مجموعه تفسیر سورهی نوح از آیت الله جوادی آملی
شنبه، 13 بهمن 1397
39 دقیقه
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
﴿قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَ نَهاراً (5) فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائي إِلاَّ فِراراً (6) وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً (7) ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8) ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9) فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً (10) يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً (11) وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً (12)ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً (13)وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً (14) أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً (15) وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً (16)
سوره مبارکه «نوح» که در مکه نازل شد و درباره رسالت آن حضرت است به حسب ظاهر ميگويند نوح(سلام الله عليه) «شيخ الأنبياء» است،1 اوّلين پيامبري است که کتاب دارد. اين اوّليت يا اوّليت نفسي است يا اوّليت نسبي است. در دو بخش از قرآن کريم فرمود بسياري از انبيايي بودند که ما قصص آنها را در قرآن ذکر نکرديم:﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ**﴾؛2 براي اينکه در روايات دارد که 124 هزار پيامبر، حالا 124 هزار نه، يکصد نفر؛ آنچه در قرآن کريم آمده، 25 نفر است. در قرآن يک اصل کلّي آمده است که هر جا بشر باشد، فکر و انديشه باشد، رهبري الهي هست: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾**.3 فرمود هيچ قريهاي نيست، که ما براي آنها راهنما فرستاديم؛ چه خاور دور، چه باختر دور، چه خاورميانه.
بنابراين ما از اسرار خاور دور خبري نداريم، از اسرار باختر دور خبري نداريم. بسياري از بخشهاست که بعدها کشف شده است. نميشود گفت که اوّل نفْسي است؛ يعني قبل از وجود مبارک نوح، پيامبري که داراي کتاب باشد، نيامده است. اگر «شيخ الأنبياء» است، ميشود نسبي، اگر اوّلين پيامبر است، ميشود نسبي.
بله! اگر قبل از خاور ميانه، خاور دور؛ باختر ميانه، باختر دور، هيچ پيامبري که داراي کتاب باشد نيامده، مگر حضرت نوح، آن وقت ميشود اوّل نفْسي. وگرنه اينکه در روايات هست که 124 هزار پيامبر آمدند، حالا بگوييم يکصد نفر، ولي قصّه 25 نفرشان در قرآن کريم است، نميشود گفت که قبل از نوح(سلام الله عليه) کتابي نبوده است، چون ما از نقاط دور جهان بيخبر هستيم.
پرسش: ... رسول بايد باشد يا نبیّ؟
پاسخ: رسول بايد باشد، براي اينکه اگر نبيّ باشد، براي خودش باشد که مشکل جامعه را حلّ نميکند: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾، اين نذير بايد رسول باشد، براي اينکه اگر نذير نباشد، جامعه را انذار نکند، جامعه را تبشير نکند که حجت خدا بالغه نيست: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾، فرمود هيچ قريهاي نبود، مگر اينکه ما رهبر فرستاديم. حالا يا پيغمبر است يا امام است که از طرف پيغمبر آمده و مانند آن که حجت بايد بالغ باشد.
بنابراين اگر انبيا فراوان هستند که هستند و در روايات هست، اين مربوط به اين بخش از خاورميانه است، چون در دو جاي قرآن بالصّراحه فرمود که ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ**﴾، ما اگر بگوييم آن طرف دريا، خاور دور، آن طرف باختر دور پيامبري بود و قصّهاي داشت، نميتوانيم بگوييم: ﴿**فَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ﴾،4قصّه پيامبري را نقل ميکنيم که عبرتآموز باشد، پندآموز را به همراه داشته باشد. اين جريان نوح(سلام الله عليه) است.
اما مطلب بعدي غالب سخناني که وجود مبارک نوح اينجا دارد با حرف انبياي الهي يکسان است. خصيصهاي دارد که عمر طولاني است که آن را خود حضرت نوح(سلام الله عليه) به عنوان اينکه رنج درازمدت من است با خدا در گفتگو است.
مطلب بعدي که از خود اين جريان نوح(سلام الله عليه) و همچنين انبيای قبلي استفاده ميشود، اين است که بين اعمال مردم و حوادث روز اثر دارد. همانطوري که حوادث روزگار يعني فصول چهارگانه در مردم اثر ميگذارد، سرما در مردم، گرما در مردم اثر ميگذارد، حوادث و رخدادهاي روزانه در مردم اثر ميگذارد، اعمال مردم هم در حوادث اثر ميگذارد، اينطور نيست که آمدن باران بيحساب باشد. آمدن برف بيحساب باشد. برودت هوا بيحساب باشد. رطوبت هوا بيحساب باشد همه اينها با حساب است. بخشي از اين حسابها را وجود مبارک نوح در اينجا بيان کرده است. يک قسمت اساسي اين روابط را ذات أقدس الهي در سوره مبارکه «اعراف» آيه 96 گذرانده که فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض﴾، اگر مردم هيچ کدام بيراهه نروند و راه ديگري را نبندند، ما برکات را فراوان ميفرستيم؛ يعني چه؟ يعنی اگر زمستان است، باران به اندازه کافي بيايد، برف به اندازه کافي میآيد. در اين آيه 96 سوره مبارکه «اعراف» ميفرمايد که اگر مردم سرزمين مؤمن باشند، ايمان داشته باشند، بيراهه نروند راه کسي را نبندند، ما تمام نعمتها و برکاتشان را نازل ميکنيم. باران را به موقع نازل ميکنيم، آنجا که بايد هوا گرم باشد به موقع هوا گرم ميشود که فصول چهارگانه آنها تنظيم ميشود. اصلاً فرمود ما فصول چهارگانه را براي تأمين ارزاق مردم قرار داديم.
