تفسیر سوره‌ی انفطار - جلسه ۳

مجموعه تفسیر سوره‌ی انفطار از آیت الله جوادی آملی

دوشنبه، 2 دی 1398

35 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ (6) الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ (7) في‏ أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ (8) كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ (9) وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ (10) كِراماً كاتِبينَ (11) يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي‏ نَعيمٍ (13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفي‏ جَحيمٍ (14) يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّينِ (15) وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبينَ (16) وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ (17) ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ (18) يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19)﴾

سوره مبارکه «انفطار» که در مکه نازل شد و عناصر محوري اين سوره هم درباره معاد است أشراط تحقق قيامت را ذکر مي‌کند، آن‌گاه مي‌فرمايد انسان به يادش مي‌آيد که در سابق و لاحق چه کرده است بعد به انسان خطاب مي‌کند در کنار سفره الهي نشسته‌ايد هستي و کمالات هستي را در کنار اين سفره دريافت کرديد چه چيز شد که فريب خورديد و بيراهه رفته‌ايد؟ ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ﴾ او کريمانه با شما رفتار کرد شما مغرورانه پاسخ داديد. در بحث ديروز روشن شد که ساختار خلقت انسان کريمانه است که خدا انسان را کريم خلق کرد ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم﴾[1] و علل و عوامل تکريم بيروني هم بازگو شد انسان با داشتن اين سرمايه فريب مي‌خورد فرمود چه چيزي باعث فريب شد؟

هرگز کَرم الهي باعث فريب انسان نيست گرچه برخي از مفسران از سابق و لاحق اين را تعقيب مي‌کنند که اين تلقينِ جواب است که اگر خدا به انسان فرمود: ﴿ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ﴾ انسان بگويد «کَرمُک»؛ لکن اين لسان، لسان قرآن و همچنين روايات نيست. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هم هست که هيچ عاملي سبب فريب خوردن و مغرور شدن انسان نيست مگر جهل علمي او، يک؛ و جهالت عملي او، دو.[2] لکن روايتي از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) است که به خدا عرض بکند پروردگارا اگر ما کودکي را ببينيم از انجام خِلاف مي‌پرهيزيم ولي در حضور شما کار خِلاف مي‌کنيم اين نه براي آن است که ـ معاذالله ـ حرمت شما را نگه نداشتيم يا شما نمي‌بيني و آگاه نيستي بلکه براي آن است که آن کودک مي‌بيند و به ديگران مي‌گويد و ما را رسوا مي‌کند، شما مي‌بينيد و پرده‌پوشي مي‌کنيد و «سترته و کتمته بلطفک و إذنک». اين بيان از وجود مبارک امام سجاد هست که اگر ما در حضور شما گناه مي‌کنيم نه براي آن است که ـ معاذالله ـ معتقد باشيم شما نمي‌بينيد براي اينکه شما ستّار هستيد آبرو را حفظ مي‌کنيد ديگران آبرو را حفظ نمي‌کنند.[3]

به هر تقدير در تفسير جناب آلوسي هم گلايه‌اي از زمخشري دارد که زمخشري[4] و ساير مفسران قبول نکردند که اين ﴿بِرَبِّكَ الْكَريمِ﴾ تلقين جواب باشد و خودشان حرف فضيل عياض و اينها را هم تاحدودي بي‌ميل نيستند که تقويت کنند؛ لکن ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ﴾ اين جواب الهي است؛ يعني دليل بر محکوميت غرور است خدايي که کرَم را در خلقت شما، در تربيت شما، در رزق شما اعمال کرده است جاي اين نبود که شما فريبکارانه و مغرورانه رفتار کنيد.[5]

