مجموعه زیارت وارث از حاج آقا انصاریان
دوشنبه، 19 شهریور 1397
51 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
دو حقیقت از اسلام
دانشمندان اسلامی دو حقیقت را بهطور مفصل مطرح کردند و با دلایل قرآنی و روایتی فرمودند: هر کسی ـ چه مرد و چه زن ـ از این دو حقیقت برخوردار باشد اهل سعادت است، خیر دنیا و آخرت او تأمین است و بهطور یقین مورد رضایت و لطف خداوند مهربان است. یک حقیقت عبارت است از «حُسن فعلی»؛ یعنی خوب بودن، پاک بودن، سالم بودن، داشتن یک باطن مستقیم، داشتن یک باطنی که انحراف نداشته باشد، قلبش در درون مانند خورشید در آسمان نور ایمان بر وجود او بتاباند، نور توحید بتاباند، نور باور خدا را بتاباند و به تعبیر قرآن مجید قلب تسلیم به پروردگار مهربان عالم باشد، به این معنا که بهطور جدی به پروردگار عالم اعلام کند آنچه را تو بخواهی من میخواهم و آنچه را تو نمیخواهی من نمیخواهم؛ اسم این واقعیت حُسن فعلی یا ایمان حقیقی است.
اما حقیقت دیگر «حُسن فاعلی» است یعنی عمل انسان، کار انسان و فعل انسان مثبت باشد، خیر باشد، نیک باشد؛ کاری که میکند نه برای خودش ضرر داشته باشد و نه برای دیگران، نه برای خودش شر داشته باشد و نه برای دیگران، نه کارش خودش را تخریب کند و نه زندگی و وجود دیگران را تخریب کند. عمل و حرکت و کار مثبت باشد، خیر باشد، این اسمش حُسن فاعلی است.
یکی از آیات قرآن در این دو زمینه که هر دو را با هم بیان کرده این آیهی شریفه است: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى»(نحل، 97) این حُسن فعلی است؛ کسی که کارش، حرکتش و عملش در همهی زمینهها ـ اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، فردی، اخلاقی، معاشرتی ـ عمل صالح باشد، شایسته باشد، با منفعت باشد، مثبت باشد «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» و در باطن نیز آدم پاکی باشد، شیطان صفت نباشد، بت صفت نباشد، خبیث نباشد، ناپاک نباشد، بد نیت نباشد، آلوده فکر نباشد، یک باطن نورانی داشته باشد، یک باطن الهی داشته باشد «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» هم حُسن فاعلی و هم حُسن فعلی یعنی حُسن وجودی داشته باشد.
خداوند بعد از این دو جمله که در جملهی اول حُسن فاعلی و در جملهی دوم حُسن فعلی را بیان کرده، میفرماید: من در برابر این حُسن فاعلی و این حُسن فعلی «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة» پاداشی به او میدهم و آن یک زندگی به تمام معنا پاکیزه و پاک است که در این دنیا برای او رقم میزنم.
تعریف امیرالمؤمنین(ع) از زندگی پاک
این زندگی پاک و پاکیزه به چه معناست؟ امیرالمؤمنین(ع) این آیه را اینگونه معنا کردند: زندگی پاک و پاکیزه یعنی قناعت کردن به حلال پروردگار. این مزد را خدا به او میدهد که او را حفظ و نگهداری میکند که دنبال هیچ حرامی نرود، انگار پروردگار عالم به او کمک میکند که آتش میل به حرام را در او خاموش میکند. در غریزهی جنسی دنبال حرامهای جنسی نمیرود، در مسألهی مال دنبال ربا و دزدی و غصب و رشوه نمیرود، در کسب دنبال کسب نامشروع نمیرود، دنبال تقلب نمیرود.
یک زندگی پاک، یک زندگی پاکیزه یعنی در این زندگی فقط به حق خودش قانع است. من وقتی به حق خودم قانع باشم و این قناعتم تا آخر عمرم طول بکشد، آدمی خواهم بود که به احدی تجاوز نخواهم کرد، فردای قیامت هم معطلی نخواهم داشت چون شاکی ندارم. معطلی قیامت برای شاکیان است؛ در قیامت یا خدا از آدم شاکی است، یا پیغمبر شاکی است، یا ائمهی طاهرین شاکی هستند، یا بنا به روایت جلد دوم «اصول کافی» قرآن شاکی است، یا زن و بچه شاکی هستند، یا مردم شاکی هستند، یا عالم ربانی از آدم شاکی است.