يک ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾5 است که مربوط به نظام سپهري است، کاري به ارزاق مردم ندارد. فرمود زمين و آسمان اين مجموعه در شش روز، يعني شش دوره، چون آن وقت نه روزي بود، نه شبي؛ نه زميني بود که دور خود بگردد، شب و روز پيدا شود و نه زميني بود که دور شمس بگردد، سال و ماه پيدا شود. فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾؛ يعني در شش دوره، حالا هر دورهاي چند ميليارد سال يا چند ميليون سال بود، خودش ميداند. بعد هم تقسيم فرمود که دو روزش برای آسمان است، دور روزش برای زمين است، آن دو روز ديگر را ذکر نفرمود که ظاهراً برای«بين الارض و السماء» است. اين مربوط به ﴿**سِتَّةِ أَيَّامٍ**﴾ است.
اما فرمود: ﴿**اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ**﴾،6 اين ﴿**أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ**﴾ کاري به آن ﴿**سِتَّةِ أَيَّامٍ**﴾ ندارد. اين ﴿**أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ**﴾؛ يعني فصول چهارگانه. ارزاق مردم را در فصول چهارگانه تنظيم کرديم، اين کار خداست. اگر کسي بخواهد فصول چهارگانه آنها فصول چهارگانه باشد، اين بايد بيراهه نرود. فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ﴾؛ اين وعده الهي است. فرمود ما که چيزي از اينها نميخواهيم، ميگوييم همين نعمتهايي که ما به شما داديم، فراوان هم هست، اين را هدر ندهيد، حق کسي را ضايع نکنيد، به اندازه لازم براي شما هست، همين! اگر شما همين راه ساده را انجام بدهيد، تمام روزيهاي شما برآورده است. در بين شما اختلاس نباشد، نجومي نباشد، رشوه نباشد، حرام نباشد: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾، اين صريح آيه است، وعده هم هست.
بعد فرمود: ﴿وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾، اين آيه 96 سوره مبارکه «اعراف» جزء امهات آيات است و از آن طرف فرمود ما اصلاً فصول چهارگانه را براي همين قرار داديم که زندگي شما تأمين شود: ﴿**فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ**﴾؛ يعني فصول چهارگانه! حالا اگر کسي بيراهه رفته است، بيراهه که رفته ذات أقدس الهي هم اين وعده را به وعيد تبديل ميکند. وجود مبارک نوح همين فرمايش را دارد که ما يک وعده داريم که اگر به راه بوديد، ذات أقدس الهي برکات فراوان میدهد، بیراهه رفتيد شما را گرفتار میکند. اين وعده خدا آن هم وعيد الهی!
پرسش: ...
پاسخ: آن درباره نظام أحسن است و نظام کلّی است، اين ـ معاذالله ـ تجويز گناه نيست؛ يعني عالم به هر حال بهشت نيست که هيچ کسي گناه نکند، بشر فرشته نيست که گناه نکند، طبع بشر به هر حال در آن گناه هست؛ اما راه توبه هم هست. معناي آن اين نيست که تجويز گناه باشد. اين عالم گناه دارد؛ اما راه توبه هم دارد. اينطور نيست که ما توقّع داشته باشيم، کسي گناه نکند. اينجا جاي اين حرفها نيست. اينجا جاي گناه است، جاي توبه است؛ اما اينطور نيست که گناه بکند و هيچ برنگردند. اين فراز و فرود که از لطيفترين تعبيرات ادباي قبل است؛ يعني ميخواهي به جايي بروی که به نحو نفي جنس: ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَ لاَ تَأْثِيمٌ﴾،7 اين بهشت است که زمينه را فراهم بکن! آنجا اصلاً کسي خيال گناه نميکند. اصلاً گفتند: ﴿حُورٌ مَقْصُوراتٌ﴾،8 برخيها گفتند مژه فرشتهها و حوريها کوتاه است، اين کنايه از آن است که غير از همسرهاي خودشان را اصلاً نگاه نميکنند چنين عالمي هم هست. کسي هم پشتسر کسي حرف نميزند، هميشه روبهروي هم هستند، غيبتي در کار نيست. چنين عالمي را ذات أقدس الهي خلق کرده است؛ اما اينجا عالم امتحان است. اگر لغزش هست، راه توبه است؛ اما اين لغزش باشد، انسان اين لغزش را ادامه بدهد، گرفتاريهاي فراوان در دنيا دارد در آخرت هم که هست.
