بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
سخنان غیرالهی دربارۀ فلسفۀ خلقت
از ابتدای شروع زندگی در کرۀ زمین این سؤال مطرح بوده که هدف از آفرینش انسان، یا به عبارت دیگر فلسفۀ تبدیل خاک به این موجود زنده به نام بشر چه بوده است؟ بهترین پاسخ بهوسیلۀ وجود مقدسی که آدمی را آفریده، ارائه شده است. بعد از این پاسخ معنی ندارد انسان به گدایی در خانۀ این و آن برود، سراغ یک مشت افراد شرقی و غربی برود، واقعاً آنها چه کارهاند که هدف خلقت ما را بیان کنند؟
آنان یک مشت حرف هم زدند که تاریخ حرفهای آنان به چند هزار سال قبل برمیگردد، مثلاً سه هزار سال قبل از میلاد مسیح است که میشود پنج هزار سال پیش، من بعضی از نظریات ایشان را در کتابها دیدم.
یک کتابی علمی است ـ البته ما میگوییم علمی زمینی است و در مقابل علوم آسمانی خیلی قابل توجه نیست ـ نمیخواهم اسم مؤلفش را ببرم، مفصل است. کتاب یک یهودیزاده است که مطالبش را نظام داده و جزء کتابهای مطرح است. پدربزرگش یهودی بود، پدرش مسلمان شد و اواخر حکومت قاجار وارد دستگاه دولتی شد، خودش هم از پایهگذاران حکومت رضاخان شد، این کتاب را او نوشته است.
در این کتاب نظریات دانشمندان از پنج هزار سال پیش را دربارۀ انسان آورده، اگر آن کتاب را بخوانید، به قول معروف تهش چیزی گیرتان نمیآید. باید بگویم یک مشت مسائل بافتنی است، اما وقتی میرویم سراغ معارف الهیه و مطالب پروردگار را بررسی میکنیم، میبینیم کلمه به کلمهاش حق است و عقل را قانع میکند، یعنی دیگر برای آدم جای چون و چرا و جای سؤال باقی نمیگذارد. حق یعنی صدق، یعنی یک حقیقت استوار و درست، حق یک نوری است که اگر آن را قبول نکنم بعد از حق غیر از گمراهی هیچچیز گیرم نمیآید، این حرف پروردگار است: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلال»(یونس، 32).
من یک آیۀ قرآن برایتان بخوانم، ببینید ما بعد از این آیه سراغ چه باید برویم؟ سراغ هر چه برویم گمراهی است. آیه در سورۀ مبارکۀ نحل است، آیه دو طرف دارد و هر طرف آیه سه حقیقت بسیار مهم مطرح است. این آیه تا روز قیامت کهنه نمیشود، یعنی راهی برای کهنه شدن ندارد.
عقل، محبوب خدا
شما هر عنوانی را بخواهید روی این آیه بگذارید؛ آیه عقلی است، فطری است، دینی است، شرعی است، اجتماعی است، انسانی است، راه برای کهنه شدن ندارد. راه ندارد که با واقعیات آیه چیزی را جابهجا کنیم، بگوییم این ششتا مسئله را برداریم و به جایش ششتا دیگر بگذاریم، اگر این ششتا مسئله را کنار بگذاریم و ششتا دیگر مسئله را جایگزین کنیم ما وارد گمراهی حتمی شدیم، این اسمش حق است.
نمیدانم شما تا حالا به این کیفیتی که عرض کردم به معنای حق برخوردید یا نه؟ این هم راهنمایی قرآن مجید است: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلال» بعد از حق غیر از گمراهی چیست؟ این نوع سؤالات خداوند متعال، سؤال از عقل است.
