مجموعه تفسیر سورهی انفطار از آیت الله جوادی آملی
یکشنبه، 1 دی 1398
36 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (1) وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ (2) وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (4) عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (5) يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ (6) الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ (7) في أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ (8) كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ (9) وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ (10) كِراماً كاتِبينَ (11) يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12)﴾.
سوره مبارکه «انفطار» يعني سورهاي که «عَلَم بالغلبه» آن «إنفطار» است چه اينکه سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) و ساير مفسران قبل از هزار سال ميگويند «السورة التي يذکر فيها الإنفطار»[1] اينها جزء «عَلَم بالغلبه» است اين در مکه نازل شد و قسمت مهمّ آن هم درباره معاد است زيرا آن عامل اثربخش تربيتي در معاد و ياد معاد است.
مطلب ديگر آن است که همان طوري که در آغاز خلقت اينها امور تدريجي و زماندار بودند آيا در پايان خلقت هم اينها تدريجي و زماندار هستند يا دفعتاً از بين ميروند؟ اگر براي ما ثابت بشود که اين «إذا»هايي که در اول اين آيات است در سوره «تکوير» داشت: ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ٭ وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ ٭ وَ إِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ ٭ وَ إِذَا الْعِشارُ﴾[2] اين ده يازده آيه با «إذا» شروع ميشود آيا اين «إذا» إذاي فجائيه است يا إذاي شرطيه؟ اگر ثابت شد که إذاي فجاييه است تدريجي در اين امور نيست، دفعتاً اينها اوضاعشان عوض ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: چون اسم است و ميتواند اول کلام هم قرار بگيرد و اگر إذاي شرطيه باشد با تدريج سازگار است آنچه در آغاز خلقت شد تدريج بود در سوره مبارکه «أنبياء» گذشت که ﴿أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾[3] فرمود اينها خوب بررسي نميکنند، اول آسمان و زمين يک جِرم به هم بسته و مرتبط بودند، رَتق بودند بسته بودند، ما فَتق کرديم باز کرديم. اين «رَتق» و «فَتق» يعني بستن و گشودن هر دو کار خداست. فرمود اول بستيم بعد گشوديم يعني اول يک موجود بسته را خلق کرديم بعد باز کرديم اين که به «سماوات» و به «أرضين» و «ما بينهما» خلق شدند در سوره مبارکه «حديد» و مانند آن فرمود اين در ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ بود که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[4] که منظور از اين ايام يعني مراحل و تطور تاريخي است؛ حالا چند ميليارد سال طول کشيد چند ميليون سال طول کشيد آن را خدا ميداند و بحثهاي تدريجي. اگر جريان پايان خلقت مثل جريان آغاز خلقت تدريجي باشد اين «إذا»ها فجاييه نيستند شرطيه هستند و اگر دفعي باشد که ممکن است فجاييه باشد.
