مجموعه تفسیر سورهی عبس از آیت الله جوادی آملی
یکشنبه، 17 آذر 1398
29 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (12) في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ (13) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14) بِأَيْدي سَفَرَةٍ (15) كِرامٍ بَرَرَةٍ (16) قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17) مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ (18) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19) ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ (20) ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (21) ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (22) كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ (23) فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ (24) أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (25) ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26) فَأَنْبَتْنا فيها حَبًّا (27) وَ عِنَباً وَ قَضْباً (28) وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً (29) وَ حَدائِقَ غُلْباً (30) وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا (31) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (32) فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (33) يوْمَ يفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ (34)﴾.
سوره مبارکهاي که «عَلَم بالغلبة» آن سوره «عبس» است، همانطوري که ملاحظه فرموديد صدر آن داستاني دارد، بررسي آن داستان نشان ميدهد که اين عبوس و تولّي برای پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نبود. گذشته از آن شواهدي که قبلاً ذکر شد و رواياتي که در جوامع روايي ما هست ـ بعضي از دوستان هم زحمت کشيدند اجرشان با خدا! ـ اين نکته بايد ملحوظ باشد که اين آيه جزء عتائق سور قرآني است؛ يعني اوايل بعثت حضرت نازل شد سورههايي که در اوايل بعثت نازل ميشد خداي سبحان هم مکتب را به عظمت و جلال معرفي ميکند هم آورنده اين مکتب را به بزرگي و عظمت معرفي ميکند اين ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[1] طبق بيان غالب اين بزرگان که نقل کردند گفتند کلّ اين مجموعه قبل از سوره مبارکه «عبس» آمده است؛[2] قاعده هم اين است وقتي که خدا ديني را نازل ميکند آن دين را به خوبي و کمال معرفي کند، آورنده آن دين را به عظمت و جلال معرفي کند، فوايد آن دين را به خوبي بازگو کند، چه اينکه سوره «علق» که نازل شد با اکرم بودن خدا نازل شد فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾[3] اين اکرم بودن نشانه آن است که خدا درس کرامت ميدهد کرامت وصف فرشتههاست. اگر گفتند در فلان مَدرَس فقيه تدريس ميکند يعني درس فقه ميدهد، در فلان مدرَس اصولي تدريس ميکند يعني درس اصول ميکند فلان مکتب يا فلان مسجد يا فلان مدرَس حکيم تدريس ميکند يعني درس حکمت ميدهد، در دانشگاهها وقتي گفتند فلان کلاس طبيب درس ميدهد يعني درس طب ميدهد يا در فلان کلاس مهندس تدريس ميکند يعني درس هندسه ميدهد. وقتي خداي سبحان بخواهد مدرَس خود را و درس خودش را معرفي کند ميفرمايد اکرم دارد تدريس ميکند ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾ در اين جوشن کبير است که اسماي فراواني براي خداي سبحان است در بين اين همه اسماي حسنا خدا اکرم را انتخاب کرده است فرمود اکرم دارد تدريس ميکند يعني دارد درس کرامت ميدهد اين اولين سوره قرآن است.
در بخشهاي پاياني آن هم ميفرمايد: ﴿أَ لَمْ يعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يرَي﴾[4] انساني که خلاف ميکند مگر خود را در مشهد و در محضر خدا نميبيند؟ از اين حرف لطيفتر زيباتر و بهتر ممکن است؟ اين حرفها حرفهاي فرشتههاست نفرمود عليم دارد درس ميدهد که فقط درس علم بدهد و چيزی ياد بدهد يا حکيم دارد تدريس ميکند «إقرأ و ربّک الحکيم»! حکمت ميگويد درست است که حکمت ميگويد علم ياد ميدهد اما همه اينها در سايه کرامت است ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾.