بعد از حق غیر از گمراهی چیست؟ جناب عقل جواب بده. عقل را خدا قبول دارد، عقل محبوب خداست، عقل با ارزشترین نعمت پروردگار مهربان عالم است، خیلی جاها خداوند تأیید و رد عقل را قبول دارد، خودش عقل را ساخته و داوری عقل را پذیرفته و قبول کرده است. در کلیات داوری عقل قابل قبول است، خیلی جاها داوری عقل به قول حکمای الهی جنبۀ دو دوتا چهارتا دارد. حالا شما دو دوتا را بردار در تمام کرۀ زمین بگرد، دو دوتا سهتا نمیشود، دو دوتا پنجتا هم نمیشود، این حق است.
نظر دانشمند فرانسوی دربارۀ قرآن
من یک وقتی به یک مقالۀ خارجی برخوردم، البته دنبال چیز دیگری در یک کتابی میگشتم، به این مقاله برخوردم. این آقای خارجی که فرانسوی بود، یک دانشمند علوم حقوقی و اجتماعی بود، در مقالهاش نوشته بود: من تصمیم گرفتم این قرآن را از اول تا آخر مطالعه کنم، خیلی از قرآن شنیده بودم و دلم میخواست ببینم این قرآن چه میگوید؟ گفت: باید از اول تا آخرش را میدیدم.
آنها در مطالعه خسته نمیشوند، چون من نزدیک بیست کشور خارجی رفتم، با سران مذاهب و با خیلی از دانشمندان ملاقات کردم، خیلی از پروفسورها و استاد دانشگاههای مهم دنیا در ایتالیا، هلند، انگلستان، فرانسه و ... دیدم، خیلی اهل دقت هستند. نویسندۀ آن مقاله نوشته بود من از اول سورۀ حمد تا سورۀ ناس مطالعه کردم، اولین آیۀ قرآن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» تا آخرین آیه «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس»، مطالعهام تمام شد، حالا نوبت قضاوتم رسید که دربارۀ این کتاب داوری کنم.
آدم عالمی بود، آدم دانشمندی بود، آدم مخالفی نبود، آدم دشمنی نبود. همۀ خارجیها با ما دشمن نیستند، دولتها با ما دشمن هستند. نوشته بود: اگر قرآن غیر از آیۀ نود سورۀ نحل هیچچیز دیگر نداشت، یعنی در طول بیست و سه سال عمر پیغمبر فقط همین یک آیه نازل شده بود و جامعۀ اسلامی، همه مرد و زن، به این یک آیه عمل میکردند، برای اینکه ملت اسلام بر تمام ادیان و بر تمام ملتها و بر تمام دولتها پیروز شوند و یک ملت و یک حکومت بیشتر در دنیا نماند، این یک آیه بس بود. ولی کو عمل به این یک آیه؟
معنای عدالت در قرآن
یک طرف آیه سه موضوع است که ملت عمل به این سه موضوع را باید انتخاب کند، یعنی عمل را جدی بگیرند. یک طرف سه موضوع است که باید حذف بکنند، یعنی در این انتخاب و در این حذف اینها ملت پیروز میشوند و چراغ تمام دشمنان خاموش میشود، یک ملت در کرۀ زمین میمانند و آن هم ملت اسلام است. الان شما ببینید در این یک و نیم میلیارد جمعیت مسلمان، از گناه و معصیت و اختلاف و اختلاس و گناهان کبیره چه خبر است، با این امراض فکری و روحی و باطنی راه پیروزی بر کفر، نفاق و شرک بسته است.
آیه را گوش بدهید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى»(نحل، 90) این سهتا دستور عملی خداوند، قاطعانه شما را به رعایت عدالت در تمام امور اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی فرمان میدهد. عدالت یک امر الهی است، خدا عادل است. دانشمندان الهی میگویند این هفت آسمان و زمین که میلیاردها سال است برپاست و هیچ اختلالی در هیچ کجای این عالم دیده نمیشود، بهخاطر عدالت است «بالعدل قامت السماوات و الارض». خداوند متعال میلیاردها کرات آسمانی را به عدالت تکیه داده که کرات میلیاردها سال است سرپا ایستادهاند. اگر به قانون عدالت در مجموعۀ عالم کمترین لطمهای زده شود، تمام نظام جهان در هم میریزد.