مطلب ديگر اين است که خود قيامت دفعتاً ميآيد؛ اما فرو رفتن اين علايم و انفجار اين علايم و از بين رفتن اينها اين هم ممکن است تدريجي باشد. پس اگر ظهور قيامت دفعي است که فرمود: ﴿تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً﴾[5] اين ملازم نيست که همه علايم و مقدمات آن هم دفعي باشد. مسئله انفطار سماء که مذکر است و فعل مؤنث؛ براي اينکه منظور از اين سماء جنس است يعني سماوات؛ ﴿إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ﴾ يعني سماوات و کواکبي که در آن است منتثر و پراکنده شدند؛ منثور در برابر منظوم است، اينها پراکنده ميشوند سقوط ميکنند از جايگاه خودشان فرود ميآيند و درياها به هم مرتبط ميشوند چون تقريباً سه چهارم کره زمين را که مستحضريد آب احاطه کرده است اين درياها اگر به هم راه پيدا کنند کل کره زمين را آب فرا ميگيرد و بعد هم تسعير ميشوند گداخته ميشوند اگر انفجارهايي از زمين و کره زمين رخ بدهد کل اين درياها منفجر ميشود اين انفجارها که باعث شد جزيرههايي پيدا ميشود غالب اينها از انفجارات زمين سر درآورده و قبور زير و رو ميشود تا أبدان از آنجا در بيايند. مستحضريد آن روزي که قيامت قيام ميکند بسياري از اين أبدان تبديل شدند به أبدان ديگر يا به أجرام ديگري. قبوري که در آن لحظه هستند اينها زير و رو ميشوند در آن حالت ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ يک علم شهودي براي انسان پيدا ميشود که هم از گذشته خود باخبر است و هم از آينده ولي آيندهاي در کار نيست. اين ﴿قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ يعني کهنه و تازه؛ يک وقت است ميگوييم در آياتي است که ﴿وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾[6] اين درست است يعني الآن کسي که ميميرد کرام کاتبين و مأموران الهي اعمال زمان حيات او آثار بعد از حيات او را مينويسند ﴿وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾، اين در سوره مبارکه «يس» و اينهاست، کسي اثر خوب گذاشته سنت خوب گذاشته کتاب خوبي نوشته مسجد و حسينيه و بارگاههاي ائمه(عليهم السلام) را ساخته و تعمير کرده است خدماتي کرد مشکل مردم را حل کرد، اين ﴿وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾ است.
يک وقت است که در جريان قيامت دارد که ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ از اين به بعد از سنخ «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا عَنْ ثَلَاثٍ»[7] يا أربع يا سِتّ نيست؛ وقتي قيامت قيام کرد روزگاري نيست تا بگوييم آثار اين شخص ميماند، آن وقت اين ﴿قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ يعني سابق و لاحق.
«فتحصّل» که ﴿قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ به دو معناست يعني به دو مصداق است: يکي در سوره مبارکه «فتح» است که فرمود: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ﴾؛[8] اين ﴿ما تَقَدَّمَ ... وَ ما تَأَخَّرَ﴾ که در جلسه قبل بحث شد معناي آن اين شد يعني سابق و لاحق، نه گناههايي که تاکنون کردي و گناهاني که بعد ميکني، چون اگر گناهان بعد را خدا ببخشد معنايش اباحهگري است؛ يعني شما تکليف نداري! اينکه شدني نيست. ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ﴾ يعني سابق و لاحق، دوران جواني و دوران سالمندي؛ البته در اينجا منظور ذنب به لحاظ نزد مردم است نظير ذنبي که کليم الهي به خدا عرض کرد من اگر به مصر برگردم من نزد آنها گنهکارم براي اينکه سابقهاي در آنجا دارم يک انسان تبهکاري را از بين بردم آنها خيال ميکنند اين ذنب است من نزد آنها مذنب هستم نه من گناهي داشته باشم ﴿لَهُمْ﴾ براي آنها ﴿عَلَيَّ ذَنبٌ﴾[9] اين ذنبي که در سوره «فتح» است به همان ذنبي که کليم الهي گفت به آن معناست و گرنه ذنب الهي هرگز با فتح بخشيده نميشود، فتح نعمتي است شکر ميطلبد اين چه دليل ميشود که خدا گناه کسي را ببخشد؟ بخشودن گناه به توبه است و مانند آن.
غرض اين است که ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ﴾ يعني سابق و لاحق، جواني و الآن، نه ﴿ما تَأَخَّرَ﴾ يعني گناهاني که بعد ميآيد چون اگر گناهاني که بعداً ميآيد را خدا وعده بخشش داشته باشد اين همان اباحهگري است يعني مکلّف نيستي، اين شدني نيست. در جريان «أشراط الساعة» که تمام شد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ يعني سابق و لاحق نه از باب ﴿وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾ چرا؟ چون از آن به بعد، دنيايي نيست تا اينکه به کسي بگوييم «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا عَنْ ثَلَاثٍ» يا «سِتّ» يا مانند آن. از آن به بعد آثاري از او نميماند تا کسي بهره ببرد و خدا بفرمايد ما آثار تو را که تأخّر دارد مينويسيم. پس ﴿وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾ که در سوره «يس» است معناي آن روشن است، کسي که اثر خوبي گذاشته، ولد صالحي، بِنايي کرده توليدي کرده شجري غرس کرده، آثاري گذاشته، اين شاملش ميشود که ﴿وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾ آن هم حصر نيست که «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا عَنْ ثَلَاثٍ» يا أربع، هر چه که ميماند.
