باشد به «أُذکُر»؛ يعني به آن صحنه و به ياد آن روز باش. يکي اينکه شرط باشد و جزاي آن ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ﴾ باشد ولي در هر دو حال درباره آسمان و زمين ﴿حُقَّتْ﴾ را ذکر فرمود؛ يعني هم حقيق آسمان اين است که مطيع باشد و حقيق زمين هم اين است که مطيع باشد زيرا حداقل در پنج بخش از قرآن کريم اينها را به عنوان تسبيح کننده، تحميد کننده، سجده کننده، منقاد بودن و مطيع بودن معرفي کرد فرمود اينها دائماً در تسبيح‌اند. آيات تسبيح کم نيست، اين مسبّحات گاهي با فعل مضارع است گاهي با فعل ماضي است گاهي با مصدر است گاهي با امر است گاهي ﴿سَبَّحَ‏﴾ است گاهي ﴿يُسَبِّحُ﴾[1] است گاهي ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي﴾[2] است گاهي ﴿سَبِّحِ‏﴾[3] است امر است، سراسر جهان را مي‌فرمايد که ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[4] پس تسبيح يک بخش از آيات قرآن کريم است که مربوط به همه موجودات است ﴿يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾.

تحميد هم با تسبيح همراه است چون در سوره «اسراء» فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ حالا اين «باء» يا باي ملابسه است يا باي مصاحبه است، تسبيح هر چيزي با تحميد او همراه است «لوجهين» که در سوره مبارکه «اسراء» گذشت هم مسبّح‌اند هم حامد و اين تسبيح آنها آميخته با تحميد است «لبرهان» که بحث آن در سوره مبارکه «اسراء» گذشت. تسبيح است اسلام و انقياد است که ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾.[5] بخش چهارم بخش اطاعت و تسبيح است تحميد است اسلام است سجده است. بخش پنجم که بخش نهايي اين قسمت است و برهان مسئله است، اين است که خدا مي‌فرمايد من به آسمان و زمين گفتم بياييد؛ گاهي به موسي و هارون(سلام الله عليهما) مي‌فرمايد برويد ﴿اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾[6] برويد گاهي به آسمان و زمين مي‌فرمايد بياييد ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا﴾ بياييد ﴿طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾. مستحضريد اينجا ضمير ﴿قالَتا﴾ تثنيه است، ﴿قالَتا أَتَيْنا طائِعين﴾[7] اينجا جمع است يعني چه؟ يعني تنها ما آسمان و زمين اطاعت کننده نيستيم آنچه در جهان است تابع تو است ما به همراه اين قافله آمديم نه تنها. شما دستور داديد که ما بياييم مي‌گوييم چشم! ولي ما به همراه همه موجودات در اطاعت شما هستيم. ﴿قالَتا﴾ اين تثنيه است ﴿أَتَيْنا﴾، نگفتند «طائعَين» گفتند ﴿طائِعِين﴾، يعني آسمان، زمين، «ما بينهما»، «ما فيهما»، جن، انس، همه در اطاعت حق هستند. اگر اين است ﴿وَ حُقَّتْ﴾. اگر ذات اقدس الهي دستور داد که شکاف‌ بردار بايد بگويد چشم! دستور داد گسترش پيدا کن تا همه جمع شوند، بگويد چشم! يک «مدّ الارض» است در آغاز که ﴿مَدَّ الأرْضَ﴾ زمين را پهن کرد تا در آن اشياي عالَم ارضي را بيافريند، اين ﴿مَدَّ الأرْضَ﴾[8] است «حدوثاً».