سفر تبلیغی استاد انصاریان به آفریقای جنوبی
من یک سفر تبلیغی به آفریقای جنوبی رفته بودم. آفریقای جنوبی یکی از زیباترین کشورهای جهان است. ما وقتی میگوییم آفریقا به ذهن مردم کویر، بیابان خشک و بیآب و علف، کوهستان و درههای پر از حیوانات وحشی میآید؛ اما همه جای آفریقا اینطور نیست. آفریقای جنوبی کنار دوتا اقیانوس است، اقیانوس هند و اقیانوس اطلس. خداوند مهربان در ساختن آفریقای جنوبی قلم زیباییش را بهطور کامل به کار برده است.
شما در شهرهای آفریقای جنوبی پیاده که میخواهید راه بروید، دو طرف خیابان درختهایی هست که این درختها نه ماه باران ملایم میخورد، این درختها نه تا ده ماه شکوفه میکند، شکوفهها دو رنگ سفید و صورتی است، شکوفهها به شکل لباس عروس است، یک گردن، یک سینه و یک دامن دارد. بعدازظهر یک باد ملایم میآید و پیادهرو از شکوفه فرش میشود. نه ماه سال این باران ملایم میبارد، لطافت هوا عجیب است.
قاطی نشدن دو آب
در آن کشور، این دوتا اقیانوس بزرگ جهان ـ اطلس و هند ـ چسبیده به هم است، در چند هزار کیلومتر چسبیده به هم است. اقیانوس هند آبش گرم است، یعنی دست خود را میگذارید داخل اقیانوس گرمای آب را حس میکنید، رنگ تیره و لجنی است؛ اقیانوس اطلس آبش سرد است، نمیتوانی دستت را نگه داری، آب مثل اشک چشم زلال است؛ چند میلیارد سال است این دوتا اقیانوس به هم چسبیده و قاطی نمیشود، باد هم که میآید قاطی نمیشود، طوفان هم که میآید قاطی نمیشود.
سورۀ الرحمن مکه نازل شده است (مکه با آفریقا فاصلۀ زیادی دارد)، شما از فرودگاه امام سوار شوی یا از فرودگاه جده بخواهی بروی آفریقای جنوبی پیاده شوی، سیزده ساعت باید روی هوا باشی. سورۀ الرحمن مکه نازل شده، در مکه یک چشمۀ آب نیست، الان هم نیست، یک جوی آب نیست، مکه لولهکشی آب ندارد، در این دنیای متمدن مکه برای خانهها با تانکر آب میبرند، مکه سبزی چمن روییده نمیشود، چون خاک ندارد و تمام رمل است.
داستان اقیانوس اطلس و هند را که به هم چسبیده است و آب قاطی نمیشود، خدا در سورۀ الرحمن نازل کرده «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ»(رحمان، 19) دو اقیانوس است، چسبیده به هم «بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيان»(رحمان، 20) بین این دوتا دریا یک پرده است، قاطی نمیشود. شما بالای یک بلندی میتوانی بایستی و نگاه کنی، یک باد ملایم که میآید یک خط سفیدی بین این دوتا دریا پدیدار میشود، خیلی زیباست.
عدالت خدا در ماهیهای اقیانوس
سوار هواپیما میشوی از ژوهانسبورگ میروی یک شهر دیگر، با هواپیما یک ساعت راه است، میروی کنار دریا، یک نوع ماهی در آن دریا هست تخمگذاریش زیاد است، اگر این ماهی رها باشد، در یک سال ماهی آن دریا را پر میکند، تراکم ماهی آنقدر بالا میرود که آنجا میشود ماهی خالی، یعنی ماهیها دیگر جای راه رفتن ندارند، دولت چه کار میکند؟ هیچ، دولت کاری نمیتواند بکند.