وجود مبارک نوح همين فرمايش انبياي الهي را بازگو کرده است، اوّل اينها را وعده داد که اگر اين کار را انجام بدهيد، دنيايتان تأمين است، زندگيتان تأمين است، فرزندانتان تأمين است. چند چيز اينها را مانع بود: يکي آن خوي فرعوني بود. اين معنا را ما بايد بدانيم که اگر کسي در جايي ـ معاذالله ـ ربوبيت خدا را انکار کرد، يقيناً داعيه فرعوني دارد، اگر ـ معاذالله ـ در حکم شرعي، مثلاً اينجا اين حکم را قبول نداشته باشد، معنايش چيست؟ يعني من ـ معاذالله ـ بهتر از شارع ميفهمم، من خودم شارع هستم؛ يعني خودم ربّ هستم؛ يعني «أنا ربّي»! هيچ ممکن نيست که کسي خدا را منکر باشد، مگر اينکه در درونش فرعون است. براي اينکه به هر حال چه کسي بايد اداره بکند اين را. اگر ـ معاذالله ـ کسي تدبير الهي را انکار کرد؛ يعني چه؟ يعني من خودم مستقلاً اداره ميکنم. فرعون هم که غير از اين نميگفت. فرعون که ميگفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾9 يا ﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾10 معنايش اين نيست که من خالق آسمان و زمين هستم يا خالق شما هستم اينکه خودش بتپرست بود. درباريان فرعون به فرعون ميگفتند که تو اگر مهلت بدهي و جلوي موسي را نگيري: ﴿يَذَرَكَ وَ آلِهَتَك﴾؛11 تو و درباريان تو و آلهه و بتهاي تو را از بين ميبرد. خودش بتپرست بود. اينکه ميگفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ﴾؛ يعني دين، قانون مملکت بايد به اراده من باشد. هر کس که حکمي از احکام شرع را ـ معاذالله ـ قبول نکرد؛ يعني من خودم اُولاي به اين رأي هستم؛ يعني «أنا ربّي» اين هست! اين ربويت در او هست، اين شرک در او هست. اين شرک و کفر در درون خيليها خطر دارد.
پرسش: پس آن تمنّیای که نسبت به احکام میشود به اين شکل میشود؟
پاسخ: البته آرزو يک چيز باطلي است. اميد چيز خوبي است. فرق اميد و آرزو هم قبلاً گذشت که اميد آن است که انسان مقدمات را فراهم بکند، چون همه کارها که به دست ما نيست. يک کشاورز مثلاً کلّ کارها را انجام ميدهد، شيار ميکند، بذرافشاني ميکند، اميد باران دارد، اين رجاست و رجا چيز خوبي است؛ اما آرزو اين است که مقدمات را فراهم نکرده، منتظر نتيجه است. فرمود: «إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَي الْمُنَي»؛12 شما با آرزو زنده نباشيد، «فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَي»؛ مثل زنان سالمند و مردان سالمند که با آرزو زندهاند، کاري از آنها ساخته نيست؛ اما به اميد زندگي کنيد، به رجا زندگي کنيد به رجاي الهي. رجا بعد از حفظ مقدمه است.
غرض اين است که دنيا ترخيص به گناه نيست؛ يعني اين عالم لازمهاش اين است، نگران نباشيد؛ اما به هر حال راهحلّ باز است، پس اينکه وجود مبارک نوح(سلام الله عليها) فرمود حرفهاي ابتدايي بود، چون آن زمان جزء بشرهای ابتدايي بودند. وعده الهي بود، فرمود همه نعمتها براي شما فراهم آمده است، آنها چند تا مشکل داشتند: يکي مشکل استکبار بود که صريحاً مستکبران و سرمايهداران عصر آن حضرت، ميگفتند اينها که يقهچرکين هستند و پابرهنه هستند، اينها را رها کن، ما ميآييم. حضرت فرمود اينها که شما آنها را تحقير ميکنيد، من اينها را از خودم نميتوانم برانم که ﴿تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ﴾،13 مگر به دست من است؟! مگر تفاوت انسانها به دست من است؟! مگر ارزش انسانها به دست من است؟! چه کسي ميگويد شما بالاتر از آنها هستيد؟ ما با اين فقرا هستيم. من هرگز کساني که ﴿تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ﴾، اينها را رها نميکنم. اين برای مستکبرانشان.
عدهاي ديگر هم که به هر حال با بت و اينها سروکار داشتند، اين مسئله هُبَل مسئله وَدّ و يعُوق و نَسر که جزء نامهاي بتهايي است که اينها ميپرستيدند، اين بتها اين قدر ادامه داشت تا عصر اسلام. اين عمروبن عبدوَد، وَدّ نام يکي از بتها و اصنام و اوثان زمان نوح بود. اينها به جاي اينکه بگويند اينها بنده خدا هستند، ميگفتند بنده وَدّ بود. آن عمروبن عبدوَد که آمده در جنگ احزاب، همين بود. اين بتها از زمان نوح همچنان ماند تا زمان اسلام و ذات أقدس الهي به وسيله نوح بساط همه اينها را خواست جمع بکند که نشد، به وسيله وجود مبارک حضرت امير بساط اينها در زمان پيغمبر(عليهما السلام) جمع شد.