يک «مدّ الارض» است در مسئله قيامت که اين زمين را تغيير مي‌دهد دوباره سفره زمين را پهن مي‌کند؛ البته به سبکي که ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[9] لکن حقيقت زمين همان زميني است که در قيامت خواهد آمد براي اينکه اين بايد شهادت بدهد بايد شکايت بکند و کاملاً در قيامت مسجد شهادت مي‌دهد که فلان همسايه مي‌آمد، شکايت مي‌کند که فلان همسايه نمي‌آمد، اينها مي‌فهمند؛ امروز با خدا که سخن مي‌گويند حرف خدا را مي‌شنوند معلوم مي‌شود که مي‌فهمند. اگر نفهمند که کدام يک از همسايه‌ها آمده و کدام يک از همسايه‌ها نيامده اين همه رواياتي که دارد مسجد شکايت مي‌کند[10] يا مسجد شهادت مي‌دهد که در فلان مسجد همسايه‌اي مي‌آمد، در فلان مسجد همسايه‌اي نمي‌آمد يعني چه؟ يکي دو تا روايت نيست حالا ممکن است انسان بگويد که خبر واحد در اين مسائل اعتقادي و اينها چندان مهم نيست! بله، خبر واحد در مسائل اعتقادي مثل خبر احکام فقهي نيست، اما يکي و دو تا نيست، مستفيض نيست، ده‌ها خبر است که مسجد شهادت مي‌دهد، زمين شهادت مي‌دهد، صحنه شهادت مي‌دهد اينها هست. اينها که با خداي خودشان سخن مي‌گويند و عرض مي‌کنند ما مطيعاً آمديم اينجا که مي‌فرمايد ﴿وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ﴾ يعني شنيد فرمان الهي را با أذُن خودش و حقيق است که اطاعت کند و بشنود در اين صحنه.

اما اين مسئله «کَدح» يعني تلاش و کوششي که انسان دارد به وسيله حرکت جوهري او، اينها کاري ندارد آن يک حساب ديگر است. در جريان ملاقات پروردگار، هر کسي خدا را ملاقات مي‌کند منتها، خدا چون ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ﴾[11] است، يک؛ ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ است، دو؛ آنکه ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[12] است، خدا را ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ ملاقات مي‌کند آنکه افراد عادي‌اند خدا را طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) که در صحيفه دارد: «الدَّانِي فِي عُلُوِّهِ وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّه‏»[13] ملاقات مي‌کند. اين همان معناي ﴿رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ﴾ قرآن کريم است آن وقت اين چنين نيست که اگر کسي به لقاي الهي برود با ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ کاري داشته باشد تا اين شخص چه کسي باشد! چون هر جا به هر حالتي باشد ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾.[14] خدا را که ملاقات بکند اگر جزء ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ بود خدا را به عنوان ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ ملاقات مي‌کند، اگر جزء افراد متوسط بود نظير ابرار که ﴿إِنَّ كِتَابَ الأبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ﴾ خدا را در حدّ خودش ملاقات مي‌کند بر رحيم ملاقات مي‌کند و اگر جزء افراد عادي بود خدا را در مرحله نازله ملاقات مي‌کند. معناي «لقاء الله» اين نيست که همه افراد به آن مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ مي‌رسند پس اين کاري به حرکت جوهري ندارد، يک و معناي ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ را به همراه ندارد، دو؛ هر کسي مهمان سفره خودش است.

