تفسیر سوره مزمل - جلسه ۵

مجموعه تفسیر سوره مزمل از آیت الله جوادی آملی

یکشنبه، 25 فروردین 1398

34 دقیقه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلاً (9) وَ اصْبِرْ عَلي‏ ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً (10) وَ ذَرْني‏ وَ الْمُكَذِّبينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَليلاً (11) إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً وَ جَحيماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَليماً (13) يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثيباً مَهيلاً (14) إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15) فَعَصي‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبيلاً (16) فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيباً (17) السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18) إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلاً (19)﴾

سوره مبارکه «مزمل» که در مکه نازل شد، مستحضر هستيد که آيات بخشي از اينها شأن نزول دارد، خود سوره فضاي نزول دارد، خود قرآن جوّ نزول دارد. اينکه فرمود: ﴿إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾، فرمود ما مهم‌ترين کار را مي‌خواهيم در اين منطقه انجام بدهيم. کساني که وحشي و حيوان هستند، مي‌خواهيم اينها را انسان کنيم. کساني که انسان هستند؛ ولي نه شنوا هستند، نه بينا هستند، نه گويا هستند: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾،1 ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾2 که زندگي اينها بر اساس جاهليت جهلاست، اينها را مي‌خواهيم به عقلانيت دربياوريم و متمدّن بکنيم و مي‌خواهيم کاري در منطقه انجام بدهيم که دو قطب مهم روزگارمان را اينها را رام بکنند و به تمدن اسلامي دعوت بکنند. چنين برنامه‌اي ما داريم، اين قول ثقيل است. برنامه‌هايي که بتواند اين امور را تأمين کند، قول ثقيل است: ﴿إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾.

تو هم اگر بخواهي اينها را درک کني و تحمل کني، سحَر مي‌خواهد و نماز شب. بخواهي پياده کني، صبر و بردباري و توکل. آن بخش اول گذشت که «هاهنا امورٌ اربعة»؛ اما در اين ذکر فرمود به ياد پروردگارت باش، آن که تو را به اينجا رساند به ياد او باش: ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ﴾! اين ربّ تو ربّ مشرق و مغرب است. اين ربّ تو بي‌مانند و بي‌شريک است، بي‌عديل است، بي‌مثيل است، ﴿لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾. نه تنها به ياد او باش، او را وکيل بگير. وقتي او را وکيل گرفتي، صابر و بردبار باش، براي اينکه بسياري از کارهاي تو را وکيل انجام مي‌دهد. تو از مرحله وکالت، مرحله نصرت، مرحله ولايت، از همه اينها عبور مي‌کني، کار را تنها او انجام مي‌دهد. اين ﴿فَذَرْني‏ وَ مَنْ يُكَذِّبُ﴾؛3يعني بگذار من تنها مسئله را حل مي‌کنم. درباره وليد همين طور بود: ﴿**ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً**﴾؛4 بگذار من خودم مسئله را حل مي‌کنم.

گاهي ذات أقدس الهي بدون اينکه انسان بفهمد، يک وقت انسان مي‌فهمد، ناله مي‌کند، دعا مي‌کند، يک مرحله است. يک وقت اصلاً با خبر نبود، فرمود من تنها مسئله را حل مي‌کنم. اين‌طور نيست که اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ بخواهد به حرم دين اهانت کند، من رهايش کنم. تو اي پيغمبر يک وقت اقدام مي‌کني، در مرحله صبر دعا مي‌کني، ناله مي‌کني، دعوت مي‌کني، تبليغ مي‌کني، اينها يک سلسله کارهاست. يک سلسله کارهايي است که اصلاً تو خبر نداري، من خودم تنها مسئله را حل مي‌کنم. اين «ذرني، ذرني»هايي که قرآن دارد، براي همين است: ﴿**ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً**﴾، بگذار من تنها حل مي‌کنم، حل هم مي‌کند. خيلي از موارد است که اصلاً وجود مبارک حضرت نخواست تا دعا کند، اين براي همه ما هم هست، اين مي‌شود قول ثقيل.