شاکیان روز قیامت
عالم ربانی به چه علت از آدم شاکی است؟ میگوید: خدایا من درس خوانده بودم، دینشناس شده بودم، واجد شرایط بودم، آدم پاکی هم بودم، آمده بودم داخل مردم فقط برای مردم، دغدغهی دین مردم و اخلاق مردم و سلامت مردم را داشتم، نسبت به مردم هم بیتوقع بودم ولی مردم برای دینشان، برای حلال و حرامشان، برای اخلاقشان به من مراجعه نکردند، من را غریب گذاشتند.
معطلی روز قیامت برای این شکایتهاست؛ اگر کسی وارد قیامت شود و خدا از او شکایت ندارد، انبیا از او شاکی نیستند، ائمهی طاهرین شکایت ندارند، زن و بچه از اخلاق و رفتارش شکایت ندارند یا به پروردگار بگویند ما خبر نداشتیم این شوهر ما یا این پدر ما مال حرام در حلق ما ریخت، حالا که وارد قیامت شدیم و پروندهها رو شده فهمیدیم این مال حرام به ما داده، اگر در دنیا میفهمیدیم که زیر بار نمیرفتیم، قبول نمیکردیم، حالا شکایت داریم. یا مردم از او شاکی هستند باید بایستد و جواب بدهد.
هیچکس در قیامت دلیلی ندارد که خودش را تبرئه کند؛ چند جای قرآن مجید آمده کسانی که در قیامت شاکی دارند دلیلی بر تبرئه کردن خودشان ندارند. دزد نمیتواند در قیامت خودش را تبرئه کند چون دلیلی ندارد، رباخور دلیل ندارد خودش را تبرئه کند، بینماز دلیل ندارد خودش را تبرئه کند، ظالم دلیل ندارد خودش را تبرئه کند، قاتل دلیل ندارد خودش را تبرئه کند، آن کسی که حق مردم را پایمال کرده دلیل ندارد خودش را تبرئه کند.
در دنیا نیز همینطور است؛ در دنیا هم ظالم دلیل ندارد بر تبرئه کردن خودش، دزد دلیل ندارد بر تبرئه کردن خودش. چرا قرآن مجید وقتی محاسبات قیامت را بیان میکند میگوید: قیامت پنج شکل حساب وجود دارد؛ حساب یسیر، حساب اسیر، در یک آیه میگوید بغیر حساب، یک عدهای حساب ندارند یعنی سؤال و پرسش ندارند، دادگاه ندارند معطلی ندارند چرا؟ چون شاکی ندارند هیچکس از آنها شکایت ندارد.
یکی از شاکیان قیامت پیغمبر اکرم(ص) میفرماید قرآن است. در یک روایت مفصلی که هم از راویان ما نقل شده و هم از راویان غیر شیعه نقل شده، هر دو نیز یک جور روایت را نقل کردند. از راویان ما مقداد روایت را نقل کرده که پیغمبر(ص) میفرماید: قرآن در قیامت «ماحلٌ مُصَدَق» شکایت کنندهایست که پروردگار عالم شکایتش را میپذیرد و رد نمیکند؛ چون قرآن مجید شکایت بیدلیل ندارد که پروردگار بگوید دلیلی نداری برای شکایتت، شکایتت بیخودی است. شکایت قرآن مجید هم این است که خدایا من را فرستادی و من در بین مردم بودم، حلال و حرام تو را من اعلام کردم، واجبات تو را من اعلام کردم، خوبیها را من اعلام کردم، بدیها را به مردم معرفی کردم ولی مردم گوش به من ندادند؛ من از مردم شاکی هستم و خدا به شکایتش توجه میکند. آنهایی که قرآن از دستشان شکایت میکند محکومشان میکند، محکوم قیامت هم زندانی ندارد، جریمهی مالی ندارد، محکوم قیامت عذاب دارد و عذابش هم دوزخ است.
بهشت به سمت چه کسانی در حرکت است؟
آن کسی که شاکی ندارد معطلی ندارد. در روایاتمان است تا خدا زندهاش میکند و از قبر بیرون میآید، به او فرمان داده میشود برو در بهشت، از قبرش تا بهشت هم طول نمیکشد که دویست فرسخ راه برود تا به بهشت برسد. شما قرآن مجید را بخوانید این از آیات عجیب قرآن است «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِين»(شعرا، 90) هر چه در قیامت است متحرک است، قیامت ساکن ندارد. پروردگار میفرماید: من بهشت را به طرف اهل تقوا میآورم نه اینکه به اهل تقوا بگویم راه برو تا برسی به بهشت، جاده را برو تا برسی به بهشت، بهشت را کنار اهل تقوا میآورم. «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِين» برای آنهایی است که شاکی ندارند.