حالا در جريان «تطاير کتب» بحثي است که در آيات مربوط به خودش گذشت. اين نامه‌هاي اعمال چيست که پخش مي‌کنند پرت مي‌کنند تطاير کتب مي‌کنند از قفس درون اين کتاب در مي‌آيد ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً﴾[15] بعد مي‌گويند: ﴿طائِرُكُمْ مَعَكُم‏﴾[16] اين چيست؟ بخشي در سوره مبارکه «يس» گذشت بخشي در آن سوره‌هايي که ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً﴾. اما در مسئله دريافت کتاب، آيات سه طايفه است: يک طايفه نامه اعمالشان را به دست راست مي‌گيرند، يک عده به دست چپ، يک عده پشت سر «مِن وَراءَ ظَهْر» مي‌گيرند. اينها که ﴿وَراءَ ظُهُورِهِم‏﴾[17] ـ معاذالله ـ نامه اعلمالشان را از پشت سر مي‌گيرند حالا دستشان چگونه پشت سر مي‌رود؟ با اينکه اينها بسته‌اند. يک عده هستند که در دنيا سوء اعمال خودشان، غُل و زنجير شد که سرِ اينها را به بالا بست؛ اينها کساني‌اند که نه گذشته را مي‌بينند نه آينده را تا عبرت بگيرند يا تصميم بگيرند. اينکه در سوره مبارکه «يس» فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ﴾؛[18] ﴿إِنَّا جَعَلْنا في‏ أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ﴾،[19] «مُقمَح»؛ يعني سر به هوا. اگر کسي گردنش تا به آن حنجره با آهن بسته باشد او سر به هوا است، جلويش را بخواهد ببيند ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا﴾، پشت سر را بخواهد ببيند ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا﴾؛ اين شخص نه از آينده باخبر است نه از گذشته عبرت مي‌گيرد، اين که جايي را نمي‌بيند اين فقط خودش را مي‌بيند. اين ترسيم خيلي اديبانه و ظريفانه سوره مبارکه «يس» است. کساني که مي‌بينيد آنچه در پيش دارند هيچ درباره آن نگران نيستند آنچه پشت سر گذاشتند هيچ نگاه نمي‌کنند فقط مرد روز هستند همين! ﴿يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ﴾[20] همين! بعد چه مي‌شود؟ کارهاي قبلي چه کرده و چه مي‌شود؟ هيچ چيزي نيست! اين شخص را يک مثلثي ترسيم کرده گفت جلويش بسته است ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا﴾ پشت سرش بسته است ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ﴾ گردن او هم که تا بالا آهني است او کجا را نگاه مي‌کند؟ اين کسي که هيچ چيزي را نگاه نمي‌کند فقط حرام را نگاه مي‌کند و شکم را نگاه مي‌کند اين کجا را نگاه مي‌کند؟ نه آينده را نگاه مي‌کند بعد چه مي‌شود؟ نه گذشته‌اي که کارهاي خلاف کرده نگاه مي‌کند که آنها را بايد چه جور جبران بکند؟ هيچ! يک ترسيم اديبانه‌اي کرده که جلويش سدّ است پشت سرش سدّ است، بخواهد جلوي پاي خودش را نگاه کند اين را هم نمي‌تواند. کسي که جلويش سدّ است پشت سرش سدّ است فقط مي‌تواند جلوي پاي خودش را نگاه کند فرمود اين را هم نمي‌تواند نگاه کند؛ اينکه نمي‌تواند سر خَم کند ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا﴾؛ آن وقت ﴿إِنَّا جَعَلْنا في‏ أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً﴾ او کجا را مي‌بيند؟ اين است که هيچ چيزي در آن اثر نمي‌کند چه بگويي بانک ربوي است چه بگويي اين کار ترور است چه بگويي اين وحشي‌گري است؛ اين ترامپ الآن اين طوري است، او نه جلو را مي‌بيند نه پشت سر را مي‌بيند نه پيش پاي خودش را مي‌بيند؛ اين خيلي تعبير ظريف و اديبانه سوره مبارکه «يس» است که حالِ بعضي‌ها را خوب ترسيم مي‌کند.

اما از آن طرف که عده‌اي ﴿كَدْحاً فَمُلاقيهِ﴾، مي‌دانيد خيلي‌ها شربت شهادت مي‌نوشند، شهدا مستقيماً وارد برزخ مي‌شوند و زنده وارد برزخ مي‌شوند و باخبر هستند که چه کسي به تشييع آنها رفته و چه کسي به تشييع آنها نرفته، چه کسي راهي راه آنهاست و چه کسي راهي راه آنها نيست، آنهايي که در خانه‌ها بودند که شهدا با آنها کاري ندارند، فقط با ﴿بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[21] کار دارند. مستحضريد اين ﴿بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ که در سوره «آل عمران» است؛ يعني کساني که راهي راه شهادت‌اند، شهدا با اينها کار دارند و دعا مي‌کنند و مستقيماً ذات اقدس الهي را مسئول قرار مي‌دهند که به ياد اينها باشد؛ فرمود: ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾؛ اين ﴿بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است؛ چون انسان سه قسم است: يک قسمت اصلاً حرکت کردند به مقصد رسيدند میشود شهيد سليماني و امثال سليماني(رضوان الله عليهم)؛ يک عده حرکت کردند هنوز به مقصد نرسيدند، يک عده اصلاً حرکت نکردند بي‌تفاوت‌اند. آنهايي که بي‌تفاوت‌اند به آنها نمي‌گويند ﴿لَمْ يَلْحَقُوا﴾. الآن مثلاً کسي قصد زيارت حرم مطهر حضرت معصومه را دارد يک عده از تهران مي‌آيند زيارت مي‌کنند و اينها کساني هستند که به زيارت رسيدند. يک عده حرکت کردند به قصد زيارت ولي در راه هستند هنوز نرسيدند اينها را مي‌گويند ﴿لَمْ يَلْحَقُوا﴾ اين عدم ملکه است؛ يک عده هنوز در خانه‌هايشان خوابيده‌اند حرکت نکردند آنها که حرکت نکردند که نمي‌گويند هنوز نرسيد! آنهايي که حرکت نکردند هنوز در خانه‌ها خوابيده‌اند، نمي‌گويند ﴿لَمْ يَلْحَقُوا﴾؛ اين ﴿لَمْ يَلْحَقُوا﴾ عدم ملکه است، يعني راه افتادند ولي هنوز نرسيدند، شهدا با اينها کار دارند ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾؛ يعني اينها که راهي راه آنها هستند، راه آنها، دستور آنها، هدف آنها، ولي هنوز به مقصد نرسيدند، در راه هستند ـ إن‌شاءالله ـ به مقصد مي‌رسند، شهدا با اينها کار دارند و مرتّب از خدا سؤال مي‌کنند که اينها کجا هستند چقدر ماندند؟ چه چيزي بايد به آنها برسانيم؟ استخبار نمي‌کنند «يستخبرون» نيست، ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾ است؛ يعني خدايا مژده بده! اينها راهي ما هستند مژده بده، کمک به آنها برسان، کجا هستند، تأييدشان کن، چقدر مانده به ما برسند؟ ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ که اين عدم ملکه است، آنها که راهي راه هستند.