خلاصه اين است که هر کسی حکمي از احکام الهي را منکر بود، در درونش ربوبيتي را ابداع کرد، فرعونيتي را ابداع کرد؛ يعني چه؟ يعني اين حکم را ـ معاذالله ـ من بهتر از شارع ميفهمم! اين خطر در درون هست و اين خطر اگر جلوگيري نشود، پايان انسان را به هلاکت ابد ميرساند، اين خطر هست. گناهان جزيي اينها اميد بخشش هست؛ اما اينگونه از خطرها که انسان در برابر حکم خدا قرار بگيرد ـ معاذالله ـ بگويد اين مثلاً ناقص است و امثال آن، اين رأي که من ميدهم بهتر است.
وجود مبارک نوح آمده همه اينها را بررسي کرده، آنچه را که انبياي بعدي هم گفتند، ايشان هم فرمودند، چون «شيخ الانبياء» بود که بين اعمال مردم و نزول برکات رابطه هست. اين تعبير قرآن را ملاحظه بفرماييد.
خدا مرحوم بوعلي را غريق رحمت کند! فيلسوف بنام اسلام است، ايشان ميگويد: «إنّما يدفعه هؤلاء المتشبّهة بالفلاسفة»،14 آن کسي که ـ معاذالله ـ اثر نماز استسقاء، دعاي استسقاء، دعاي باران را نميپذيرد، او را رها کن، او که فيلسوف نيست. «إنّما يدفعه هؤلاء المتشبّهة بالفلاسفة»، اين را صريحاً در مهمترين کتابهاي فلسفي خود که شفاء شفاء است ميگويد. رسالهاي هم در اين زمينه نوشته که دعا، نماز استسقاء سهم تعيين کننده دارد. چرا؟ براي اينکه خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾15 اين صريح قرآن است، فرمود اگر مردم روبهراه باشند هيچ مشکلي نباشد، بيتالمال را به دست هر کسي بدهي اختلاس نکند. يک بيان نوراني دارد حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود من با شما چه کار بکنم؟ شما مثل آن پيراهن کهنهاي هستيد که «**كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَر**»؛16 من اين بانک را اصلاح ميکنم، آنجا جِر ميگيرد! اينجا را اصلاح ميکنم، رفو ميکنم، آنجا جِر ميگيرد. از يک پيراهن کهنه شما چه توقعي داريد؟ اين بيان نوراني حضرت است در نهجالبلاغه، فرمود: «**كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ**»؛ اين پيراهن را من از يک طرف خياطي ميکنم، «**تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَر**»؛ از جاي ديگر جِر ميگيرد. اين بانک را اصلاح ميکنم، آن بانک اختلاس ميکند! آن بانک را اصلاح ميکنم، اين بانک اختلاس ميکند! اين نميشود. فرمود اگر چنين باشد، ما تمام برکات را براي شما نازل ميکنيم. اين بيان صريح قرآن کريم است که ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾؛17 از او با وعدهتر، بهتر و حکيمتر کيست؟ فرمود اگر شما راه خودتان را برويد، ما که چيزي از شما توقّع نداريم. راه خودتان را برويد به اندازه کافي ما باران ميفرستيم: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾؛ باران فراوان ميفرستيم. ديگر خشکسالي نداريد، اينها ديگر فلان روايت نيست تا شما بگوييد ابن اسحاق در آن هست يا فلان کس در آن هست صحيح سندي و اعراض مشهور و اينها در آن نيست، اين صريح قرآن کريم است. حکماي ما هم اوّلين پرچمدار اين رشته بودند که بين اعمال مردم و نعمتهاي الهي رابطه تنگاتنگ است، براي اينکه اينها قرآن کريم را بهتر از ديگران تفسير کردند: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾. اينطور است.
اين وعدهها را وجود مبارک نوح بيان کرد. بعد فرمود حواستان جمع باشد گناه چهار قسم است: يک گناه جزيي و کلّي داريم برای گذشته، يک گناه جزيي و کلّي داريم برای آينده. درباره آينده هيچ بخششي نيست، نه يک گناه نه همه گناه، چرا؟ چون گناه آينده را الآن خدا ببخشد يعني تکليف نداريد. معناي بخشودن گناه آتي، يعني رها هستيد! يعني ميتوانيد به نامحرم نگاه بکنيد! ميتوانيد مال مردم را بگيريد! اصلاً فرض ندارد که گناه آينده را خدا الآن ببخشد، بعداً که ما گناه کرديم، اگر توبه کرديم که ميبخشد، نکرديم به مشيئت الهي وابسته است. پس نسبت به گناه آينده؛ چه بعض، چه کلّ قابل بخشش نيست. اين «ما تقدم و ما تأخر»؛ يعني تازه و کهنه، نه بعدي، نه «ما يتأخر» مضارع نيست. ﴿**لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ**﴾؛18 يعني تازه و کهنه، جديد و قديم، گناهان گذشته، البته آن آيه مربوط به گناه ظنّ و «عند الناس» است؛ ولي غرض اين است که هيچ ممکن نيست، ولو يک گناه جزيي را، بگوييم اين گناهي که بعداً ميکني، خدا بخشيد؛ يعني چه؟ يعني الآن تکليف نداري. اين ممکن نيست!