برخي از مفسّران که باور کردند درس و بحث ياد خداست، همين زمخشري حالا گرچه آن توفيق نصيب او نشد؛ ولي به هر حال اين کشّاف را دو سال و نيم در مکه نوشت، مجاور بود، او شد «جار الله زمخشري»، بعد از اينکه تفسير کشاف را نوشت، در همان حرم گذاشت تا علما و انديشمندان و مفسّران بيايند، نقد کنند، اينکه اين تقريباً نزديک هزار سال مانده است، براي اينکه عده زيادي از علما آمدند در همان حرم الهي، در کنار کعبه اين را خواندند، بررسي کردند، اشکالات آن را ذکر کردند، او حل کرد، بعد شده کشاف. خيلي از حرف‌هايي که فخر رازي در تفسير کبير دارد، از او گرفته شده است. خيلي تفسيرش مفصل نيست؛ اما خيلي کار کرده است؛ يعني خودش مخلصانه دو سال و نيم بود، معتکف شد، مجاور شد، شده «جار الله» نوشت. بعد اين را همان‌جا گذاشت که علما بيايند بررسي کنند، نقد کنند. خيلي‌ها هم آمدند، نقد کردند بعد شده کشاف.

ايشان مي‌گويد دعا هست، نماز هست، صلوات هست، مناجات هست، اينها هست و «دراسة علمٍ»، آن که دارد درس مي‌خواند او به ياد خداست.5 ببينيد درس حوزه نزد آنها اين‌طور بود؛ مثل نماز بود؛ مثل دعا بود؛ مثل مناجات بود؛ مثل ذکر بود. گفت ذکر خدا وقتي اسم مي‌شمارد: ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ﴾، اين دعاها، اين نمازها، اين مناجات‌ها، اينها ذکر نام خداست و «دراسة علمٍ». اگر فرشته‌ها قبل از اينکه طلبه‌ها بيايند می‌آيند بال‌ها را پهن مي‌کنند: «**إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ**»،6 اين درس‌ها و اين بحث‌ها يقيناً ياد خداست. غرض اين‌طور درس‌خواندن و اين‌طور کتابشان مانده است. ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ﴾!

ذات أقدس الهی مي‌فرمايد به ياد پروردگارتان باشيد. يک مقدار بحث‌هاي عاطفي، اوايل نرم، بعد به صورت دقيق‌تر. در آنجا که اوايل نرم است، در آيه دويست سوره مبارکه «بقره» اين است که چون معمولاً وقتي که در مراسم حج از مکه آمدند عرفات توقف کردند و وقوف عرفات را کردند و غروب عرفات از عرفات به مشعر آمدند و شب را مشعر ماندند بعد آمدند منا، آن برنامه‌های منا را انجام دادند، اين بيتوته‌هايي که شب در منا داشتند، به ياد مفاخرشان بودند. در چنين فضايي اين آيه دويست سوره مبارکه «بقره» نازل شد که فرمود: ﴿فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾، همان‌طوري که جمع مي‌شويد قصه‌ها و اذکار قبايل و تاريخ را مي‌گوييد، به ياد خدا باشيد؛ مثل آنها، بلکه بهتر از آنها. اين يک مرحله است: ﴿فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾. از اين مرحله که گذشتند در پايان سوره مبارکه «اعراف»؛ يعني آيه 205 اين است: ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في‏ نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ﴾، صبح تا شب به نام خدا، به ياد خدا، غفلت نکن، در درونِ درونت کسي هم نفهمد. اين يک مرحله با آن مرحله‌اي که آيه دويست سوره مبارکه «بقره» است، فرق مي‌کند. آن دارد: ﴿فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً﴾؛ اما اينجا دارد: ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في‏ نَفْسِكَ﴾، با ناله، با تضرّع، با زاري، در درونت اين را صبح و شام و غافل هم نباش.

حالا اين خداي سبحان که ذکر را اين‌طور مطرح مي‌کند، مي‌فرمايد: ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ﴾، کسي که ربّ توست، اين يک؛ ربّ تو هم همان ﴿رَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب﴾7 است. همه در تحت ربوبيت او هستيم. اين «ربُّ» که مرفوع است خبر براي مبتداي محذوف است؛ يعني همين که ربّ توست، او ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است. ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ﴾ که ربّ تو کيست؟ يعني «هو ربّ المشرق و المغرب» است.