اما اگر کسي هيچ خبري نباشد همين جا پارک کرده و در خانه خودش است او که کاري ندارد او ﴿بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا﴾ که نيست او کجا را مي‌خواهد ببيند؟ شما هر چه برای آنها نامه بنويسيد روضه‌خواني و ايام اربعين داشته باشد هيچ اثر نمي‌کند اين چگونه است؟ اين را شما بخواهيد ترسيم بکنيد بهتر از آنچه ذات اقدس الهي در سوره مبارکه «يس» ترسيم کرده ممکن نيست. فرمود اينها نه آينده را مي‌بينند، نه گذشته تلخي که پشت سر گذاشتند در صدد جبران آن هستند، نه پيش پاي خودشان را مي‌بينند. ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا﴾ اين سدّ را ما نساختيم؛ همان طوري که ﴿رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم﴾ زنگارها دل را سياه مي‌کند همان زنگارها سد مي‌شود جلو که نمي‌دانند کجا مي‌خواهند بروند! کارهايي هم که کردند اصلاً به يادشان نيست اين خلاف‌هايي که کردند اختلاس‌هايي که کردند نجومي‌هايي که کردند، کشور را به اين صورت درآوردند.

خدا اين شهدا را غريق رحمت کند! اين کشور را جمع کردند، خيلي سخت بود. شما آن جريان را ديديد در مدت کوتاهي يک عده آمدند آشوب کردند خيلي‌ها را به زحمت انداختند اما اين شهدا جمع کردند، خيلي کار کردند حشرشان با شهداي کربلا! همه شهدا محبوب الهي هستند اما بعضي‌ها يک فرصت‌هايي پيدا مي‌کنند، کشوري که خيلي‌ها را نگران کرده، شيعه‌اند، شيعه کثير کرده پراکنده کرده مخالفت کرده، يک عده را به زندان انداخته؛ اينها اين کشور و اين مملکت را جمع کردند. اين نظام چقدر قدرت دارد اين قرآن و عترت چقدر قدرت دارند که اينها شاگردان آن هستند؛ پس اين مکتب اين قدرت را دارد که اين گونه بپروراند. شما وقتي به باغي وارد مي‌شويد مي‌بينيد درختي خيلي سرسبز، خوب، ميوه‌هاي فراوان دارد مي‌فهميد که اينجا زمينه‌اش آماده است. اين شهداي ما، عزيز سليماني‌ها را اين مکتب پروراند اين را همين قرآن و عترت پروراند جاي ديگری که درس نخواندند؛ يا قرآن بود يا حديث بود يا مشهد بود يا قم بود همين بود يا نماز جماعت بود يا نماز جمعه بود، جاي ديگر که نرفته بود اين عظمت را ياد بگيرد پس اين ظرفيت است منتها ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ﴾[22] بعضي فضلي نصيبشان مي‌شود در حالي که کشور داشت ارباً اربا مي‌شد اينها را جمع کردند و بيگانه را هم نااميد کردند که ذات اقدس الهي اينها را «خسر الدنيا و الآخرة» بکند.

