مجموعه تفسیر سورهی بروج از آیت الله جوادی آملی
سه شنبه، 24 دی 1398
30 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4) النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ (6) وَ هُمْ عَلی ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزيزِ الْحَميدِ (8) الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ (9) إِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَريقِ (10) إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبيرُ (11)﴾.
سوره مبارکهاي که به نام «البروج»، «علم بالغلبه» نام گرفت در مکه نازل شد. در مکه به چند امر نياز بود: يکي گذشته از اصل تبيين توحيد و وحي و معاد، يک سلسله آياتي بايد بر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نازل بشود تا بگويد جريان شما همانند انبياي گذشته است آنها فشارهاي فراواني را تحمل کردند رنجهاي زيادي را ديدند سرانجام پيروز شدند شما هم اين چنين هستيد شما به ياد انبياي قبلي باشيد ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيم﴾[1] ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسي﴾،[2] حتي ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ﴾؛[3] اما ﴿وَ لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[4] در بين انبيا قصص گذشتهها يادتان نرود، اما به جريان حضرت يونس فکر نکن، مثل او نباش، مثل انبياي ديگر باش ﴿وَ لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ حوت همان ماهي است، اين يک فصل.
يک فصل مربوط به مسئله معاد است که خيلي در سور مکي به عظمت معاد ميپردازد زيرا معاد مهمترين عامل تربيت جامعه است؛ يعني اگر کسي باور داشته باشد کاري که کرد زنده است و اين کار دامنگير اوست يا باعث رشد و ترقّي اوست يا ـ خداي ناکرده ـ گلوگير اوست و نفسگير اوست مواظب کار خودش است. اينکه به ما گفتند هر کاري که ميکنيد «بِسْمِ اللَّهِ»[5] بگوييد اين «بِسْمِ اللَّهِ» يک قرنطينه است آدم که نميتواند کار حرام را به نام خدا شروع کند! نگفتند شما اين «بِسْمِ اللَّهِ» را در نماز يا دعا يا مناجات يا زيارت بگوييد گفتند هر کاري که ميکنيد يک «بِسْمِ اللَّهِ» بگوييد اين «بِسْمِ اللَّهِ» يک قرنطينه است به هر حال انسان کارش يا واجب است يا مستحب حداقل مباح است، مکروه و حرام را که نميشود به نام خدا گفت و جريان مسئله معاد مهمترين عامل طهارت روح است که گفتند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا».[6]
فصل سوم مربوط به جريان امتها است که تلخيها را تحمل کردند به مقامي رسيدند، مؤمنين اندکي که در مکه بودند اينها هم تلخيها را اگر در محدوده کم تحمل بکنند به مقصد عالي ميرسند.
فصل چهارم تبهکارانی را تهديد ميکند که عده زيادي را در اثر ايمان در شکنجه قرار ميدادند و طولي نکشيد که به عذاب الهي گرفتار شدند و فصول ديگري هم در کار است، اينها فصول برجسته سور مکي است.
