بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
تجارت پرسود
سخن در عبودیت و عبادت بود که از دیدگاه قرآن مجید تجارت است، تجارتی که سود و نفعش پایان ندارد. این تجارت چنانکه در آیات سورۀ فاطر شنیدید با خدا انجام میگیرد و پروردگار مهربان عالم هم سود این تجارت را کامل به تاجر برمیگرداند «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُم»(فاطر، 30)، بعد از اینکه کلمۀ تجارت را در آیۀ قبلش ذکر میکند «الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ» که خود این یک عبادت مهمی است، تلاوت کتاب به معنای قرائت و فهم و عمل به قرآن است. «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» و آنهایی که پروندۀ نمازشان را کامل کردند، خود نماز از با ارزشترین عبادات است، عمود دین است، «قربانُ کلّ تقیّ» است. «وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً» مالی که به آنها عطا شده در آشکار و پنهان هزینه میکنند «يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُور»(فاطر، 29) اینها وارد یک تجارتی شدند که این تجارت کسادی و ضرر خسارت ندارد.
عمل به قرآن
ارتباط با قرآن مجید بندگی خداست، چرا که پروردگار عالم امر به قرائت قرآن دارد «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْه»(مزمل، 20). انجام امر خدا عبادت است و پروردگار عالم فرمان دارد به اینکه در آیات قرآن اندیشه کنید، فکر کنید برای اینکه قرآن مجید را بفهمید. خداوند سرزنش میکند که چرا مردم دنبال فهم قرآن نمیروند «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن»(محمد، 24) چرا تدبر نمیکنند؟ معلوم میشود تدبر در قرآن خواست پروردگار است. خود این عبادت است که آدم قرآن را بفهمد.
اما در مورد عمل به قرآن؛ ما در آیات قرآن کریم امر به عمل کم نداریم، از سورۀ مبارکۀ بقره این امر شروع شده تا جزء آخر قرآن، خود این عمل هم عبادت است. این مجموعه در آیۀ سورۀ فاطر است؛ تلاوت کتاب، اقامۀ نماز که عمل به قرآن است، انفاق مال که عمل به قرآن است. این یک تجارت است، این تجارت ابداً خسارت ندارد و منفعتی که دارد منفعت دائمی است، کل منفعت هم به تاجر برمیگردد و به خداوند چیزی برنمیگردد.
ضمانت خداوند
آنهایی که اهل تلاوت هستند، اهل اقامۀ نماز هستند، اهل انفاق در پنهان و آشکار هستند، پروردگار میفرماید: «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُم» یک اجر هم نیست «أُجُورَهُم» پاداشهای آنها را پر میدهم، یعنی از پیمانه و کیل اجرشان کم نمیگذارم. نگران زحمات فکری و قلبی و بدنی و مالی نباشید که یک عمری قرآن خواندیم، در مقام فهم قرآن برآمدیم، نماز خواندیم، در راه خدا هزینه کردیم، چه میشود؟
خود پروردگار در این زمینه ضمانت میدهد که عاقبت کار چه میشود، علنی به بندگانش میگوید عاقبت کار پاداش کامل است، کم نمیگذارم. «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُم» یعنی نسبت به پاداش درِ هر شکی را میبندم، قرآن مجید به انسان آرامش میدهد که نگران زحماتت نباش.
ما در سورۀ اعراف میخوانیم «وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ»(اعراف، 170) کسانی که متمسک به قرآن هستند، چنگ زنندۀ به قرآن هستند. «تمسک» در لغت به معنای چسبیدن و الصاق است، در آیۀ شریفه به معنی عمل کردن است. «وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ» یعنی آن مردمی که به این آیات قرآن عمل میکنند.
کتابی که همه چیز در آن است
یک جملهای زینالعابدین(ع) دارند میفرمایند: «انزل علیکم کتابه فیه حلاله و حرامه و حججه و امثاله» خداوند متعال قرآن را بر همۀ شما نازل کرده، فکر نکنید که قرآن برای شخص پیغمبر آمده، برای ایشان تنها نیامده، خود قرآن مجید هم دارد «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِينا»(نسا، 174) ما یک نور روشنگری را برای همۀ شما فرستادیم.
