بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
من بر خود واجب میدانم با خبرهایی که از طریق دوستان از بحث قبل دارم، باز هم دربارهی حقوق مردم مطالبی را به محضر مبارک و نورانی شما مردم عزیز و ملت بزرگوار ایران برسانم. ابتدا با هم نظری بیاندازیم ببینیم خداوند متعال به چه مقدار حق و رعایت حق، ما را دعوت کرده است.
حقوق در اسلام یک بحث گستردهای است که نمونهاش را هیچ مکتب و هیچ مذهبی در کرهی زمین ندارد؛ این را چون من یک مسلمانم نمیگویم، این اعتراف و اقرار دانشمندان باانصاف جهان است. در شرق و غرب، استادان، دانشمندان و حقوقدانانی هستند که دربارهی حقوق در اسلام مقالاتی دارند، داوریهایی دارند، قضاوتهایی دارند که بسیار باارزش است و دلیل بر انصافشان است؛ آنان با اینکه هم دین ما نیستند و به نظر میآید که باید منکر باشند ولی انکار نکردند که بحث حقوقی ما را برترین بحث و گستردهترین بحث میدانند.
شیعه شدن خانم مورگان
من وقتی خودم این کتاب «نظام خانواده در اسلام» را نوشتم و در زبان فارسی حدود چهل بار تا الان چاپ شده و بعضی چاپهایش سی هزار تیراژ داشت، خودم هم فکر نمیکردم از این کتاب اینقدر استقبال شود ولی نورانیت آیات و روایاتی که در این کتاب به کار گرفته شده بود فکر میکنم سبب استقبال از این کتاب شد. در چهارچوب خانواده از ولادت تا مرگ در سی بحث؛ تولد انسان تا ازدواج و تشکیل زندگی و بچهدار شدن و پایان زندگی و ارث، به شش زبان هم ترجمه شد.
یکبار در هواپیما میرفتم آلمان یک جلسهای خیلی مفصل برای امیرالمؤمنین(ع) دعوت داشتم، در آلمان بیش از هزار نفر در آن جلسه شرکت داشتند. ترجمهی ترکی استانبولی این کتاب را در هواپیما دست سه چهارتا جوان ترکیهای دیدم که میخواندند، البته من خودم را معرفی نکردم آنها نزدیک صندلی من هم نشسته بودند.
وقتی بنا شد این کتاب را به انگلیسی ترجمه کنند، آن انتشارات برای اینکه خیلی خوب به انگلیسی ترجمه شود، آن را داد به یک خانم امریکایی که به زبان فارسی خیلی تسلط داشت به نام خانم مورگان، آن انتشاراتی او را میشناخت، من نمیدانستم چه کسی است و اصلاً خبر هم نداشتم این کتاب به انگلیسی ترجمه میشود.
فارسی کتاب رفت امریکا و خانم مورگان هم شروع کرد به ترجمه کردن، ترجمه تمام شد بعد به صاحب انتشارات پیغام دادم فکس زدم گفتم اگر میبینی ششصد صفحه مفصل است خلاصهاش کن. گفت: نه، من در این کتاب به یک روایت از پیغمبر شما برخورد کردم که پیغمبر گفته پدر یا مادر بچهاش را ببوسد به عنوان حقی که بچه بر پدر و مادر دارد یعنی بچه حق دارد که مورد محبت پدر و مادر قرار بگیرد یک حق الهی است، یک حق انسانی است، یک حق اخلاقی است و حق دارد بر پدر و مادر که پدر و مادر او را ببوسند. بچه باید حرارت لب پدر و مادر را لمس کند چون اثر مثبت روی بچه میگذارد، به بچه انرژی میدهد، این عبادت است.
خانم مورگان گفته بود: این روایت من را مات زده کرده، این دین شما چه دینی است؟ چه میگوید؟ و من مسلمان شدم، شیعه شدم، اسم خارجی خودم را عوض کردم و اسمم را زینب گذاشتم. بعد هم کتاب را ترجمه کرده آورد ایران و رفت مشهد یک سال هم کنار حرم حضرت رضا(ع) ماند و بعد سر زندگیاش برگشت.
