تفسیر سوره‌ی بروج - جلسه ۱

مجموعه تفسیر سوره‌ی بروج از آیت الله جوادی آملی

دوشنبه، 23 دی 1398

36 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4) النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ (6) وَ هُمْ عَلی‏ ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزيزِ الْحَميدِ (8) الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ (9)﴾.

سوره مبارکه‌اي که «علم بالغلبه» آن «البروج» است؛ لذا همان طوري که قبلاً ملاحظه فرموديد تفسيرهايي که مربوط به قبل از هزار سال است چه از شيعه چه از اهل سنت در صدر آن هست که «سورة يذکر فيها البروج»[1] مثل «سورة يذکر فيها البقرة»،[2] «سورة يذکر فيها الفيل»،[3] بعد کم‌کم «علم بالغلبه» شد شده سوره «فيل» سوره «بقره» و مانند آن. وگرنه آن معارف بلندي که در سوره مبارکه «بقره» است آنها اُولی است که وجه تسميه باشد مگر آن روايات خاصه‌اي که ائمه(عليهم السلام) از سور مخصوص نام خاص بردند؛ مثل سوره «يس» و «فاتحة الکتاب» و مانند آن وگرنه اينها أعلام بالغلبه است.

پرسش: ...

پاسخ: اين بخشي از آنها که مثل سوره «فاتحة الکتاب»، سوره «يس» و مانند آن زمان خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت(عليهم السلام) بود بقيه «علم بالغلبه» است از زمان صحابه و تابعين و تا مفسران بعدي چون اينها سوره رسمي نيست نام‌هاي رسمي نيست وگرنه اين همه معارف در سوره مبارکه «بقره» است، بعد سوره به نام «بقره» نام‌گذاري بشود تناسبي ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: چون «علم بالغلبه» است توقيفي که نيست اگر روايتي باشد که معصوم(سلام الله عليه) نام اين سوره را «بقره» ذکر کردند آن متّبع است و لاغير! اما وقتي «علم بالغلبه» شد؛ مثلاً مي‌بينيد سيد رضي برادر سيد مرتضي(رضوان الله عليهما) در آن مجازات قرآن دارد غالباً دارد که «السورة التي يذکر فيها البقرة»،[4] «السورة التي يذکر فيها الأنعام»[5] در سنّي‌ها هم همين طور است اگر نام رسمي در روايت نيامده «علم بالغلبه» است.

پرسش: ...

پاسخ: آنچه مهم است اين است که اين قرآن يک واوش نه کم شد نه زياد! اين سوره‌ها که اثر ندارد آدم نام‌گذاري بکند اگر نام خاصي رسيد، مثل «فاتحة الکتاب» مثل «يس» «فهو المتّبع»؛ اما اگر نامي نرسيد انسان مي‌تواند همين «علم بالغلبه» را به کار ببرد چه اينکه معمولاً غالب مفسرين ما همين «علم بالغلبه» را به کار مي‌برند.

مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ﴾ سوگند قرآن کريم همان طوري که قبلاً ملاحظه فرموديد سوگند در برابر بينه نيست بلکه به خود بينه است قَسم در محاکم در مقابل بينه است که «الْبَيِّنَةُ عَلَي الْمُدَّعِي وَ الْيَمِينُ عَلَي مَنْ أَنْكَر»؛[6] اما قسم‌هاي خدا به خود بينه است نه در قبال بينه، بر اساس اين اصل کلي اگر محور بحث جايي توحيد بود خدا به خودش قسم مي‌خورد چون برهان و بينه توحيد خود خداست. اگر محور بحث وحي و نبوت بود ذات اقدس الهي به معجزه قسم ياد مي‌کند و اگر مدار بحث روز انتقام‌گيري و پاداش و کيفر بود خدا به قيامت يا اشراط قيامت سوگند ياد مي‌کند. در جريان سوره مبارکه «يس» که محور بحث در آغازش وحي و نبوت است مي‌فرمايد: ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[7] قسم به اين قرآن تو پيغمبري، يعني قسم به دليل؛ مثل اينکه کسي بگويد قسم به اين آفتاب الآن روز است اين قسم در مقابل بينه نيست به خود بينه است. وقتي خدا مي‌فرمايد قسم به اين قرآن، تو پيغمبري يعني قسم به معجزه. در مسائل توحيدي که به «و الله» و مانند آن سوگند ياد مي‌کند در اين بخش‌هاي اخير که جزء سي‌ام قرآن کريم است و محور اصلي اينها مسئله معاد است يا در صدر بعثت مشکل‌ترين مسئله، مسئله معاد بود به اشراط قيامت و گاهي به خود قيامت ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ﴾[8] اين «لا» که «لا»ي زائده است به خود دليل قسم مي‌خورد، براي اينکه قيامت روز عدل و پاداش است روز محاسبه است روز کيفر است روز انتقام است و مانند آن. قسم به محکمه عدل ما حساب شما را مي‌رسيم، اين قسم به دليل است.