خداوند برای همۀ شما قرآنش را فرستاد، حلال و حرامش و هر چه که هست در قرآن است، دلایل و راهنماییهایش در قرآن است، نصیحتها و موعظهها و عبرتهایش در قرآن است. چهارتا چیز است: «فیه حلاله و حرامه» این دوتا «و حججه و امثاله» نسخه کامل است. اگر کسی، فرقی نمیکند چه کسی باشد، مرد یا زن یا شهری یا دهاتی، اگر انسانی به قرآن عمل کرد یعنی سفرۀ زندگیاش با حلال قرآن یکی بود، سفرۀ زندگیش از آلودۀ به آنچه که قرآن حرام اعلام کرده پاک بود؛ میشود که آدم این هفتاد هشتاد سال سفره را نگذارد آلوده شود، مشکلی نیست.
پروردگار عالم یک انسان را از زمان آدم تا الان نیازمند به حرام خلق نکرده، از حالا تا قیامت هم یک نفر را نیازمند به حرام خلق نمیکند؛ اگر چنین اتفاقی میافتاد یا اگر چنین اتفاقی بناست بیافتد، پروردگار عالم مردم را از حرام ممنوع نمیکرد و میگفت: بندهام نیازمند به حرام خلق شده، معنی دارد به او بگویم سراغ این حرام نرو؟ وقتی نیاز به حرام دارد باید او را آزاد گذاشت ولی یک نفر را در این عالم نیازمند به حرام خلق نکرده است.
چگونگی دزدیدن آدمها
یک هدیۀ خیلی گران و خوشمزهای را هارون برای دزدیدن یک شیعه برایش فرستاد، چون مردم را به شکلهای گوناگون میدزدند؛ خیلی از مردم هم حواسشان جمع نیست و دزدیده میشوند. در طول تاریخ اینگونه بوده، هر زمانی به تناسب آن زمان صیدهای دزدی مختلف بوده، الان خیلیها را با ماهواره میدزدند و اینها هم در آن دام دزدی میافتند، خیلیها را با شهوت جنسی میدزدند، خیلیها را با پول میدزدند، خیلیها را با صندلی و مقام میدزدند، طرق دزدیدن عباد خدا فراوان است و داخل عباد خدا هم حواس جمع کم است و دزدیده میشوند.
خود هارون غذاهای گرانقیمت میخورد؛ من در کتابها دیدم که هر روز در بغداد، حدود هزارتا بچه ماهی صید میکردند و میآوردند داخل آشپزخانۀ دربار، زبان این بچه ماهیها را درمیآوردند و با روغن و مواد شیرینی و عسل میپختند، یک بشقاب میشد و سر سفرۀ هارون میگذاشتند، حالا یا همهاش را بخورد یا یکی دو قاشقش را، این یک نوع غذای سر سفرهاش بود. سفرۀ او از انواع غذاها پر بود.
یک غذای گرانقیمت خیلی خوشمزه را برای دزدیدن یک شیعه درِ خانهاش در بغداد فرستاد. یک روایت جالبی پیغمبر دارند که میفرماید: «المؤمن ینظر بنور الله» یعنی آن کسی که خدا و قیامت را باور کرده، واقعاً باور کرده، همه چیز را با کمک خدا نگاه میکند. وقتی مؤمن با کمک نور خدا نگاه میکند، حق و باطل را میفهمد و درک میکند.
غذا را آوردند گذاشتند و رفتند؛ مأمورها دیگر نبودند، آنها مأموریت داشتند این غذا را بدهند درِ خانۀ ایشان و بروند. ایشان هم در یک وقت خلوت خیلی خوبی غذا را برداشت آورد کنار دجله، این رودخانهای که در بغداد آبش در جریان است، الان هم هست، نشست کنار دجله خورده خورده این غذا را از ظرف درمیآورد و میریخت داخل آب، ماهیها جمع میشدند، به ماهیها میگفت این غذا آتش دوزخ است، حرام است، برای ظالم است، بخورید خودتان میدانید و خدا.