آسان شدن طلاق در جامعه
من همهی حقوق زن و شوهر و فرزندان دختر و پسر را در این کتاب نیاوردم، یک دورنمایی از حقوق این سه نفر را آوردم؛ شوهر، همسر و فرزند. اگر همهی حقوق را میخواستم بیاورم حدوداً چهار هزار روایت را باید میآوردم. کدام مکتب در این عالم به این گستردگی برای زن و شوهر و فرزند طرح حقوق ریخته است؟ اگر زن و شوهرها از این چهار هزار روایت چهلتایش را بلد بودند و به آن اعتقاد داشتند به هیچ دادگاهی برای طلاق مراجعه نمیکردند.
شما فکر میکنید این طلاقهایی که مراجعه میکنند برای تحققش کار درستی است؟ اگر در این طلاقها همسر یعنی زن بیگناه باشد و او را به بیگناه بودن طلاق میدهند، مرد در فرهنگ الهی یقیناً طبق آیات قرآن ظالم و ملعون و محروم از رحمت خدا شناخته میشود، راهی هم به رحمت خدا ندارد مگر قلباً همسر طلاق داده را راضی کند یا به زندگی برگرداند و اگر ظالمانه زن در طلاق گرفتن دخالت داشته باشد او مورد لعنت است، او مُعنون به عنوان ظلم است مگر اینکه برای برداشتن عنوان ظلم و لعنت مرد را راضی کند.
من با این شکل طلاقی که الان رسم است جوانی که دو سال است ازدواج کرد بیافتد گوشهی زندان، جوانیاش لگدمال شود، غرائزش لگدکوب شود، احساساتش در زندان نابود شود، با زندانیان دیگر اختلاط پیدا کند و صدها شک روانی و فکری به او وارد شود و بیاید بیرون دیگر سلامت نداشته باشد، این ساختمان تخریب شده را خانمی که ستمکار در ایجاد طلاق بوده، با این چهل پنجاه سال زندگی قیامت چه جواب خدا را میخواهد بدهد که یک بندهاش را لگدکوب کرده؟ یک بندهاش را گوشهی زندان لگدمال شخصیت کرده؟ او را کوبید و از هویت و احساسات انداخت، غرایزش را سرکوب کرد و نشاط جوانیش را به باد داد؟ پدر و مادر این جوان را داغدار کرد؟ یعنی یک مادر نشست شب و روز برای جوانش که گوشهی زندان بود اشک ریخت و بر اثر فشار غصه و روانی یک طرف سینهی مادر غدهی سرطانی درآورد.
آقای قاضی من این شوهرم را نمیخواهم، طلاق میخواهم، به همین سادگی؟ بدون لحاظ کردن خدا، بدون لحاظ کردن قیامت، بدون لحاظ کردن جریمهی الهی، بدون لحاظ کردن احساسات، بدون لحاظ کردن غرایز یک جوان، بدون لحاظ کردن شهوات یک جوان؟ مگر یک جوان به غریزهی جنسی حق ندارد؟ چرا باید پنج سال گوشهی زندان باشد؟ این طلاقها درست است؟ اخلاقی است؟
اگر مردم چهلتا از همین روایات الهیه آگاه میشدند، حاضر به طلاق نبودند. مشکل این است که بسیاری از مردم پایبند به اسلام نیستند، خبر هم از اسلام ندارند. شاید در ذهن بسیاری از مردم اسلام عبارت باشد از نماز و روزه که همان بسیار هم نه نماز میخوانند و نه روزه میگیرند ولی اسلام فقط نماز و روزه نیست؛ نزدیک پنج هزار روایت دربارهی ازدواج و زن و شوهری دارد، دین این مقدار برای نماز و روزه روایت ندارد.