به انسان مي‌فرمايد: ﴿ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ﴾ آن وقت نحوه کرامت را هم باز بازگو مي‌فرمايد که شما را با اين تابلوي مخمّس خلق کرده است؛ يکي اينکه شما را آفريد و خلقت شما به غير خدا وابسته نيست ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾[6] يکي اينکه به زيباترين وجه آفريد که از اين زيباتر ممکن نبود چون تمام آنچه مورد نياز شماست در تغذيه، در تنميه، در توليد به شما به بهترين وجه عطا کرده است. يک قطره آب را به اين صورت درآورد که هر چه لازمه حيات او بود به او داد، اين دو؛ و شما را آيت و مرآت قرار داد؛ در بيانات نوراني حضرت امير در نهج، بعضي از نسخه‌ها «مرائي» آمده[7] در بعضي از نسخه‌ها «مرايا» آمده،[8] که جهان خلقت مراياي الهي است اگر «مرايا» باشد جمع مرآت است يعني آينه. اگر «مرائي» باشد جمع مرئي است يعني چيزي که در آينه ديده مي‌شود. فرمود شما را به هر حال آينه قرار داد. ضلع ديگر اين است که فرق آينه قرآني با آينه عرفي اين است که در عرف وقتي مي‌گويند آينه، اين شيشه‌اي که پشت آن جيوه است و خريد و فروش مي‌شود اين را مي‌گويند آينه و اگر مرآت، اسم آلت است براي اينکه اين اسم است براي اين ابزاري که صورت ما را به ما نشان مي‌دهد اين معناي اسم آلت است؛ ولي وقتي قرآن مي‌فرمايد مرآت يا تعبيرات روايي دارد مرآت، آن صورت را مي‌گويند مرآت، نه اين شيشه‌اي که پشت آن جيوه است آن صورت، ابزار کار است که صاحب‌‌صورت را نشان مي‌دهد آن را مي‌گويند مرآت. مرآت قرآني آن صورت است نه اين شيشه. اين شيشه ابزار ديدن آن صورت است «عند العرف»، آن صورت ابزار ديدن صاحب‌صورت است «عند القرآن». فرمود کلّ جهان مرآت است غير از صاحبش، چيزي ديگر را نشان نمي‌دهد، غير از خدا چيزي ديگر را نشان نمي‌دهد اگر کسي اين صحنه را ببيند و خدا را با چشم دل نبيند او کور است.

درباره مردم جاهلي بعد از اينکه فرمود: ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ﴾[9] بعد فرمود: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾[10] منتها در کنار هم نيست اين آيه در جاي ديگر است فرمود اينها کور هستند مگر آسمان را نمي‌بينند؟ مگر زمين را نمي‌بينند؟ مگر شتر را نمي‌بينند؟ مگر کوه‌ها را نمي‌بينند؟ اينها کور هستند چرا؟ براي اينکه اگر يک خط خوبي در تابلويي باشد آدم فوراً سؤال مي‌کند که اين را چه کسي نوشته است که از او تقدير بکند، يک خط! اين آثار دقيق علمي را آدم ببيند و پديدآورنده‌اش را نبيند کور است، مگر مردم حجاز کور بودند؟

پرسش: ...