پرسش: ...
پاسخ: چرا، اين همه کشتههايي که در جريان بدر و مانند آن بود اينها را چه کسي کُشت؟ اين وجود مبارک حضرت امير به هر حال تحت امر وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بود، او وليّ از طرف اوست جانشين اوست. عمرو بن عبدود را آن طوري کُشت که «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن»[10] چه کاري کرد حضرت امير! اگر ـ معاذالله ـ آن روز عمرو پيروز ميشد خبري از اسلام نبود همه اسلام را از بين ميبردند. يک شمشير به اندازه عبادت ثقلين ميارزد. اين عزيزاني که جبهه ميرفتند، گفتند دعا کنيد ما شهيد بشويم، ما دعا ميکنيم که آنچه خير است خدا به شما بدهد کارهاي بالاتر از شهادت است. وجود حضرت امير(سلام الله عليه) شهيد هم شد؛ اما شهادت او کجا و آن ضربت «يَوْمَ الْخَنْدَقِ» او کجا! آن «تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن». گاهي ميشود که فتح بالاتر از شهادت باشد. به هر تقدير اين ﴿لَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ﴾ يا «عندی ذنب» اين از آن قبيل است وگرنه وجود مبارک حضرت که ـ معاذالله ـ ذنبي نداشت.
غرض اين است که انسان تا زنده است کار خيري که انجام داده مورد بهره ديگران است بعد از رحلت او ديگران از اين اثر استفاده ميکنند از کتاب علمي ايشان، از بِناي او از مدرسه او استفاده ميکنند؛ اما وقتي ساهره قيامت دارد قيام ميکند و سماوات و ارض رخت بربستند اثري از کسي نميماند تا ما بگوييم ﴿أَخَّرَتْ﴾ يعني اين! آن وقت اين ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ يعني سابق و لاحق، نه اينکه قبل از مرگ و بعد از مرگ، بعد از مرگ خبري نيست.
پرسش: ...
پاسخ: همين است نه اينکه در آينده بعداً هر گناهي که بکنند ميبخشد، اگر معنايش اين باشد که گناهان اين آقا را بعداً ميبخشند يعني اين بلاتکليف است ميتواند گناه بکند! اين سابق و لاحق است اين چنين نيست که به يک زيد بگويند چون کار خير کردي گناهان گذشتهات را خدا ميبخشد، گناهان آيندهات را هم ميبخشد گناهان آينده را ميبخشد يعني چه؟ يعني ميتواني گناه کني! اين اباحهگري است.
بنابراين اين سابق و لاحق مراد است و آن «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا عَنْ ثَلَاثٍ» يا أربع، آن در باره قبل از مرگ و بعد از مرگ است که در سوره «يس» فرمود: ﴿وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾. اما وقتي قيامت قيام کرد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ به اين معنا نيست که بعداً ميآيد. اين ميتواند به دو معنا باشد آن سابق و لاحق عمر خود او يعني جواني او و سالمندي او؛ يا نه، آن آثاري که زمان حيات او بود و آن آثاري که بعد از حيات او بود ولي به هر حال الآن گذشته است باز ميشود سابق و لاحق، ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ اما حالا در برابر اين محاکمه ميشود سؤال و جواب ميشود اين مربوط به قيامت است ولي آن صحنه که رخ داد انسان وارد يک نشئه ديگر شد همه اعمال برايش مشهود است همه رفتارها و کردارها برايش مشهود است اين منافاتي دارد به اينکه ما در قيامت ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً﴾[11] آن إخراج کتاب و توزين اعمال مربوط به صحنه قيامت است، اما در دالان ورودي قيامت انسان ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ اما محاکمه و محاسبه اينها مربوط به ساهره قيامت است.