در جريان سماء که سوگند ياد ميکند براي اينکه انفطار سماء است، انشقاق سماء است طيّ سماوات و شمس و قمر است که ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب﴾[7] و مانند آن. ميفرمايد ذات اقدس الهي اين فضاي بالا را اولاً مزين کرد، يک؛ زينت اينها را هم کواکب قرار داد، دو. اينکه فرمود: ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ زَيَّنَّاها﴾ اين بروج را، براي ناظرين،[8] بعد تبيين کرد که اين بروج آسماني چيست؟ فرمود: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[9] اين ستارهها به منزله بُرج هستند همانند بُرج هستند، بُرج هم به معني ظهور و بروز است که ﴿وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[10] از همين قبيل است و هم به معناي قصر است؛ يعني اين چيزها شبيه قصر هستند اين چيزها که ظاهر در سماء هستند به نام ستارهاند و زيور آسمان هستند و منظره ديد شما هستند که ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾. در بخشهاي ديگر هم فرمود: ﴿بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها﴾؛ اينها خالقيت خدا را نشان ميدهد بعد ميفرمايد همه اينها فرو ميريزند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، بروج اين سماوات هستند، آن بروجي که دوازده برج است آن اصطلاح قرآني نيست و به تعبير شيخنا الاستاد مرحوم علامه شعراني آن هم اصطلاح عربي نيست، در زبان عرب آن دوازده برج را به صورت برج تعبير نميکنند ما در فارسي ميگوييم برج کذا و کذا، از برج «حَمل» شروع ميشود تا برج «دَلو و حوت» که «حَمَل و ثور و جوزا» آن پايانش هم «دلو و حوت» است که چند ستاره است که به صورت ماهي ترسيم ميشود، چند تا ستارهاند به صورت ترازو هستند چند تا ستاره هستند که به صورت خوشه گندم هستند؛ شايد اگر فرصتي باشد توضيحي بعد بدهيم که الآن به تعبير شيخنا الاستاد جاي اينها عوض شده است و اينکه ميگويند قمر در عقرب است يا شمس در برج مثلاً حَمل است، آن بروج دوازدهگانه در آسمان هشتم است به حسب هيئتهاي سابق، چون «قمر و عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زحل» به تعبير منجمان سابق، اينها از آسمان اول تا آسمان هفتماند، اين کوکبهاي غير متحرّک به اصطلاح سابقيها ثوابت، اينها در فلک هشتماند، فلک نهم «فلک الافلاک» است که از آن به فلک اطلس ياد ميکنند که هيچ ستارهاي در آن نيست و او شبانهروز به زعم پيشينيان حرکت ميکرد؛ اما با پيشرفت علم حرکت از آسمان به زمين آمد و سکون از زمين به آسمان رفت، اينها فکر ميکردند که زمين ساکن است و شمس و قمر متحرّک؛ الآن روشن شد که زمين حرکت وضعي دارد انتقالي دارد اقسام ديگر دارد.[11] اين تحوّل عظيمي که پيدا شده است حرکت از آسمان به زمين آمد، سکون از زمين به آسمان رفت، اما احکام شرعي همچنان هست، چون کليات مربوط به عالم غيب است محفوظ است.
پرسش: ...
پاسخ: بله در قرآن کريم، اين سماواتي که فرمود مشخص کرد که آن شش آسمان در دسترس شما نيست آنچه شما تازه ميبينيد آسمان اول است ﴿زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: نه، اين دنيا در برابر آخرت نيست اين دنيا مؤنث «أدني» است «أدني» مذکر است و دنيا مؤنث. اين دنيا در برابر آخرت است؛ اما اين دنياي که در سوره مبارکه قرآن کريم است که ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا﴾ يعني نزديکترين آسمان به شما، نزديکترين آسمان به شما با اين کواکب زينت پيدا کردند؛ يعني تا آسمان هشتم آسمان دنياست اما آن آسمان ششگانه ديگر چيست؟ آن را بايد جداگانه بحث کرد اينکه فرمود: ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾[12] اين است. وقتي که ﴿السَّماءَ الدُّنْيَا﴾ فرمود يعني نزديکترين آسمان. اين روايت چند بار تا حالا مطرح شد که کسي از شام آمده خدمت حضرت امير(سلام الله عليه)، وجود مبارک امام مجتبي هم نشسته بودند آنها يک سلسله سؤالات پيچيدهاي را رديف کرده بودند چون حضرت صريحاً اعلام کرد که «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[13] خطبهاي است که تقريباً چهل صفحه است و آن خطبه چهل صفحهاي ترجيعبندي دارد مثل سوره مبارکه «الرحمن» که ترجيعبند دارد بعد از يک آيه يا دو آيه دارد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾. ـ اين در پرانتز مشخص باشد بر همه ما يعني بر همه ما! واجب است يعني واجب است! در کنار قرآن کريم اين کتاب شريف تمام نهج البلاغه را داشته باشيم، به هر حال ما قبول کرديم حضرت را به عنوان امامت؛ ما هم که آمديم حوزه علميه و طلبه شديم غير از اينکه شيعه هستيم حضرت را به عنوان امام قبول کرديم، حضرت را به عنوان پدر قبول کرديم؛ فرق ما با ديگران اين است ما شيعه هستيم ديگران هم شيعه هستند اما ما که حوزه آمديم او را به عنوان پدر قبول کرديم وجود مبارک پيغمبر فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[14] بياييد بچههاي ما بشويد ما هم که خواستيم طلبه شويم آمديم بچههاي آنها شديم؛ اين جدّي است که ميگويم! جدّي يعني جدّي! اينکه در زيارت «عاشورا» بعد از اينکه «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)» که اين يک عرض ادبي است، جمله دومش چيست؟ جمله دومش اين است: «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)»؛[15] انتقام خون هر کسي را بچههاي او بايد بگيرند، به ما چه؟ يک وقت است که ما ميگوييم خدايا آن توفيق را بده که ما راه شهدا را برويم اين دعايي خوب است؛ اما خدايا آن توفيق را بده که ما خونبهاي او را بگيريم خونبهاي او را بچههاي او بايد بگيرند ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطانا﴾[16] اين دعا به ما دستور ميدهد که پدر شما را شهيد کردند ما تنها شيعه نيستيم ما بچههاي علي بن ابيطالب هستيم.
پدر ما خطبهاي خوانده چهل صفحه، ترجيعبند آن خطبه «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»، «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» اگر کسي بخواهد ولايت را شيعه را حرفهاي حضرت امير را بداند اين نهج البلاغهاي که دست ماست که چيزي گير ما نميآيد؛ مگر ميشود خطبه سه سطر باشد چهار سطر باشد نه اول داشته باشد نه آخر؟! بسياري از خطبههاي نهج البلاغه خدا غريق رحمت کند سيد رضي را فرصت نکرد جمع کند او مربوط به قبل از هزار سال است؛ ما هم فقط اسماً شيعه شديم؛ حالا که اين کتاب به لطف الهي از شرق و غرب گشتند آن را پيدا کردند.
در آن خطبه چهل صفحه است تقريباً ترجيعبندش «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» هيچ کس جرأت نکرد اين گونه حرف بزند! فرمود از عرش تا فرش از آسمان تا زمين «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض» ما عزيزان بايد باور کنيم که بچههاي علي بن ابيطالب هستيم قبول کرديم اين را و شديم طلبه ديگران شيعه هستند ما هم شيعه هستيم اما پيغمبر فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» ما با اين عنوان آمديم پدر ماست بيش از اين وصيتنامه پدر ما است حرف پدر ما است بر همه لازم است که اين را بدانيم.
اين صدا که پيچيد آن دشمن ملعون، عدهاي را پشت سر هم اعزام ميکرد که سؤالات عجيب و غريب بکنند؛ کسي را فرستادند از شام وجود مبارک مجتبي هم نشسته بود از حضرت امير سؤال کردند که «كَمْ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء»؛ شما که ميگوييد «سَلُونِي» «سَلُونِي» بين آسمان و زمين چند کيلومتر است؟ چند فرسخ است؟ حضرت به وجود مبارک امام مجتبي اشاره کرد، فرمود تو جواب اينها را بگو! وجود مبارک امام مجتبي فرمود: «دَعْوَةُ الْمَظْلُوم وَ مَدُّ الْبَصَرِ»[17] اين را سيدنا الاستاد در الميزان دارد که جزء غرر روايات ماست.[18] فرمود منظورتان از اين آسمان چيست؟ آسمان ظاهر است؟ تا چشم ميبيند: «مَدُّ الْبَصَرِ». اگر آن آسمان باطن را ببينيد که ميگويد درِ آن آسمان به روي کفار باز نميشود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[19] اين آسمان ظاهر که اين کفار الآن ترمينال راه انداختند؛ اين کدام آسمان است که درب آن به روي کفار باز نميشود؟ پس معلوم ميشود آسمان ديگري است.