غرض اين است که همه خدا را ملاقات مي‌کنند اما هر کسي به اندازه سعي خودش. اين طور نيست که اگر گفته شما به «لقاء الله» مي‌رويد يعني به ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾، او ﴿رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ﴾ است هر کسي به اندازه سعي و عمل خودش ذات اقدس الهي را ملاقات مي‌کند. در اين بخش‌ها فرمود يک عده که نامه عملشان به دست راستشان آمده يک حساب آساني دارند که در آن روايتي که خوانديم که حضرت فرمود: «وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ» اين پنجاه هزار سال براي آن عده به اندازه «صَلَاةٍ مَكْتُوبَة»[23] است اينها ﴿يَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ وارد بهشت مي‌شوند اهل آنها در بهشت‌اند اين غير از ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ است آنها مسرور هستند بانشاط هستند بهشتي‌ها ﴿مُتَّكِئينَ عَلي‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَة﴾[24] بر تخت‌ها نشسته‌ا‌ند روبهروي هم‌اند بانشاط هم هستند، اين خاصيت بهشت است. اما کساني که ﴿أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ﴾ او تقاضاي مرگ مي‌کند منتها برخي‌ها از بس لجوج‌اند وقتي به جهنم رفتند مي‌گويند ﴿يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ﴾[25] آنجا هم حاضر نيستند نام مبارک الله را ببرند؛ به مالک مي‌گويند به خدايت بگو جان ما را بگيرد! خودشان از خدا تقاضاي مرگ نمي‌کنند از بس عنود و جهود و لجوج‌اند آنجا هم نام مبارک الله را نمي‌برند. به مسئول جهنم(سلام الله عليه) که فرشته معصوم است است که ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[26] اين وصف فرشته‌هايي است که مسئول جهنم‌اند که مبادا به کسي يک ذرّه آتش بيشتري برسد. درباره فرشته‌هاي مسئول بهشت چنين تعبيري نيست آنجا چون روشن است؛ اما درباره فرشته‌هايي که مسئول جهنم‌اند اين آيه آمد که اينها کساني هستند که هيچ عصيان نمي‌کنند رجالي هستند که اهل عصمت هستند مواظب هستند که ذره‌اي کسي بيجا و زائد بر اندازه نسوزد، اينها هستند اينها مربوط به اينهاست.

به اينها مي‌گويند ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ﴾ از خدای خود بخواه که جان ما را بگيرد! از بس لجوج‌اند آنجا حاضر نيستند که باز نام ذات اقدس الهي را ببرند. «ثبور» يعني هلاکت، آن روز اين گونه هستند امروز از همه جا بي‌خبر هستند آن روز درخواست مرگ مي‌کنند.

پرسش: فطرت آنها چگونه است؟

پاسخ: فطرتشان از بس ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ اين بيچاره را دفن کردند؛ قبلاً ﴿دَسَّاهَا﴾ معنا شد که سه تا «سين» دارد، «سين» سوم، تبديل به «ياء» شد و «ياء» تبديل به «الف» شد، اينها دسيسه کردند هر کسي که دسيسه مي‌کند اول دارد فطرت خودش را دفن مي‌کند. فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها﴾ که گذشت. اما ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ اين ﴿دَسَّاهَا﴾ اصلش «دسّسها» بود يعني اين فطرت را با اغراض و غرائز دفن کرد حالا صدايش را نمي‌شنود. اين مدسوس است؛ دسيسه کردن يعني همين! ﴿أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[27] يعني اين خاک‌ها را کنار مي‌بردند اين دختر بچه را در زير خاک دفن مي‌کردند. هر کسي فتنه‌اي داشته باشد اغراض و غرائز را روي آن فتنه بگذارد و اعلام نکند اين مي‌شود دسيسه. اگر خيلي اين کار فتنه‌انگيزتر بود شديد بود مبالغه بود از «دسّ» به «دسّس» تعبير مي‌شود باب تفعيل است. ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ اين فطرت بيچاره کجا گوش بدهد؟ دفن کرده است.

پرسش: ...

