مجموعه شرح نهجالبلاغه امیرالمومنین از حاج آقا حسینیقمی
سه شنبه، 20 آذر 1397
54 دقیقه
حاج آقای حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز و شنوندگان رادیو قرآن و عزیزانی که بعدها از شبکههای دیگر برنامه را میبینند. شریعتی: سیره پیامبر و پیامبر شناسی در نهجالبلاغه و دیگری حیات معنوی شهید آیت الله مدرس طلب ما از شما بود. بحث امروز شما را خواهیم شنید.حاج آقای حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم، در مورد حیات معنوی شهید آیت الله مدرس که خیلی جالب است بعد از تلاوت قرآن صحبت خواهیم کرد. بخش اول در مورد پیامبر شناسی در نهجالبلاغه، عزیزان اگر خاطرشان باشد گفتیم در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(ع) فراوان از رسول خدا سخن فرمودند و از اهداف بعثت و شرایطی که پیامبر در آن به رسالت مبعوث شدند، سختیهای دوران پیامبر، دشمنانی که داشتند، اخلاق و منطق پیامبر، دلایل موفقیت پیامبر، جذب پیامبر که چطور مردم جذب پیامبر شدند، مفصل در نهجالبلاغه هست. اگر کسی بخواهد موارد پیامبر شناسی را در نهجالبلاغه جمع کند به صورت یک کتاب بسیار ارزشمندی خواهد شد، بعضی هم این کار را انجام دادند ولی باز هم میشود در این زمینه کارهای مفصلتری انجام داد. اگر نهجالبلاغه را مطالعه کنند فراوان پیامبر شناسی در نهجالبلاغه حضرت علی(ع) آمده است.در جلسه قبل به چند خطبه اشاره کردیم، من فهرست را ابتدا بگویم. خطبه اول، خطبه دوم، خطبه 26، خطبه 33 را اشاره کردیم، «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً» (خطبه 33) پیامبر در حالی به رسالت مبعوث شد که یک نفر خواندن بلد نبود. در تمام جزیرة العرب کسی که خواندن و نوشتن بلد باشد نبود. البته گاهی هم با این تعبیر منافاتی ندارد، در جزیرة العرب با آن گستردگی کسی سواد خواندن و نوشتن نداشت و انگشت شمار بودند. اگر هم کسی سواد داشت این علمش را مخفی میکرد و خجالت میکشید. خطبه 71 هست که بسیار زیباست، چطور باید بر پیامبر صلوات فرستاد و چه ذکرهایی گفت. خیلی زیباست، خطبه 88 هست، خطبه 94 هست، «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلالٌ فِي حَيْرَةٍ» مردم در گمراهی و حیرت بودند وقتی خداوند پیامبر را به رسالت مبعوث کرد. خطبه 96 «مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ» خطبه 99 خدمات پیامبر هست که بسیار زیباست. خطبه 104 تعبیرات بسیار زیبا در مورد پیامبر دارد «بعث الله محمداً صلی الله علیه و آله شهیداً و بشیراً و نذیراً» خطبه 107 نهجالبلاغه که حضرت، پیامبر را توصیف میکند «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» برعکس پزشکهای امروز که مردم باید سراغ آنها بروند، ولی پیامبر اینطور نبود، دوّار یعنی دورهگرد، او دنبال بیمار میرفت و هرجا مریضی بود سراغش میرفت. خطبه 108 نهجالبلاغه بسیار لطیف است. خطبه 147 اهداف بعثت هست، خطبه 150 حوادث بعد از رحلت پیامبر هست «حتی اذا قَبَض الله رسوله رجع قومٌ علی الاعقاب» به محض اینکه پیامبر از دنیا رفتند، عدهای به گذشته برگشتند و همه چیز یادشان رفت، چقدر پیامبر سفارش کرده بود «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» مسیر و جانشین را مشخص کرده بود.گاهی میگویند: شما خیلی داغ میکنید، کجا امیرالمؤمنین گفته من مظلوم هستم و حق من گرفته شد؟ نه، امیرالمؤمنین چنین ادعایی نداشته است. من عرض کنم که دهها مورد حضرت در نهجالبلاغه به این مسأله اشاره کردند. در خطبه 150 حوادث بعد از رحلت حضرت را آوردند. به محض اینکه پیامبر از دنیا رفت، عدهای به گذشته برگشتند. خطبه 160 هست که بسیار زیباست. خطبه 161، خطبه 192 که خیلی زیبا هستند. جایگاه امیرمؤمنان با پیامبر است که امیرمؤمنان با پیامبر چه نسبت نزدیکی داشت. خطبه 197 که بسیار لطیف است، پیامبر در حالی از دنیا رفت که سر مبارکشان روی سینه من بود و رابطه صمیمی پیامبر و امیرمؤمنان است. نامه 45 نهجالبلاغه است، باز بیان جایگاه خودشان با پیامبر هست. پیامبر شناسی در نهجالبلاغه یک دریای بسیار گستردهای است. خطبه 213 توصیف پیامبر هست.فرازهایی از خطبه 160 نهجالبلاغه را بخوانم؛ «وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ» اگر الگو میخواهی پیامبر برای الگو گرفتن کفایت میکند. حضرت سیره اجتماعی پیامبر را توصیف میکنند، پیامبر با آن عظمت و شخصیت آسمانی، در تواضع، خدمت به مردم، رفتار با مردم چگونه بود؟ «وَ لَقَدْ كَانَ (صلی الله علیه وآله) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ» روی زمین مینشستند و غذا میخوردند. مثل بردهها و بندهها تواضع داشتند. در تاریخ هست کسی به مدینه آمد، چون مردم از سلاطین و شاهان و پادشاهان شنیده بودند، فکر میکردند پیامبر هم سلطانی است و الآن باید چند حصار را رد کنند و چند مرحله بازرسی شوند، چقدر محافظ دارند و وقت ملاقات نمیدهند! آمد گفت: خانه پیامبر کجاست؟ یک خانه خیلی عادی را نشان دادند. گفت: پیامبر واقعاً در این خانه است؟ گفتند: نه در مسجد هستند. گفت: حتماً تشکیلات و حفاظت در مسجد هست! به مسجد آمد و دید کسی در مسجد نیست. گفت: پیامبر کجاست؟ گفتند: آن مردی که روی زمین نشسته است و دارد غذای ساده میخورد، همان است. باور نمیکرد! آمد نگاهی کرد و گفت: تو پیامبر هستی؟ تو که مانند بندهها روی زمین نشستی و غذا میخوری؟ حضرت فرمود: چه کسی از من بندهتر؟ من بنده خدا هستم. در بخش نامههای نهجالبلاغه 72 نامه داریم، هروقت حضرت خواستند خودشان را معرفی کنند، اول نامه نوشتند «من عبد الله»! بعد نوشتند: «علیٍ امیرالمؤمنین الی مالک و...» افتخار میکردند به این جمله.در حالات رسول خدا جملهای هست که خیلی زیباست. «و یعلموا أنّه عبدٌ» گاهی ما نقش بازی میکنیم، یعنی میبینیم جامعه آدم متواضع میپسندد ما ادا درمیآوریم تواضع میکنیم. جامعه یک آدمی میپسندد اهل زهد باشد، زهد فروشی میکنیم. ولی پیامبر باور داشت که عبد است. متأسفانه گاهی اینقدر غرور ما را میگیرد که یادمان میرود، یک پست، یک مقام و مسئولیت، یا در برخورد اجتماعی، آقا شما دو پله از من بالاتر هستی، چرا اینقدر قیافه گرفتی؟ اگر مجلس یک قانون خوب تصویب کرده باشد همین منع به کارگیری بازنشستگان است. حواسمان به جوانها باشد، به جوانها میدان بدهید. یک کاری که خیلی از ادارات انجام میدهند، طرف میبیند در آستانه بازنشستگی است، برای اینکه خودش از محدوده بیرون نرود، یک شرکت تعاونی تشکیل میدهد و خودش رئیس میشود، پسرش معاون و خانمش منشی میشود. که در همان مجموعه باشند. پس نسل جدید کی بناست مدیریت را به دست بگیرد؟ اینهایی که مسئولیتی دارند، پستی دارند یادشان باشد، اگر چهار نفر به شما سلام کردند در خانه که رفتی خودت را گم نکن، در خانه همان مرد قبلی هستی. از یکی از همسران پیامبر سؤال کردند که «ما کان سعمل رسول الله فی بیته؟» پیامبر در خانه چه میکرد؟ همسر پیامبر جواب داد: هیچ، یک بشری مثل دیگر بشرها بود. لباسش را تمیز میکرد، شیرگوسفندها را میدوشید، کفشش را وصله میکرد، کمک همسر میکرد.