خیلیها زن و بچه از دستشان شاکی نیستند. خدا در سورهی رعد و در سورهی مؤمن در جزء 23 قرآن (سوره مؤمنون هم داریم که در جزء 18 است) در این دوتا سوره رعد و مؤمن میفرماید: «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِم»(رعد، 23) مردمان شایسته و بیشاکی در قیامت با زنان فرزندان و نسلشان با همدیگر در بهشت کنار همدیگر هستند چون شاکی ندارند.
پدرانی هستند که بچهها از پدرها راضی هستند، شوهرانی هستند که خانمهایشان از شوهرها راضی هستند، نسلشان را هم که ندیدند مانند نبیره و نتیجه و ندیدهها، ذکر خیر پدران و مادران گذشته را که میشنوند همیشه با شنیدن ذکر خیر گذشتگان خوشحال بودند که عجب گذشتگانی ما داشتیم، چقدر خوب بودند. پیغمبر اکرم(ص) همیشه از اجداد گذشتهاش تعریف میکرد، چقدر از حضرت ابراهیم(ع) تعریف میکرد. همهی اینها با هم در بهشت هستند.
از نسل بنیامیه و عاشق اهلبیت
روزی جوانی نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: یابن رسول الله من واقعاً شیعهی شما هستم، شما را دوست دارم، به شما ارادت دارم، به شما ایمان دارم اما ناراحتم. امام صادق(ع) فرمود: از چه چیزی ناراحتی؟ گفت: از این جملهای که در زیارت عاشوراست، زیارت عاشورا از امام باقر(ع) روایت شده، سند هم دارد، سند درستی هم دارد. یک کتاب خیلی مهمی هم داریم شرح زیارت عاشورا که یکی از علمای بزرگ شیعه نوشته و ابتدا سندش را نقل میکند، خیلی سند جالبی دارد.
جوان گفت: یابن رسول الله مردم عاشق شما مینشینند و میخوانند «لعن الله بنیامیة قاطبة» خدا تمام بنیامیه را از رحمت خودش دور کند. من از نسل بنیامیه هستم، پدران و مادران من از تیرهی بنیامیه هستند ولی من عاشق شما هستم، من شیعهی شما هستم، من محب شما هستم. حضرت فرمودند: با این وضعیت تو از بنیامیه حساب نمیشوی، از ما حساب میشوی.
ملاک نسب نیست ملاک عمل و ایمان است، ملاک «حُسن فعلی» و «حُسن فاعلی» است. آن کسی که باطنش نور است، باطنش پاک است، باطنش الهی است، ظاهرش هم عمل صالح و حرکات مثبت و پسندیده است، جزء انبیا و ائمه است؛ حالا غلام حبشی باشد اسمش هم بلال، یا ایرانی باشد و اسمش هم سلمان باشد. آن کسی که حُسن فاعلی و حُسن فعلی ندارد جزء خاندان هاشم نیست مثل ابولهب که عموی پیغمبر است ولی از این خاندان نیست.
پروردگار عالم ملاک سعادت و نجات و خوشبختی را نسب قرار نداده، ملاک در این آیهای که قرائت کردم حُسن فعلی یعنی خوب بودن باطن، صاف بودن باطن، پاک بودن باطن و عملی است که برای خودم و برای دیگران زیان نداشته باشد، هر کس میخواهم باشم از هر کجا هم میخواهم باشم.
خویشاوند ائمه یا شیعه ائمه؟
اینهایی که کربلا بودند مگر همه اقوام ابیعبدالله(ع) بودند؟ کلاً این هفتاد و دو نفر هفده نفرشان با حضرت سیدالشهدا هم نسب بودند، بقیه همه غریبه بودند. یک عدهای از ایشان اهل بصره بودند، یک عدهای اهل کوفه بودند، یک عدهای اهل یمن بودند. شما ببینید راه مردم کوفه که آمدند کربلا شهید شدند تا مدینه چقدر فاصله است؟ آنهایی که اهل بصره بودند تا مدینه چقدر فاصله داشتند؟ آنهایی که اهل یمن بودند تا مدینه چقدر فاصله داشتند؟ یکی دوتایی که ایرانی بودند مثل پسر ابینیزر اینها چقدر فاصله داشتند؟
شما میبینید اینها پایین پای ابیعبدالله(ع) دفن هستند. از زین العابدین(ع) تا امام زمان(ع) میآمدند کنار قبرشان «بابی انتم و امی تبتم» میگفتند. ما باید ببینیم ملاک خوشبختی و ملاک سعادت واقعاً چیست؟ من وابستهی به این طایفه باشم، از نظر نسب وابسته به این قوم باشم، وابسته به این جمعیت باشم، وابسته به این حزب باشم، این عامل خوشبختی من است؟ قرآن میگوید: خیر، عامل نجات و خوشبختی چه در دنیا چه در آخرت دو حقیقت است: حُسن فعلی و حُسن فاعلی.