اين ﴿تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيلاً﴾، ببينيد برخي‌ها که فقط به فکر ظاهر هستند، مي‌گويند چون آخر اين آيات با تبتيل سازگار بود، اينجا نفرمود: «تبتّل إليه تبتّلا»، گفتند: ﴿تَبْتيلاً﴾، تا با ﴿طَويلاً﴾ و ﴿مَهيلاً﴾ و اينها سازگار باشد. اين‌ يک‌ نحوه قرآن‌فهمي است، يک‌ نحوه قرآن‌فهمي ديگر که بحث‌هاي قبل بود، «تبتّل»؛ يعني انقطاع. اصلاً خود بتول را که بتول گفتند، درباره مريم(سلام الله عليها)، چون منقطع «إلي العبادة» بود، وقف حرم بود و درباره صديقه کبريٰ(سلام الله عليها) نه چون «بتول عن الطمس» است، گفتند چون «بتول عن القرين» است، اصلاً مانند ندارد. اين را همين بزرگان نقل کردند. «بتول عن القرين است». اين تبتّل است ﴿تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيلاً﴾؛ منقطع باش!

اينجا جناب فخر رازي حرف‌هاي فراواني دارد، بعد مي‌گويد خيلي از اسرار است که در خفايا هست، در زوايا هست؛ ولي بسياري از عبارت‌هاي ايشان، عبارت‌هاي ابن‌سيناست در نمط نهم اشارات.8 خود فخر رازي با اينکه مرتّب در اشارات و تنبيهات ابن سينا اشکالي دارد به اين نمط نهم و اينها که رسيد، مي‌گويد مسائل عرفاني را ابن‌سينا طرزي تنظيم کرد که نه قبل از او بود و نه بعد از او تاکنون، چون فاصله بين ابن‌سينا و فخر رازي کم نبود. گفت تاکنون کسي عرفان را اين‌طور ذکر نکرده. ابن‌سينا در همان نمط نهم دارد، کسي که عرفان را «للعرفان» بخواند، او قائل بالثاني است، موحد نيست. «من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثاني»،9 او هنوز موحد نشد، او گرفتار ثنويت است. او اگر «معرفة الله» را براي «معرفة الله» بخواهد، اين موحد نيست. اگر کسي معرفت را براي معروف بخواهد، نه براي خود معرفت، او بله، موحد است. «من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثاني»، او هنوز گرفتار ثنويت است.

اين حرف از حرف‌هاي بلند ابن‌سيناست و فخر رازي اينها را خوب شرح کرده است. همين فخر رازي در ذيل همين آيات، همين عبارت‌هاي ابن‌سينا را مي‌آورد؛ منتها ـ متأسفانه ـ اسم نمي‌برد که اين حرف‌ها را چه کسي گفته است! مي‌گويد اگر کسي معرفت خدا را، براي معرفت خدا و براي اينکه عارف بشود، او هنوز موحد نيست. اينها عين عبارت‌هاي ابن‌سيناست، يک؛ اينها را فخر رازي در تفسير خود در ذيل همين ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ﴾ نقل کرد،10 دو؛ بدون اينکه نام ابن‌سينا را ببرد، سه.

حرف، حرف درستي است، اين بيان نوراني که متعلق به حضرت امير است، خدا سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي را غريق رحمت کند! مي‌فرمود اين حرف‌ها در اسلام به نام حضرت امير ثبت شد؛ يعني خط ولايت در اسلام حالا هر چه هست، وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است؛ اما اين شاگردي که بتواند اين خط را ترسيم کند، تبيين کند، تشريح کند، تفسير کند، راه‌اندازي کند، ايشان اصرار دارد که اين به نام حضرت امير ثبت شد. اين قسمت را حضرت فرمود، فرمود يک عده «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»11 عبادت مي‌کنند. يک عده «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّة» عبادت مي‌کنند، پس معلوم مي‌شود اينها غرضي دارند و يک عده ﴿حُبًّا لِلَّهِ﴾12 معبود را مي‌خواهند، محبوب را مي‌خواهند، نه عبادت را. 13عبادت را براي معبود مي‌خواهند براي محبوب مي‌خواهند و من از آن قبيل هستم.