پس گناه آينده چه جزيي چه کلّي قابل بخشش نيست؛ اما گناه گذشته، چه جزيي و چه کلّي قابل بخشش است. جزيي با دو قسمت بخشيده ميشود: يکي با توبه، يکي بيتوبه؛ منتها با توبه براي هر کسي است. بيتوبه را در سوره «نساء» فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾.19 يک وقت کسي پدر شهيد است، مادر شهيد است، يک کار خيري کرده، جدّش کار خيري کرده بود، فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾، اين مستحضر هستيد که اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است که مشيئت الهي صد درصد حکيمانه است:«وَ يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»؛20 خدايي که با هيچ وسيله نميشود کاري را او غير حکيمانه انجام بدهد.
پرسش: گناه در آينده منظورش گناه عمدی نيست، بلکه منظور گناهی است که سهوی باشد.
پاسخ: بله، الآن اگر ببخشد؛ يعني تکليف نداري. الآن مثلاً اگر گناهي که شما فردا انجام ميدهي، چه عمدي، چه سهوي بخشيده شد؛ يعني چه؟ يعني الآن تکليف نداري.
پرسش: ... منظورش گناه فردی است يا جمعی؟
پاسخ: فردي، جمعي، منتها اين تعبير درباره وعده عمومي است. براي فرد هم همينطور است. درباره فرد اگر جمع آلوده بودند، فرد صالح بود، مشکل حلّ نميشود، مگر آن فرد پيغمبر و امام باشد، وگرنه اگر در جامعهاي اکثري آنها آلوده بودند، يک چند نفري آدم صالح بودند، اگر اينها جزء اولياي الهي باشند، ممکن است به برکت آنها خدا عفو کند. در روايت مرحوم کليني(رضوان الله عليه) نقل ميکند که دو تا فرشته مأمور شدند که منطقهاي را ويران کنند، زير و رو کنند، اين دو تا فرشته آمدند، ديدند که در بين اين مردم سالمندي هست که مشغول نماز شب است و محاسن سفيد دارد، گفت من چطور محلّي را که پيرمرد محاسن سفيدِ نماز شب خوان است، آن را ويران کنم؟! دوباره استفتاء کرد، حالا چگونه به آسمان رفت و چگونه استفتاء کرد؟ اين را مرحوم کليني اجمالاً در اين روايت نقل ميکند. پيام آمد که درست است، اين مرد خودش آدم خوبي است؛ ولي هيچگاه براي خدا قيام نکرد، نهي از منکر نکرد؛ لذا اين هم بايد گرفتار عذاب شود. 21بنابراين اگر توده مردم آلوده بودند، يقيناً خدا بساط را جمع ميکند؛ اما اگر توده مردم آدم خوبي بودند و چند نفري آدم آلوده بودند، عذاب نميکند.
در اين قسمت هم وجود مبارک نوح و ساير انبيا فرمايش ايشان اين است که گناه آينده را الآن خدا ببخشد؛ يعني معنايش اين است که شما تکليف نداريد! اين ممکن نيست؛ اما گناهان گذشته، اگر گناه جزيي بود هم با توبه و هم بيتوبه؛ باتوبه ميبخشد به جهت اصل کلّي است که ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ﴾22 که اگر توبه کردي، ﴿يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ﴾.23 بيتوبه ميبخشد، ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾. اين در سوره مبارکه «نساء» دارد: ﴿**إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ﴾،24 شرک را بيتوبه نميآمرزد. مادون شرک را بيتوبه ميآمرزد، چون شرک را هم با توبه يقيناً ميآمرزد. اين آيه که دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾،25 «کما تقدم غير مرّة» که ذنوب جمع است و «الف و لام» هم روي اين جمع آمده؛ يعني تمام گناهان قابل بخشش است؛ منتها ﴿وَ أَنيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾،26 با توبه! همه مشرکان عالم توبه کردند و مسلمان شدند، الآن هم همينطور است. توبه مرتدّ فطري درست است از نظر حکم احکام فقهي آن چهار حکم بار است؛ ولي حکم کلامياش که روشن است. الآن هم بخشوده ميشود با توبه. عذاب جهنم با توبه حلّ ميشود؛ يعني واقعاً توبه کند. همه مشرکين، همه ملحدان، همه بتپرستان، هر بتپرست و مشرکي الآن توبه بکند، خدا قبول ميکند؛ لذا آن جايي که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً﴾، بعد دارد: ﴿وَ أَنيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾**؛ اما گذشته، بيتوبه، بخواهد بخشيده شود، برای بعضي از گناهان است. همه گناهان، مثل شرک و اينها با توبه بخشيده نميشود. اين احکام چهارگانه «ذنوب اربعه».