پاسخ: بله براي اينکه اينها در جايي تربيت شدند که اين اعمال خلاف با آن شبهات تراکم پيدا کرد رِين شد ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم﴾،[11] «رِين» يعني چرک. اين آينه شفاف اگر روي آن را غبار بگيرد و انسان مدتي بگذرد و پاکش نکند اين چرک مي‌گيرد و جايي را نشان نمي‌دهد، «رِين» يعني چرک. ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم﴾ لذا جايي را نمي‌بينند؛ لذا فرمود اينها «في ظلمات»اند، در «رِين» هستند در چرک هستند و انبيا(عليهم السلام) آمدند که «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[12] اينها اين گنج شفافي را که خداي سبحان در درون دل اينها گذاشت اين را دفن کردند به وسيله أغراض و غرائز چون اين را دفن کردند جايي پيدا نيست انبيا آمدند نبش قبر کنند؛ اين انقلاب را مي‌گويند «ثورة». «بَقر» را هم که مي‌گويند «ثور» براي اينکه او شيار مي‌کند زيرورو مي‌کند و انبيا(عليهم السلام) آمدند اين فطرت را اين درون را زيرورو کنند آنچه خداي سبحان در نهان اينها گذاشته آن را رو کنند تا ببينند اينها چون دفن کردند رين شدند، وقتي دفن کردند جايي را نمي‌بينند، وگرنه اين شمس براي هميشه تابنده است؛ مردم حجاز را چرا قرآن کور و کَر مي‌داند اينها الآن يک خط، يک صفحه يک سطر کسي بنوسيد انسان فوراً مي‌گويد که نويسنده‌اش کيست؟ عجب خط خوبي است آن وقت اين همه آيات بيّنه در صحنه خلقت است اينها را کسي نمي‌بيند و برهان قرآن کريم هم همين است فرمود آنچه لازمه خلقت شما بود به شما داده است؛ پس اصل خلقت تنظيم خلقت و شفاف کردن اين خلقت که غير از خدا چيزي را نشان نمي‌دهد و راه‌داري اين خلقت که براي حرکت خلق کرده است و هدفمند بودن او، که کليم الهي به فرعون که گفت: «رب العالمين» کيست؟ فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾[13] آن وقت اين براهين را هم ذات اقدس الهي به انسان القا مي‌کند که خلق کرد ﴿فَعَدَلَكَ ٭ في‏ أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ﴾ منتها هوس‌هاي شما نمي‌گذارد که شما به معاد آشنا بشويد، در سوره مبارکه «قيامة» گذشت که اينها شبهه علمي ندارند فقط شهوت عملي دارند اينها مي‌گويند چگونه ممکن است که خدا مرده را زنده بکند؟ جواب آن اين است که خداي سبحان که بار اول انسان را ايجاد کرد که او چيزي نبود الآن که آسان است. بعد مي‌فرمايد: ﴿بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾[14] يعني او شبهه علمي ندارد مي‌خواهد جلويش باز باشد؛ شهوت عملي نمي‌گذارد که او به معاد اعتراف کند وگرنه شبهه علمي ندارد إشکال علمي ندارد قبل از اينکه چيزي باشد خدا شيء را آفريد الآن که همه‌شان سرجايشان محفوظ هستند روح که از بين نمي‌رود جسم هم که پراکنده شد دوباره مشابه او را مي‌سازند؛ لذا فرمود اينها واقعاً کَر هستند و واقعاً کور هستند. اما اينکه مغرب برويم مشرق برويم بايد آماده باشيم، فطرت براي افرادي مثل کانت، دکارت آماده است بله، فطرت آماده است اما فطرت زنگ‌خورده، يک استاد مي‌خواهد که اين زنگارش را بگيرد اين دفينه‌ها را آشکار کند به انسان نشان بدهد. داعيه قرآن کريم اين است که اين کتاب، کتاب جهاني است؛ يعني در سوره مبارکه «مدّثّر» که اوايل نزول بعثت نازل شد فرمود اين ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾،[15] ﴿ذِکری لِلْبَشَر﴾[16] اين حقوق بشر است، اين کتاب بشر است مربوط به ايران و شرق و غرب و اينها نيست؛ منتها اينها کساني هستند که ﴿رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُون﴾ از يک طرف، ﴿بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾ از طرف ديگر؛ چون قرآن إدّعايش اين است که اين براي تمام مکتب‌ها آمده است و همه مکتب‌ها را زير مجموعه خود دارد که در سه جاي قرآن فرمود: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾؛[17] بر تمام مکتب‌ها؛ اما حالا چه کسي بايد اين قرآن را خوب عرضه کند؟ چه کسي بايد شبهات را برطرف کند؟ يک کار آساني نيست. الآن همين سوره مبارکه «أنبياء» براي بعضي از خودي‌ها مشکل ايجاد کرده است در سوره «أنبياء» که بحث آن گذشت، آنجا خدا مي‌فرمايد که اگر دو خدا باشند عالم فاسد مي‌شود: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[18] شبهه اين آقايان خودي هم اين است که چه عيب دارد که دو خدا اينها که ـ معاذالله ـ جهل ندارند مي‌دانند «ما هو الواقع» چيست، غرض سوء هم ندارند که يکي بخواهد نظر خودش را مقدم بدارد منزه از اين اوصاف بد هستند؛ «ما هو الواقع» را مي‌دانند خودخواهي هم ندارند، تصميم مشترک هم بگيرند و عالم را اداره کنند مگر چه مي‌شود؟ چرا ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ که بحث مبسوط آن در ذيل همان آيه سوره مبارکه «أنبياء» گذشت. اين حرفي است که شبيه قصه عمرو بن معدي کَرب است، عمرو بن معدي کرب از شجعان بنام عرب بود، شمشير تُند و تيزي داشت به نام صمصامه؛ خليفه وقت از شهرت آن صمصامه باخبر شد نامه براي عمرو بن معدي کرب نوشت که آن صمصامه را براي ما بفرست. عمرو بن معدي کرب هم که جزء شجعان بود و در عين حال که به اين شمشير علاقه داشت پيام خليفه را بي‌جواب نگذاشت، اين شمشير را براي او فرستاد. خليفه يک مقدار آزمايش کرد ديد اين شمشير خيلي تُند و تيز نيست؛ نامه‌اي براي عمرو بن معدي کرب نوشت يا پيام داد که اين شمشير آن شهرت را ندارد. عمرو بن معدي کرب در جواب خليفه نوشت «أنت طلبت منّي السّيف و لم تطلب منّي السّاعد»، من شمشير دادم بازو که ندادم يک بازو مي‌خواهد تا از اين شمشير استفاده کند.[19] يک مفسر مي‌خواهد يک معلم مي‌خواهد يک مکتب‌دان مي‌‌خواهد تا در برابر کانت و دکارت و امثال آن قرآن را خوب تبيين کند، شبهات اينها را برطرف کند.