ما کسانی را در این روایاتمان میشناسیم که آدمهای عجیبی هستند، آدمهایی هستند که از راه دور گاهی پیش ائمهی طاهرین آمدند. یکی از ایشان یک وقت آمده نزد حضرت صادق(ع) از در اتاق که وارد شده سلام کرده، دیگران نشسته بودند پیش امام ششم، دیدند امام ششم تمام قد از جا بلند شده و ایستاد، مرد خواست دم در اتاق بنشیند نزدیک کفشها، امام صادق(ع) فرمودند: ننشین من ایستادم شما بیایی کنار من بنشینی، آمد کنار امام، امام فرمودند: ننشین، به فرزندشان فرمودند: برو زیرانداز بیاور بیانداز ایشان بنشیند تکیه بدهد، به او احترام کن.
این شخص هیچ قوم و خویشی هم با امام صادق(ع) نداشت. شخصی هم بوده که به امام صادق(ع) دست داده و امام زیر لب به یکی گفت: قطع این دست را من از خدا میخواهم، با امام صادق در نسب قوم و خویش هم بوده است. اینها را برادران و خواهران خیلی دقت داشته باشید، ملاکها یک وقت گم نشود، جهل به ملاکها نداشته باشید، این ملاکهای قرآنی و روایتی خیلی مهم است.
حُسن فعلی یعنی باطن پاک ما نباید تابلوی بخل باشد، ما نباید تابلوی حرص و کبر و غرور باشیم، ما نباید تابلوی بدبینی و بددلی باشیم؛ ما باید درونمان پاک باشد، به صلاحمان است، به سودمان است. وقتی باطن ما پاک باشد خداوند متعال به خاطر باطن پاک ما که عامل حُسن فاعلیمان هم هست درهای فیوضات را به روی ما باز میکند.
یادداشت برداری از سخن بزرگان
خیلی جوان بودم شاید هفده هجده سالم بود، هنوز هم خط آن روزم را دارم. به یک عالمی برخوردم و این روایت را آن عالم برایم گفت؛ وقتی از آن عالم خداحافظی کردم، یک دفترچه بغلی داشتم، این را آخر دفترچه بغلیام نوشتم. عادتم بود هر مطلب خوبی از هر کسی میشنیدم یا هر جا میدیدم یادداشت میکردم. سنگین است بخواهم یک شب بیاورم به شما نشان بدهم، دوازدهتا دفترچهی دویست برگ من دارم که هر دفترچهی دویست برگ میشود چهارصد صفحه، روی یک ورق دویست برگ است دو رویش میشود چهارصد صفحه، این چهارصد صفحه کهنه هم شده، دوازدهتا چهارصد صفحه من از شانزده هفده سالگی هر چه از بزرگان دین شنیدم یا از دانشمندان شنیدم یا از یک دوستی شنیدم یا در کتابی دیدم یادداشت کردم، شما هم همین کار را میتوانید بکنید.
یک نفر بود من زیاد او را میدیدم. یک وقتی خانه ایشان بودم، دیدم یک چمدان آورد، آن وقتها ساک به این صورت نبود، چمدانهای بزرگ بود آدم فکر میکند پر از لباس است، در چمدان را باز کرد دیدم پر از ورق است. پرسیدم: اینها چیست؟ گفت: من شصت سال است پای هر منبری رفتم، هر چیز خوبی شنیدم نوشتم، شده یک چمدان نوشته، سواد زیادی هم نداشت، میگفت: من سه کلاس سواد دارم آن هم نه سواد مدرسهای، سواد مکتبی. چند هزار روایت داخل این ورقهها نوشته بود، از دنیا رفت یک وقت من رفتم آن چمدان را از ورثهاش بگیرم که تنظیم کنم چاپ کنم ولی متأسفانه نبود. نمیدانم با آن اوراق چه کردند؟ خیلی سرمایهی عظیمی بود، گنج بود چون شصت سال از چهارصد پانصدتا عالم هر چه شنیده بود یادداشت کرده بود.