در اين قسمت که فرمود هر کسي باخبر ميشود ﴿وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ٭ عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ﴾ قبلاً هم ملاحظه فرموديد که اين نکره در سياق اثبات، مثل نکره در سياق نفي، مفيد عموم است، يعني «کل نفس» اين چنيناند ﴿ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾. بعد خطاب ميکند به انسان چه شرقي چه غربي؛ در سوره مبارکه «مدثّر» دو بار فرمود اين ﴿ذِكْري لِلْبَشَرِ﴾[12] است ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾[13] است خصوص مسلمان يا خصوص اهل ايمان أعم از مسلمان و کليمي و اينها نيست ما با بشر کار داريم منتها مکتبهايي که در جهان منتشر شده است اين قرآن حاکم بر آنهاست؛ ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ را در سه جاي قرآن بيان کرد يعني به دست مسلمانها بايد اين کتاب، جهاني بودنش از قوّه به فعل بيايد؛ با تعليم، با تفسير، با تشريح و با حلّ شبهات آن يعني به دست مسلمانها اين کتاب جهاني باشد آدم اگر اين سه آيه را در قرآن تلاوت بکند بگويد: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ آنگاه فکر بکند که قرآن براي مسلمانهاست فقط، اين تام نيست، قرآن براي جوامع بشري است و فائق بر تمام مکتبهاست، هم به رهبر مسلمانها، وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود: تو مثل پيامبران ديگر نيستي پيامبران ديگر هر کدام آمدند ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[14] بودند، اما تو گذشته از اينکه ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ هستي ﴿وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾؛[15] هيمنه داري، سيطره داري، سلطنت داري، حرف اول و آخر را تو ميزني؛ آن وقت اين کتاب ميشود جهاني. کتابي که جهاني شد به دست مسلمانها اينها بايد جهانی فکر بکنند بايد مکتبهاي جهان را ارزيابي بکنند شبهات آنها را بررسي کنند کيفيت هدايت و راهنمايي قرآن را نسبت به مکاتب ديگر بررسي کنند تا بشود ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾.
يک بيان نوراني از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است که فرمود: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه»؛[16] بارها ملاحظه فرموديد اين جمله نوراني جمله خبريهاي است که به داعي انشاء القا شده است وگرنه خود اسلام که خودبهخود بالا نميرود. فرمود اسلام يک دين جهاني است که بر همه مکتبها فائق ميشود، اين به دست مسلمانها بايد بشود؛ ما اگر ايراني فکر بکنيم اسلامي فکر بکنيم، قرآني فکر نميکنيم اسلامِ به معناي قرآني يک کتاب جهاني است. ما بايد مکتبهاي جهان را بشناسيم نقص آنها را بدانيم عيب آنها را آشنا بشويم برطرف آن نقص را به تکميل به وسيله قرآن بدانيم برطرف آن عيب به طرف تصحيح به وسيله اسلام بدانيم تا اين آياتِ ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ را عمل کنيم تا «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه» را عمل کنيم. الآن اگر وجود مبارک حضرت ظهور کرد ما که نه عالِم به آن وقت هستيم، نه در دست ماست، ما فقط بنده خدا هستيم و مطيع وليّ عصرمان؛ حالا ـ إنشاءالله ـ اگر حضرت ظهور کرد به ما فرمود شما بايد برويد فلان کشور! آن کشور مکتبي دارد مقامي دارد يک بحثهاي فلسفي دارد يک بحثهاي کلامي دارد يک جهانبيني دارد يک معرفت شناسي دارد، ما اگر از آنها هيچ خبري نداشته باشيم چگونه ميتوانيم قرآن را ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ انجام بدهيم؟
وجود مبارک حضرت هم برابر علم غيب به کل واحد واحد که عمل نميکند که هر کسي را از راه علم غيب آگاه بکند آن وقت هم همين تکليف است؛ منتها با عنايت بيشتر الهي، معجزات کاملتري مطرح است. غرض اين است که خدا به انسان خطاب ميکند ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ﴾، چند تا برهان در مسئله است در همين محکوم کردن انسان.
پرسش: ...