خوردن مال حرام
میشود حرام نخورد؟ بله میشود. ما نیازمند به حرام که خلق نشدیم، پس تمام این دزدیهایی که میشود خلاف آفرینش خود است، تمام این رشوه گرفتنها خلاف خلقت خود است، تمام این غصب کردنها و اختلاس کردنها خلاف خلقت خود است، خوردن مشروبات الکلی، گوشت خوک و غذاهای حرام خلاف خلقت خود است؛ یعنی راه انحراف رفتن است.
آنهایی که سفرهشان در همه چیز زندگی هماهنگ با حلال قرآن است، در عبادت هستند؛ چون فرمان خدا را اطاعت میکنند. «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُم»(بقره، 172) این فرمان خدا اطاعت کردن است، آن کسی که طیبات را دارد و از آن بهرهبرداری میکند. «يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّبا»(بقره، 168) همین امر خدا را اطاعت کردن، عبادت است.
آنهایی که صبحانه و ناهار و شام حلال میخورند، در عین خوردن و لذت بردن و سیر شدن عبادت میکنند. صبحانه میخورند، ناهار میخورند، شام میخورند، اجر هم دارند؛ یعنی آدم مینشیند سر سفره غذا میخورد، لذت میبرد، ناهار میخورد، شام میخورد، اجر هم دارد.
ثوابهای راحت
همۀ مردم خیال میکنند فقط نماز و روزه و مکه و آمدن در مسجد و نماز جماعت و منبر گوش دادن عبادت است، نه، روایت دارد همین خوردنها هم در پیشگاه خدا پاداش و اجر دارد، چرا؟ چون آدمی که حلال میخورد، امر الهی را اطاعت میکند. انسان خودش توجه ندارد اما اگر کسی بنشیند کنار دستش و بگوید: چه کار میکنی؟ صبحانه میخورم. برای چه صبحانه میخوری؟ گرسنهام است. نمیشود نخوری؟ نه. حالا حلال است یا حرام است؟ حلال است. چه کسی گفته حلال بخور؟ پروردگار. کجا گفته؟ در قرآن. کدام آیه؟ «كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّبا»(بقره، 168) یعنی من امر خدا را اطاعت میکنم و هر کس امر خدا را اطاعت کند، پاداش دارد.
شب میروی در رختخواب بخوابی، برای چه میروی بخوابی؟ برای اینکه خداوند فرموده «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتا»(نبأ، 9) من خواب در شب را برای شما زمینۀ آرامش قرار دادم، شب را بخواب که قبل از صبح اگر اهل نماز شبی با حال بلند شوی، و اگر نیستی برای نماز صبح بلند شوی. خدا در قرآن گفته خواب را برای شب قرار دادم، من میخواهم دستورش را اطاعت کنم و شب بخوابم، این عبادت میشود، از خواب بلند شدن برای نماز شب یا نماز صبح عبادت میشود.
هشت صبح است، از خانه بیرون میرود، آدم مؤمنی هم هست، وارد هم هست، یک مقدار مینشیند پشت تاکسی استارت میزند، یکی به او میرسد میگوید: چه کار میکنی؟ ماشین روشن میکنم. برای چه؟ برویم دنبال مسافر و یک لقمه نان حلال برای زن و بچه بیاوریم، این شخص وارد عبادت میشود.
در فروع کافی است، یعنی در مهمترین کتاب ما است که پیغمبر میفرماید: عبادت هفتاد بخش است، شصت و نه بخشش دنبال روزی حلال رفتن است. همین که مؤمن است، پشت تاکسی نشسته، پشت شرکت واحد نشسته، پشت قطار نشسته، پشت هواپیما نشسته، همین که خودش میگوید: یک لقمه نان حلال برای خودم و زن و بچهام تهیه کردم، این شخص عبادت میکند.
اضافههای خدا بر پاداش بهشت
پس همۀ حرکات را میشود تبدیل به عبادت کرد، این عبادت تضمین داده شده که پاداشهایش کامل داده شود. «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُم» تمام است؟ پروردگار به بندههایش میگوید: نه، با اینکه پیمانۀ پاداش شما را پر میدهم و کیل پاداشتان را پر میدهم؛ وقتی پیمانه را پر کردم و کیل شما را پر کردم نمیگویم بس است، من شما را آوردم بهشت و پیمانهتان را هم پر دادم، بس است، من این را به شما نمیگویم.