اين ترسيم خط که يک عده «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»، اين قدر گفت و گفت و گفت تا به نام او در اسلام ثبت شد. بعدها هر کسي گفت از وجود مبارک حضرت گرفت؛ البته آيات قرآن اينها را دارد، تبشير دارد، إنذار دارد؛ اما عبادت را براي معبود بخواهد نه براي خود عبادت. اين ذکر را براي مذکور بخواهد، اين اسم را براي مسمّا بخواهد. فرمود اين﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است؛ اما آيا مي‌دانيد که مشرق و مغرب در عالم کيست؟ يک مشرق و مغربي است که همه مي‌فهمند که آفتاب از يک طرف در‌مي‌آيد و از طرف ديگر غروب مي‌کند. در قرآن کريم فرمود اين را که همه مي‌بينند: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾.

از اين دقيق‌تر ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ﴾ است، ما دو تا مشرق داريم و دو تا مغرب؛ يعني اول زمستان که شروع بشود، اول دي که شروع مي‌شود دي و بهمن و اسفند که پايان آذر آن اول شب که شب يلداست طولاني‌ترين شب سال است از آن به بعد کم‌کم يک دقيقه يک دقيقه، کمتر و بيشتر روزها بلند مي‌شود و شب‌ها کوتاه. تا برسد به «بامدادان که تفاوت نکند ليل و نهار»،14 همين فروردين بهار مي‌شود که هم روز دوازده ساعت است هم شب. از اين به بعد کم‌کم يک دقيقه، يک دقيقه روز اضافه مي‌شود و شب کوتاه، تا پايان خرداد که آن هم طولاني‌ترين روز سال است و کوتاه‌ترين شب سال. در اعتدال ربيع و خريف يک مشرق داريم که اعتدال است «بامدادان که تفاوت نکند ليل و نهار»، در آن بخش‌هاي پايانی خرداد اين مي‌شود «مشرقين»، آن مي‌شود «مغربين»، پس يک مشرق داريم، يک مغرب هر روز، دو مشرق داريم، دو مغرب در سال اعتدال خريفين. يکي هم ﴿وَ رَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ﴾ داريم، چون زمين کره است، چون کروي است هر لحظه يک‌جا شب است، يک‌جا روز. اين سه طايفه از آيات.

اما آن حرف آخر را مي‌زند آن طايفه چهارم؛ در سوره مبارکه «صافات» که گذشت، فرمود: ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ﴾،15 اصلاً ما مغرب در عالم نداريم، هر لحظه مشرق است. اين آفتاب مرتّب دارد حرکت مي‌کند؛ البته اين به حساب ديد ما، اين زمين هر لحظه دارد حرکت مي‌کند، هر لحظه‌اي که رو به آفتاب است، روز است. آن لحظه‌اي که رو به آفتاب نيست، شب است. ما شب نداريم، مغرب نداريم. ما هر چه داريم مشرق است. آن که مي‌دود زمين است. آن که به دور شمس مي‌گردد، زمين است. آن که هر لحظه‌اش روز است، زمين است. آن جايي که پشت سر گذاشت مي‌شود شب؛ لذا در سوره مبارکه «صافات» فرمود: ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ﴾.16