طلاق رجعی
شما همین امشب آخر سورهی بقره آیات طلاق را بخوانید، ببینید به این راحتی میشود طلاق داد؟ مثلاً به مرد میگوید اگر شرایط طلاق تحقق پیدا کرده و واقعاً زن و شوهر به این نتیجه رسیدند شرعاً که باید از هم جدا شوند، شرعاً نه اینکه مرد به زن بگوید از تو خوشم نمیآید یا زن به مرد بگوید از تو خوشم نمیآید؛ زن به مرد بگوید من از خواهرت خوشم نمیآید از مادرت خوشم نمیآید من اصلاً از اسم مادرشوهر متنفرم؛ با من زندگی کن اصلاً خانهی پدر و مادرت نرو یا بیا من را طلاق بده؛ واقعاً قرآن میگوید اگر به این نتیجه رسیدند که اخلاقاً و شرعاً نمیتوانند با هم زندگی کنند و در یک کلمه هم کفو نیستند یعنی با هم چرخ دنده نیستند اگر بخواهند در این زندگی بچرخند پرّهها میشکند نمیچرخد این چرخ دنده حالا باید جدا شوند.
در جدایی اول باید بروند سراغ «طلاق رجعی» یعنی صیغهی طلاق را جاری میکنند، مرد حق ندارد زن را از خانه بیرون کند، حق ندارد که بگوید برو خانهی پدر و مادرت، سه ماه زن محترمانه با رعایت همهی حقوق انسانی و شخصیتیاش ـ اینها آیه است ـ بدون اینکه مرد سرش داد بکشد، بیادبی کند، بیاحترامی کند باید در خانهی شوهر باشد، در یک اتاق دیگر خرجش را بدهد و به او ادب کند، احترام کند، جواب سلامش را بدهد تا سه ماه؛ اگر تا سه ماه با همدیگر نتوانستند سازش کنند جدا شوند، اگر بعد از جاری شدن صیغهی طلاق هر دو پشیمان شدند و ده روز بعد پنج روز بعد آتشها فروکش کرد، پشیمان شدند یا دیدند اشتباه کردند، زن از آن اتاق گفت: آقا محمد... آقا حسن... آقا... دلم برایت تنگ شده اشتباه شد، مرد هم گفت: شیرین خانم... زهرا خانم... من هم ناراحتم من هم دلم برایت گرفته، اسلام میگوید این دو کلمهی زن، این دو کلمهی مرد طلاق را قطع میکند، عنوان ازدواج دارد بیایند با هم زندگی کنند، عقد دوباره نمیخواهد، محضر دوباره نمیخواهد، برگردند کنار هم.
کول کردن مادر تا مکه
آیات را بخوانید، حقوق فقط حق مالی نیست. من در جلسهی قبل فقط به یکی دو مورد حق مالی اشاره کردم، اگر من عناوین حقوق را بخواهم برایتان بگویم زیاد است. حق نعمتها بر انسان یعنی شما سر سفرهی صبحانه که مینشینی؛ حق نان، حق پنیر، حق تخم مرغ، حق کره، حق چایی، حق آب؛ موقع ظهر حق برنج، حق سبزی، حق نوشابه، حق ماست؛ بعدازظهر حق میوهها، حق آسمان، حق خورشید، حق ماه، حق ستارگان، حق مردم، حق پدر، حق مادر، حق فرزندان، حق جاده، حق باران، حق انبیا، حق قرآن، حق ائمه، حق علم، حق عالمان، حق معلمان، حق پدران گذشته، حق مادران، حق عمهها، حق داییها، حق عموها، حق خالهها، حق نوهها، حق رانندهها اینها را اگر آدم بخواهد توضیح دهد چند سال باید این مجالس ادامه داشته باشد، آن هم توضیحش تمام نمیشود، یک مرحلهاش هم حق حیوانات است.
اسلام خیلی دین شگفتآوری است. به امیرالمؤمنین(ع) گفت: مادرم به من گفت خیلی دلم میخواهد مکه بروم اما وضع بدنیاش وضعی نبود من سوار شترش کنم، سوار قاطرش کنم یا سوار اسبش کنم اذیت میشد، من از شهر خودمان یک لباس نرم تنم کردم و مادرم را کول گرفتم، آرام آرام آمدم، هر جا به من گفته مادر خسته شدم، گفتم نوکرتم، دست بوستم، آرام از کولم گذاشتمش زمین، خواباندمش روی یک پارچهی نرم، آب به او دادم، غذا به او دادم، دستشویی بردمش و شستمش.