در سوره مبارکه «بروج» هم که به آسمان و زمين که به هنگام شکافشان و مانند آن در سوره «انفطار» و سوره «انشقاق» و اينها صحبت بود در اينجا سخن از انشقاق آنها نيست اما سخن از خود روز قيامت است شاهد و مشهود، شاهد که وجود مبارک پيغبمر است، مشهود هم «اليوم الموعود»، «اليوم المشهود» خود قيامت است، قسم به محکمه عدل ما انتقام مي‌گيريم يعني قسم به دليل است. فرمود آنهايي که مؤمنين را آزار دادند موحّدان را آزار دادند ظلم کردند ستم کردند، قسم به محکمه عدل ما اينها را محاکمه مي‌کنيم اين قسم به دليل است.

پرسش: ...

پاسخ: براي کسي که برهان گوش مي‌دهد اگر کسي دليل قرآني بخواهد گوش بدهد ذات اقدس الهي وقتي مسئله خلقت را مطرح مي‌کند به خالق قسم ياد مي‌کند، وقتي بخواهد مسئله وحي و نبوت را طرح کند به معجزه قسم مي‌خورد، وقتي بخواهد به انتقام بپردازد به محکمه عدل قسم مي‌خورد؛ فرمود اگر کسي بگويد قسم به اين قرآن تو پيغمبري، يعني قسم به دليل؛ به چه دليل وجود مبارک پيغمبر به نبوت رسيده است؟ براي اينکه اگر شما شک داريد که من پيامبرم ﴿يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾؛[9] کتابي مثل اين بياوريد: ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ﴾.[10]

پرسش: ...

پاسخ: روشنگر است براي کسي که «لمن تفکّر» روشن است، اگر قرآن کريم بيّنه است اگر خود خدا بيّنه است ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾[11] اگر از خدا روشن‌تر چيزي نيست و برهان اقامه مي‌کند بر اينکه اگر قيامت نباشد عالم لغو است چون هر کس هر کاري بخواهد بکند آزاد است اينکه هر کاري بکند ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[12] اين را عقل نمي‌پذيرد کل اين نظام هستي خلق شده است که انسان هر چه دلش مي‌خواهد بکند فرمود: ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾ رهاست؟ هر چه بگويد و هر چه بکند و هر کاري بکند! اين نظم دقيق رياضي عالم خلق شد براي اينکه هر کسي بخواهد اختلاس هر کسي بخواهد نجومي؟! اينکه نمي‌شود؛ ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾ اين شدني نيست حالا چون شدني نيست پس محکمه است. به محکمه قسم که ما از اينها انتقام مي‌گيريم، از اصحاب أخدود از اينها که کانال آتش درست کردند عده‌اي را سوزاندند به محکمه عدل از اينها ما انتقام مي‌گيريم.

پرسش: ...

پاسخ: قسم به برهان است براي اينکه محکمه دليل است، قسم به معجزه دليل است، قسم به خود خدا و توحيد دليل است. اگر مي‌فرمايد: قسم به قرآن تو پيغبمري، قسم به دليل است. به چه دليل وجود مبارک پيغمبر به نبوت رسيده است؟ مقام اثبات ما چه دليلي داريم؟ معجزه آن قرآن است گرچه معجزات فراواني دارد اما برجسته‌ترين معجزه قرآن کريم است. به چه دليل اين شخص کيفر مي‌بيند؟ براي اينکه محکمه عدل «حقّ لا ريب فيه». قيام را ذات اقدس الهي به عنوان ﴿لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فيهِ﴾ ياد کرده است؛ قبلاً هم ملاحظه فرموديد ما در قضاياي ضروري يک موضوع داريم يک محمول داريم، يک جهت! اين جهت کيفيت پيوند بين محمول و موضوع را ذکر مي‌کند. يک وقت ما يک «شايد» داريم يک وقت يک «بايد» داريم. شايد اين است که زيد آمد يا نه؟ مي‌گوييم «زيدٌ قائمٌ» يا «جاء زيد بالإمکان»، شايد آمده باشد ممکن است بيايد ممکن است نيايد. اما وقتي خواستيم بگوييم دو دو تا چهار تا، نمي‌گوييم «الأربعة زوجٌ بالامکان»، مي‌گوييم «الأربعة زوجٌ بالضرورة»؛ اين ضرورت و امکان پيوند محمول و موضوع را نشان مي‌دهند.