پس ما يک مشرق و مغرب داريم، اوّلاً؛ يک مشرقين و مغربين داريم، ثانياً؛ يک مشارق و مغارب داريم، ثالثاً؛ يکی هم «المشارق» بي‌مقابل داريم، رابعاً. به ياد چنين کسي باش! هر لحظه مشرق است، غروبي در کار نيست. حالا وقتي اين سمت افتاد، آن که رها کرده، مي‌شود شب. مي‌شود تاريک. تو به ياد چنين کسي باش و اين هم شريک ندارد و اين را هم وکيل بگير، چون کار مهمي بايد انجام بدهي. همين عربي که «يغذوا الکلاب و يقتلوا الأولاد» مگر نبودند همين‌ها؟ اينها در خشکسالي‌ها سه بار بچه‌ها را مي‌کشتند: دخترها را از يک طرف، پسرها را ـ معاذالله ـ قرباني مي‌کردند براي بت‌ها که فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ﴾,17 آن هم سفهاً، اين چه سفاهتي است که بچه‌ها را براي بت‌ها قرباني مي‌کنيد؟ سوم هم «يغذوا الکلاب و يقتلوا الاولاد» سال‌هاي خشکسالي سگشان را روزي مي‌دادند، مي‌گفتند اين گله ما را مواظب است، اين بچه‌ها را مي‌کشتند، اين جاهليت بود. اينها را کسي بخواهد آدم بکند، قول ثقيل مي‌خواهد. فرمود کار تو خيلي مهم است. اينها که «يغذوا الکلاب و يقتلوا الاولاد» مگر نبود اين کارها؟ مي‌گفتند بچه که مشکل ما را حل نمي‌کند، اينها دامدار بيابان بودند و قدّاره‌بند هم بودند. مي‌گفتند در خشکسالي ما بچه را چگونه اداره بکنيم؟ سگ را مي‌خواهيم که به هر حال گلّه ما را مواظب باشد. اين حيوان‌های درنده را بخواهد عاقل کند و متمدن کند که بيايند ايران را بگيرند و روم را بگيرند، قول ثقيل مي‌خواهد. اين خيلي کار مي‌خواهد! تو فقط و فقط بگو خدا! فرمود من همه را حل مي‌کنم. تو آنچه مقدور توست، صبر را رها نکن، از اينها فاصله بگير، هجرت کن؛ اما هَجر جميل. نه هجرت زماني يا زميني. هجرت سياسي و اجتماعي بکن: ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً﴾، با اينها باش، سختي‌هاي اينها را تحمل بکن، قهر نکن؛ مثل يونس نباش: ﴿**وَ لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ**﴾،18 با اينها باش من مسائل را حل مي‌کنم.