پاسخ: آن را وجود مبارک امام صادق معنا کرده است طبق نقلي که مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در کتاب شريف توحيد از حضرت سؤال کردند که «السعيد» يک ضلع آن در روايت آمده «الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ» فرمود: «الشَّقِيُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِيَاء»[28] ذات اقدس الهي مي‌داند که اين اگر به دنيا بيايد اين کار فاسد مي‌کند براي اينکه به سوء اختيار خودش رفقاي بد نصايح بد اينها را گوش مي‌دهد و بيراهه مي‌رود. گاهي مي‌بينيد دو تا برادر هستند از يک خانواده يکي مؤمن در مي‌آيد يکي کافر در مي‌آيد، نه اينکه ذات اقدس الهي کسي را ـ معاذالله ـ بيراهه خلق کرده باشد، همه را براساس فطرت خلق کرده است. خداي سبحان يک علم ميزباني به ما داد يک علم مهماني هم فرمود خودتان دعوت کنيد برويد در حوزه و دانشگاه آنجا هم وسايلش را ما فراهم مي‌کنيم برويد ياد بگيريد اما چيزي ياد بگيريد که با صاحبخانه بسازد، ما يک لوح نانوشته به شما نداديم، اين لوح را پر از آنچه سعادت شماست تعبيه کرديم در اختيار شما گذاشتيم، با الهام. فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[29] با سه تا ضمير مؤنث که هر سه به همين نفس برمي‌گردد؛ نفرمود ما يک نصايح کلي به شما کرديم، به شما گفتيم اگر کسي اين کار را بکند اين مي‌شود، اگر کسي آن کار را بکند، اينها کلي‌گويي است که سخنران‌ها در مساجد مي‌گويند در مقالات مي‌نويسند آنها هم خوب است؛ اما فرمود ما اين چيزها را به بشر نگفتيم ما آنچه مربوط به زيد است و خصوص زيد است گفتيم چه چيزي براي تو خوب است و چه چيزي براي تو بد است ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، نه «فألهمها الفجور و التقوی» هر کسي مي‌داند که چه چيزي برايش خوب است و چه چيزي برايش بد است اين آقا که در اين امور دارد زندگي مي‌کند که از جاي ديگر خبر ندارد مسئول جاي ديگر هم که نيست او مي‌داند که چه چيزي براي بد است و چه چيزي برايش خوب است، «بينه و بين الله» مي‌داند حالا چه روميزي باشد و چه زيرميزي باشد فرق نمي‌کند اين مي‌داند که بد است. يک وقت است که کسي در جلسه سخنراني شرکت مي‌کند آن سخنران مي‌گويد که هر کس اين کار را کرد چه مي‌شود، هر کس آن کار را کرد چه مي‌شود اين کلي‌گويي است، شايد اين شخص بر خودش تطبيق نکند؛ فرمود ما اين گونه نگفتيم ما هر کسي را که خلق کرديم آنچه براي خود او خوب است آنچه براي خود او بد است به او گفتيم؛ اما حالا آمده خاکريز کرد و ريخته، اغراض ريخته و غرائز ريخته، اين بيچاره را دفن کرده است. ما به او گفتيم برو در حوزه درس بخواند برو در دانشگاه درس بخوان يا برو کسب آزاد پيدا کن ولي چيزي پيدا کن که با صاحبخانه بسازد همين! وگرنه خودت در زحمت هستي. اينکه مي‌بينيد غوغاست بعضي‌ها خوابشان نمي‌برد براي چيست؟ البته اوايل خوابشان نمي‌برد بعد که ـ معاذالله ـ خيلي بيراهه رفتند برايشان عادي مي‌شود اين صاحبخانه با اين مهمان در جنگ است اين فطرت مي‌گويد که چرا اين کار را کردي؟ اين نفس لوّامه همين است اما وقتي اين نفس لوّامه را خاموش کرد خفه کرد، مادامي که در بين راه است يعني هنوز به آنجا نرسيده اگر خلافي بکند شب وقتي مي‌خواهد بخوابد مي‌بيند اضطراب دارد، از درون مي‌گويد چرا اين کار را کردي؟ چرا آبروي مردم را بردي؟ اين نگراني را دارد.