پرسش: بعضی جاها هست که در آن گناه زياد است، ولی با اين وجود باران فراوان در آنجا میبارد.
پاسخ: اين در سوره مبارکه «مؤمنون» گذشت، فرمود که خيال نکنند که ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾،27 ميخواهيم اينها را بگيريم، غافل کنيم، ﴿حَتَّی عَفَوْا﴾،28 در نعمت که غرق شدند، همان جا اينها را خفه کنيم. فرمود اين عذاب است، خيال نکنند که ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾، بعضي از کشورها هستند که مزاحم کسي نيستند، همان مقداري که برايشان ثابت شد به همان مقدار عمل ميکنند، دسترسي ندارند، ديگران نگذاشتند که احکام اسلامي به آنها برسد، اينها مستضعف هستند، دسترسي ندارند، احکام دين به آنها نرسيده است، اينها کافر عمدي نيستند، همان مقداري که رسيده عمل ميکنند، اين را که فرمود؛ اما در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود بعضيها که وضع ماليشان خوب است، خيال نکنند: ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾. اينها توجه ندارند، ميخواهم اينها را در نعمت خفه کنيم. همين در ذيل همان آيه است.
بنابراين اين «ذنوب أربعه» احکام أربعه خاص خود را دارد. وجود مبارک نوح هم همان فرمايشات سوره «انبياء» را که بعداً آمدند و آيه 96 سوره مبارکه «اعراف» آن اصل کلّي را دارد، بيان کرد. با خداي خود درد و دل ميکند، عرض کرد خدايا! من روز گفتم، شب گفتم، راز گفتم، جهر گفتم، جلسه خصوصي تشکيل دادم، جلسه عمومي تشکيل دادم، يک عده مستکبر هستند، ميگويند فقرا را بيرون کن، ما بياييم، اينکه نميشود. يک عده اصلاً حاضر نيستند، دين را بپذيرند، اين هم که نميشود. من تمام اين نعمتها را به اينها گزارش دادم، بيان کردم، نپذيرفتند. حالا اين ناله و مناجاتي است که وجود مبارک نوح با ذات أقدس الهي در ميان ميگذارد: ﴿قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً﴾، من کوتاهي نکردم: ﴿فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائي إِلاَّ فِراراً﴾، اين ﴿**فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ**﴾29 گذشت، در برابر ﴿**زَادَتْهُمْ إِيمَاناً**﴾،30 چرا ﴿**فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ**﴾؟ براي اينکه آدمي که بيمار هست، دستگاه گوارش او آسيب ديده است، شما وقتي بهترين و شيرينترين ميوه را به او ميدهيد، اين دردش بيشتر ميشود. اين ميوه که تقصير ندارد. اين مرضي که در او هست، در برابر اين بهترين ميوه عکس العمل نشان ميدهد، دادش بلند است، وگرنه کسي که دستگاه گوارش او زخم معده دارد و بيمار است، اين گلابي شيرين که آسيبي نميرساند، اينکه ضرر نيست؛ اين گلابي شيرين درد او را بيشتر ميکند، چرا؟ چون او مريض است، تحمّل نميکند، عکس العمل نشان ميدهد، فريادش بلند است: ﴿فَلَمْ يَزِدْهُمْ﴾، اينکه فرمود ﴿**فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ**﴾، که قبلاً ـ در بحث روز قبل ـ گذشت براي همين است، قبلاً يک مقدار انکار داشتند، حالا دو تا انکار دارند. قبلاً يک نکول بود، حالا دو تا نکول است. قبلاً يک آيه را قبول نداشتند، حالا دو تا آيه را قبول ندارند. ميشود: ﴿**فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ**﴾. اينجا هم ﴿فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائي إِلاَّ فِراراً﴾.
﴿وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ﴾، من چندين بار اينها را آزمون کردم، اين ﴿لِتَغْفِرَ﴾ مسبّب به جاي سبب نشسته است. «وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ ليِتوبُوا لِتَغْفِرَ لَهُمْ»، اين غفران نتيجه دعوت نيست، نتيجه دعوت توبه است که حذف شد، اين غفران مسبّب توبه است که به جاي سبب نشسته است: «وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ ليِتوبُوا لِتَغْفِرَ لَهُمْ»، اين «ليتوبوا» که حذف شد، اين مسبّب به جاي آن نشسته است: ﴿لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ﴾، قبلاً نمونههايش در سوره مبارکه «هود» بود، گذشت که اينها يا براي اينکه حضرت را نبينند يا اينکه حضرت آنها را نبيند، يک عده بودند که در مجلس پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) اينها تا فرصت مناسب بود، از مجلس بيرون ميآمدند؛ منتها منتظر بودند که چه کسي حرکت ميکند، بلند ميشود، کاري دارد، اينها ﴿لِواذاً﴾؛31 يعني در «لواذ» آنها در «لياذ» آنها که او بشود «ملاذ» اين، در پناه او فوراً از مسجد برود بيرون. اين کارشان بود که منتظر بودند که کسی به هر حال بعضي در مسجد کار دارند، رفت و آمد ميکنند، در را ميبندند، در را باز ميکنند، مسلماناني هستند که يا وارد ميشدند يا خارج ميشدند، کار دارند، آنها کارشان معروف بود که مؤمنين واقعي هم بودند؛ اما کار دارند و بيرون ميروند. اين ﴿لِواذاً﴾؛ در پناه آنها خودش را بيرون ميکشد. اين آيه هم قبلاً گذشت.