شما ببينيد خيلي‌ها مسافرت مي‌کنند برمي‌گردند، اما وقتي که علي بن جعفر(رضوان الله عليه)، بلکه (سلام الله عليه) اين از حبشه برگشت پيغمبر درباره او چه گفت؟ وجود مبارک جعفر بن ابيطالب برادر وجود مبارک حضرت امير، همان اوايل بعثت از مکه مهاجرت کرده براي حبشه کارهاي فرهنگي بکند بيش از ده سال نزديک پانزده سال در حبشه ماند پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) که از مکه به مدينه مهاجرت کردند ايشان همچنان در حبشه بودند. يکي از بدترين غده‌هاي بدخيم مدينه همين يهودي‌هاي خيبر بودند، مشکلات فراواني را براي مسلمان‌ها إيجاد کردند، اهل ثروت و سرمايه بودند رباخوار فراواني بودند، اين رباخواري سرسام‌آور يهودي‌هاي مدينه عده‌اي را خسته کرده بود و مانند آن؛ اينها يک غده‌اي بودند، اينها کاخ‌نشين بودند مسلمان‌ها هم کوخ‌نشين بودند نمي‌توانستند با اينها مبارزه بکنند. وجود مبارک حضرت امير در جريان فتح خيبر با آن قدرت الهي اين درِ قلعه را کَند و به هر حال خيبري‌ها تسليم شدند يک عده از بين رفتند يک عده حاضر شدند که صلح‌نامه و عهدنامه و مانند آن را امضا کنند. وقتي خيبر فتح شد مسلمان‌هاي مدينه يک نفس تازه‌اي کشيدند، براي آنها خيلي روح و ريحان بود برکت بود سعادت بود امنيت بود آسايش بود اينها بود. در روز فتح خيبر وجود مبارک علی بن جعفر از حبشه که مهاجرت کرده بود وارد مدينه شد ببينيد پيغمبر چه فرمود؟ فرمود: امروز دو تا حادثه خيلي شيرين براي من اتفاق افتاد: يکي اينکه جعفر را ديدم از مسافرت برگشت يکي فتح خيبر. فتح خيبر اسلام را نجات داد مسلمان‌ها را نجات داد عظمتي بود؛ حالا پسرعموي شما از سفر برگشت اين چه کار به فتح خيبر دارد؟ يک آخوند باعُرضه وقتي برود در کشوري فضاي فرهنگي را ديني بکند به اندازه فتح خيبر مي‌ارزد؛ مگر حضرت براي هر کسي اين حرف را مي‌زد؟! بسيار أعمام و پسرعموها داشت، يک آدم بفهم مستدلّ عقل‌مدار وقتي حبشه برود و فرهنگ حبشي‌ها را برگرداند آنها را مايل به اسلام بکند شبهات آنها را برطرف بکند بيش از ده سال کار فرهنگي علمي جان کَندن بکند کار فتح مکه را کرده است وگرنه پسرعموي پيغمبر بود يک آدم معمولي از سفر برگشت، حضرت فرمود به کدام يک از اين دو من خوشحال بشوم؟ به فتح مکه يا به قدوم جعفر.[20] آدم باعُرضه به اندازه فتح مکه مي‌ارزد چه کسي برود غرب؟ چه کسي برود شرق؟ چه کسي برود حرف‌هاي اسلام را برساند؟ اين است که گفتند شما اينجا بايد با دست پر حرکت کنيد که هر شبهه‌اي اگر در غرب يا شرق به شما عرضه شد بتوانيد محققانه آن را برطرف کنيد.