غرض اين است که آن صاحبخانه اصلي را ما بايد حفظ بکنيم اگر ـ خداي ناکرده ـ اين قدر او را تودهني زديم بي‌اعتنايي کرديم عاقّ والدين شديم ـ عقوق يعني عصيان ـ با صاحبخانه درافتاديم اين را خفه کرديم، لوّامه‌اي در کار نيست که کسي به طور عادي چه روميزي چه زيرميزي مي‌گيرد هيچ ملامتي هم نميکشد شب هم به خوبی مي‌خوابد؛ اما وقتي اوايل باشد يک کار خلافي کرده، مي‌بيند اضطراب دارد در درون يک جنگي است، يک کسي به او مي‌گويد چرا اين کار را کردي؟ اين کيست؟ اين همان صاحبخانه است؛ اگر اين را خفه کرد با اغراض و غرائز دسيسه کرد، شده تدسيس؛ صداي آن که در نمي‌آيد ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾. وقتي دسيسه کرد يعني اين صاحبخانه بيچاره را گذاشته وسط، اين اغراض و غرائز زير خاکي است صدايش در نمي‌آيد؛ لذا در اينجا مي‌فرمايد که برهان مسئله اين است ﴿إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ تمام خوش‌گذاراني‌هايش را کرده اين حالا نمي‌داند شب عاشوراست روز اربعين است. در قرآن کريم فرمود بعضي‌ها هستند که ﴿بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا﴾[30] اين يک نشاط خوبي است؛ اما يک عده هستند که وقتي آنها را نصيحت مي‌کني به همين علمي که در اختيار خودشان است به اين علم بسنده مي‌کنند، ولي وقتي به ايشان بگويي اين علم نيست اين لاشه علم است شما الآن آسمان‌شناس شدي، زمين‌شناس شدي، سپهرشناس شدي، سفري هم به مريخ کردي يا کره ديگر و آمدي، اما لاشه علم دست تو است، چه کسي خلق کرد و براي چه چيزي خلق کرد را که نمي‌داني. وقتي مي‌خواهيد نصيحت بکنيد بگويي علم ديني، او ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ من رفتم آسمان آمدم، بله تو رفتي سفره را نگاه کردي اما اين سفره را چه کسي پهن کرد او را که نديدي ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾[31] را نديدي «هو الآخر» را نديدي. وقتي نصيحت مي‌کنيم مي‌فرمايد در سوره مبارکه «غافر» که به نام مؤمن هم هست آيه 83 ﴿فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ همين که چند کلمه درس خواندند به همين بسنده مي‌کنند. کسي يک مطلب خوبي مي‌نويسد همين که ديديم مي‌گوييم به‌به چه خطي است چه کسي نوشته است تا از او تشکر کنيم؟ اين زمين با اين عظمت‌هاي علمي، آسمان با اين عظمت‌هاي علمي، اين نظم دقيق رياضي که اگر يک منجم يا رياضيدان و هيوي قوي و قدري باشد مي‌تواند تا چند هزار سال قبل را که چند تا کسوف بود چند تا خسوف بود همه را کشف کند تا چند هزار سال بعد چند تا خسوف است چند تا کسوف است کشف کند؛ اين قدر اين عالم منظم است! بزرگان ما گفتند عالَم مثل بخش‌هاي رياضي است کسي خلاف بکند اختلاس بکند مال مردم را بگيرد رسوا مي‌شود حالا امروز نشد ده روز ديگر. مثالي که مي‌زدند مي‌گويند که اين عدد شش که بين پنج و هفت است اگر کسي اين عدد شش را اختلاس بکند اين شخص به هر حال رسوا میشود کجا مي‌خواهد بگذارد؟ اين قدر عالم دقيق و رياضي است. در دنيا رسوا مي‌شود در آخرت رسوا مي‌شود به دست مسئولين رسوا مي‌شود چه ما بخواهيم چه ما نخواهيم او رسوا مي‌کند چرا؟ براي اينکه اصلاً اين جايش آنجا نيست در سوره مبارکه «مُلک» فرمود: ﴿ما تَري‏ في‏ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾[32] هيچ چيزي بي‌نظمي نيست همه چيز سرجاي خودش است. از ابوريحان نقل کردند که عالَم به قدري زيباست که اگر به حرف در بيايد مي‌شود موسيقي. اين حساب و کتاب عالم است اگر اين نظم را ببيند و ناظم را نبيند اين کور است. اين چهار کلاس يا چهارصد هزار کلاس را خواندي بسيار خوب! ولي اين علمي نيست که تو را به جايي برساند؛ ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ حالا يا کم يا زياد اين لاشه را آدم بخواند نه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ را ببيند نه «هو الآخر» را ببيند همين است.