فرمود اينها ﴿جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ﴾، اين دو مرحله است: يا که حضرت را نبينند يا حضرت آنها را نبيند: ﴿وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً﴾، اين هم در سور قبلي گذشت که ميگفتند فقرا را بيرون کنيد تا ما بياييم.
بعد فرمود من جلسه خصوصي تشکيل دادم، جلسه عمومي تشکيل دادم، جلسه علني تشکيل دادم، سرّي تشکيل دادم: ﴿ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ٭ ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً﴾، دو به دو مذاکره کرديم، سرّي مذاکره کرديم، جهري مذاکره کرديم که هيچ بهانهاي نداشته باشند اينها. به آنها گفتم: ﴿اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ﴾، او غفّار است، برگرديد ذات أقدس الهي قبول ميکند، چون آنها بتهاي فراواني داشتند، در همين سوره مبارکه «نوح» ـ که الآن مشغول هستيم ـ آيه 23 اين است که به يکديگر ميگفتند که ﴿قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً﴾، اين پنج تا بت را حفظ کنيد. اين «وَدّ» از زمان نوح به عنوان يک بت رسمي بود تا زمان اسلام که عمرو بن عبدوَد از همين قبيل است. گفت اين وَدّ را حفظ کنيد، يغوث را حفظ کنيد، اسامي پنجگانه بتهاي معروفشان را حفظ کنيد، حرفشان اين بود. به خدا عرض ميکند خدايا! من اينها را در تمام حالات خواندم، آنها به دنبال حفظ اين بتهاي خمسه و امثال اين بتهاي خمسه بودند.
من به اينها گفتم که نعمتهاي شما تأمين است، وعده هست: ﴿يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً﴾، اين «دَرّ»، «دَرّ اللّبن»؛ يعني شير فراواني آمد. ﴿وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ﴾؛ به شما کمک ميکند، هم فرزند ميدهد، هم مال ميدهد. باغ ميدهد، نهر ميدهد، همه چيز به شما ميدهد. اين رزق الهي است و اصلاً خدا برای همين رزقها را آفريده است. چرا اين کارها را انجام نميدهيد؟
در مسئله ﴿قَضی أَجَلاً﴾ که اوّل همين سوره گذشت، سوره مبارکه «انعام» که طليعهاش مسئله «أجل مقضي» است، اين راهحلّ نشان داد. در آيه دو سوره مبارکه «انعام» بحث آن ـ قبلاً گذشت ـ اين بود: ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ﴾، اينکه فرمود شما را به «أجل مسمّيٰ» ميرساند؛ يعني اين! آيه دو سوره «انعام» اين بود که ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾، فرمود قضاي الهي قابل تغيير است؛ اما «أجل مسمّيٰ» قابل تغيير نيست، ﴿قَضی أَجَلاً﴾ که اگر فلان کار را کرديد، رعايت بهداشت کرديد، رعايت صله رحم کرديد، رعايت آداب پزشکي کرديد، اين عمر طولاني را داشته باشيد. اگر صله رحم نکرديد، احکام بهداشتي را رعايت نکرديد، عمر کوتاه داشته باشيد. اينها مردّد است؛ اما نزد انسان مردّد است، نه نزد ذات أقدس الهي، اما پايان چه ميشود؟ اين شخص رعايت ميکند يا نميکند؟ آن ميشود «أجل مسمّيٰ» که فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾، برابر ﴿**مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ**﴾،32 آن «أجل مسميٰ» باقي است، آن تغييرپذير نيست.