من آیۀ بعدش را درست متوجه نمیشوم، چون نمیتوانم درک کنم. جملۀ قبل میفرماید «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُم» وفی یعنی کامل، تمام، جامع، من پاداشهای شما را کامل میدهم. کامل میدهم یعنی من دیگر انتظار چیز دیگری ندارم، توقع چیز دیگری ندارم، خودم هم از نظر قلب و درون کاملاً به آرامش رسیدم، پیمانهام پر است، آرام آرام همه چیز به من داد، یعنی یک حالت بیتوقعی کامل در بهشت به من دست میدهد.
این بخش «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُم» را آدم میتواند بفهمد و اما بخش بعد «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِه»(فاطر، 30) غیر اینکه پاداش کامل میدهم، از احسانم اضافه هم به ایشان میدهم. حالا ما این اضافه را اولاً نمیدانیم چیست؟ بعد هم این اضافه را بعد از پیمانۀ پر چطوری میخواهیم مصرف کنیم؟ با مثال دنیایی هم نمیشود آیه را درست کرد.
یکی آدم را دعوت کرده، گرسنۀ گرسنه هم هست، دوتا دیس چلوکباب برگ و کوبیده و گوجه و کره جلوی آدم گذاشته، آدم هم با اشتها خورده و اصلاً جای یک نصف استکان شربت هم ندارد، حالا مدام به آدم اصرار میکند بخور، میگویم: آقا جا ندارم، میگوید: این یک ذره شربت خودش جایش را باز میکند، تو بخور. میگویم: اگر بخورم بالا میآورم.
در بهشت پیمانۀ من پر است ولی پروردگار میگوید: «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِه» از احسان خودم، نه اینکه از سفرۀ دیگران بردارم و بگذارم سر سفرۀ تو بندهام، از احسان خودم که احسان بینهایت است اضافه هم به شما میدهم. حالا این اضافه چیست؟ نمیدانیم حورالعین است؟ قصر است؟ خوراکیهاست؟
ما در بهشت یک بدن داریم. فرض کنید آن ظرف پر ما با پنجتا حورالعین پر باشد، بعد از پر بودن ظرف ما با پنجتا زوجۀ مطهرۀ بهشتی یعنی پانصدتا زن اضافه به ما میدهد؟ یا به خانمها در بهشت پانصدتا شوهر بهشتی اضافه میدهد؟ یا یک کاخ که به ما بدهد و پیمانه ما پر باشد، دویستتا دیگر کاخ هم کنارش به ما میدهد؟ به طور مثال دو میلیون درخت میوه در اختیارمان گذاشته و گفته برای تو، این برای پیمانۀ پرت، اگر چند میلیون دیگر درخت پر به ما میدهد چه کار باید بکنیم؟
اصلاً این «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِه» یعنی چه؟ اینجاست که آدم نسبت به بعضی از آیات قرآن ماتش میبرد و مبهوت میشود و باید بگوید نمیفهمم، فقط لغتش را میفهمم. معنی لغوی «يَزِيدَهُمْ» یعنی اضافه میکنم، «من فضله» یعنی از احسان خودم که بینهایت است. حالا باید صبر کنیم قیامت شود، پردهها بالا رود و ما را ببرند بهشت، پیمانۀ کامل به ما بدهند و ببینیم آن اضافه چیست و چطوری باید آن اضافه را مصرف کنیم؟ این دیگر اینجا قابل فهم نیست.
عبادت با پول حلال
با همین دوتا آیۀ سورۀ فاطر من از شما میپرسم میارزد ما بندۀ خدا باشیم یا نه؟ آنهایی که بندۀ پروردگار نیستند این را بدانید در دنیا هم هیچچیز گیرشان نیامده، اینهایی که بندۀ خدا نیستند گوشت خوک میخورند، مشروب میخورند، زنا میکنند، دزدی میکنند، اختلاس میکنند، رشوه میگیرند، خانۀ پنج هزار متری میسازند، اینها چیزی گیرشان آمده؟ کسانی که مال این ملت مظلوم را غارت کردند چیزی که غارت کردند که گیرشان نیامده، اینهایی را که غارت کردند آتش بار کردن، این که گیر آمدن نیست، این خود را گیر دادن است.