ما اين زيارت «جامعه» را خوب مي‌خوانيم بله خوب مي‌خوانيم ولي به هر حال بايد رويمان بشود که در حرم مطهر امام هشتم ايستاديم بگوييم «مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»[21] آدم بايد خجالت بکشد اگر دستش پر نباشد اين مکتب امام رضا را نمي‌داند، همه مکاتبي که در عصر حضرت از يونان و غير يونان آمده، حضرت هيچ وقت نگفت نيايد شما هيچ جا روايتي پيدا نمي‌کنيد که حضرت جلوي ترجمه فلسفه از يونان را گرفته باشد فرمود بيايد، حضرت يک دريا بود نفرمود اينها را چرا ترجمه مي‌کنيد؟ اين حرف‌ها چرا از يونان مي‌آيد؟ اين حرف‌ها چيست؟ هر کس آمد در برابر حضرت حذف شد ما در برابر حضرت ايستاده بگوييم آنچه را شما تحقيق کردي من محقق هستم. آدم به حرم که مشرف مي‌شود تنها براي بخشش گناهان که نيست براي شفاي مريض که نيست اينها گوشه‌اي از حاجت‌هاي ماست اما «مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ» آدم بايد رويش بشود به حضرت بگويد اين با دست خالي چگونه مي‌تواند زيارت «جامعه» بخواند؟ همه‌اش بده بده که نيست! بگير بگير هم هست من اين کارها را کردم در راه شما، اين کارها را مي‌کنم در راه شما، شما قبول کنيد اين طور هم هست. يک وقت است که کسي مي‌گويد خدايا بده يک وقتي اين مي‌رود آنجا مي‌گويد خدايا من چندين مؤسسه خيريه ساختم، کميته إمداد را راه‌اندازي کردم، فرمان امام را راه‌اندازي کردم، فرمان رهبري را راه‌اندازي کردم اين خدمات را کردم از ما قبول کنيد!

اما وقتي انسان بگويد: «مُحَقِّقٌ‏»، يعني اين را هم شما قبول کنيد؛ وقتي شما اين دو تا قصه را کنار هم مي‌گذاريد زير سؤال قرار مي‌گيريد؛ فتح خيبر کجا آمدن جعفر پسرعموي شما از سفر آمد خوش آمد، اين به اندازه فتح خيبر بيارزد يعني چه؟ اين را درباره خيلي‌ها که رفتند و آمدند نگفت اين را درباره جعفر گفت. اين جعفر که وقتي رفت ميدان و جانباز شد؛ وجود مبارک حضرت امير مي‌فرمود که خيلي‌ها مي‌روند جبهه شهيد مي‌شوند حشرشان با اولياي الهي اما از ما اگر کسي شهيد بشود، مي‌شود سيد شهدا؛ حمزه اين گونه بود. فرمود خيلي‌ها مي‌روند جبهه جانباز مي‌شوند از ما اگر کسي جانباز شد، مي‌شود جعفر طيار، دو تا دست داد دو تا بال گرفت که «يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّة»[22] جعفر طيار، جعفر طيار اين است. در اول سوره مبارکه «فاطر» دارد که ﴿جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾[23] اين با آن ملائکه‌اي که «أُولي‏ أَجْنِحَة» بودند محشور مي‌شود. وجود مبارک حضرت امير در اين کتاب شريف تمام نهج البلاغه آمده فرمود من کسي نبودم که سقيفه را امضا بکنم دست مرا بستند من رفتم امضا کردم؛ اما چرا دست مرا بستند براي اينکه من تنها بودم؛ اگر عموي من حمزه و برادرم جعفر بود، اينها هيچ جرأت نمي‌کردند دست مرا ببندند، من کجا سقيفه کجا! من کجا دست بسته کجا! ما اين طور نيستيم که به آب و آتش بزنيم يک حساب و کتابي هم هست اما اگر عموي من حمزه بود و برادرم جعفر بود هرگز دست مرا نمي‌توانستند ببندند و هرگز من سقيفه را امضا نمي‌کردم؛[24] اين جعفر است! اين به اندازه فتح خيبر مي‌ارزد چرا ما نباشيم؟