اما يک عده درباره امور عملي معاصي و امثال معاصي وقت صرف کردند آن را در همان سوره مبارکه «غافر» يعني «مؤمن»، آيه 75 به اين صورت درآمده. اينکه فرمود: ﴿إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ اين را توضيح مي‌دهند اين آيات يعني آيات سوره مبارکه «غافر» اين آيه سوره «انشقاق» را توضيح مي‌دهند دارد که ﴿ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ﴾ مستحضريد که «مَرَح» همان عياشي‌هاي باطل است. «فَرَح» دو قسم است فرح حق داريم فرح باطل. فرح حق آن است که ﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا﴾، ﴿وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ فرح حق داريم که انسان از پيروزي حق خوشحال مي‌شود، اين مي‌شود فرح حق؛ اما در قماربازي که بُرد، اين فرح باطل است. چون فرح دو قسم است اين را مقيد کرده فرمود که «فرحوا بباطل»؛ اما «مَرَح» چون فقط باطل است اين را مقيد نکرده است. «مَرَح» جز نشاط باطل به چيزي نمي‌گويند «مَرَح». اما فرح هم مي‌تواند باطل باشد هم مي‌تواند حق و اينها چون به باطل بودند دارد: ﴿ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾. پس اين ﴿إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ سوره «انشقاق» با آيات سوره مبارکه «غافر» يعني «مؤمن» تبيين شد؛ يک عده درس‌خوانده‌اي‌اند که به لاشه علم خوشحال‌اند، يک عده در مسائل عملي به برد و باخت و قماربازي و عياشي و آدم‌کشي‌ها و خلاف و مانند آن خوشحال‌اند؛ آن را هم مشخص کرد که يا با عمل باطل خوشحال‌اند، اين را هم مشخص کرد که يا با علم لاشه‌اي خوشحال‌اند، لذا فرمود: ﴿إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. سوره جمعه، آيه1؛ سوره تغابن، آيه1.

[2]. سوره إسراء، آيه1.

[3]. سوره أعلی، آيه1.

[4]. سوره اسراء، آيه44.

[5]. سوره آلعمران، آيه83.

[6]. سوره طه، آيه43.

[7]. سوره فصلت، آيه11.

[8]. سوره رعد، آيه3.

[9]. سوره واقعه، آيات49 و50.

[10]. بحار الانوار، ج7، ص222؛ «يجِى‏ءُ يَومَ القِيامَةِ ثَلاثَةٌ يَشكُونَ: اَلمُصحَفُ وَالمَسجِدُ وَ العِترَةُ».

[11]. سوره غافر, آيه15.

[12]. سوره نجم، آيه8.

[13]. الصحيفة السجادية، دعاي47.

  1. سوره حديد، آيه4.

[15]. سوره اسراء، آيه13.

[16]. سوره يس، آيه19.

[17]. سوره آلعمران، آيه187.

[18]. سوره يس، آيه9.

[19]. سوره يس، آيه8.

[20]. سوره فرقان، آيه7.

[21]. سوره آل عمران, آيه170.

[22]. سوره مائده، آيه54؛ سوره حديد، آيه21؛ سوره جمعة، آيه4.

[23]. بحار الأنوار،ج‏7، ص123؛ «وَ رَوَي أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ قَالَ: قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْيَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ إِنَّهُ لَيُخَفَّفُ عَلَي الْمُؤْمِنِ حَتَّي يَكُونَ أَخَفَّ عَلَيْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَكْتُوبَةٍ يُصَلِّيهَا فِي الدُّنْيَا».

[24]. سوره طور، آيه20.

[25]. سوره زخرف، آيه77.

[26]. سوره تحريم، آيه6.

[27]. سوره نحل، آيه59.

[28]. التوحيد (للصدوق)، ص356.

[29]. سوره شمس, آيات7 و8.

[30]. سوره يونس، آيه58.

[31]. سوره حديد, آيه3.

[32]. سوره ملک، آيه3.