اکرم چه کساني هستند؟ کريم چه کسي است؟ در سوره مبارکه «انبياء» مشخص کرد فرمود فرشتهها کريم هستند ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[5] که وجود مبارک حضرت هادي(سلام الله عليه) در اين زيارت جامعه اهل بيت(عليهم السلام) را به همين اوصاف فرشتهها معرفي ميکند در زيارت جامعه هم همين آيه سوره مبارکه «انبياء» در وصف ائمه است ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾ اينها هستند.[6]
اگر خدا دارد دينش را معرفي ميکند آورنده دينش را معرفي ميکند کلاس درسش را معرفي ميکند مدرّسش را معرفي ميکند بعد پرورش يافتههاي مکتب خودش را هم معرفي ميکند که اينها چون در محضر خدا هستند و ميدانند خدا آنها را ميبيند نه بيراهه ميروند نه راه کسي را ميبندند؛ بعدها سخن از جهنم و بگير و ببند شروع شد ﴿أَ لَمْ يعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يرَي﴾.[7] بعد هم فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾ اين روشن است وقتي گفتند اکرم دارد تدريس ميکند يعني درس کرامت ميدهد. بعد در سوره «قلم» وجود مبارک حضرت را به اينکه تو اين حرفهايي آنها ميزنند که مثلاً ـ معاذالله ـ عاقل و خردمند نيستي اينها نيست تو عاقل محض هستي و گذشته از عقلانيت هم، ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾؛ بعد بيايد در يک سوره بعدي او را به عنوان يک عبوس معرفي کند؟ شدني نيست، او را به عنوان روبرگردان از يک انسان نابينايي که استحقاق کمک دارد معرفي بکند؟ آن هم در اوايل بعثت، اين شدني نيست. حالا بر فرض ـ معاذالله ـ حضرت عبوس کرده باشد بايد آبروي او را بين همه فرشتههايي که در صدد تدبير و آوردن اين وحياند آبرو ببرد؟ اين حرفها را خدا به پيغمبر چه وقت گفت؟ يعني زير گوش او گفت ﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّي﴾؟ يا از عرش آورده تا فرش به دست فرشتهها فرمود: ﴿فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ ٭ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ ٭ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ اينکه ملائکه صحيفههاي اين نوشته است.
پرسش: ...
پاسخ: آنکه شرط است شرط يعني شرط! اين براي همه هست الآن هم ما به ذات مقدس حضرت همين آيه را ميخوانيم همين است اين شرط است؛ مثل ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ﴾[8] اگر دو تا خدا بود؛ شرط غير از آن است که به نحو جزمي به فعل اسناد بدهد.
بنابراين در اين قسمت فرمود اين نامهها را ما به دست فرشتهها آورديم اينها سفيران ما هستند رسالت ما نامههاي ما، کتابهاي ما، صحيفههاي ما را اينها ميآورند اينها نه خودشان خيانت ميکنند نه اجازه ميدهند که شيطان يا غير شيطان در حرم امن اين کتابها دخالت بکند ﴿فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ ٭ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ ٭ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾. حالا ـ معاذالله ـ پيغمبر عبوس کرده يک کار خلاف اخلاقي انجام داده، خداي سبحان بايد آبروي او را در بين همه فرشتههاي آسمان ببرد؟ اينکه فرمود: ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ﴾ اينها که ـ معاذالله ـ نظير غلام پُست نيستند! شما پاکتي براي دوست خودتان مينويسيد به اين مأمور پُست ميدهيد ميگوييد به فلان جا ببر، اين را در صندوق ميگذاريد در اين صندوق پُست ميگذاريد ميبرد در خانه فلان شخص او که از نامه خبر ندارد؛ فرشتهها ـ معاذالله ـ اين جورند؟ يعني مثل غلام پُست هستند يا کارگران اداره پُست هستند که نميدانند در اين نامه چه خبر است يا ﴿فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ ٭ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ ٭ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ﴾ ميدانند که چه خبر است؟ اين همه ملائکه از عرش تا فرش تا به قلب مطهر حضرت در همين سوره است. آن وقت بوق و کَرنا بکند و تمام ملائکه آسمانها را خبر کند که پيغمبر ـ معاذالله ـ عبوس است؟ شدني نيست يعني شدني نيست. عقل را بايد آورد کنار، نقل را بايد آورد کنار مخاطب خوب بود و فهميد. ما موظفيم سرتاپا گوش باشيم تا ببينيم قرآن چه ميگويد حرف خودمان را نزنيم حرف ديگران را نزنيم فرمود گوش باش تا ببيني او چه ميگويد، ما ميبينيم که اين نامه است صحيفه است ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ﴾ است ﴿كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ است، ﴿مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ﴾ است، از عرش رسيده در همين سوره است آن وقت با همه اين وسعت در آسمانها ـ معاذالله ـ از پيغمبر هتک حيثيت بکند که اين عبوس کننده است عبوس کرده است يک فقير نابينايي که پنج فضيلت براي او بود که اصلاً استحقاق کمک داشت: اعمي بود، ﴿جاءَكَ يَسْعي﴾[9] بود، ﴿وَ هُوَ يَخْشی﴾[10] بود، اهل تزکيه بود، اهل تذکر بود؛ اين هندسه که آن روز مشخص شد آبروي حضرت را در آسمانها بين همه فرشته ببرد که او عبوس بود؟ شدني نيست يعني شدني نيست.