يک وقت است که کسي پيغمبر است امام است سرجايش محفوظ است اما اين زيارت «جامعه» را که نگفتند ائمه بخوانند، اينها گفتند براي اينکه ما بخوانيم. به پيشگاه امام هشتم آدم بگويد آنچه شما تحقيق کرديد من يک شاگرد خوبي براي شما هستم «مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»، غرض اينکه آدم با دست خالي برود غرب در برابر چهار تا شبهه دکارت و کانت و اينها اين دست خالي برمي‌گردد، اما وقتي با دست پر مثل جعفر طيار حبشه برود آنجا فضاي فرهنگي را عوض مي‌کند، وقتي هم برمي‌گردد به اندازه فتح خيبر کارکرد دارد چرا ما نباشيم! اينکه مخصوص ائمه نيست مخصوص انبيا و اوليا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) که نيست فرمود به هر حال اين راه‌ها باز است. فرمود شما بدانيد که خيلي‌ها حافظ شما هستند هنوز کار را انجام نداده مي‌دانند که شما چه کار مي‌خواهيد بکنيد ﴿يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ فعل مضارع است، مي‌دانند شما دو سال بعد پنج سال بعد چه کار مي‌خواهيد بکنيد و لکن نمي‌نويسند اما آنکه در سوره «ق» دارد: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْه ‏رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[25] نه يکي «رقيب» است ديگري «عتيد» نخير، در دوش راست «رقيب عتيد» است، در دوش چپ «رقيب عتيد» است، نه يکي «رقيب» است يکي «عتيد»! ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْه ‏رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ نه «رقيب و عتيد». اين مراقب است، يک؛ عتيد و معدّ و مستعد است، دو و رقيب را رقيب گفتند براي اينکه رقبه مي‌کشد گردن مي‌کشد اينکه مي‌گويند سرکشي کردند سرکشي کردند يعني آدم وقتي ببيند که ديگران چه کار مي‌کنند بايد سرکشي بکند، سرش را بکشد و گردنش را بکشد و خوب ببيند که چه کار مي‌کنند فرمود اينها رقيب هستند مراقب هستند و آماده هم هستند هيچ خوابي هم ندارند اينها مي‌دانند که اين آقا بعداً چه کار مي‌خواهد بکند ولي نمي‌نويسند وقتي کار را کردند «کرام کاتبين» مي‌نويسند. در سوره مبارکه «يونس» فرمود ما حالا قبل از اينکه شما انجام بدهيد مي‌دانيم حرفي در آن نيست، اما همين که مي‌خواهيد وارد عمل شويد در دروازده ورودي کار ما مي‌فهميم؛ آيه 61 سوره مبارکه «يونس» اين است که ﴿وَ ما تَكُونُ في‏ شَأْن‏ وَ مَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾ همين که مي‌خواهيد وارد شويد در مشهد ما هستيد. ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾ که از عرفات مي‌خواهيد بياييد مشعر ﴿أَفِيضُوا﴾؛ يعني بياييد، ﴿أَفَاضَ﴾؛ يعني رفت؛ همين که بخواهيد وارد بشويد در مشهد ما هستيد چه رسد به بقاياي کار ﴿إِلاّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ﴾ شما که چيزي را نمي‌بينيد يا براي اينکه خيلي ريز است يا براي اينکه خيلي دور است يا براي اينکه فضا تاريک است يا براي اينکه پشت پرده است؛ اين تحليل است. فرمود نه ريز بودن مانع ديدن ماست، نه دور بودن مانع ديدن ماست، نه تاريک بودن مانع ديدن ماست، نه محجوب بودن. اگر خيلي ريز باشد مثقال ذره باشد خيلي دور باشد در سماوات باشد در زمين باشد در حجاب باشد در تاريکي باشد نه تاريکي نه پرده نه ريزي نه دوري؛[26] براي شما دور و نزديک است، ﴿وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِله وَ فِي الْأَرْضِ إِله‏﴾[27] اگر چيزي در دورترين آسمان باشد، «الله» آنجا هم حضور دارد ﴿وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِله وَ فِي الْأَرْضِ إِله‏﴾ پس براي شما دور است براي ما نزديک است براي اينکه نزد ماست. در ارض هم باطن ارض، ظاهر ارض، همه جا ذات اقدس الهي علماً احاطه دارد پس آنجا نزد ما هست؛ تاريکي هم در کار نيست براي اينکه خود «الله» ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است ريزي هم مانع نيست براي اينکه ذره‌اي از صحنه هستي دارد او هم مشهود ماست، اين برای خداست. پس ريزي، دوري، تاريکي و پرده هيچ کدام مانع علم ما نيست همين که مي‌خواهيد وارد بشويد مشهود ما و معلوم ما هستيد.