وجود مبارک امام مجتبي اين جمله را فرمود، فرمود: «دَعْوَةُ الْمَظْلُوم وَ مَدُّ الْبَصَرِ» يعني اگر آسمان ظاهر را ميگوييد ما بگوييم چند فرسخ يا چند کيلومتر، جا ندارد تا چشم ميبيند آسمان است و اگر آسمان غيب را ميگوييد آه مظلوم، آه مظلوم به آسمان ميرود، آنجا دعا مستجاب ميشود. اينکه وجود مبارک امام باقر میفرمايد: پدرم امام سجاد(سلام الله عليه) در آخرين لحظه زندگيشان به من فرمود پدرم سيد الشهداء(سلام الله عليه) آخرين لحظهاي که آمد براي وداع و خداحافظي به من اين وصيت را کرد من هم تو را به اين امر وصيت ميکنم «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه»[20] فرمود پسر! ظلم بد است حرام است بله؛ اما آن مظلومي که هيچ پناهي جز خدا ندارد به او ستم نکن! چون او دلش به هيچ جا نيست فقط به خداست، وقتي يک آه کشيده، اين آه يقيناً به آن آسمان ميرود براي اينکه موحدانه ناله ميزند، نه قبيلهاي دارد نه مالي دارد نه قدرتي دارد نه فرزندي دارد دفاع بکند، وقتي مظلوم شد آه ميکشد چه کسي را ميخواهد؟ فقط خدا را ميخواهد اين آه يقيناً به آن آسمان غيب ميرسد. حضرت فرمود آسمان ظاهر منظورتان است؟ «مَدُّ الْبَصَرِ»، آسمان باطن را ميخواهيد بگوييد «دَعْوَةُ الْمَظْلُوم»؛ دعاي مظلوم.
بنابراين اينکه فرمود: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا﴾ يعني تمام اين ستارهها در آسمان اول است، اين دنيا مؤنث «أدون» است نزديکتر است و آن آسمانها خيلي روشن نيست که چيست؟ اينکه فرمود: ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾ اين سمائي که باران و مانند آن است اين سماء به معني فضا است که ﴿أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً﴾؛ اما آن ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾ وحي از آسمان است نبوت از آسمان است ولايت از آسمان است امامت از آسمان است اين همان آسماني است که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ آن کاري با اين آسمانهاي نجومي و اينها ندارد.
غرض اين است که اين آسمان ظاهر را با ستارهها زينت داد، يک؛ و از اين ستارهها به عنوان بروج هم گاهي ياد شده است، دو؛ و همه اينها در «أشراط الساعة» فرو ميريزند، سه. فرمود به اينها و يوم موعود که يعني قيامت است. اما ﴿وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ﴾ سخن از اين نيست که اين همان يوم موعود است منتها نکره است، سخن از نکره و معرفه نيست اگر معرفه هم باشد باز اين سؤال است. ما يک ظرف داريم و يک مظروف؛ مثلاً يک روز جمعه داريم يک نماز جمعه، روز جمعه ظرف است نماز جمعه مظروف است و همچنين روز غدير ظرف است آن جريان باعظمت صحنه غدير اين مظروف است. قيامت هم روزي است به نام يوم موعود و مظروفي است که حقايق و اسرار در آن روز مشهود است، اين تکرار نيست چه معرفه چه نکره. انسانها خودشان شاهد هستند؛ درباره شاهد و مشهود بيش از چهل قول ذکر شده است هم وجود مبارک پيغمبر شاهد است ﴿شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً﴾[21] شاهد قرار داديم ﴿وَ سِراجاً مُنيراً﴾[22] قرار داديم و هم اينکه ﴿جِئْنا بِكَ عَلی هؤُلاءِ شَهيداً﴾[23] و حقايق در آن روز مشهود است که ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[24] حقايق و اسرار در آن روز مشهود است که فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ﴾[25] آن ﴿ما أَحْضَرَتْ﴾ ميشود مشهود، اين ﴿نَفْس﴾ ميشود شاهد. پس ما ظرفي داريم و مظروفي، هيچ تکراري هم نشد چه معرفه و چه نکره. قَسم به قيامت که يوم موعود است و قَسم به حقايق آن روز که بعضيها شاهد هستند بعضيها مشهود هستند.