شریعتی: امروز سالروز شهادت شهید دستغیب هست. در خانه هروقت خانم دچار مشکل میشد و مریض بودند، در کارهای خانه کمک میکردند. حاج آقای حسینی قمی: خدا شهید دستغیب را رحمت کند، بسیار مرد بزرگی بود و مقامات معنوی و علمی فوق العاده داشت. بعد از ایشان مرحوم آیت الله حائری شیرازی امام جمعه شیراز شدند. ایشان هم مرد بسیار بزرگی بودند. نقل میکردند ما از مقام معظم رهبری سؤال کردیم که ما که امام جمعه هستیم، مسئولیت داریم، کار زیاد داریم، بیرون خانه خیلی گرفتار هستیم، ما وقتی خانه میرویم با خانم چه برخوردی داشته باشیم؟ ایشان انصافاً مرد فوق العادهای بود. مقام معظم رهبری فرمود: وقتی خانه رفتید باید خانمتان را وسط بگذارید و دورشان بگردید. برای اهل خانه قیافه نگیریم. یکوقتی همسایه ما به منزل ما آمد، در منزل روضه داشتیم. از خانواده ما پرسیده بود که ایشان در تلویزیون خیلی خوش برخورد است. در خانه هم همینطور هستند؟ ایشان آبروداری کرده بود. ما ندیدیم که در خانه باشند تا بدانیم چطور هستند. پیامبر با آن عظمت فرمود: بهترین شما کسی است که در خانه بهترین باشد. من بارها گفتم که منافق کسی نیست که مسجد ضرار میسازد. منافق فقط کسی نیست که سوره منافقون دربارهاش نازل شد. اگر من بیرون از خانه در برخورد با مردم خوش اخلاق باشم، گاهی هم چاره ندارم. یک کاسب بد اخلاق مشتریهایش میروند. یک کارمند بداخلاق را بیرون میکنند، روحانی بداخلاق باشد مردم از دورش میروند. یک مجری بد اخلاق را کسی دعوت نمیکند. ما بیرون خانه خوش اخلاق باشیم و درون خانه بداخلاق باشیم، این نفاق است. پیامبر فرمود: «خَیرکُم خیرکُم لاهله و أنا خیرکُم لاهلی» یعنی «انک لعلی خُلُقٍ عظیم» اوجش در خانه بود. من بهترین شما برای اهل خانه خود هستم. «يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ» این تواضع دارد. روی زمین مینشست و مثل بردگان غذا میخورد. «وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ» کفشش را وصله میزد «وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ» لباسش را وصله میزد. «وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ» حضرت سوار مرکب میشدند بدون اینکه جهازی داشته باشد. «وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ» یکی را هم عقب سوار میکرد. ما گاهی با لباس قیافه میگیریم و گاهی با ماشین، ماشین و لباس خوب است ولی تفاخر درونش نباشد. پیامبر فرمود: از سعادت انسان این است که خانه وسیع و مرکب خوب داشته باشد. اما گاهی واقعاً تفاخر است، چند میلیارد پول را کنار بگذارم فقط برای اینکه دور دور کنم. کیف میکند از اینکه لباس و ماشینش را در چشم دیگران بکند. «وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ» مرحوم شهید آیت الله مدرس با همه عظمت علمی و فقهی، فیلسوف و مفسر و حکیم بوده، سیاستمدار و اصولی و مورخ بوده است ولی استاد نهجالبلاغه بوده است. مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی جذب نهجالبلاغه مرحوم آیت الله مدرس شده است. فرمود: «فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ» آمدند خانه یک پردهای در خانه آویزان بود که نقش و نگار داشت. فرمود: «فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ» این را بردارید. «فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا» نگاهم به این پرده میافتد یاد دنیا و زخارف آن میافتم.آدم گاهی در یک فضایی قرار میگیرد که همه دنیاست. گاهی شما یک هفته با یک نفر همسفر میشوید. تمام این یک هفته قیمت ارز چقدر است. قیمت دلار چقدر است. سکه چقدر است. مبلمان کذا چطور است. به قول مرحوم مجتهدی شما فقط میخواهید میوه نوبر کنید، یکبار هم نماز شب نوبر کنید. آدم وقتی در این فضا قرار گرفت، لوستر صد میلیونی، ماشین چند میلیونی، میتوانی با یک ماشین کمتر هم زندگی کنی. اصلاً فضا و ذکر انسان دنیا میشود. یاد معنویت و قیامت و آخرت نیستی. چرا به ما سفارش کردند گاهی سر به قبرستان بزنیم؟ یکی از اساتید بزرگوار میفرمود: دنیا که در قرآن مذمت شده چه دنیایی است؟1- آیا منظور دریا و زمین و جنگل و صحرا است؟ خدایا این را خودت خلق کردی. مگر میشود خدا این را مذمت کند؟ قطعاً خدا کوه و صحرا و جنگل را مذمت نمیکند. 2- آیا منظور کار و کسب و تجارت است؟ نه، خدا فرمود: «الکاسب حبیب الله» قطعاً معنای سومی دارد. مذمت دنیا در قرآن و نهجالبلاغه و روایات نه به معنای آسمان و زمین و جنگل و دریاست، نه کار و کسب و تجارت است. اینکه من دنیا را داشته باشم و اسیر دنیا باشم. همین پیامبر و رسول خدا وقتی به خانه میآمدند، وقت خانه را به سه بخش تقسیم میکردند. «جزء لله، جزء للناس، جزء لنفسه» یک بخشی برای خدا، یک بخشی برای مردم و یک بخشی برای خود. امروز چقدر قرآن خواندیم، دعا خواندیم و فکر کردیم؟ این جزء لله است. جزء لنفسه، به کارهای شخصی خود میرسیدند و جزء للناس خدمت به مردم است. پیامبر میفرمود: اگر کسی دستش به من نمیرسد راه دوری است نمیتواند، شما پیام او را به من برسانید. من مشکلات آنها را حل کنم.در حالات حضرت هست که مشغول نماز بود. یک کسی میآمد کنار حضرت مینشست. موقع نماز حضرت میفهمید این یک کاری دارد. «خَفَّفَ صلاته» نمازش را کوتاه میکرد و به طرف این شخص برمیگشت و میفرمود: کاری داری؟ من جایی بودم یک آقایی از این مسئولین بسیار بسیار رده بالا بود، گفتند: این آقا هر هفته اینجا میآید و جلسه دارد. گفتم: الحمدلله ایشان میآید و مردم نزد ایشان میروند و مراجعه میکنند. گفتند: نه، ایشان که میآید به قدری مردم نامه میآورند، یک گونی نامه هر هفته میآید. یک جلسه و کاری دارند، میآیند. گفتم: چه بهتر! اینقدر مسئول در دسترس مردم، گفت: نه، نامهها را نمیبرند و همینجا میگذارند. حتی به تظاهر هم شده گونی نامهها را نمیبرد! تظاهر هم نمیکند! آنوقت رسول گرامی اسلام نماز خودش را کوتاه میکرد و به طرف کسی که کاری داشت میرفت.در حالات حضرت هست که وقتی نماز مسجدشان تمام میشد، به طرف مردم برمیگشتند. میفرمودند: کسی مریض نیست عیادت او برویم؟ میگفتند: نه. میفرمود: کسی از دنیا نرفته است برای تشییع جنازه و تسلیت برویم؟ نماز جماعت فقط به این نیست که وقتی اذان گفتند، مردم هی منتظر امام جماعت باشند که با عجله بیاید و نماز ظهر و عصر را بخواند و سریع هم برود. باید امام جماعت قبل از نماز بیاید و بعد از نماز بماند و کاری، گرفتاری هست برطرف کند. اگر میخواهیم مسجد ما مسجد النبی باشد، اگر میخواهیم الگوی ما امام جماعت مسجد النبی، رسول خدا باشد، پیامبر کارش این بود. در مدینه آن همه جنگ و جهاد بود، وقتی نماز حضرت تمام میشد به طرف مردم برمیگشت و میفرمود: مریض ندارید؟ کسی از دنیا نرفته است؟ گرفتاری نیست؟ شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم، انشاءالله بهرهی همه ما سر این سفره نورانی و عمیق و وسیع مستدام باشد. امروز صفحه 530 قرآن کریم، آیات 28 تا 49 سوره مبارکه قمر را تلاوت خواهیم کرد. «وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ «28» فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ «29» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «30» إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ «31» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «32» كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ «33» إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ «34» نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ «35» وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ «36» وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ «37» وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ «38» فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ «39» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «40» وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ «41» كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ «42» أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ «43» أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ «44» سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ «45» بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ «46» إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ «47» يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ «48» إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ «49»ترجمه: و به آنان خبر ده كه آب، ميان آنان و شتر تقسيم شده است، هر كدام براى دريافت نصيب خود حاضر شوند. پس آنان رفيقشان را صدا كردند، پس پذيرفت، دست به كار شد و شتر را از پاى درآورد. پس (بنگر) كه عذاب و هشدار من چگونه بود؟ (به كيفر اين جنايت) ما صيحه (و صاعقهاى مرگبار) را فرو فرستاديم، پس آنان مثل گياه خشك و خردشدهاى گشتند كه صاحب چهارپايان در آغل مىريزد. و البتّه ما قرآن را براى پند گرفتن، آسان قرار داديم، پس آيا پندپذيرى هست؟ قوم لوط نيز هشدار دهندگان را تكذيب كردند. ما نيز بر آنان بادى همراه با سنگ فرو فرستاديم و فقط خانواده لوط را در سحرگاه نجاتشان داديم. (اين نجات) نعمتى از طرف ما بود، ما اين گونه هر كه را شكر كند، پاداش مىدهيم. لوط، مردم را از قهر ما هشدار داده بود، اما در هشدارها جدل و ستيزه كردند. و قوم لوط براى (سوء قصد به) مهمانان او به مراوده و گفتگو پرداختند، پس ما چشم آنان را نابينا كرديم، پس بچشيد عذاب من و هشدار مرا. و صبحگاهان عذابى پايدار به سراغشان آمد. پس بچشيد عذاب من و هشدارم را. همانا ما قرآن را براى پند گرفتن، آسان ساختيم پس آيا پندپذيرى هست؟ و همانا هشدار دهندگان به سراغ فرعونيان آمدند. (امّا آنان) همهى معجزات ما را تكذيب كردند، پس ما آنان را همچون گرفتن مقتدرى نفوذناپذير (به قهر) گرفتيم. آيا كافرانِ شما از آنان بهترند (تا ما آنان را به قهر نگيريم) يا براى شما امان نامهاى در كتابهاى آسمانى است؟ يا مىگويند: ما همگى پشتيبان يكديگريم (و قدرتى ما را نخواهد شكست)؟ در آيندهى نزديكى، جمع آنان در هم شكسته خواهد شد و همه (به يكديگر) پشت خواهند كرد. آرى، قيامت وعدگاه آنان است و آن روز، سختتر و تلختر است. همانا مجرمان در گمراهى و (آتش و) جنونند. روزى كه به رو در آتش كشيده شوند (و به آنان گفته شود:) تماس جهنم (و آتش دوزخ) را بچشيد. همانا ما هر چيز را به اندازهى معيّنى آفريدهايم.شریعتی: به کانال برنامه ما در فضای مجازی سر بزنید، هم در سروش و هم در ایتا فعال هستیم. فایلهای صوتی و متنی برنامه و طرحهایی که در برنامه سمت خدا جاری است را میتوانید دنبال کنید. اشاره قرآنی را بفرمایید.