بنابراين يقيناً اين ﴿عَبَسَ﴾ به حضرت برنميگردد ﴿تَوَلَّي﴾ به حضرت برنميگردد آن وقت روايات تأييد ميکند، فرمايش غالب مفسران ما اين است که اين بيان نوراني خدا که فرمود: ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ اصلاً سازگار نيست با عبوس کردن پيغمبر و مانند آن.
بعد از آن مسئله که خداي سبحان تبيين کرد درباره انسانها در صدر اسلام ميدانيد که آنها خيلي عنود بودند اتاق فکر تشکيل ميدادند که چگونه مبارزه کنند و مانند آن. خدا ميفرمايد: ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ﴾ مرگ بر اينها! براي اينکه ما تمام دستگاه بسيج کرديم که انسان گُل سرسبد ما باشد ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ﴾ ميدانيد ما چقدر زحمت کشيديم تا اين لؤلؤ لالا به بار بيايد؟ همه فرشتهها در خدمت او باشند؟ او يک قطره بيش نبود در سوره مبارکه «قيامة» دارد: ﴿أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى﴾[11] اينجا هم مشابه آن تعبير را ذکر ميکند ميفرمايد ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ ٭ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ٭ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ﴾ اين به چه چيزي مينازد؟ اينکه ميگوييم علم ديني عبارت از اين است که لاشه دانش در دانشگاهها تدريس نشود؛ زمينشناسي منهاي خداشناسي لاشه علم است نه علم. الآن يک تابلوي سه در چهار همين که ديدند يک خط نوشته يا يک عکسي کشيده، فوراً ميگويند دست مريزاد! چه کار خوبي کرده است! اين عظمتهاي علمي در آسمان است در زمين است دريا هست صحرا هست اين تابلو را شما ميبينيد و آفريدگار آن را نميبينيد؟ چه کسي آفريد؟ براي چه آفريد؟ اين ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ﴾[12] که خداست را ـ معاذالله ـ ميگذارند کنار، لاشه دانش را در دانشگاهها تدريس ميکنند، آن وقت هرگز دانشگاه اسلامي نخواهد شد. معناي اسلامي شدن دانشگاه اين نيست که يک «بسم الله» در اول کتاب باشد، عکس امام و رهبري(حفظه الله) باشد، آرم جمهوري اسلامي باشد، بشود اسلامي؛ اسلامي شدن دانشگاه به اسلامي شدن دانش است؛ لذا ذات اقدس الهي ميفرمايد که ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ﴾[13] بعد ميفرمايد: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ﴾[14] اينها کَر و کور هستند؛ اينها که آسمان را ميبينند زمين را ميبينند شترچران هستند شتر دارند خريد و فروش ميکنند دامداري شتر دارند ميفرمايند اينها کور هستند يعني شتر را نميبينند! شما يک سطر را که کسي روي تابلو نوشته اين همه إجلال و تکريم ميکنيد از آن نويسنده! فرمود ما يک قطره آب را به اين صورت درآورديم که الآن صدها دانشگاه ميخواهند اين را بفهمند نميفهمند، خيلي از بيماريهاست که هنوز کشف نشده است، تازه اين در باره بدن است؛ آن وقت ﴿وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[15] او را خليفه خود قرار داديم روح ابدي به او داديم انسانيت به او داديم حشر با فرشتهها به او داديم اينها که توقع نيست افراد عادي بفهمند.