ذات اقدس الهي درباره قيامت نمي‌گويد قيامت «ممکن الوجود» است مي‌گويد: ﴿إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾؛[13] اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ قرآن کريم به منزله «بالضرورة» منطق است؛ يعني «المعاد حقٌّ بالضرورة»، نه «بالامکان»، حتمي است ممکن نيست که جهان معاد نداشته باشد حساب و کتابي نداشته باشد و افراد يله و رها باشند اين شدني نيست. بنابراين وقتي که درباره انتقام‌گيري سخن است فرمود قسم به قيامت وقتي درباره وحي و نبوت که پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به مقام نبوت رسيده است به قرآن قسم مي‌خورد ﴿وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾. در اين بخش‌هاي پاياني قرآن کريم که در اوايل بعثت نازل شده است قسمت مهمّ آن درباره فرو ريختن آسمان‌هاست فرو ريختن نظام سپهري است فرو ريختن کواکب است و «أشراط الساعة» است و استقرار مسئله قيامت. قسم به آسماني که اين است قسم به آسماني که آن است قسم به يوم موعود، قسم به شاهد و مشهود ما انتقام مي‌گيريم؛ يعني قسم به محکمه عدل، وقتي قسم به محکمه عدل شد «مما لا ريب فيه» است؛ منتها بعضي‌ها مقدمه است براي مطلب ديگر. آن قسمت‌هاي ﴿إِذَا السَّماءُ انشَقَّتْ﴾ يا ﴿إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ﴾ و مانند آن اشراط ساعت را ذکر مي‌کنند، اينجا به شاهد و مشهود، به يوم موعود و مانند آن ياد مي‌کنند.

قسم به آسماني که داراي بروج است؛ اين بروج يک اصطلاح رياضي است که ظاهراً آن مراد نيست. از اول فروردين تا آخر اسفند، اين دوازده برج است که سي روز يا 31 روز يا 29 روز برابر سير آن کوکب تقسيم شده است و «حَمَل و ثور و جوزا»، «حَمَل» يعني بره. «ثور» هم يعني گاو. «سرطان» يعني خرچنگ. اين بيماري که خدا ـ إن‌شاءالله ـ به نظام پزشکي ما، به عزيزان اطبّاي ما بيش از پيش توفيق بدهد که کاملاً تمام اين بيماري‌ها را کشف کنند و درمان کنند! چند تا ستاره در آسمان به صورت خرچنگ است که به آن مي‌گويند سرطان. سرطان همان است که ما در فارسي مي‌گوييم خرچنگ آنها در عربي مي‌گويند سرطان، اين بيماري هم ـ معاذالله ـ همانند خرچنگ از هر طرف حمله مي‌کند و درگير مي‌کند چند تا ستاره است به صورت خرچنگ در مي‌آيد بعضي از عرفا گفتند ممکن است که چند نفر آدم‌هاي خوبي باشند، ولي هيئت اينها هيئت خرچنگي است تک‌تک اينها اگر در جاي ديگر قرار بگيرند نور دارند اين ستاره است و نور دارد ولي ترکيب آنها طوري است که ترکيب خرچنگي است.