ای علی جان مسجدالحرام شما را دیدم، مادرم را طواف دادم، سعی صفا و مروه بردم و حالا هم آمادهام ببرم عرفات و مشعر و منا برگردانمش طواف حجةالاسلام صفا و مروه، من حق مادرم را ادا کردم؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمود: نه، یک وقت فکر نکنی حق مادرت را ادا کردی، حق یک شب بیداریش را کنار بستر بچگیات ادا نکردی. فکر میکنی حق مادر حق سبکی است، حق آسانی است؟
به پیغمبر گفت: ما که تازه مسلمان شدیم، شما قبلاً که مبعوث نشده بودید، حالا که آمدی میگویی پدر و مادر؛ من مادرم مرده، نیست که این حقهایی که شما میفرمایید من دربارهاش رعایت کنم، دلم میسوزد چه کار کنم؟ پیغمبر فرمود: خاله داری؟ گفت: دارم. فرمود: همان احترام و ادبی که در حق مادرت باید رعایت میکردی برو در حق خالهات رعایت کن، او اکنون به منزلهی مادرت است.
دستور اسلام بر مهربانی در خانواده
اسلام میخواهد همه با هم پیوند داشته باشند، همه با هم محبت داشته باشند. الان چرا بین قوم و خویشها جدایی است؟ چون مردم پایبند به دین نیستند؛ حال یا دو طرف پایبند نیستند یا یک طرف پایبند نیست. چرا مردم باید ده سال بگذرد و خاله یا عمهشان را نبینند؟ چرا ملت ایران زیر بار ساخته شدن این محلهای نگهداری پیرمردها و پیرزنها رفتند؟ دولت چرا زیر بار رفته؟ چرا ما فرهنگ غرب را قبول کردیم که بسیاری از خانوادهها پدرها را دور میاندازند، مادرها را دور میاندازند. در سالمندان قرارداد میبندند که ما ماهی یک میلیون دو میلیون میدهیم پدرمان را میخواهیم بیاوریم اینجا، مادرمان را میخواهیم بیاوریم اینجا.
گاهی سر بزنید به این سالمندها احوالشان را بپرسید، زار زار گریه میکنند و میگویند ما دو سال است بچهمان را ندیدیم، نمیآیند به ما سر بزنند. این چه فرهنگ غلطی است؟ چه عبادتی را ما به روی خودمان بستیم؟ میدانید خدمت به این سالمندان چه عبادت عظیمی است؟
احترام عجیب شیخ انصاری به مادرش
ما یک مرجع تقلید داشتیم دویست سال است نمونهاش نیامده است (یقیناً نمونهاش نیامده شک نکنید)، به نام شیخ مرتضی انصاری شصت و هشت سالش بود از دنیا رفت، تمام مراجع بعد از او سر سفرهی او مرجع شدند، خیلی شخصیت بزرگی بود. این شخص یک خانهی کاهگلی نجف داشت که سهتا اتاق داشت؛ در یک اتاق خودش بود، خانمش و دوتا دخترهایش در یک اتاق بودند چون بیشتر از آن دوتا بچه هم نداشت، یک اتاق هم مادرش بود.
او مهمترین مرجع بود و درس نجف هم با او بود. صبح که میخواست برود درس اول میآمد پیش مادرش؛ دست مادر را میبوسید، ده دقیقه یک ربع با لهجهی دزفولی شوشتری با مادرش حرف میزد چون مادرش عربی بلد نبود و سواد نداشت، میگفت و میخندید و شوخی میکرد و میرفت درس، برمیگشت دوباره میآمد پیش مادر دستش را میبوسید، شوخی میکرد و میخنداند و غذا به او میداد.