در آن بخش پاياني سوره مبارکه «قيامة» گذشت اينجا هم مشابه آن ميآيد. ميفرمايد مگر نميبينيد که ما شما را از چه چيزي خلق کرديم؟ کار پدر که إمناء است نه خلقت؛ در سوره مبارکه «واقعه» گذشت که خدا به اوليا خطاب ميکند میفرمايد: ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ﴾[16] کار پدر إمناء است يعني «نقل المني من موضع إلي موضع آخر» فرمود ما هستيم که اين يک قطره آب را به اين صورت درميآوريم، ما خالق هستيم شما مُمني. در جريان کشاورزي هم که اينجا هم اشاره ميکند ميفرمايد شما حارث هستيد ما زارع شما کشاورز نيستيد شما زارع نيستيد. اين گندمي که در انبار خودتان براي سال بعد گذاشتيد، کار شما اين است که بعد از شيار زمين، اين گندمها را از انبار به زمين منتقل ميکنيد کار شما حرث است، حرث يعني اين حبّهها را از جايي به جايي آوردن بعد از شيار، همين! آنکه اين مرده را زنده ميکند او زارع است، آنکه به او حيات ميدهد يک طرفش به زير زمين به عنوان ريشه، يک طرف روي زمين به عنوان شاخه و خوشه ما هستيم؛ لذا کار را تقسيم کرد فرمود: ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[17] کار شما حرث است؛ يعني زمين را شيار ميکنيد آن هم البته به قدرت الهي است به فيض الهي است. اين بذر را از انبار منتقل ميکنيد به زير اين خاک همين! شما فقط با مردهها سر و کار داريد، اين که مرده را زنده ميکند به او ريشه ميدهد به درون خاک، خوشه و شاخه ميدهد بيرون خاک ما هستيم ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ دانشگاه کشاورزي، دانشکده کشاورزي مادامي که اين طور فکر ميکند ميشود علم، علم ديني، اگر ـ خداي ناکرده ـ بگويد اين طور بود اين طور شد بدون اينکه بفهمد که چه کرد هر چه هم شما بگوييد اين لاشه علم است اين همان است که خدا فرمود اينها کَر و کور هستند. چرا عرب به مردم جاهلي فرمود اينها کَر و کورند ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾ اول فرمود شتر را ببينيد زمين را ببينيد دريا را ببينيد صحرا را ببينيد آسمان را ببينيد بعد ديدند اينها نميبينند. شما خطي که کسي نوشته اين همه تلاش و کوشش ميکنيد که از او إکرام بکنيد احترامش ميکنيد اين ذات اقدس الهي است که فرمود ما اين يک قطره را به اين صورت درآورديم با چه تشکيلات و عظمتي انسان را مقدَّر کرديم. اين بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه مشخص کرد که فرمود با يک تکه پيه، انسان را چشمي داد که او ميبيند، پردههايي داد رقيقههايي داد آبهايي داد در درون چشم که عده زيادي بعد از عمري تلاش و کوشش تازه متخصص يک گوشهاش بشوند، فرمود چرا اينها را شما نميبينيد؟[18]
فرمود: ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ ٭ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ ميدانيد از چه چيزي خلق کرد؟ او به چه چيزي مينازد بالاخره؟ ﴿مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ﴾ تمام مهندسياش به عهده ما بود کجا دست باشد کجا پا باشد کجا گوش باشد اينها بايد هماهنگ باشند مناسب هم باشند إدراک بکنند مجاري إدراکي آنها هست، هم به اينها ابزار داديم هم به اينها نيرو داديم. شما در کتابهاي فقهي ملاحظه فرموديد اگر کسي گوش کسي را آسيب برساند يک نحوه ديه دارد کسي به نيروي شنوايي او آسيب برساند يک ديه ديگري دارد. ما يک «أُذُن» داريم يک «سمع»، يک «عين» داريم يک «باصره» هر دو يعني هر دو تمام اين ردهبنديهايش در کتابهاي فقهي مخصوصاً در کتاب ديه، مرز آن مشخص است که چشم چقدر ديه دارد باصره چقدر ديه دارد گوش چقدر ديه دارد سامعه چقدر ديه دارد. بين أذن و سامعه خيلي فرق است بين عين و باصره خيلي فرق است، آن يکي ابزار کار است اين يکي خود کار است همه اينها را دين گفته است فرمود همين يک قطره آب بود غير از اين که چيزي ديگر نبود اين يک قطره آب را ما هندسهوار تمام ذرّاتش را مهندسي کرديم، مغز با پاي او همهاش اندازه شده است، بعد به او اختيار داديم راه را مشخص کرديم چاه را مشخص کرديم تقدير کرديم اندازهگيري کرديم اختيار داديم؛ ﴿ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ﴾ راه را نشان داديم آسان شدن راه را هم به او داديم، بعد گفتيم برو. هيچ جا براي جبر نيست هيچ جا براي اينکه بگويد من مجبور بودم نيست، هيچ جا براي اينکه کسي براي خودش بهانه بياورد نيست، فرمود ما اين کار را کرديم، همه را از يک قطره آب درست کرديم.
﴿مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ﴾ اندازهگيري کرديم مهندسي کرديم صراط برای خداست عقل داديم که سراج باشد نه صراط ما بايد مواظب حرف زدنهايمان باشيم نبايد بگوييم عقلاً و شرعاً، عقل کوچکتر از آن است که در کنار شرع قرار بگيرد شرع صراط است عقل چراغ است راه را ميبيند. اين نقشه راه را اين قانون را اين احکام و حکَم را عقل به اندازه استعداد خودش ميبيند، عقل را بايد در قبال نقل قرار بدهيم، بگوييم عقلاً و نقلاً حکم اين چنين است، نه عقلاً و شرعاً که عقل را همدوش شرع قرار بدهيم، شرع معادل ندارد شرع صراط است راه است اصل اشياء را طرزي آفريد که بايد باهم هماهنگ باشند، اين صراط مستقيم است و آنها که به اين صراط به خوبي آگاهاند و عمل ميکنند متن صراطاند؛ ما در زيارت وجود مبارک حضرت امير ميگوييم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ [اللَّهِ] الْمُسْتَقِيمَ»[19] ساير ائمه هم همين طور هستند؛ اينکه ميگوييم ميزان اعمال هستيد ميگوييم صراط مستقيم هستيد[20] خدا اينها را اين طور آفريد که کار اينها ميشود صراط ما؛ اينها براساس عقلشان که اين طور نميگويند اينها براساس وحيشان ميگويند، ميگويند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي».[21]
بنابراين راه را مشخص کرديم قدرت هم داديم اختيار هم داديم گفتيم «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو»[22] ميتوانيد برويد و ديگر هيچ بهانهاي براي اين کار نيست ﴿ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ﴾. بعد هم اين طور نيست که مرگ آخر خط باشد خير، مرگ معبَر است. ما آورديم ما ميبريم ما پاداش ميدهيم، اما شما را با اختيار داريم ميبريم، راه هم مشخص است چاه هم مشخص است، کجراهه هم مشخص است راه مستقيم هم مشخص است، هر راهي که بخواهيد ميتوانيد برويد؛ ولي به شما عقل داديم که کجا برويد، نقل آورديم که کجا برويد از ما راهنمايي است ما اجبار نميکنيم به اين طرف برويد، چون کمال در اين است که انسان آزاد باشد اگر انسان مجبور باشد يک طرفه برود که کمال نيست در نظام تکوين ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾[23] اما در نظام تشريع راه را مشخص ميکند.