حاج آقای حسینی قمی: آیه 40 از سوره مبارکه قمر «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» ما قرآن را برای ذکر و پند گرفتن آسان قرار دادیم که هرکس بخواهد قرآن بخواند میتواند از قرآن پند بگیرد. بسیاری را داریم که با خواندن یک آیه از قرآن زندگیشان متحول شده است. در این زمینه دهها داستان هست. گاهی یک آیه قرآن متحول میکند. «فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» کسی هست پند بگیرد؟ داستان معروفی که کسی از دیوار خانهی کسی بالا میرفت، دید کسی دارد در تاریکی شب قرآن میخواند. آیا فرصت نرسیده آنهایی که «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» (حدید/16) همین آیه او را تغییر داد و از همان بالای دیوار پایین آمد و عابد زمان شد. خواهش میکنم عزیزان قرآن بخوانند. آخرین باری که ختم قرآن کردید کی بود؟ قرآن را فقط ماه رمضان نخوانید، هر روز یک حزب از قرآن را تلاوت کنید. هرچقدر در توان دارید، قرآن بخوانید.آیت الله العظمی حکیم که مقامات علمی و معنوی فوق العاده داشتند، از نسل حکیم و خاندان حکیم دهها شهید در این بیت هست. نه فقط فرزندشان آیت الله سید محمد باقر حکیم، بلکه دهها شهید در این بیت هست. در حوزههای علمیه ما کتابی ایشان دارد به اسم «مستمسک» کتاب دم دستی همه عالمان دینی ما هست. چطور «جواهر الکلام» مرحوم صاحب جواهر کتاب دم دستی مجتهدین و همه فقها هست، «مستمسک عروة الوثقی» مرحوم حکیم هم یک کتاب دم دستی است. یعنی بعد از این همه سال این همه کتاب آمده و رفته ولی این کتاب عالمانه بسیار کتاب فوق العادهای است. ارادت ایشان به ساحت مقدس اهلبیت علیهم السلام و سید الشهداء(ع) و شهدای کربلا فوق العاده بود. ایشان شب هشتم محرم یک نذری برای قمر بنی هاشم(س) داشتند. در عراق شب هشتم شب حضرت ابالفضل(ع) است. ایشان یک نذر اطعامی داشتند، تمام این اطعام را خودشان به عهده میگرفتند. تهیه مواد، سفره پهن کردن، پذیرایی از مهمانها و جمع کردن سفره را به عشق علمدار باوفای کربلا خودشان بر عهده داشتند. آیت الله حکیم شخصیت ممتازی است و مجال نیست به مقامات علمی ایشان اشاره کنم، با این حال خادم سفرهی شب ابالفضل(س) بود، آن هم شخصاً همه کارها را به دنبال داشت.کتابی هست به نام «گنجیهی خواف» که اخیراً پیدا شده است، دست نوشتههای شهید آیت الله مدرس(ره) در زندان هست. از جمله اشاره به حالات عبادی خودشان دارند. مینویسند که «بعد از استقرار در زندان به خداوند منان پناه بردم که مرا ظاهراً و باطناً در این مدت زندان فقط به خودش مشغول فرماید. نیتم بر این شد که در شبانه روز دوازده ساعت را مشغول عبادت و اذکار باشم. بحمدلله و شکره تا این تاریخ به این نیت موفق شدهام. امیدوارم قبل از رفتن از دار فانی، به مقام رضا و تسلیم و امر (موتوا قبل أن تموتوا) خود را برسانید. با این حال امیدوارم که به مقام شهادت فی سبیل الله که سالهای متمادی از خداوند مسألت نمودهام موفق شده و مصداق آیهی «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون) واقع شوم. اعمال و اذکار من در زندان بر دو نوع است، یکی اذکار و اعمالی که در تمام مدت به آن اشتغال داشتم و دوم اعمالی که در بعضی اوقات مشغول بودم. اما اعمالی که در تمام مدت مشغول بودم.»در این نه سال خیلی اذیت شدند. یکجایی نوشتند که الآن یک سال است نگذاشتند موی سرم را کوتاه کنم. در همین زندان یک چشمشان را از دست میدهند. قد خمیده و پژمرده ولی مقاومت در اوج، در این نه سال دو سه ملاقات بیشتر نداشتند. یکوقتی پسر ایشان به دیدنشان میروند و میگویند: تا کی میخواهید اینجا باشید؟ میگویند: کاری ندارد. تازگی رضاخان برای من نامه نوشت که اگر تعهد بدهی کاری نداشته باشی آزاد هستی. گفتند: من اگر بیرون بیایم همان مدرس قبلی هستم. در این نه سال میفرمایند: اعمال و اذکار من چنین است: پنج عمل صبح انجام میدادم. 