نمیدانم الان به چه کسی مثل بزنم، هیچچیز به ذهنم نمیآید، موقعیت شیخ بین مردم از همهی این رئیسجمهورهای دنیا بالاتر بود. هفتهای یک بار یا بیشتر بنا به خواست مادر، کارگر نمیگرفت، خودش یعنی مرجع عظیم شیعه، خودش میآمد بقچهی حمام مادرش را میبست، مادرش را کول میکرد، بقچه را هم زیر بغلش میگذاشت، یک دست لباس میآورد کنار در حمام زنانه، پرده جلوی در بود، خانم حمامی را صدا میکرد؛ روزی که درس تعطیل بود پنجشنبه از پشت پرده به خانم حمامی میگفت: مادر را آوردم قشنگ کیسهاش بکش و صابون به او بزن، من داخل کوچه قدم میزنم نمیروم، نکند یک وقت مادرم بگوید مرتضی من نباشم جوابش را بدهم و ناراحت شود، من قیامت نتوانم جواب خدا را بدهم، من همین جلوی حمام قدم میزنم.
مشهدی علی را نمیگویم، مشهدی حسین عطار را نمیگوید، آقا میرزا تقی روضهخوان را نمیگویم، شیخ انصاری را میگویم. شما یک وقت قم درسها شروع شد بروید سر درس، مراجع شیعه اسمش را میخواهند ببرند میگویند «شیخ اعظم»، مراجع شیعه الان اسمش را میخواهند ببرند میگویند «تالیتِلو معصوم» است، میگویند بعد از امام زمان اگر بتوانیم به یکی بگوییم دارای مقام عصمت است شیخ است.
شیخ انصاری به خانم حمامی میگفت: مادرم را که شستی، لباسهایش را پوشاندی، من داخل کوچه هستم صدایم کن، بیاورش پشت پرده، برو کنار که من تو را نبینم؛ به پیرزن حمامی شیخ میگفت تو نامحرمی نبینمت، پیرزن چروک خورده را میگویم نه دخترهای کنار پارک و داخل خیابان را، شیخ پیرزن چروک خورده را میگفت برو کنار تو نامحرم را نبینم؛ مادر را ببرم.
بعد از مدتی مادر از دنیا رفت، نجف دفن است، مدتها شیخ زانو بغل میکرد زار زار گریه میکرد، علمای نجف تعجب کردند مادر نود ساله خمیده پژمرده دیگر گریه ندارد. چرا شیخ با این عظمت برای این پیرزن گریه میکند؟ آمدند محضر شیخ گفتند: آقا برای چه اینقدر گریه میکنی؟ گفت: فکر میکنید برای مردن مادرم گریه میکنم؟ مرگ که حق است، مادرم نوبتش بود و مرد، گریهی من برای این است که درِ یک عبادت بزرگی که خدمت به مادر است به روی من بدبخت بسته شد. اما الان پدر و مادرها را دور میاندازند.
شهادت، دِین را صاف نمیکند
هر کدام از این حقهایی که گفتم که یکی هم حق حیوانات است، پروندهی گستردهای در آیات قرآن و روایات دارد. اسلام یک دین کامل و جامعی است، شما هیچ زاویهای از زوایای زندگی باطنی و ظاهری را پیدا نمیکنید که اسلام برایش برنامه نداده باشد. یکی دوتا حق مالی را بگویم و حرفم را تمام کنم.
از مهمترین کتابهایمان بگویم که دیگر هیچ کدامتان شک نداشته باشید؛ به حرفهای من هم معمولاً شکی نمیکنید پنجاه سال است دیگر اعتماد دارید، دو سه نسل است به من اعتماد کردید و من هم سعی کردم از معتبرترین کتابها برایتان حرف بزنم، کاری هم نکردم که به من اعتماد نکنید، همیشه آبروی لباس پیغمبر را حفظ کردم، چیزی هم ندارم که برایم علم کنند، لباسم است و چندتا کتاب، قبرم هم کنده حاضر و آماده است، چیزی در این دنیا ندارم که برایم علم شود، خیالتان راحت باشد سبک بالم و سبکبار، هیچ آرزویی هم ندارم الا یک آرزو که این هم برآورده است بهطور قطع، آن هم این است که به پروردگار گفتم قبل از اینکه چشم من را به صورت ملکالموت باز کنی روی پروندهی من از گناه و نماز و روزه و هر چه که هست یک قلم قرمز بکش، شتر دیدی ندیدی، بعد من را ببر. به من اعتماد دارید، الحمدلله.