پروردگار عالم به این ماهیها یاد داده است، هر سال مثلاً این آب هزار میلیون ماهی در سال گنجایش دارد، سر سال از هزار میلیون ماهی، صد میلیون اضافه که میآید، صد میلیون از ماهیهای قبلی خودشان بی کم و زیاد میآیند لب ساحل و خودشان را بیرون میاندازند، مردم آن شهر سبد آماده میکنند، ماشین آماده میکنند و بدون زحمت میآیند صد میلیون ماهی را میریزند داخل سبد و داخل وانت و داخل کامیون، میبرند بازار ماهی فروشها، زندگی سالشان را اداره میکنند. این عدالت است. عدل یعنی «وضع کل شیء فی موضعه» هر چیزی را جای مخصوص خودش قرار دادن، این عدالت است.
گیاه کاکتوس را اگر خدا رها میکرد، الان کرۀ زمین زیر گیاه کاکتوس بود و تمام موجودات زنده هم نابود میشدند، ولی عدالت پروردگار اقتضا میکند گیاه به اندازه باشد. خدا چه کار میکند که این گیاه به اندازه باشد؟ این را باید بروید داخل کتابها بخوانید. عدالت در عالم بالا، در گیاهان، در دریاها، در ماهیها، در پرندگان هوا، در حشرات حاکم است. قرآن مجید به انسان امر میکند «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» اگر قدم از عدالت بیرون بگذارید، فقط به ظلم آلوده میشوید، چون هیچچیز دیگر جایگزین عدالت نیست؛ این همان دو دوتا چهارتاست که سهتا نمیشود، پنجتا هم نمیشود. عدالت حق است.
احسان
این یک حرف خدا در این آیه که این دانشمند فرانسوی میگوید اگر قرآن غیر از این یک آیه را نداشت برای تمام کرۀ زمین بس بود. دومین مورد «وَ الْإِحْسانِ»، من به شما امر میکنم که کارتان نسبت به خودتان، به زن و بچه و به کل مردم نیکی باشد، اصلاً بدی نسبت به کسی نداشته باشید.
اگر کسی با شما وارد جنگ نشده شما وارد جنگ نشوید؛ حالا یکی با شما وارد جنگ شد و جنگ را شروع نکرده گفت: آقا من صلح میخواهم، قرآن میگوید صلح را قبول کن؛ حالا جنگ را شروع کرد، قرآن مجید میگوید: دشمن را نسوزانید، روایات میگویند: آب را به روی دشمن نبندید، زخمی دشمن را نکشید، اسیر دشمن را نکشید، پناه آور را پناه بدهید، دشمن را گرسنه و تشنه نگذارید. جنگ اسلام هم جنگ عدالت است، جنگ محبت است، احسان است. این ـ احسان ـ دومین مورد بود.
رسیدگی به اقوام
«وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى» اصلاً از مشکلات قوم و خویشهای خود غافل نشوید، نگویید به من چه؟ خدا از فرهنگ به من چه متنفر است. برادرم، شوهر خواهرم، دامادم، عمویم، پسرعمویم به من چه؟ این خلاف خداست. اگر او به تو بدی کرده تو حق نداری بگویی به من چه؟ به غریبه هم نباید بگویی به من چه، به هیچکس نگو به من چه، نسبت به همه احساس مسئولیت کن، احساس محبت کن، احساس عاطفه کن.
این سه کاری بود که باید انجام داد: عدالت، احسان، رسیدگی به اقوام.
هدف خلقت از منظر تاریخ و قرآن
سه کاری که طبق این آیه باید انجام نداد؛ «وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ» از تمام اعمالی که زشت است شما را نهی میکنم، «وَ الْمُنْكَرِ» از همۀ گناهان شما را نهی میکنم، «وَ الْبَغْي»(نحل، 90) از هر تجاوزی شما را نهی میکنم، این معنی حق است. خداوند در آیۀ دیگر میگوید: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلال»(یونس، 32).
برگردم به اول سخن، حرف تاریخ دربارۀ انسان یک مشت حرفهای بافتنی است، دربارۀ اهداف خلقت انسان تهش چیزی درنمیآید؛ اما وقتی سراغ حرفهای خالق میرویم، سراغ حرفهای سازندۀ خودمان میرویم، میبینیم نور است، حق است.