بنابراين در جريان صدر اسلام و صدر بعثت، اين سه چهار فصل کاملاً از هم جدا مطرح است؛ هم تثبيت موقعيت پيغمبر است هم تبيين سرگذشت تبهکاران قبلي است هم دستور استقامت و مقاومت و پايداري به مؤمنين است که قبلاً افراد با ايمان آسيب ديدند و تحمل کردند و مقاومت کردند و پيروز شدند و در ميان انبيا، وجود مبارک يونس بود که مقداري بيصبري نشان داد، به پيغمبر فرمود مثل يونس نباش! ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَابِ﴾ کذا و کذا و کذا و کذا»؛ حتي به نام مريم ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً﴾؛[26] اما ﴿وَ لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾؛ مثل حضرت يونس نباش که جامعه را ترک کني و بيصبري نشان بدهي.
در بخشهاي ديگر که فرمود شاهد و مشهود است، يک مقدار در سوره مبارکه «فرقان» است يک مقدار در سوره مبارکه «هود». در سوره مبارکه «فرقان» بحثهاي شاهد و مشهود و جريان قيامت و مانند آن را به اين صورت بيان کرده؛ آيه 61 سوره مبارکه «فرقان»: ﴿تَبارَكَ الَّذي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنيراً﴾؛ دو کوکب رسمي است يکي قمر است يکي شمس؛ اينها را از باب ذکر خاص بعد از عام جدا ذکر کرده، اما آن کوکبهاي رسمي را به صورت بروج ياد کرده است ﴿تَبارَكَ الَّذي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً﴾ اينها برجستهاند ظاهرند بارزند، قصرگونهاند ﴿وَ جَعَلَ فيها سِراجاً﴾ که شمس است ﴿وَ قَمَراً مُنيراً﴾ که ماه است.
در سوره مبارکه «حجر» دارد که ﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ﴾؛[27] ظاهراً همين کوکبها به منزله برج و قصر و زيباست و اينها زيبايي دنياست زيبايي آسمان است نفرمود اين آسمان، آسمان اول است ﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ﴾؛ اما آن آيه دارد که ﴿زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا﴾ نزديکترين آسمان به شما که اين دنيا مؤنث «أدون» است، «أدون» از «دنوّ» است، اين دنيا مؤنث است و آن «أدون» مذکر است. نزديکترين آسمان به شما را ما زينت داديم؛ اما آن آسمانهايي که از شما دور هستند جزء آسمانهاي ششگانه ديگر هستند آنها را نميبينيد يا آنها جزء آسمانهايي هستند که ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾ يا جزء آسمانهايي هستند که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛ درهاي آن آسمان به روي کفار باز نميشود؛ «علي أي حال فيه وجوهٌ» چه اينکه درباره اين شاهد و مشهود بيش از چهل قول ذکر شده است.