بعد خطاب کرد به خود حضرت، فرمود در دستگاه من خيلي چيزهاست. بعد خطاب کرد به خود مردم مکه، به حضرت خطاب کرد که ما همه چيز را آماده داريم، بساط بگير و ببند ما فراوان داريم. نه تنها در آخرت، در دنيا هم داريم: ﴿إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً﴾، «أنکال»؛ يعني بَند. اين آياتي که نازل شد، وقتي حضرت اين آيات را تلاوت مي‌کرد، غذا آوردند، ديدند که حضرت غذا ميل ندارند، چون روزه‌دار بود حالا دو شب بود يا سه شب بود يا کمتر يا بيشتر، به هر حال اصلاً نتوانست غذا بخورد، قول ثقيل را تلقي کرد. بَند ما داريم. ما يک طعام گلوگير داريم، اين طعام را اينها گرسنه‌اند، ناچار هستند بخورند، همين که در فضاي دهن گذاشتند، در مجراي گلو رفت، خفه مي‌کند. اصلاً غصه را مي‌گويند غصه همين است، گلوگير است: ﴿طَعاماً ذا غُصَّةٍ﴾؛ گلوگير است. مجبورند بخورند، خفه مي‌شوند؛ ولي نمي‌ميرند! درد بي‌درمان است، اينها نزد ما هست.﴿إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً﴾، بند ﴿وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَليماً﴾؛ البته ﴿مَهِّلْهُمْ قَليلاً﴾، اگر فاصله زماني باشد، مي‌گويند مهلت، فاصله مکاني را نمي‌گويند مهلت؛ فاصله زماني را مي‌گويند مهلت. فرمود اين مقدار ﴿مَهِّلْهُمْ قَليلاً﴾. بعد خطاب کرد به مرد مکه، فرمود: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً﴾، مردم! ﴿كَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾، حواستان جمع باشد. شما که جريان فرعون و رود نيل و جريان موسيٰ و عظمت موساي کليم و غرق شدن فرعون و اينها را که شنيديد: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾، تنها عذاب آخرت نيست، عذاب دنيا هم هست. الآن هم قرآن همين قرآن است. اين‌طور نيست که اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ به صورت استکبار يا صهيونيسم يا تحريم بکند يا تجاوز بکند يا بي‌ادبي بکند، اين قرآن که «حي لايزال» است. حرف روز قرآن است. فرمود ما همان هستيم که براي فرعون رسول فرستاديم؛ يعني همان عذاب است؛ البته به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم دلداري داد، فرمود درست است ما که گفتيم قيامت، يعني معنايش اين نيست که تنها فقط ما اينها را رها مي‌کنيم در قيامت عذاب مي‌کنيم! نه خير! دنيا هم غرق است و دريا در اختيار ماست، صحرا در اختيار ماست. ما هم «شقّ الأرض» داريم، «شقّ البحر» داريم، «شقّ الشّجر» داريم، «شقّ الحجر» داريم، همه را در اختيار داريم. کجا بود که خدا اراده کرد و شقّي پيدا نشد؟ ﴿اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ﴾،19 آن دوازده چشمه پيدا شد. «فَاضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر»،20 همه‌جا «شقّ الأرض» است، «شقّ البحر» است، «شقّ القمر» است، «شقّ الحجر» است. ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾،21 بگير! اين دهن باز کرد و گرفت، اين مي‌شود «شقّ الأرض». همان برنامه است، همان دستور است، همان ناله‌هاست. فرقی نمي‌کند، حالا اين «شقّ القمر» معروف شد، اينکه فرمود: ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾، چه گفته؟ اين مگر «شقّ الأرض» نيست؟ مگر اين دهن باز نکرده؟ مگر دوست و دشمن را اين را نگفتند. به مردم مکه فرمود ما همان هستيم: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾، حواس شما جمع باشد! کم‌کم اينها آرام شدند. يا دست از جنگ کشيدند يا دست از نفاق کشيدند يا تظاهر کردند به عبادت و مانند آن؛ لذا در اين قسمت‌ها فرمود تو وظيفه‌ات اين است که ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في‏ نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ﴾،22 در بخش‌هايي از سوره‌ مبارکه «عنکبوت» هم مشابه همين تعبيرات آمده است. فرمود شما يک بخش از کارها را انجام بدهيد بقيه را ما راهنمايي مي‌کنيم. در آيه پاياني سوره مبارکه «عنکبوت» اين است که ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾،23 آن هدايت عمومي که شده و آن ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾24 است. اين هدايت ويژه است، فرمود شما دو قدم جلوتر بيايد، ما راه را به شما نشان مي‌دهيم. آدرس مي‌خواهيد نزد ماست، کجا مي‌خواهيد موفق باشيد، چطور مي‌خواهيد پيروز بشويد، نزد ماست. دو قدم بيا ما بقيه را به شما مي‌گوييم. اين ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ﴾، اين هدايت پاداشي است، نه هدايت ابتدايي. هدايت ابتدايي آن است که ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾؛25 اما اينکه مي‌فرمايد: ﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾،26 مي‌فرمايد: ﴿إِن تُطِيعُوهُ﴾؛27 اگر اطاعت کنيد، هدايت مي‌شويد، اين هدايت پاداشي است؛ يعني قلب شما را ما طرزي هدايت مي‌کنيم، راهنمايي مي‌کنيم، گرايش مي‌کنيم که هم بفهميد و هم گرايش پيدا کنيد، اين کار را مي‌کنيم. شما دو قدم بياييد، ما اين کار را مي‌کنيم. اين ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ﴾، اين هدايت ابتدايي که نيست. اگر هدايت ابتدايي نبود که اين جهاد را از کجا پيدا مي‌کرد. اين معلوم مي‌شود که هدايت پاداشي است، هدايت ثانيه است. اينها را انجام داد فرمود اين کارها را بکن، ما انجام مي‌دهيم.