از «حَمَل و ثور و جوزا و أسد و سرطان» تا برسد به «دلو و حوت»، اينها چند تا ستاره‌اند که به اين صورت‌ها در مي‌آيند و اين نام‌ها را دارند و قمر که دارد حرکت مي‌کند هر روزي دوازده الي سيزده درجه از مغرب به مشرق، طبق هيئت قديم؛ براي اينکه ما ماه را در شب اول ماه، در همان کرانه غرب مي‌بينيم، در هفتم ماه در ربع مي‌بينيم، در چهارده ماه در وسط مي‌بينيم تا کم‌کم در آخر ماه، اول شب که ماه در مي‌آيد همان کرانه شرق مي‌بينيم؛ برخلاف آفتاب که از شرق طلوع مي‌کند، اين به حساب پيشينيان بود و از منظر ما، وگرنه سيرشان حساب ديگري دارد. اينها را مي‌گفتند دوازده برج. قمر در همين آسمان اول حرکت مي‌کند و آن را مي‌بينيم، اين دوازده برج در آسمان هشتم بودند به حساب هيئت‌هاي پيشينيان؛ اگر در اين حرکت، معادل با آن برج عقرب باشد مي‌گويند قمر در عقرب است وگرنه قمر در عقرب نيست، آن عقرب در آسمان هشتم است و اين قمر در آسمان اول است، وقتي اين محاذي آن ستاره‌هايي که به صورت خرچنگ درآمدند، مي‌گويند قمر در عقرب است؛ مثلاً فلان کار را نکنيد، عقد نکنيد و مانند آن.

اين بروج، آن بروج نيست که در هيئت آمده است، هر کدام از اينها به منزله برج هستند برجسته‌اند روشن هستند و اين داراي کوکب است که هر کدام از اينها کره‌اي است برج است سوگند ياد مي‌کند به اين و سوگند ياد مي‌کند به شاهد و مشهود. طوري که سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) بررسي کردند بيش از 27 هشت قول است يا نزديک سي قول؛ اما برجسته‌ترين قول اين است که ذات اقدس الهي وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را به عنوان شاهد معرفي کرد ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً﴾[14] درباره قيامت هم دارد که قيامت روزي است که مشهود است؛ هم به وجود مبارک حضرت سوگند ياد مي‌کند هم به قيامت که روز مشهود است سوگند ياد مي‌کند، براي اينکه هم حضرت در آن روز حضوري در محکمه دارد و هم خود قيامت روز محکمه است.

بنابراين سوگند به محکمه عدل و همه عناصر محوري آن عدل، ما انتقام مي‌گيريم. ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ ٭ وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ﴾ که مسئله خود قيامت است بالصراحه ياد کرده است ﴿وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ﴾؛ مرگ بر اصحاب أخدود؛ همين است که ما الآن مي‌گوييم مرگ بر آمريکا! مرگ بر اسراييل! اين ﴿قُتِلَ﴾ يعني مرگ بر اينها! مرده باد اينها! لعن بر اينها!

﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ﴾؛ أخدود يعني آتش. اين هم انتقام مي‌گيرد؛ هم کساني که در صحنه‌هاي خطر صابرند به آنها پاداش مي‌دهد، هم از افراد ضعيف الايمان گِله مي‌کند. «فهيهُنا امورٌ ثلاثة»: امر اول اين است که آن روز به اين صورت مواد منفجره نداشتند يک کانال آتشي مي‌ساختند، مؤمنين بيچاره را در آنها مي‌انداختند؛ حالا يا اينها ملحد بودند مؤمنان موحد را در کانال آتش مي‌انداختند يا مشرک بودند کساني که در ربوبيت موحد بودند آنها را مي‌سوزاندند؛ يا نه آن بودند نه اين، فرعوني بودند و مانند آن که اين هم يک نحوه شرک بود مؤمنين را به اين صورت مي‌سوزاندند. فرمود اينهايي که کانال عذاب درست کردند امروز انفجار است و ترور آن سپهد عزيز ماست، ديروز به گونه ديگري بود. فرمود اينها که وسيله سوزاندن مؤمنين را فراهم مي‌کنند مرگ بر اينها، در دنيا و آخرت ما تلخ‌ترين عذاب بر اينها تحميل مي‌کنيم.