حالا اين ﴿وَ السَّماءِ﴾ که قَسَم است جواب اين قسم چيست؟ جواب قسم يک اصل کلي است که نمونهاش را به عنوان ﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ﴾ ذکر شده است. قسم به اين نظام هستي که هيچ جُرمي بيکيفر نيست، هيچ عملي بيحساب نيست؛ نمونه آن جريان اصحاب أخدود است. «أخدود» يعني کانال؛ حالا امروز انفجارها و ترورها است آن روز راهي نبود جز کانال عذاب و مانند آن که عدهاي از مؤمنين را سوزاندند عدلخواهان را سوزاندند آزاديخواهان را سوزاندند فرمود اينها افراد آزاديخواه افراد مؤمن افراد با اعتقاد را سوزاندند و خودشان کنار اين کانال مينشستند تا خاکستر اينها را ببينند؛ مرگ بر اينها! اين ﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ﴾ به منزله مرگ بر اينهاست لعن اينهاست.
بنابراين اين مطالب يکي از فصول ياد شده را تأمين ميکند که شما بيصبري نکنيد؛ هم درباره پيغمبر فرمود بيصبري نکنيد هم درباره مردم فرمود بيصبري نکنيد، براي اينکه شما همان چند لحظه رنج ميبريد اين طور نيست که حالا در کانال رفتيد سوخت و سوز، اثري در شما بگذارد. خدا سيدنا الاستاد را غريق رحمت کند! ميفرمود اين شهدا و عزيزاني که در ميدان جبهه تير ميخورند و دست و پا ميزنند ما خيال ميکنيم اين دارد رنج ميبرد اين شخص مثل يک آدمي است که در هواي گرم گرمازده است درون استخر شنا رفته و در آب خنک دارد دست و پا ميزند؛ همين که انسان مُرد بقيه هيچ رنجي نيست. درباره کفار جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً﴾[28] با «فاء» عطف کرد؛ فرمود اينها که در زمان طوفان نوح کفر ورزيدند و ايمان نياوردند غرق شدند در همان آب، بالافاصله رفتند در آتش، چون آتش برزخي در آب هم است اين طور نيست که حالا بگويند بعدها مدتي در سردخانه باشد و اينها نيست اين براي مؤمنين هم همين طور است که «اُحرقوا فأدخلوا الجنة» هيچ رنجي براي آنها نيست، همان لحظهاي است که درد ميکشند همين!
فرمود به اينها بگو که هيچ رنجي از اين جهت ندارند چيزي شما از دست نميدهيد؛ ولي اين ﴿قُتِلَ﴾ که فرمان الهي است مرگ بر اينها يعني به بدترين وضع اينها به حياتشان خاتمه داده ميشود
پرسش: ...
پاسخ: چرا ﴿قُتِلَ﴾ محذوفي که دارد آن در حقيقت جواب است اين جواب آنها نيست؛ گرچه فعل ماضي است به صورت جمله خبريه است ولي به داعي انشاء القا ميشود؛ ظاهرش جمله خبريه است و حکم خبريه دارد. اينکه ميگويند جمله خبريه است به داعي انشاء، يعني احکام خبر بر آن بار است، يکي مرفوع است يکي مبتدا است يکي خبر است. اگر گفتند: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ﴾[29] يا اگر گفتند که «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه»[30] درست است به داعي انشاء القا شده اما قواعد ادبي را که دارد «الْإِسْلَامُ» مرفوع است و مبتدا. خبر است و جمله، جمله خبريه است؛ اين هم جمله، جمله خبريه است و به داعي انشا القا شده است حکم خبر را محفوظ نگه ميدارد، ولي اساس کار اين است که اينهايي که به شما آسيب رساندند چون نام آنها که برده نشده است، اينها بايد بدانند همانند اصحاب أخدود گرفتار کيفر تلخ الهياند آن وقت ﴿إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ ٭ وَ هُمْ عَلی ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُودٌ﴾ شاهد بودند آگاه بودند گاهي هم ميخنديدند؛ قبلاً هم داشتيم که مسخره ميکردند ميخنديدند ولي در قيامت مؤمنين ﴿عَلَي الأرَائِكِ يَنظُرُونَ﴾[31] و «يضحکون».