در اين قسمت «أجل مقضي» دو قسم است: يک أجل زودرس، يک أجل دير. نوح(سلام الله عليه) فرمود اگر شما اين شرايط را رعايت بکنيد به آن دورترين و ديرترين أجل ميرسيد که شما را خدا به آن أجلِ دور ميرساند، اين هم عمر طولاني است، پس عمر طولاني داريد، برکات فراوان داريد، دست از شرک و الحاد برداريد. اين «أجل مسمّيٰ»، چون در برابر «أجل مقضي» در آيه دو سوره مبارکه «انعام» قرار گرفت و درباره «أجل مقضي» نفرمود «أجل مقضي عنده»، درباره «أجل مسميٰ» فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾، معلوم ميشود که «أجل مسميٰ» تغييرپذير نيست و مطلب ديگر فرمود اگر آن شرايط را رعايت کرديد عمر طولاني، شرايط را رعايت نکرديد، عمر کوتاه، شد؟ اصل کلّي: هر أجلي که خدا مقرّر کرد، آمده، تقديم و تأخير ندارد. اگر شرايط را رعايت نکرده، عمرش کوتاه است، وقتي که آن أجل رسيد، تقديم و تأخير ندارد. شرايط را رعايت کرده، عمر طولاني دارد، آن أجل رسيد، تقديم و تأخير ندارد. نکته مهم اين است که فرمود: ﴿لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾، اين ﴿لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾؛ يعني چه؟ وقتي أجل شخص امروز آمد، ديروز او بميرد؛ يعني چه؟ يعني همانطوري که أجل زيد که امروز آمد، مرگ او در ديروز محال يعني محال! مرگ او در ديروز محال است، مرگ او در فردا هم محال است. اين دو تا يک حکم دارد! ﴿يَسْتَقْدِمُونَ﴾ که محال است، براي اينکه أجل او امروز رسيد، ديروز که مردنش ممکن نبود. فرمود اين را متوجه هستي که ديروز ممکن نيست و جلو افتادن ممکن نيست، اين را متوجه باشيد که تأخير افتادنش هم ممکن نيست. تکان نميخورد؛ مثل مسائل رياضي است. اين عدد پنج حتماً بايد بين چهار و شش باشد، جايش همين جاست؛ لذا نه جلو ميافتد «فواضحٌ»، نه دنبال ميافتد به منزله واضح است، وگرنه أجلي که امروز رسيده، اين آقا بخواهد ديروز بميرد؛ يعني چه؟ يعني اين «بيّن البطلان» است. فرمود همانطوري که اين «بيّن البطلان» است و محال است که أجلي که امروز رسيده، اين شخص ديروز مرده باشد، فردا هم بخواهد بميرد، محال است.
نتيجه اينکه هر أجلي چه کوتاهمدت چه درازمدت، وقتي که آمد، تقديم و تأخير ندارد؛ اما براي ما مشخص نيست که اين شخص أجلش چه وقت است؟ زود است يا دراز؟ أجل کوتاه است يا دير؟ چون ﴿**أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾** است و «عنده» هم خدا ميداند که اين شخص در چه حالتي میرود.
«و الحمد لله رب العالمين»
. تفسير روح البيان، ج7، ص141.
. سوره غافر، آيه78.
. سوره فاطر، آيه24.
. سوره آلعمران، آيه137؛ سوره نحل، آيه36.
. سوره اعراف, آيه54؛ سوره يونس، آيه3؛ سوره هود، آيه7.
. سوره فصلت، آيه10.
. سوره طور, آيه23.
. سوره الرحمن, آيه72.
. سوره نازعات، آيه24.
. سوره قصص، آيه38.
. سوره اعراف، آيه127.
. نهج البلاغه(للصبحی صالح), نامه31.
. سوره هود، آيه31.
. الشفاء(الالهيات)، ص439.
. سوره جن، آيه16.
. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، خطبه69.
. سوره نساء, آيه122.
. سوره فتح، آيه2.
. سوره بقره، آيه284؛ سوره آلعمران، آيه129؛ سوره مائده، آيه18.
. صحيفه سجاديه، دعای13.
. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج5، ص58؛ «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مَلَكَيْنِ إِلَی أَهْلِ مَدِينَةٍ لِيَقْلِبَاهَا عَلَی أَهْلِهَا فَلَمَّا انْتَهَيَا إِلَی الْمَدِينَةِ وَجَدَا رَجُلًا يَدْعُو اللَّهَ وَ يَتَضَرَّعُ فَقَالَ أَحَدُ الْمَلَكَيْنِ لِصَاحِبِهِ أَ مَا تَرَی هَذَا الدَّاعِيَ فَقَالَ قَدْ رَأَيْتُهُ وَ لَكِنْ أَمْضِي لِمَا أَمَرَ بِهِ رَبِّي فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ لَا أُحْدِثُ شَيْئاً حَتَّی أُرَاجِعَ رَبِّي فَعَادَ إِلَی اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي انْتَهَيْتُ إِلَی الْمَدِينَةِ فَوَجَدْتُ عَبْدَكَ فُلَاناً يَدْعُوكَ وَ يَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ فَقَالَ امْضِ بِمَا أَمَرْتُكَ بِهِ فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ يَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَيْظاً لِي قَطُّ».
. سوره نور, آيه31؛ سوره تحريم، آيه8.
. سوره آلعمران, آيه31؛ سوره احزاب، آيه71؛ سوره صف، آيه12.
. سوره نساء, آيات48 و 116.
. سوره زمر, آيه53.
. سوره زمر, آيه54.
. سوره مؤمنون، آيه56.
. سوره اعراف، آيه95.
. سوره توبه، آيه125.
. سوره انفال، آيه2.
. سوره نور، آيه63.
. سوره نحل, آيه96.