پاسخ: بله اين اراده ذات اقدس الهي تعلق گرفته، اما مروانيها و امويها و عباسيها و از اين طرف، ترامپها و انگليسيها و لندنيها، همه صف بستند بر اينکه عليه اسلام کار بکنند الآن شما ميبينيد. از اين طرف بسياري از مسلمانها به حسب اسم مسلماناند و ساکتاند يا سعودياند يا قطرياند يا مانند آنها؛ اگر کسي هيچ حرفي نزند و از اسلام هيچ دفاعي نکند و از آن طرف بيگانه صفکشي بکند به هر حال اسلام مهجور ميشود ﴿يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾؛[17] منتها حضرت که ظهور کرد از آن مهجور بودن در ميآيد و فعالتر ميشود ولي انسان بايد زمينه آن را فراهم بکند. در آن روايات هم ملاحظه فرموديد که همه ما موظف هستيم وظيفه انتظار را رعايت کنيم. از حضرت سؤال ميکنند که انتظار چيست؟ فرمود: انتظار شما اين است که هر کدام يک تير آماده بکنيد [18]اين تيرها گاهي در صفحه نزاع و جنگ و اينهاست و گاهي در صفحه فرهنگ است آن قلم و آن بيان و آن حلّ اشکال، يک تير است.
در اينجا ذات اقدس الهي به انسان خطاب ميکند ميفرمايد از چند جهت تو محکوم هستي: يکي اينکه من تو را آقازاده خلق کردم خيلي کريم خلق کردم يعني چه؟ يعني حالا يک قطره آب که بيشتر نبودي؛ در بخشهاي پاياني سوره مبارکه «قيامة» گذشت که ﴿أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى﴾[19] از يک قطره آب که الآن شما صدها دانشگاه، نه دانشکده، صدها دانشگاه ميخواهيد ببينيد در شناخت همين بدن؛ خيلي از بيماريها کشف نشده خيلي از داروها کشف نشده همين يک قطره آب! اينکه عرض ميکنيم علم ديني به اين معناست که آدم وقتي يک خطخوبي را ديد فوراً ميگويد اين را چه کسي نوشته تا ما از او تشکر کنيم؟ اين يک قطره آب را به اين صورت لؤلؤ لالا درآورده هيچ سؤال نميکند که چه کسي اين کار را کرده! لذا فرمود: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾.[20] غرض اين است که اوّلين دليل اين است که ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم﴾[21] من اين را آقازاده خلق کردم، اولين انسان هم که وجود مبارک آدم «أبوالبشر» است؛؛ در تعبيرات ديگر قرآني[22] و روايي دارد «يَا ابْنَ آدَم، يَا ابْنَ آدَم»؛[23] اين «يَا ابْنَ آدَم»، يعني شما آقازاده هستيد شما پسر آن کسي هستيد که همه فرشتهها در برابر پدر شما خضوع کردند. اينکه الآن اگر بگويند «يَا ابْنَ آدَم، يَا ابْنَ آدَم»؛ اين يک تکرير نيست اين يک تشريف است اين يک إجلال است؛ يعني شما آقازادهايد ما شما را کريم خلق کرديم ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم﴾ اين دليل اول بر محکوميت انسان.
دليل دوم اين است که چگونه شد اين کسي که ساختارش کريمانه است به اين سمت و به آن سمت ميرود؟ صريحاً در برابر ذات اقدس الهي و اهل بيت موضع ميگيرد؟ اين براي چيست؟ فرمود براي اينکه آن دشمن آمده دستکاري کرده، گفته من کاري ميکنم که ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾[24] يعني اين ساختاري را که تو کريمانه خلق کردي من کاري ميکنم که به صورت لئيمانه اينها زندگي کنند وگرنه آن خلقت را شيطان عوض نميکند اين خُلق را عوض ميکند فرمود من کاري ميکنم که ﴿وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ﴾ تا ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾ تو کريمانه خلق کردي من لئيمانه اينها را تدبير ميکنم. پس اولين کاري که انسان کرد خيانت به خودش کرد يعني دستگاه کار خودش را که دستگاه کَرَم بود بخشش بود، اين را به لئامت تبديل کرد به جمعآوري تبديل کرد به اختلاس و نجومي تبديل کرد اين کريم را لئيم کرد، اين خودش را به هم زد. فرمود من شما را يوسف آفريدم چرا شما خودتان را به صورت اين و آن درآورديد؟ اوضاعتان را به هم زديد. حالا اگر يک کسي اين لجنها را به سر و صورت خود بمالد يوسفجمال نيست. فرمود ما شما را يوسف خلق کرديم. شجره شما هم ميگويد شما آقازاده هستيد «يا ابن آدم»! آن وقت چرا اوضاع خودتان را به هم ميزنيد؟ ارزان ميفروشيد اين يک دليل، اين راجع به مخلوق.