اما مؤمنان دو قسمت بودند بعضي‌ها هستند که فشار کفار را تحمل مي‌کنند تا آخرين لحظه صابر هستند ﴿بَشِّرِ الصَّابِرينَ﴾ برخي‌ها هستند که فشار کفار را به حساب ضعف دستگاه ايماني مي‌آورند از اينها گله مي‌کنند. رنج و تلاشي که بر اينها تحميل مي‌شود و اينها بايد تحمّل بکنند در راه خدا، چون ما انسان را در فشار قرار داديم براي اينکه آزمايش بشود تا به ابد برسد از اينها گله مي‌کند؛ فرمود اينجا که جاي راحتي نيست با «لام» قسم فرمود من که اينجا را آفريدم اينجا جاي فشار و امتحان است؛ ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾،[15] «کَبَد» يعني درد و رنج. «کَبِد» اين عضو گوارشي است. «کَبَد» يعني درد، با «لام» قسم فرمود، قسم ياد مي‌کنم که انسان تا زنده است در فشار است امتحان مي‌دهد. حالا فشار يا با داشتن است، يک وقت با نداشتن است. بعضي‌ها مبتلا به ثروت و رياست و مقام و جاه و جلال‌اند، بعضي‌ها مبتلا به رنج و درد هستند. در سوره مبارکه «فجر» فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسان‏ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ٭ كَلَّا﴾؛[16] فرمود بعضي مبتلا به ثروت هستند بعضي مبتلا به فقر، بعضي‌ها مبتلا به رياست هستند بعضي‌ها مبتلا به مرئوسيت، هر دو ابتلا است امتحان است ما چيزي را رايگان به کسي نداديم. يک وقت مي‌بينيم بي‌لياقت است همان جا او را پرت مي‌کنيم يک وقت مي‌بينيم لياقت ندارد؛ ﴿وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ﴾ او را بالا مي‌بريم ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[17] يک عده را پايين مي‌آوريم يک عده را بالا مي‌بريم بعد از آزمون؛ ولي اينجا جاي آزمون است ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾[18] تا زنده است در رنج است؛ اگر رئيس است مبتلا و ممتحن در کلاس امتحانِ رياست نشسته است و اگر مرئوس است ممتحَن و مبتلا و در کلاس مرئوسيت نشسته است، هر دو امتحان است؛ لذا از اين گروه سوم گِله مي‌کند که اينها نتوانستند فشار بعضي از بيگانه‌ها را، فشار تحريم را فشارهاي ديگر را تحمل کنند ـ خداي ناکرده ـ نسبت به مکتب و نسبت به اسلام بددهني مي‌کنند. وقتي اين قسمت‌ها را ذکر کرد فرمود: ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ﴾

پرسش: فرق ناظر با شاهد چيست؟

پاسخ: بله شهيد يک لقب پرافتخاري است که مشاهده مي‌کند جلال و جمال الهي را، اما ناظر در قرآن کريم به وجوهي اسناد داده شده است که به رحمت الهي نگاه مي‌کنند که ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ﴾[19] ممکن است نظر به شهود نرسد، ما در فارسي بين نگاه و ديدن فرق مي‌گذاريم، در عربي هم بين نظر و رؤيت فرق است؛ نظر گاهي ممکن است به رؤيت نرسد؛ درباره خليل الهي ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏﴾[20] باطن عالم را ما ارائه و نشان داديم او هم ديد. «خليل من همه بتهاي آزري بشکست»[21] به قول سعدي، او باطن عالم را ديد؛ ﴿نُري﴾ هم فعل مضارع است و مفيد استمرار است ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏﴾ اين در سوره «انعام» است. در سوره مبارکه «اعراف» به ما فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في‏ مَلَكُوتِ السَّماواتِ‏﴾[22] چرا نگاه نمي‌کنيد؟ نگاه غير از رؤيت است نگاه کنيد بلکه ببينيد به تعبير مرحوم علامه(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد که انسان در شب اول ماه مبارک رمضان مثلاً استهلال مي‌کند که ماه را ببيند مي‌گويد «نظرتُ إلي القمر و لم أره»؛ نگاه کردم ولي نديدم. نظر هميشه به رؤيت ختم نمي‌شود ولي رؤيت، رؤيت است. شهود هميشه به رؤيت ختم مي‌شود شهود، شهود است اما نظر گاهي ممکن است به شهود برسد گاهي ممکن است به شهود نرسد. شهيد به آن مقامي مي‌رسد که البته به اندازه درجات خودش و آن مرحله را کاملاً مشاهده مي‌کند و مي‌بيند.