﴿وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ﴾ چرا انتقام ميگرفتند از اينها و اينها را ميسوزاندند؟ هيچ جُرمي نداشتند مگر ايمان. ﴿وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزيزِ الْحَميدِ﴾ که عزيز، يک؛ حميد، دو؛ فقط گناه اينها اين بود که اينها مؤمن هستند. عزيز و حميد کيست؟ حالا شروع کردند فرمود: ﴿الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ او هم مالک «يوم الدين» است، مالک سماوات و ارض است، هم مَلِک است ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾[32] اينکه در بيع ميگويند: «لا بيع الا في مُلک» که بالاتر از مِلک است نه «لَا بَيْعَ إِلَّا فِي مِلک»؛[33] اين طور نيست که بايع بايد مالک باشد بايع بايد مَلِک باشد يعني مُلک داشته باشد يعني سلطنت داشته باشد اين سلطنت او يا به اين است که مالک است يا به اينکه وليّ است وصي است متولي است «لا بيع الا في مُلک» اين آقا بايد مُلک داشته باشد حق فروش داشته باشد حق فروش او در اثر مالکيت اوست يا در اثر مَلکيت اوست اين وليّ است وصي است متولي است وکيل است. خدا هم مُلک دارد ﴿لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ ميشود «مَلِک يوم الدين»، هم مِلک دارد او ميشود ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾.[34] به هر تقدير براي ذات اقدس الهي هم مُلک است هم مِلک ﴿الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ و همه چيز هم که شاهد و آگاه است چيزي مخفي نيست که چه کسي ستم کرده و چه کسي ستم شنيده. ﴿إِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنينَ﴾ اينها همه تبيين پاسخ آن ﴿وَ السَّماءِ﴾ است. ﴿إِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ﴾ البته راه توبه باز است اگر توبه نکردند ﴿فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَريقِ﴾ اينها يک عده را در دنيا سوزاندند، عذاب سوزناکي که در قيامت براي اينها آماده شده است بايد بچشند. اين بخش اول است.
اما در قبال آن آنها که پايداري کردند مؤمن بودند، حافظ دين بودند، حافظ شريعت بودند فضايل فراواني دارند که بهشت نصيب اينهاست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره مريم، آيه41.
[2]. سوره مريم، آيه51.
[3]. سوره مريم، آيه16.
[4]. سوره قلم، آيه48.
[5]. وسائل الشيعة، ج7، ص170؛ «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَا يُذْكَرُ بِسْمِ اللَّهِ فِيهِ فَهُوَ أَبْتَر».
[6]. وسائل الشيعه، ج 16، ص99.
[7]. سوره انبياء، آيه104.
[8]. سوره حجر، آيه16.
[9] . سوره صافّات، آيه6.
[10]. سوره احزاب, آيه33.
انواع حرکتهای ديگر زمين: حرکت تقديمی، حرکت رقص محوری، حرکت در کهکشان راه شيری، حرکت در خوشه کهکشانی.
[12]. سوره ذاريات، آيه22.
[13]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه189.
[14]. علل الشرائع, ج1, ص127.
[15]. مصباح المتهجد، ج2، ص772.
[16]. سوره إسراء، آيه33.
[17]. تحف العقول، النص، ص229.
[18]. الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص169.
[19]. سوره اعراف، آيه40.
[20]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص331.
[21]. سوره أحزاب، آيه45.
[22]. سوره أحزاب، آيه46.
[23]. سوره نساء، آيه41.
[24]. سوره ق، آيه22.
[25]. سوره تکوير، آيه14.
[26]. سوره مريم، آيه16.
[27]. سوره حجر، آيه16.
[28]. سوره نوح، آيه25.
[29]. سوره اعراف، آيه58.
[30]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.
[31]. سوره مطففين، آيات23 و 35.
[32]. سوره آل عمران، آيه189؛ سوره مائده، آيات 17 و 18 و 120.
[33]. الوافي، ج18، ص1069.
[34]. سوره فاتحه الکتاب، آيه4.