من یک وقت پول حلالی گیرم میآید؛ برای یک سال برای زن و بچهام خرج میکنم عبادت کردم، یک مکه با آن میروم عبادت کردم، یک اربعین میروم کربلا عبادت کردم، یکی دوتا را هم میفرستم کربلا عبادت کردم. من «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُم» گیرم آمده، یعنی به دست آوردم. یک وقت من دزدیدم، رشوه گرفتم، حرام خوردم، شراب خوردم، گوشت خوک خوردم، خودم را گیر عذاب دادم، چیزی گیرم آمده؟ چیزی گیرم نیامده، فقط خودم را گیر دادم.
برترین مقام، مقام بندگی
آن کسی که بندۀ خدا نیست، دنیا و آخرت هیچ چیز ندارد؛ اما آن کسی که عبدالله است، همین بس است. «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُم» این را میشود فهمید «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِه» را نمیشود فهمید. این پایان آیه است «إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُور»(فاطر، 30) خدا بسیار آمرزنده است. من میخواهم به تو پیمانۀ پر بدهم، غصۀ بعضی از لغزشها و گناهانی که مرتکب شدی هم نخور، «إِنَّهُ غَفُورٌ» من همۀ آنها را میآمرزم، «شَكُور» و من خدای شکوری هستم.
شکور لغتاً نسبت به خدا به این معناست که من در مقابل عمل کم تو مزد بینهایت میدهم، این معنی شکور است. شکور در جنب خدا معنیش این نیست، قیامت لفظاً به تو میگویم متشکرم، نه شکر اینطوری ندارد، خدا شکور است یعنی در مقابل عمل اندک پاداش بینهایت میدهم. این بهترین مقام است، مقام بندگی است، مقام عبودیت است.
این حرفها باز هم دنباله دارد تا فردا خدا عنایت کند و نکات دیگری را هم در این مسأله از قرآن و روایات برایتان بگویم.
سوگواره
امروز روز هشتم جلسه است، من نشسته بودم زیارت عاشورا را گوش میدادم. دوستمان اشاره کرد به حادثه و مصیبت بسیار جگرخراش جوان ابیعبدالله(ع) علی اکبر(ع)، من به مناسبت روز هشتم جلسه از همین جا به وکالت از همۀ شما و همۀ گذشتگان یک سلامی به حضرت رضا(ع) بدهم و بعد مصیبت بخوانم. «صلی الله علیک یا ابی الحسن صلی الله علی روحک و بدنک صبرت و انت صادق المصدق قتل الله من قتلک بالایدی و الالسن» یابن رسولالله! همۀ ما میدانیم که شما لحظات آخر عمرتان سر مبارکتان روی دامن جواد الائمه فرزند بزرگوارتان بود و در دامن پسرتان جان دادید، ولی یابن رسولالله کربلا کاملاً داستان برعکس شد.
(پس بیامد شاه معشوق الست/ بر سر نعش علی اکبر نشست/ سر نهادش بر سر زانوی ناز/ گفت کای بالیده سرو سرفراز/ ای نگارین آهوی مشکین من/ از تو روشن چشم عالم بین من/ ای ز طرف دیده خالی جای تو/ خیز تا بینم قد و بالای تو/ این بیابان جای خواب ناز نیست/ ایمن از صیاد تیرانداز نیست/ اینقدر بابا دلم را خون مکن/ زادۀ لیلا مرا محزون مکن/ خیز بابا تا از این صحرا رویم/ نک به سوی خیمۀ لیلا رویم).
بعضی از کتابهای ما نوشتند که مادر در خیمه مناجات میکرد: ای خدایی که یوسف را به یعقوب برگرداندی، اسماعیل را به هاجر برگرداندی، یک بار دیگر عزیز من را به من برگردان. آمدند و گفتند: دعایت مستجاب است، ابیعبدالله(ع) بدن اکبر را میآورد.