يک بيان نوراني از امام باقر(سلام الله عليه) است فرمود: «بَلِيَّةُ النَّاسِ عَلَيْنَا عَظِيمَةٌ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يُجِيبُونَا وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا»[24] فرمود ابتلاي به مردم خيلي سخت است ما اينها را دعوت ميکنيم به راست و بهشت نميآيند رها کنيم راه غير از اين نيست ما که نميتوانيم بگوييم «بگذار تا بيفتد و بيند جزاي خويش»[25] اين کار ما نيست اين براي ما خيلي سخت است «إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يُجِيبُونَا وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا» راه غير از اين نيست ما بگوييم به درک! ما اهل به درک گفتن نيستيم براي ما سخت است حرف ما را نشنيدن فقط ما غصه ميخوريم رنج ميبريم همين، نميگوييم به درک! «بَلِيَّةُ النَّاسِ عَلَيْنَا عَظِيمَةٌ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يُجِيبُونَا وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا» راهي غير از اين نيست نيست ما بگيويم به درک! ما اهل به درک گفتن نيستيم براي ما سخت است، حرف ما را نشنيدن فقط ما غصه ميخوريم رنج ميبريم همين، نميگوييم به درک! «بَلِيَّةُ النَّاسِ عَلَيْنَا عَظِيمَةٌ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يُجِيبُونَا وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا» راهي غير از اين نيست آدم نسبت به بچهاش که نميگويد به درک! فرمود شما حالا فرزندي ما را قبول نکرديد ما پدر شما هستيم «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[26] اين طور هستند.
فرمود: ﴿ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ ٭ ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ﴾ چون او ﴿يُحْيي وَ يُميتُ﴾[27] اماته ميکند و او انسان را در قبر واقع ميگذارد انسان اول که نميدانست چگونه اين مردهها را دفن کند؛ جريان هابيل و قابيل، اين فرزندان آدم(سلام الله عليه) که يکي ديگري را کُشت اين جنازه در دست او ماند که با اين جنازه چه کند؛ آنگاه ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ﴾[28] بشر اولي اين طور بود.
پرسش: ...
پاسخ: در قبر ميکند ﴿فَأَقْبَرَهُ﴾؛ يعني «جعله مقبوراً»، يعني صاحب قبر کرد، «مقبور» يعني «من له القبر»، ﴿فَأَقْبَرَهُ﴾؛ يعني او را به قبر داد. آن چگونه ﴿فَأَقْبَرَهُ﴾؟ انسان اولي که جنازه را ديد اين قابيل مانده بود که با اين نعش چه کند با اين جنازه چه کند. در سوره مبارکه «بقره» و امثال «بقره» اين بخش است که خداي سبحان کلاغي را مأمور کرد ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً﴾ که اين کلاغ ﴿يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ﴾ جلوي چشم اين قابيل، اين خاکها را کنار زد چيزي را درون اين گذاشت بعد روي آن خاک کرد ﴿لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ﴾؛ تا به قابيل بفهماند که جنازه را چگونه ميشود دفن کرد، بشر اولي که تجربه نداشت که با جنازه چه کار بکند. فرمود ما يادشان داديم اين برای اولي است. زمين را هم ما اين کار را کرديم شما را هم آشنا کرديم که انسان را مقبور کند «من له القبر» کند، بعد اين تازه اول راه است، بدنتان در خاک و قبر ميرود روحتان که در قبر نميرود شما براي هميشه زندهايد اين کار را کرديم بعد روحتان که زنده است بدن را هم دوباره زنده ميکنيم ﴿ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ﴾ هر وقتي را که خودش مصلحت بداند لازم باشد اين را منشور ميکند منتشر ميکند آن روح را با اين بدن مرتبط ميکند صحنه محاکمه و پاداش و اينها انجام ميشود.