خالق شما هم ربّ شماست مرتّب تدبير ميکند، نه اينکه شما را رها ميکند، هر لحظه تدبير شما را به عهده دارد مدبّر شماست مربّي شماست رئوف به حال شماست ﴿بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ﴾[25] و درست است که ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ﴾[26] انتقام دارد عذاب دارد؛ اما بخش سوم هم هست. پس اول شما را من آقازاده خلق کردم کريم خلق کردم نظيف خلق کردم پاک خلق کردم طيّب و طاهر خلق کردم. دوم اينکه هر لحظه او ربّ شماست رها که نکرده رها که نميکند. سوم اينکه درست او منتقم است اما در خيلي از موارد صرف نظر ميکند اگر کار خير کرديد يکي را ده برابر پاداش ميدهد و اگر کار بد کرديد ممکن است يکي را يکی کيفر بدهد پس خدا ربّ است از يک طرف، خدا کريم است از طرف ديگر، شما هم کريم خلق شديد از طرف سوم؛ اين چه راهي است که ميرويد؟ اين کدام راهي است که شما داريد انتخاب کرديد؟ ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ﴾ به سه دليل: تو که کريم خلق شدي، پروردگار تو هم که ربّ توست مدير توست مدبّر توست آن هم با وصف کرامت دارد در شبانهروز تو را اداره ميکند ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ﴾، دو؛ ﴿الْكَريمِ﴾، سه. پس گوهر اول تو من تو را آقازاده خلق کردم از هر نظر کريم و شريفي؛ خدايي هم که هر لحظه تو را تأمين ميکند ما خيال ميکنيم ميخوابيم و بلند ميشويم اين چنين نيست، در خواب اگر يک کسي خسته شد از اين پهلو به آن پهلو ميغلطد، ﴿مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾[27] چه کسي شما را از آن حوادث تلخ در عالم خواب حفظ ميکند؟ چه کسي وقتي خسته شديد شما را جابهجا ميکند؟ انسان ميفهمد که طرف راست خسته شده، حالا به طرف چپ ميخوابد صبح که شد از او سؤال بکنند که چند بار طرف چپ و راست کردي، ميگويد من چه ميدانم؟! ما را در خواب حفظ ميکنند از خطرات حفظ ميکند ﴿مَنْ يَكْلَؤُكُمْ﴾ يعني «يحفظکم» از خطرات در حالت خواب و کريمانه هم هست اصلاً آبروي ما را حفظ ميکند. در آن بحثهاي قبلي هم که وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در نهج الفصاحة حضرت است که عرض کرد خدايا! اعمال امت مرا به عهده خود من واگذار کن که من نزد انبياي ديگر خجالت نکشم اينها امتان من هستند! جواب الهي چه بود؟ فرمود اعمال امت تو را خودم اداره ميکنم که حتي تو هم متوجه نشوي با اينکه در اين دنيا ديدي، با اينکه هر کاري که ميکردند ديدي؛ اما الآن که روز محاکمه است نميگذارم تو هم ببيني تا نزد تو خجالت بشکند اين خداست.
پرسش: ...