پرسش: ...

پاسخ: تخصيص مي‌خورد براي اينکه علم ذات اقدس الهي حاکم است؛ در همين دعاي نوراني کميل که مي‌گوييم: «وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ» همين است «وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ»[28] همين است. آدم کاري کرده که آبروي ديگران را حفظ کرده، ذات اقدس الهي هم مي‌خواهد کاري بکند که آبروي او حفظ بکند حتي به ملائکه هم اجازه نمي‌دهد که اينها ببينند. پيام اين دعاي نوراني کميل همين است که آنها را آماده کردي براي ضبط اعمال ما؛ اما «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ» اصلاً آنها ﴿كِراماً كاتِبينَ ٭ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ هستند چگونه بر شما مخفي است؟ لکن «وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ» و نگذاشتي آنها بفهمند آنها که عالم بالذات نيستند به تعليم تو عالِم هستند يک وقت نمي‌گذاري آنها بفهمند که آبروي ما خطر باشد اين کاملاً تخصيص‌پذير است؛ لذا فرمود هر جا باشيد ما مي‌بينيم.

اينجا هم مي‌فرمايد که آنچه را که شما انجام داديد در مشهد ما هستيد ﴿كِراماً كاتِبينَ ٭ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ اما نمي‌نويسند تا اينکه شما انجام بدهيد آن وقت آنجا هم که بخواهند ما جلوي آنها را بگيريم که آنها هم عالِم نباشند آن هم راهش باز است.

بعد مي‌فرمايد وقتي صحنه قيامت شد بهشت و جهنم ترسيم شدند ابرار که مادون مقرّبين و فوق افراد عادي‌اند ﴿لَفي﴾ در نعمت الهي‌اند؛ ذيل آيه: ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم﴾[29] آنجا وجود مبارک امام رضا فرمود: «نَحْنُ النَّعِيم‏»[30] يعني بالاترين نعمت الهي نعمت ولايت است. فرمود درست است که ميوه و اينها نعمت است اما آن نعمت اساسي که محور سؤال و جواب است نعمت ولايت ما اهل بيت است، ذيل آيه: ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم﴾ اين روايت است. فرمود اينها در نعيم بهشت‌اند ﴿وَ إِنَّ الْفُجَّارَ﴾ در جحيم‌اند. «صلا» يعني پيوند ناگسستني برقرار مي‌کنند و همين آتش رابطه‌شان هست پيوندشان هست روسوزي مي‌شود. يک وقت «يصلَون» است يک وقت «يصَلّي» است فرق باب «تفعيل» و باب «فَعلة» اين است که اگر يک وقت روسوزي باشد مي‌گويد ﴿يَصْلَي النَّارَ الْكُبْرَي﴾[31] اگر درون‌سوزي و روسوزي و اطراف‌سوري باشد مي‌گويد: ﴿تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ﴾ که باب تفعيل است حالا چه کسي روسوزي مي‌شود چه کسي ﴿يَصْلَي النَّارَ﴾ مي‌شود و چه کسي ﴿تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ﴾ مي‌شود مربوط به سيئات و مسائل کفر و ايمان و عقيده و مانند آن است، فاسق ﴿يَصْلَي النَّارَ﴾ مي‌شود، کافر ﴿تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ﴾ مي‌شود به هر حال همه ﴿تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ﴾ نيستند چه اينکه همه هم ﴿يَصْلَي النَّارَ﴾ نيستند.

پرسش: ...