1- تعقیب نماز صبح، یک ساعت تا یک ساعت و نیم از آفتاب برآمده، تعقیبات نماز صبح میخواندند. 2- نماز قضاء برای خود، پدر و مادر و بعضی خویشاوندان، 3- زیارت عاشورا که بعد از فراق از نماز و نماز قضاء مشغول آن میشدم، زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام. 4- بعد از نماز و زیارت عاشورا خواندن هفت مرتبه یا چهارده مرتبه چهار «قل» و هزار مرتبه «استغفرالله ربی و أتوب الیه» این برای صبح تا ظهر است. ایشان توصیه میکند و میفرماید: من این را نوشتم برای اینکه کسانی که گرفتار زندانهای طولانی هستند بتوانند خودشان را با این اذکار مشغول کنند. یک شخصیتی مثل مدرس با آن عظمت و موقعیت اجتماعی و مقامات معنوی، یک مرتبه نه سال در زندان باشد و سختترین شکنجهها را ببیند. 5- مشغول پنج آیه اول سوره «أقرا» پنج آیه را صد بار میخواندند. اما بعد از ظهر که سه عمل داشتند. 1- ختم صلوات، روزی هزار صلوات برای یکی از چهارده معصوم، نوشتند وقتی من ذکر صلوات میگفتم، یک ظرف آب کنار دستشان بوده و در این آب میدمیدند. اسم این ظرف را گذاشته بودند: شربت صلوات. هزار صلوات در یک ظرف آبی میدمیدم و این را به نیت شفاء میخوردم. 2- بعد از صلوات صد مرتبه این ذکر را میگفتند: «ماشاء الله کان و ما لم یشاء لم یکن و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد» خود این ذکر چه روحیهای به انسان میدهد. مرحوم مدرس این را با توجه میخواند.یک روز در مجلس میآمد، اگر با لایحهای مخالفت میکرد تمام بود. اگر با اعتبارنامهی نمایندهای مخالفت میکرد تمام بود. دوست و دشمن، موافق و مخالف منتظر آمدن مدرس بودند تا مجلس رونق بگیرد. این شخصیت با این عظمت علمی و موقعیت سیاسی و اجتماعی، وقتی در زندان میآید با ذکر این دعا را میخواند. در زندگی ما کجا اسیر این زندان شدیم؟ یک مقدار کم و زیاد میشود «ان الله بصیر بالعباد» یادمان باشد. «افوض امری الی الله» یادمان باشد. «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» یادمان باشد. 3- تا وقت مغرب متوسل به امام زمان میشدم. میگفتند: یا مولا یا صاحب الزمان، الغوث الامان، ادرکنی!شبها هزار مرتبه «أمن یجیب» میخواندند. بعد هم مشغول مناجات میشدند و هزار مرتبه استغفار میکردند و مینشستند حساب روز خودشان را میکردند. دوازده ساعت عبادت داشتند، یا قرآن میخواندند، یا نماز قضاء میخواندند، یا زیارت عاشورا میخواندند، یا صلوات میگفتند، تازه شب محاسبه روز را میکردند! میفرماید: علت اینکه این کتاب را نوشتم برای این بود که اشخاصی که گرفتار حبس هستند، ارشاد و راهنمایی شده و از خداوند چانچه من خواستهام بخواهند. تازگی من در آمار دیدم، پنجاه درصد از زندانیان ما متأهل هستند. به جایی برسیم که انشاءالله جز اشرار که زندان برایشان مناسب است، کسی در زندان نباشد.شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.حاج آقای حسینی قمی: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» خدایا به حق صدیقه طاهره(س) رفع هم و غم و گرفتاری و پریشانی از همه عزیزان و ملتمسین دعا بفرما. حوائج خیریه و شریّه را برآورده بخیر بفرما. مریضها لباس عافیت بپوشان. به حق محمد و آل محمد امر ازدواج و اشتغال جوانها را به خوبی مقرر بفرما. به حق محمد و آل محمد در دنیا و آخرت ما را از اهلبیت جدا نگردان.شریعتی: بهترینها را برای شما آرزو میکنم. از پیامبر شنیدیم و چه خوب گفت:سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی * عشق محمد بس است و آل محمد