پاسخ: حالا اگر ذات اقدس الهي ببيند کسي به وسيله روزنامه به وسيله شبنامه به وسيله قلم به وسيله قدم آبروي ديگران را بُرد بله، براي او اين چنين نيست؛ اما اگر کسي با حيا زندگي کرد با آبرو زندگي کرد سعي کرد آبروي ديگران را حفظ کند سعي کرد آبروي خودش را حفظ بکند چهار تا لغزشي هم پيدا کرد خدا آبروي او را حفظ ميکند. از همان اوايل بعثت هر چه نازل ميشود کريمانه است در سوره مبارکه «علق» که ـ إنشاءالله ـ در پيش داريم آنجا ملاحظه بفرماييد که خدا چه فرمود؟ در بخشهاي پاياني سوره مبارکه «علق» آيه چهارده ﴿أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي﴾ سخن از جهنم نيست، سخن از حيا است، انسان نميداند که خدا او را ميبيند؟ او در مشهد و در محضر خدا دارد گناه ميکند، جايي برود که خدا او را نبيند که نيست؛ اين غير از اين ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[28] است اين بعدها سخن از جهنم و بگير و ببند شروع شد اول سخن از کريمانه سخن گفتن بود اولش سوره مبارکه «علق» که بعداً ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد فرمود أکرم دارد تدريس ميکند أکرم درس کرامت ميدهد ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾[29] اگر گفتند فلان مدرَس فقيه دارد تدريس ميکند يعني فقه ميگويد، فلان مدرَس حکيم دارد تدريس ميکند يعني حکمت ميگويد، اگر گفتند أکرم دارد تدريس ميکند يعني درس کرامت ميدهد. فرمود ما شما را کريم و آقازاده خلق کرديم، کريم وصف فرشتههاست؛ در سوره مبارکه «انبياء» وقتي فرشتهها را معرفي ميکند ميفرمايد: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[30] کرامت در قرآن وصف فرشتههاست حالا درجه ممتازش برابر زيارت جامعه وجود مبارک حضرت هادي مخصوص ائمه است همين مضمون سوره «انبياء» در زيارت جامعه[31] براي اهل بيت آمد ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[32] آن درجه عاليه برای آنهاست؛ اما ديگران را فرمود با کرامت باشيد، مگر نميدانيد خدا ميبيند؟ اين کريمانه تربيت کردن است.
پس او ربّ است به يک حدّ؛ چون تعدد ادله به تعدد حدّ وسط است ممکن است يک حدّ وسط داشته باشيم با چند تقرير، اين يک دليل است؛ اما اگر حدّ وسط متعدد شد حتماً دليل متعدد است. اينجا يک حدّ وسط ربوبيت خداست، يک حدّ وسط کريم بودنِ خداست، يک حدّ وسط کريم بودن و کرامت داشتن خود انسان است که اين آقازاده خلق شد، فرمود شما را من آقازاده خلق کردم کريم خلق کردم، چرا اوضاع خود را به هم زديد؟
پرسش: ...
پاسخ: بله اصلاً گناهان آينده قابل بخشش نيست، به زيد بگويند گناهان آيندهات را ما بخشيديم يعني هر کاري را ميخواهي بکني بکن! ولو يک کار، غيبت آينده تو را ما بخشيديم اين شدني نيست ولو يک گناه. اما اگر گناه سابقهدار باشد يعني سابق و لاحق بله، اين قابل بخشش است؛ اما آينده را الآن بخشيدم ممکن نيست. در همان در سوره مبارکه «تين» که قبل از سوره «علق» است دارد ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾[33] شما ببينيد بلال حبشي را خدا فرمود بر أحسن تقويم خلق کرديم اين معلوم است زيبايي ظاهري نيست اين وصف طاووس و امثال طاووس که نيست. انسان در أحسن تقويم، آن تمام دستگاه خلقت او، منسجم، مناسب هم، کريمانه خلق شدن اين است. در سوره مبارکه «مؤمنون» هم وقتي از انسان ياد ميکند بعد ميفرمايد: ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[34] او را ما آقازاده خلق کرديم او را کريم خلق کرديم طبعاً از گناه منزجر است؛ آن وقت کمکم آن قدر خودش را مبتلا کرد که حالا از گناه لذت ميبرد.