پاسخ: بله نفي نمي‌کند؛ اين ﴿تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ﴾ هم به هر حال در جاي ديگر براي همين‌ها هم هست اول ﴿يَصْلَي﴾ است بعد ﴿تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ﴾ هر ﴿تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ﴾ي مسبوق به ﴿يَصْلَي﴾ است، اما هر ﴿يَصْلَي﴾اي ملحوق به ﴿تَصْلِيَةُ﴾ نيست.

فرمود: ﴿يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّينِ ٭ وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبينَ﴾ دائمی است. يک وقت انسان يک رذيلت أخلاقي که دارد نمي‌تواند از آن فرار کند، اين حسد چيست؟ حسد، کِبر، اينها از درون نشأت مي‌گيرد خوره‌اي است که از درون آسيب مي‌رساند. ﴿وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ﴾ شما نمي‌توانيد قيامت چيست؟ در دنيا علل و عوامل است ذات اقدس الهي راه را باز گذاشته است به شما قدرت داده فرمود عزّت به شما داديم اينها هست، شوکت و قدرت و اينها هست ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[32] است «أيّدناهم» است «أعطيناهم» هست؛ اما همه اينها را قرآن کريم يکجا رُفت‌ورو مي‌کند مي‌گويد همه اينها عاريه است، اصلش ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾[33] درست است که عزت به شما داديم؛ اما آنها عاريه است، ﴿إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾؛[34] درست است که يک عده قوّت دارند مي‌گوييم: ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ اما ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾ آن توحيدش را حفظ مي‌کند و در قيامت اين ظهور مي‌کند.

شما چندين صفت را که در قرآن کريم مي‌شماريد در آن جمع‌بندي نهايي مي‌گويد کلّش برای خداست و اين در قيامت ظهور مي‌کند؛ لذا فرمود: ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾[35] علل و اسباب ظاهري ريشه‌کَن مي‌شود ﴿وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ لذا سيدنا الأستاد(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد که جزء غرر آيات اين سوره است؛[36] ﴿ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ﴾ يومي است که ﴿لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ امر در دنيا هم مخصوص خداست او «رب العالمين» است؛ منتها ذات اقدس الهي در دنيا يک عده را اسباب و وسايل قرار داد که کار را انجام بدهند براي آزمون، در آخرت ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾ چون دار آزمون نيست اين قدرت‌ها را از آنها مي‌گيرد فقط مي‌ماند قدرت الهي. «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيئات أعمالنا».

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. سوره اسرا، آيه70.

[2] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، حکمت223.

[3] .

[4] . الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏4، ص715.

[5] . روح المعاني، ج‏15، ص268.

[6] . سوره زمر، آيه62.

[7] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه185.

[8] . بهج الصباغة، ج1، ص296.

[9] . سوره غاشية، آيات 17 ـ 20.

[10] . سوره بقره، آيه171.

[11]. سوره مطفّفين، آيه14.

[12]. نهج البلاغه, خطبه1.

[13] . سوره طه، آيه50.

[14]. سوره قيامت، آيه5.

[15]. سوره مدثر، آيه36.

[16]. سوره مدثر، آيه31.

[17]. سوره توبه، آيه33؛ سوره فتح، آيه28؛ سوره صف، آيه9.

[18]. سوره انبياء، آيه22.

[19] . سفينة البحار، ج‏4، ص399.

[20]. إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة)، النص، ص101.

[21]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص275.

[22]. الأمالي(للصدوق)، النص، ص463.

[23]. سوره فاطر، آيه1.

[24]. تمام نهج البلاغة، ص881؛ «لَوْ كَانَ لِي بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَمِّي حَمْزَةُ وَ أَخِي جَعْفَرٌ لَمْ أُبَايِعْ كَرْها».

[25]. سوره ق، آيه18.

[26]. سوره لقمان، آيه16؛ ﴿إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في‏ صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ﴾.

[27]. سوره زخرف، آيه84.

[28]. مصباح المتهجد؛ ج‌2، ص849.

[29]. سوره تکاثر، آيه8.

[30]. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏2، ص476.

[31]. سوره أعلی، آيه12.

[32]. سوره بقره، آيه63.

[33]. سوره بقره، آيه165.

[34]. سوره نساء، آيه39؛ سوره يونس، آيه 65.

[35]. سوره بقره، آيه166.

[36]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏20، ص223.