بعد ﴿كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ﴾ هنوز ذات اقدس الهي آن دستوراتش که بايد انجام بشود عمل نشد اين درباره خلقت انسان. درباره دانشکده کشاورزي چگونه بايد باشد آن را هم بيان ميکند. غرض اين است که علم ديني به اين است که انسان ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ﴾[29] را ببيند علمش هم ميشود روشنتر؛ اما اگر چه کسي آفريد براي چه چيزي آفريد را نبيند، ميشود کور و در قيامت هم کور محشور ميشود اين سوره مبارکه «طه» اينها که ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي﴾[30] اينها در قيامت قدرت اعتراض ندارند ولي سؤالي دارند ميگويند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً﴾[31] من که در دنيا چشم داشتم چرا کور محشور شدم؟ فرمود: ﴿كَذلِكَ﴾؛[32] يعني ﴿كَذلِكَ﴾؛ تو در دنيا هر طور بودي ما همان طور محشور کرديم. در دنيا مراکز فساد را ميديدي با مسجد و حسينيه و حرم و اينها کاري نداشتي، الآن هم جهنم را خوب ميبيني ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[33] آنها ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾[34] همينها که کور محشور شدند به اينها ميگويد ميفرمايد در دنيا چه طور بوديد؟ در دنيا بديها را ميديديد خوبيها را نميديديد، الآن هم جهنم را ميبينيد بهشت را نميبينيد. ما کور به اين معنا که شما جهنم را نبيني و کفار را نبيني که نيستند؛ ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً٭ قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي﴾ ما تو را کور نکرديم هر طور بودي اينجا هم هستي آنجا کاري به مسجد و حرم و حسينيه و مراکز قرآن و عترت نداشتي با مراکز فساد رابطه داشتي اينجا هم بهشت و اولياي الهي را نميبيني جهنم را خوب ميبيني آتش را خوب ميبيني ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾ همين کورها ميگويند، همين کورها ميگويند که بله اين جهنم است ما داريم ميبينيم، شعلهاش را ما داريم ميبينيم. در سوره «طه» فرمود که حواس شما جمع باشد هر طور بودي ما شما را محشور کرديم، نه اينکه ما تو را کور محشور کرديم. همينهايي که ميفرمايد: ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي﴾ همينها سؤالي دارند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي﴾ فرمود ما شما را هر طور بودي محشور کرديم. «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيئات اعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره قلم، آيه4.
[2]. البحر المحيط في التفسير، ج10، ص506؛ التبيان في تفسير القرآن، ج10، ص378؛ تفسير الصافي، ج5، ص348.
[3]. سوره علق، آيات3 و 4.
[4]. سوره علق, آيه14.
[5]. سوره أنبياء، آيات26 و 27.
[6]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص610.
[7]. سوره علق، آيه14.
[8]. سوره انبياء، آيه22.
[9]. سوره عبس، آيه8.
[10]. سوره عبس، آيه9.
[11]. سوره قيامت، آيه37.
[12]. سوره حديد، آيه3.
[13]. سوره غاشية، آيات 17 ـ 20.
[14]. سوره بقره، آيات 18 و 171.
[15]. سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[16]. سوره واقعه، آيات58 و 59.
[17]. سوره واقعه، آيات63 و 64.
[18]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت8. «اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْم».
[19]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص259.
[20]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص528.
[21]. نهج الحق و كشف الصدق، ص423.
[22]. ديوان ملا هادي سبزواري, غزل150.
[23]. سوره بقره، آيه256.
[24]. الخرائج و الجرائح، ج2، ص893 .
[25]. سعدی، غزل شماره38؛ «چندين چراغ دارد و بيراه میرود٭٭٭ بگذار تا بيفتد و بيند سزاي خويش».
[26]. علل الشرائع, ج1, ص127.
[27]. سوره بقره، آيه258؛ سوره آل عمران، آيه156؛ سوره أعراف، آيه158.
[28]. سوره مائده، آيه31.
[29]. سوره حديد، آيه3.
[30]. سوره طه، آيه124.
[31]. سوره طه، آيه125.
[32]. سوره طه، آيه126.
[33]. سوره طور، آيه15.
[34]. سوره سجده، آيه12.