فرمود وجود مبارک پيامبر شاهد است و صحنه قيامت هم مشهود، چه اينکه از قيامت هم به عنوان يوم موعود ياد کرده است که اينها ابزار محکمه‌اند. پس اگر کسي بخواهد برهان اقامه کند بگويد که انتقام حق است به محکمه سوگند ياد مي‌کند، محکمه يک امر ضروري است ﴿إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ يعني «المعاد حق بالضّرورة». اين ﴿قُتِلَ﴾ که نفرين است درباره اصحاب اخدود است، يک وقت است که آتشي را انسان در کانال روشن مي‌کند اما اين وَقود ندارد. در قرآن کريم مسئله جهنم را که تشريح مي‌کند مستحضريد الآن هم که حالا گاز و اينها است، وقتي زير ديگ را روشن کردند بايد ارتباط آن با آن لوله گاز، با آن منبع گاز وصل باشد وگرنه خاموش مي‌شود؛ آن روزهاي سابق که سخن از گاز و نفت و اينها نبود با هيزم بود اين اجاق را يا آن مطبخ را که براي پُخت غذا روشن مي‌کردند، وقودي کنارش داشتند اين هيزم‌هاي کوچک بعد از مدتي خاموش مي‌شود اما آن هيزم‌هاي بزرگ که براي اين شعله مطبخ ذخيره بود آن را مي‌گفتند وقود. «الوَقُود: ما تُوقَدُ بِه النّار»[23] است حالا يا آتش‌زنه يا آتش‌گيره؛ اين هيزم‌هاي ضخيم بزرگ را يک بخش از آن را در همان مطبخ مي‌گذاشتند که اين کنار اجاق باشد، اين هيزم‌هاي ريز هر وقتي که مي‌خواست آتش آن خاموش شود از آن آتش چوب‌هاي بزرگ استفاده مي‌کردند، چنين مطبخي را مي‌گويند ﴿النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ﴾ اين وقود دارد خاموش نمي‌شود، هر وقت خواست خاموش بشود با آن «ما توقد به النار» گرفته مي‌شود. اما وقتي مطبخي باشد آشپزخانه‌اي باشد اجاقي باشد که آن ذخيره‌ها را نداشته باشد بعد از مدتي آدم چقدر فوت کند به هر حال خاموش مي‌شود.

در قرآن فرمود وضع جهنم ما ﴿ذاتِ الْوَقُودِ﴾ است. هيزم‌هاي جهنم را مشخص کرد وقودش را هم مشخص کرد. درباره جهنم فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[24] ما از جنگل و از جاي ديگر هيزم نمي‌آوريم هيزم جهنم خود ظالمين هستند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اما وقودش چيست؟ کبريت است ذغال‌سنگ است با چه چيزي اينها را مي‌گيرانيد؟ با چه چيزي آتش روشن مي‌کنيد؟ نفت است گازوئيل است بنزين است؟ فرمود خير، اين هيزم‌هايي که بخواهد گرفته بشود آتش بگيرد اين را آن ائمه کفر و اصحاب سقيفه و امثال سقيفه اينها وقود هستند. فرمود ما وقودي که داريم ﴿كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن﴾ اينها کساني‌اند که در دنيا مردم را به کفر کشاندند آنجا هم همين طور هستند. وقود ما از جاي ديگر که نيامده است وقود ما «کآل فرعون» است؛ تشبيه روشن، مصداق روشن، بيان روشن. ما آل فرعوني داريم آن هيزم‌هاي بزرگ‌اند يک افراد ضعيف کفاري داريم که به وسيله آنها همان طوري که در دنيا به وسيله اينها، اينها کافر شدند در آخرت هم﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ﴾[25] اين امام کافران است ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾[26] نه «لا إيمان لهم»؛ اينها حالا ايمان ندارند که بسيار خوب، کافر هستند ولي مادامي که دارند زندگي مي‌کنند به هر حال يک روابط بين‌المللي است انسان ايمان نداشته باشد ولي مي‌تواند همين چند روزي که است يک زندگي سالمي داشته باشد، فرمود امضايتان کنوانسيونتان ميثاقتان تعهدتان بايد نزد شما محترم باشد اينها که ايمان ندارند هيچ، با اينها مبارزه کنيد نه براي اينکه کافر هستند با اينها مبارزه کنيد براي اينکه ﴿إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾ نه «لا إيمان لهم» شما با کسي که هيچ امضايش را محترم نمي‌شمارد چگونه مي‌توانيد زندگي کنيد؟ کنوانسيون، مواثيق بين‌المللي، مجالس بين‌المللي‌، امضايشان هيچ چيزي! شما چگونه مي‌توانيد با اين زندگي کنيد؟ برهان قرآن کريم اين نيست که چون ايمان ندارند بجنگيد، برهان قرآن کريم اين است که اين اصلاً امضايش را گوش نمي‌دهد چه کار مي‌توانيد بکنيد؟ چگونه مي‌توانيد زندگي کنيد؟ ﴿قاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾ که ﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً﴾ «إِلّ» يعني تعهّد يعني امضا. ﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾.[27]