پیغمبر میفرماید: کسی که از سر کارش برگردد، یک درهم از حق مردم به ناحق یعنی حرام ببرد خانهاش، آن شب خداوند به آن خانه تا زمانی که آن یک درهم در آن خانه باشد نظر رحمت نخواهد کرد. اینطور زندگی خوب است؟ خانهی آدم و خود آدم از دید رحمت پروردگار دور باشد، محروم باشد، خانه در تاریکی باشد، این زندگی خوبی است؟
یک روایت دیگر برایتان بگویم این هم از عجایب روایات است، اصلاً آدم قلبش میخواهد از کار بیافتد. اول طلوع صبح امام حسین(ع) لشگرش را آماده کرد، چه لشگری هفتاد و یک نفر آن هم چهار پنجتایشان نه ساله و ده ساله و یازده ساله، جلویشان ایستاد گفت: عزیزانم! یارانم! اهلبیتم! هر کدامتان به مردم بدهکار هستید وارد جنگ نشوید، پیش خدا گرفتار خواهید بود، اگر دِینی دارید به کسان خود وصیت کنید، رسیدند مدینه اول دِین شما را بدهند، شهادت دِین را صاف نمیکند، این حق مردم است.
برادران خواهرانی که کارمندید یا کار دارید، پول درمیآورید، آرایشگاه دارید، لباس دوزی زنانه دارید، هر شب بدون بدهکاری به مردم بروید خانه، مال کسی به گردنتان نباشد، دِین کسی به گردنتان نباشد، خیلی سخت است. البته این را هم توجه داشته باشید زینالعابدین(ع) میفرماید حق خدا سنگینتر از حق مردم است، نگویی حق مردم را گذشت نمیکنند حق خودشان را گذشت میکنند، این یک جملهای است که بین مردم به غلط معروف است. امام چهارم میگوید: حق الله، حق الله اکبر است، حق کوچک نیست.
سوگواره
شب شنبه است. قسم چیز سنگینی است، ائمهی ما خیلی کم قسم خوردند، یکی از آنهایی که فکر کنم در دورهی عمر هزار و دویست سالهاش پنجتا قسم نخورده امام عصر است، پنجتا قسم نخورده اما یک قسم خورده به قول طلبهها با تأکید خطاب به ابیعبدالله(ع) و الله حسین جان روز برایت گریه میکنم و الله حسین جان شب برایت گریه میکنم.
اولاً از این قسم والله معلوم میشود گریهی بر ابیعبدالله(ع) چقدر با ارزش است. تا کِی گریه میکنی؟ گریه میکنم زمان تعیین نکرده، فقط اعلام میکند اگر یک روزی اشک چشمم تمام شود، گریهام را تمام نمیکنم خون برایت گریه میکنم.
گریه میکنم بر آن وقتی که زن و بچهات در خیمه صدای همهمهی ذوالجناح را شنیدند، اولین نفری که از خیمه بیرون آمد سکینه بود، دید زین اسب واژگون است، یال اسب پر از خون است، چنان ناله زد که تمام زن و بچه با پای برهنه در حالیکه موهای سرشان را پریشان کردند، در حالیکه با کف دست به صورت و سینه میزدند بیرون ریختند، منظرهی اسب را که دیدند نایستادند با پای برهنه فریادزنان و دوان دوان به جانب میدان آمدند.
دستور دین است کسی که در حال نفس نفس زدن است و از دنیا میرود سینهاش را سبک کنید؛ در گودال نفس نفس میزند، دیدند با آن بدن سنگینش «شمر جالس علی صدرک» روی سینهی ابیعبدالله(ع) نشسته است. تمام زن و بچه فریاد زدند: «وا محمدا»، «وا علیا».
تهران ـ حسینیه حضرت ابوالفضل ـ دههی اول محرم 97 ـ جلسهی پنجم