خدایا ما را برای چه ساختی؟ اولاً پاسخ این سؤال مطالب خیلی عجیبی در آن هست، انشاءالله روزهای دیگر بتوانم اشاراتی به آن داشته باشم. من در این زمینه به شما عرض کنم یک آدم کارکشتهای هستم، خیلی کتاب مطالعه کردم، خیلی روایت دیدم، خیلی آیه دیدم؛ اگر بشود هر روزی یک اشارهای داشته باشم که بدانید برای چه ما را خلق کرد؟ یک جوابش در قرآن این است: «إِلَّا لِيَعْبُدُون»(ذاریات، 56) این آیه خیلی حرف دارد، من شما را خلق کردم، عشقم کشیده بود که تو در تمام موجودات عالم هزینۀ خودم شوی، احتیاجی هم به تو نداشتم، در تمام هشتاد نود سال عمرت یک چشم به هم زدن هم نیاز به تو نداشتم، اما عاشق این بودم که تو خرج خودم بشوی؛ که چه بشود؟ که در بین تمام موجودات عالم در خرج شدنت برای من، بهشت ابدی نصیبت شود. من خوشم میآید که یک هفتاد هشتاد سال در دنیا خرج من بشوی، بعد به صورت ابد قیامت کنار خودم در بهشت به سر ببری.
پیش پروردگارتان باشید. خیلی نکته هست تا فردا، به قول حافظ هزار نکتۀ باریکتر ز مو اینجاست.
سوگواره
برویم سراغ عاشق خدا که در گودال قتلهگاه در مناجات عاشقانه در یک جملهاش گفت: «ترکت الخلق طرّاً فی هواکا» دار و ندارم را در طبق عشق گذاشتم و تقدیم تو کردم. مگر من میتوانم بفهمم این جملۀ امام باقر(ع) را، یعنی عقلم نمیرسد، حضرت میگوید: حسین عزیز آنچه را که به خدا پرداختی، ابداً نیت اجر و پاداش نداشتی، فقط با خود خدا معامله کردی.
بار این مسئله خیلی سنگین است، از نظر معنویت آمدی کنار بدن علی اکبر، آمدی کنار بدن قمر بنیهاشم، آمدی کنار بدن عون و جعفر، آمدی کنار بدن اصحاب، بدن قطعه قطعۀ خودت را میان گودال ارائه کردی، اما اصلاً نظر به پاداش نداشتی؛ پس به چه چیزی نظر داشتی؟ فقط به خود خدا، این را من نمیفهمم.
ما یک بلاهایی سرمان میآید، البته حق داریم چون ظرفیت ما همین مقدار است، میگوییم: خدایا پایمان حساب کن، حالا بچۀ ما مریض شده، بچۀ ما علیل شده، بچۀ ما از دنیا رفته، پایمان حساب کن. خدا به ما حق داده، در روایات است که هر کس بچهاش از دنیا برود، محتسباً پای خدا حساب کند، اجرش را خدا پاداش میدهد؛ اما امام حسین(ع) بچههایش جلوی چشمش یا از تشنگی مردند یا با تیر سه شعبه در بغلش جان دادند، و او هیچ نظری به مزد نداشت.
قرآن میگوید: شهید زنده است «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتا»(آلعمران، 169) در خرابۀ شام که ناظر و حاضر بچهاش بود، در مسیر کربلا و شام که ناظر و حاضر کتک خوردن بچهاش بود، میدید با کعب تازیانه میزنند، با کعب نی میزنند، گرسنگی بچهها را میدید، تشنگی آنان را میدید. حالا هم با سر بریده در خرابه در آغوش دختر سه ساله آمده، صدای بچه را میشنود: «ابتاه! من الذی ایتمنی علی صغر سنی» در این سن خردسالی چه کسی من را یتیم کرد؟ «من الذی خضب شیبک» محاسنت را به خون سرت چه کسی خضاب کرد؟ «من الذی قطع وریدک» گلویت را چه کسی برید؟