عمده اين است که ما که در حوزه هستيم، بايد باور کنيم درس و بحث ما الهي است؛ يعني بايد باشد، يعني طرزي درس بخوانيم که مثل نماز باشد؛ مثل زيارت باشد؛ البته اين کارها جاي نماز واجب را نمي‌گيرد؛ اما جاي مستحبات را مي‌گيرد. جاي دعاهاي مستحب را مي‌گيرد. اينها به هر حال واجب کفايي است. اگر «لله» آدم درس و بحث داشته باشد، اين عبادت نيست؟! اين ذکر خدا نيست؟! اگر اين زمخشري مي‌گويد «دراسة علم» ذکر خداست، چرا ما نگوييم؟ ما که اُوليٰ هستيم، پس مي‌شود اين کار را کرد. مي‌شود کاري کرد که اگر ناله‌اي از حوزه بلند بشود، مشکل خوزستان حل بشود. شما مي‌بينيد که الآن اينها گرفتار هستند. ديروز همين‌جا يکي از برادرها گفت ما چه ذکري بگوييم؟ گفتم الآن چه فارسي، چه عربي هر چه از زبان اينها درآيد، مستجاب است، براي اينکه دل شکسته دارند. بزرگاني هم که در سراسر ايران، چه مسئولين، چه افراد عادي، اينها بيان ائمه(عليهم السلام) را اجابت کردند «فلهم الجنة»!

امام فرمود: «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَادِيَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»،28 اين بيان نوراني امام است. «عاديه»، «تعدّي»؛ يعني تجاوز. طغيان رودخانه، طغيان سيل، طغيان باران. اينها را مي‌گويند عاديه. «عاديه»؛ يعني تعدّي. حضرت فرمود هر باران تُندي، سيلابي، اين اگر طغيان کرد شما جلويش را بگيري، مشکل مردم را حل کني، بهشت بر شما واجب است. «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَادِيَةَ»، آتش‌سوزي هم همين‌طور است، سيل هم همين‌طور است. چه چيزي را ائمه ما نگفتند؟ «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَادِيَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»، شما ببينيد تعبيرات قرآن کريم چند وجه است؟ يک وقت مي‌گويند اگر فلان کار را کرديد، بهشت مي‌دهند، بله! يک وقت مي‌گويند: ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾،29 اين ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾؛ يعني مِلک شماست. آن وقت شفيع چند نفر هم مي‌توانيد بشويد. يک وقت مي‌گويند اگر اين کار را بکند: ﴿يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾،30 اين از آن شفاعت در‌نمي‌آيد؛ اما اگر بگويند اگر اين کار را بکند: ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾، اين ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾؛ يعني چه؟ يعني مِلک اوست. اگر مِلک اوست مي‌تواند شفيع چهار نفر بشود.

ما طرزي بايد زندگي کنيم که ناله ما در روز خطر اثر بکند؛ البته امتحان الهي سرجايش محفوظ است؛ اما کسي آسيب نبيند، کسي نبايد که شب خوابش نبرد. ما بايد آن هنر را داشته باشيم. اين است که «دراسة علم» ياد خداست. چرا ما اين را از دست بدهيم؟ ما که مي‌توانيم اين‌طور باشيم چرا اين را از دست بدهيم؟ مگر اين کار نبود؟ بعد ذات أقدس الهي به مردم فرمود حواس شما جمع باشد! ما آنچه به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بنا بود بگوييم گفتيم و اين بخش‌هايش مربوط به حضرت است: ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيلاً﴾ ـ که قبلاً هم عرض شد ـ بعضي‌ها به اين فکر هستند که آخرهاي آيات را هماهنگ کنند! آن هم يک نکته ادبي است؛ اما فرق «تبتّل» و «تبتيل» چيست؟ مطلبي ديگر است. يک وقت است که از سنخ ﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً﴾،31 براي اينکه رديف بشود، يک وقت تبتّل آن انقطاع تکلّفي است، اين کار سنگين تکلّفي دفعتاً سخت است، بايد به تدريج حل شود؛ لذا تدريج را باب تفعيل به عهده دارد.

﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ﴾، يک؛ اين ذکر هم انقطاع مذکور بايد باشد، دو؛ اين مذکور تو هم همان کسي است که همه به ياد او هستند: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾، اين ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾؛ يعني من چه کار مي‌کنم؟ حالا ثابت شد که ما مشرق و مغرب نداريم، مشرقين و مغربين نداريم، مشارق و مغارب نداريم، «المشارق» داريم؛ يعني هر لحظه تابش است. اينها چه کار مي‌کنند؟ ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،32 پنج طايفه در قرآن است که اينها ساجد هستند، اينها مسلمان هستند، اينها مسبّح هستند، اينها حامد هستند، اينها گوش به فرمان هستند. دارد وقتي خداي سبحان به زمين و آسمان گفت که ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾33 بياييد! ﴿قالَتا﴾، تثنيه است. ﴿أَتَيْنا﴾، تثنيه است. ﴿طائِعين﴾، آسمان و زمين عرض کردند ما همه آمديم. شما به ما دو نفر گفتي، کل جهان در اختيار شماست. ﴿فَقالَ لَها﴾، «للسّماء» ﴿وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا﴾ تثنيه است. ﴿قالَتا﴾، تثنيه است. ﴿أَتَيْنا طائِعين﴾، نه «طائعَين»؛ همه آمديم. اينها به ياد معبود خودشان هستند. اگر ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ﴾ هست، ﴿لِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾،34 هست، ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ﴾،35 هست، ﴿بِحَمْدِه﴾36 هست، ﴿أَتَيْنا طائِعين﴾، هست، اين مشرق و مغرب يا «المشارق» به ياد معبودشان هستند. چرا ما به ياد او نباشيم؟ مگر چيزي مي‌شود در عالم به ياد «الله» نباشد و خدا خدا نکند؟ ما هم اگر اين‌طور زندگي کنيم، سرمايه‌اي براي ماست. در روز خطر به هر حال اين دعاها مي‌تواند اثر بگذارد. به هر حال امتحان الهي است، چهار نفر را امتحان مي‌کنند؛ اما شهر، کشور، نظام، آسيب نمي‌بيند، اين سرمايه را مي‌شود حفظ کرد که چرا اين عزيزان خوابشان نمي‌برد. دو نفر و سه نفر و صد نفر نيستند هيچ چاره هم ندارند. بعد هم اگر ـ خداي ناکرده ـ برد معلوم نيست کجا مي‌برد. اين خطر است، ما براي همه اين عزيزان به عصمت زهرا(سلام الله عليها) دعا مي‌کنيم که خدا همه اينها را نجات بدهد و اين خطر را و عاديه را برطرف کند!

«و الحمد لله رب العالمين»


  1. . سوره بقره، آيه 18.

  2. . سوره بقره، آيه171.

  3. . سوره قلم, آيه44.

  4. . سوره مدّثّر, آيه11.

  5. . الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏4، ص639.

  6. . الکافي(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص34.

  7. . سوره معارج، آيه40.

  8. . لباب الاشارات و التنبيهات، ص191.

  9. . شرح الفخر الرازی علی الاشارات(شرحی الاشارات)، ج‏2، ص121.

  10. . التفسير الكبير، ج‏30، ص687.

  11. . علل الشرائع، ج1، ص57.

  12. . سوره بقره, آيه165.

  13. . عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏1، ص404.

  14. . گلستان سعدی، قصايد، قصيده25.

  15. . سوره صافات، آيه5.

  16. . سوره صافات، آيه5.

  17. . سوره اسرا، آيه31.

  18. . سوره قلم، آيه48.

  19. . سوره بقره، آيه60؛ سوره اعراف، آيه160.

  20. . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص221.

  21. . سوره قصص، آيه81.

  22. . سوره اعراف، آيه205.

  23. . سوره عنکبوت، آيه69.

  24. . سوره انعام، آيه185؛ سوره آلعمران، آيه4؛ سوره انعام، آيه91.

  25. . سوره بقره، آيه185.

  26. . سوره تغابن، آيه11.

  27. . سوره نور، آيه54.

  28. . الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏5، ص55.

  29. . سوره توبه، آيه111؛ سوره محمد، آيه6.

  30. . سوره نساء، آيه124؛ سوره اعراف، آيه40؛ سوره مريم، آيه60 .

  31. . سوره نوح، آيه17.

  32. . سوره آلعمران، آيه83.

  33. . سوره فصلت، آيه11.

  34. . سوره رعد، آيه15.

  35. . سوره اسرا، آيه44.

  36. . سوره رعد، آيه13؛ سوره اسرا، آيات44 و52 و... .