علی، چرا علی شد؟
این روایت را من از آن عالم بزرگ شنیدم، عالم بسیار فعالی بود، شاید سیصد چهارصدتا کار خیر کرده بود. کمک مردم آبرومند بود و حرفش را میخریدند. تا وقتی من گوینده شدم زنده بود. رئیس یکی دوتا دانشگاه هم شده بود، من را دعوت میکرد برای سخنرانی، نمیدانم یادش بود که یک وقتی من جوان بودم کنارش بودم این روایت را برایم گفت؟ فکر نمیکنم یادش نبود.
گفت: یک کسی آمد پیش امیرالمؤمنین(ع) و گفت که علی جان از کجا علی شدی؟ خیلی سؤال جالبی است، چه شد علی شدی؟ چه کار کردی علی شدی؟ خیلیها مثل تو جوان بودند، چرا علی نشدند؟ میلیونها جوان در ایران بودند یک نفر ابن سینا شد، یک نفر زکریای رازی شد، یک نفر غیاثالدین جمشیدکاشانی شد، یک نفر عمر خیام نیشابوری این ریاضیدان بسیار مهم شد، یک نفر خواجه نصیرالدین طوسی شد که محاسباتش راجع به نجوم به محاسبات امروز با دوربینهای قوی نجومی نزدیک بود ولی بقیهی جوانها بودند و مردند و اسمشان هم در این دنیا فراموش شد.
چه شد علی شدی؟ امیرالمؤمنین(ع) جواب داد: «بالقعود علی قلبی» طرف متوجه نشد امیرالمؤمنین(ع) چه گفت. فارسی این جمله این بود که امیرالمؤمنین(ع) فرمود من علی شدنم به این خاطر بود که دم در دلم نشستم، هر کسی را اینجا راه ندادم برود آنجا را آلوده کند، دست کاری کند، قلم بردارد آنجا را نقش حسادت بکشد و حرص بکشد و غرور بکشد، من اینجا نشستم بیدار بودم و فقط خدا را راه دادم. اینجا حُسن فعلی است.
بعد از حسن فعلی هم هر عملی را انجام دادم عملی بود به سود خودم و به سود دیگران، من هیچ کار ضررداری در این عالم نکردم. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً» حُسن فاعلی فرقی هم برای خدا نمیکند «مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» مرد باشد یا زن یعنی این ارزش با عظمت را به مرد و زن با هم داده است؛ این یکی از جاهایی است که قرآن بین مرد و زن تفاوت قائل نشده است. تفاوت بین مرد و زن در بدن است؛ در بهشت نیست، در دین نیست.
یک پوئنهایی خدا در عبادت به زن داده که به مرد نداده، به خاطر بدن زن و آن اقتضای جسمیت زن ولی در ارزشگذاری بین مرد و زن خدا فرق نگذاشته است؛ همان ارزش معنوی که برای مرد رقم زده برای زن هم رقم زده، هیچوقت به چشم حقارت به مادر به همسر به دختر به خواهرتان نگاه نکنید، نزد خدا با ما فرقی ندارند، این یک مدرکش «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» مرد یا زن ـ حُسن فاعلی ـ «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» با باطن مؤمن و ایمانی ـ حُسن فعلی ـ «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة» به او قناعت به حلال میدهم.
قناعت
این گنج عظیمی است که من غریزهی به این پرفشاری داشته باشم ولی به حلال خدا قناعت کنم، عشق به پول داشته باشم بهطور طبیعی ولی قناعت به پول حلال داشته باشم، عشق به قدرت داشته باشم ولی قناعت به قدرت حلال داشته باشم؛ خیلی حرف است قناعت به حلال، قناعت به حق خودم. این یک پاداش است اما پاداش آخرتی «وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»(نحل، 97) ملاک پاداشش در قیامت بهترین عملی است که در دنیا انجام داده، آن ملاک پاداشش است.
آنچه امشب شنیدید مقدمه بود برای این یک کلمه که وجود مقدس حضرت ابیعبدالله الحسین(ع) در حُسن فعلی و حُسن فاعلی از کاملترین انسانهای تاریخ تا روز قیامت است. یک سؤال پیش میآید، این حُسن فعلی و حُسن فاعلی را از کجا آورده؟ بالاخره از یک منبعی کسب کرده بود، در جلسهی بعد با همدیگر پیجویی میکنیم، انشاءالله.
تهران ـ حسینیه حضرت ابوالفضل(ع) ـ دهه اول محرم 97 ـ جلسهی اول