اينها کساني‌اند که به هيچ چيزي گوش نميد‌هند، افرادي که اين چنين هستند مي‌شوند وقود؛ فرمود ما نه از جنگل هيزم مي‌آوريم نه از جنگل وقود، هر دو خود انسان هستند. اگر افراد عادي باشند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، اگر ائمه کفر باشند ﴿كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن﴾؛ وقتي از وقود ياد مي‌کند مي‌گويد فرعون وقود است، فلان شخص وقود است، نمرود وقود است. اينها را قرآن کريم بازگو کرد؛ مي‌گويد قسم به اينها، اين حق است، قسم به جهنم جا براي انکار نيست قسم به بينه است، اگر جهنم نباشد ـ معاذالله ـ که عالم لغو است اگر بهشت نباشد ـ معاذالله ـ که عالم لغو است.

پس جهنم و بهشت و صحنه قيامت «حقّ لا ريب فيه» قسم به اين حق ما انتقام مي‌گيريم؛ اين قسم به برهان مسئله است نه قسم به چيزي که بيگانه باشد، نظير قسم‌هاي دنيا. فرمود أخدود يعني نار، کانالي کَندند و اين کانال را هم پر از آتش کردند و اين آتش هم ﴿ذاتِ الْوَقُودِ﴾ بود يعني آن هيزم‌هاي بزرگي که نمي‌گذارد اين آتش‌ها خاموش بشود اين هم در همان کانال بود؛ لذا اين آتش هميشه بود چنين آتشي داشتند مؤمنين را مي‌انداختند. آن وقت مؤمنين دو قسم بودند: يک عده فشارهايي که مي‌ديدند تحمل مي‌کردند مثل آن غلام حبشي و ساير افراد که در بيانات نوراني حضرت امير صلد بودند، اينها اين طور بودند «أحد أحد» را تا آخرين لحظه مي‌گفتند يک عده نه، فوراً ـ معاذالله ـ برمي‌گشتند و مرتد مي‌شدند.