اين است که در اين بخشها فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ﴾ به اين معناست؛ آن وقت به انسان خطاب ميکند ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ﴾. آن وقت اين خيال باطل که برخيها گفتند ﴿ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ﴾ او در جواب ميگويد که «کرَمُک»، اين تام نيست؛ براي اينکه قرآن کريم نميخواهد راه توجيه گناه را به کسي بياموزاند و اين را علني کند. فرمود از سه دليل محکوم هستي: خودت کريم بودي، يک؛ ربّ تو مرتّب در تدبير تو عنايت نمود، دو؛ کريمانه تو را پروراند که اگر لغزيدي يا صرف نظر ميکند يا يکي را به يک عِقاب ميکند؛ اگر درخشيدي يکي را ده برابر يا بيشتر از ده برابر عطا ميکند، اين کريمانه است. فرمود ﴿الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ﴾.
خدا شيخنا الأستاد مرحوم حکيم الهي قمشهاي را غريق رحمت کند! ايشان دارد که «عقل داند طاير اند بيضه بال و پر ندارد»؛[35] اين يک تخم است وقتي کنار آن طاووس گذاشتند يک جوجه طاووسي پيدا ميشود نه بالي در آن تخم مرغ است نه دستي است نه سري است نه چشمي است، اين دامپزشکيها و اين بيطاريها که آن هم يک رشته قوي و غنياي است از نظر درماني همه از همين يک تخممرغ درآمده است فرمود اين کارها را چه کسي کرده است؟ ﴿فَعَدَلَكَ﴾ انسان هم که به مراتب قويتر و غنيتر و پربارتر و علميتر از آن است حالا اين غير از ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾ است اين تازه درباره بدن اينهاست فرمود: ﴿الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ٭ في أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ﴾ بعد فرمود: ﴿كَلاَّ﴾ شما همه اين نعمتها و کرامتهاي الهي را پشت سر گذاشتيد و ـ معاذالله ـ آمديد دين را تکذيب کنيد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. تفسير التستري، ص188؛ تلخيص البيان، متن، ص360.
[2]. سوره تکوير، آيات1 ـ 4.
[3]. سوره أنبياء، آيه30.
[4]. سوره اعراف, آيه54؛ سوره يونس، آيه3؛ سوره هود، آيه7؛ سوره فرقان، آيه59؛ سوره سجده، آيه4؛ سوره حديد، آيه4.
[5]. سوره يوسف، آيه107؛ سوره حج، آيه55.
[6]. سوره يس، آيه12.
جامع الأخبار(للشعيري)، ص 105.
سوره فتح، آيه2.
[9]. سوره شعراء, آيه14.
[10]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص86.
[11]. سوره اسراء، آيه13.
[12]. سوره مدثر، آيه36.
[13]. سوره مدثر، آيه31.
[14]. سوره بقره، آيه97؛ سوره آلعمران، آيه3؛ سوره مائده، آيه48.
[15]. سوره مائده، آيه48.
[16]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.
[17]. سوره فرقان، آيه30.
[18]. الغيبة للنعماني، النص، ص320؛ «لَيُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْما».
[19]. سوره قيامت، آيه37.
[20] . سوره بقره، آيه171.
[21]. سوره اسرا، آيه70.
[22]. سوره أعراف، آيات26 و 27 و 31 و 35؛ سوره يس، آيه60.
[23]. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، ص40 ـ 43.
[24]. سوره نساء، آيه119.
[25]. سوره توبه، آيه128.
[26]. سوره سجده، آيه22.
[27]. سوره أنبياء، آيه42.
[28]. سوره حاقة, آيات30 و 31.
[29]. سوره علق، آيه3.
[30]. سوره انبياء، آيات26 و 27.
[31]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص610.
[32]. سوره أنبياء، آيات26 و 27.
[33]. سوره تين، آيه4.
[34]. سوره مؤمنون, آيه14.
[35]. ديوان حكيم الهي قمشهاي (انتشارات علميه اسلاميه), ص598, غزل 187؛ «عقل داند طاير اندر بيضه بال و پر ندارد ٭٭٭ آدمي درنطفه جان و حسن و زيب و فر ندارد».