از اين گروهي که برمي‌گشتند گله مي‌کند اين سه مطلب را در اين بخش دارد از اين گروه ضعيف الايمان گله مي‌کند آن گروهي که تا مرز شهادت حاضرند از اينها با عظمت ياد مي‌کند پاداش اينها را ذکر مي‌کند اين گروهي که اصحاب أخدود هستند همان طوري که اينجا ﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ﴾، آنجا هم خودشان گرفتار عذاب اليم‌اند. ﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ٭ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ﴾ خاموش نمي‌شود اين آتشي که روشن کردند ﴿إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ﴾ اگر هم يک وقت اين آتش مي‌خواست خاموش بشود خودشان نشسته بودند کنار اين أخدود و کانال که اين آتش از بين نرود ﴿وَ هُمْ عَلی‏ ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُودٌ﴾ اينها مي‌ديدند که با مؤمنين دارند چه کار مي‌کنند چه چيزي تحريم مي‌کنند چه رنجي بر اينها تحميل مي‌کنند کاملاً مي‌ديدند. اين اضلاع سه‌گانه مثلث را کاملاً بيان کرده، کيفر آن گروه تبهکار را بيان کرده، پاداش آن گروه صبور و بردبار را معين کرده گله آن گروه ضعيف الايمان را هم ذکر کرده، فرمود: ﴿وَ هُمْ عَلی‏ ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُودٌ﴾ چرا از مؤمنين انتقام مي‌گيرند اينها جُرمي نداشتند ﴿وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزيزِ الْحَميدِ﴾ اينها چون هم «الله» را به عنوان خالق قبول داشتند ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾[28] هم ربوبيت را. او عزيز است؛ قبلاً ملاحظه فرموديد! عزيز به معني مقتدر نيست، عزيز يعني نفوذ‌ناپذير. آن زمين سختي که کلنگ در آن اثر نمي‌کند بيل اثر نمي‌کند را مي‌گويند «ارضٌ عَزاز» يعني محکم و سِفت. انساني که نفوذناپذير است با تطميع و با تهديد و با رشوه و با روي ميز و با زير ميز نمي‌شود در او نفوذ کرد همين! مي‌شود عزيز. اگر گفتند: ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾[29] براي همين است. هر زميني را که نمي‌گويند زمين عزاز، اين زميني که مرتّب بيل و کلنگ در آن اثر مي‌گذارد اين را نمي‌گويند عزاز، آن زميني که بيل‌پذير نيست کلنگ‌پذير نيست نمي‌شود در آن اثر کرد مي‌گويند «أرضٌ عزاز». هر کسي را نمي‌گويند عزيز. عزت «بالاصاله» از آنِ ذات اقدس الهي است چرا؟ براي اينکه اين مثلث را به آن واحد برگرداند درست است که فرمود: ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ اما در جاي ديگر چه فرمود؟ فرمود: ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾؛[30] يعني اگر رسول عزيز است «بعزة الله» عزيز است، اگر مؤمنين عزيزند «بعزة الله» عزيز هستند، وگرنه در برابر عزت نامتناهي خدا که کسي عزيز نيست؛ هر جا و هر جا، خداي سبحان تثليثي دارد، تربيعي دارد تخميسي دارد به توحيد برمي‌گردد قوّت را فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾؛[31] با هر قدرتي که هست در برابر بيگانه بايستيد بعد در سوره «بقره» فرمود: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾؛[32] عزت همين طور است قدرت همين طور است مُلک همين طور است. به افراد نسبت مي‌دهد مي‌گويد ما داديم نه او خيال مي‌کند که مال خودش است يعني شما خيال مي‌کنيد؛ يوم قيامت مي‌رسد که معلوم مي‌شود که ﴿يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾؛ اين ﴿الْقُوَّةَ لِلَّهِ﴾، ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ﴾ همه اين موارد را قرآن جمع‌بندي مي‌کند مي‌گويند از آنِ خداست. شما يک مورد پيدا نمي‌کنيد که کمالي را ذات اقدس الهي به کسي نسبت بدهد بعد در جاي ديگر نگويد که همه‌اش مال من است؛ توحيد بالذات معنايش همين است. فرمود خدا عزيز است محمود هم است خودش هم مي‌تواند حامد باشد که «حَمَدَ نفسه»، غير از خدا کسي نمي‌تواند خودش را حمد بکند، هم حميد به معني محمود است که ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[33] هر موجودي او را تحميد مي‌کنند، تحميد او منتها با تسبيح همراه است. در سوره مبارکه «اسراء» نفرمود که فقط تحميد است فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اين «باء» يا «با»ي مصاحبه است يا «با»ي ملابسه است يعني تسبيح هر موجودي با تحميد همراه است که اين نکته‌اش در سوره مبارکه «اسراء» قبلاً گذشت.

«و الحمد لله رب العالمين»

[1]. تفسير التستری، ص191.

[2]. تفسير التستری، ص25.

[3]. تفسير التستری، ص206.

[4]. تلخيص البيان في مجازات القرآن، النص، ص113.

[5]. تلخيص البيان في مجازات القرآن، النص، ص136.

[6]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏1، ص244.

[7]. سوره يس، آيات1 ـ 3.

[8]. سوره قيامت، آيه1.

[9]. سوره اسراء، آيه88.

[10]. سوره طور، آيه34.

[11]. سوره آلعمران، آيه18.

[12]. سوره قيامت, آيه36.

[13]. سوره آل عمران، آيه9.

[14]. سوره أحزاب، آيه45؛ سوره فتح، آيه8.

[15]. سوره بلد، آيه4.

[16]. سوره فجر، آيات15 ـ 17.

  1. سوره مجادله، آيه11.

[18]. سوره بلد، آيه4.

[19]. سوره قيامت، آيات 22 و 23.

[20]. سوره انعام، آيه75.

[21]. ديوان سعدي، غزل40؛ «دگر به روي کسم ديده بر نمي‌باشد ٭٭٭ خليل من همه بت‌هاي آزري بشکست».

[22]. سوره اعراف، آيه185.

[23]. لسان العرب، ج3، ص466.

[24]. سوره جن، آيه15.

[25]. سوره هود، آيه98.

[26]. سوره توبه، آيه12.

[27]. سوره توبه، آيه10.

[28]. سوره زمر، آيه62.

[29]. سوره منافقون، آيه8.

[30]. سوره نساء، آيه139؛ سوره يونس، آيه65.

[31]. سوره انفال, آيه60.

[32]. سوره بقره، آيه165.

[33]. سوره اسراء، آيه44.