بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الآنبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
کتاب خدا گاهی نماز را مستقلاً بیان فرموده، یا بهصورت امر به نماز و آنهم امر واجب؛ طبق قرآن، انجام امر واجب پاداش دارد و ترکش کیفر دارد، باز طبق قرآن. ممکن است کسی بگوید که من نمیخواهم این امر واجب را انجام بدهم! جوابش این است که -از آیات قرآن استفاده میشود- هیچکسی حق ندارد خودش را در معرض جهنم قرار بدهد؛ اگر کسی یک چاقوی تیزی را بردارد و یک جایی از بدنش را بیعلت ببرّد، حرام است. ما یک قاعدهای داریم: اضرار به جسم، اضرار به دیگران(اضرار با «ضاد» است، ضرر)، اضرار به بدن حرام است و در این دنیا اضرار به دیگران هم حرام است. ضررها متفاوت است و بالاترین ضرر دوزخ است. وقتی حرام باشد که من بیعلت با نوک چاقو به بدنم خراش بدهم، جهنمرفتن حلال است؟ امر واجب در عمقش است، نمیخواهم جهنم بروی، میخواهم با انجام امرم اهل پاداش باشی! ضررزدن حرام است پس آن که دارد خودش را آمادهٔ رفتن به جهنم میکند، طول تکلیفش دارد کار حرام انجام میدهد، دارد کار خلاف انجام میدهد. چرا؟ چون پروردگار عالم هیچ آیهای در قرآن ندارد، در تورات ندارد، در انجیل ندارد، در زبور داود ندارد، آنها را هم من خواندهام. یک بخشی از آیات مربوط به انسان را در تورات و انجیل و زبور دارم و سعی کردم این تورات و انجیل و زبور را از خود کلیساهای اصلی بروم بخرم. در این کتابهای آسمانی ندارد که من ابتدائاً بشرها را به دو بخش خلق کردم و اصلاً ابتدائاً هدفم این بوده که یک گروهی را برای رفتن به بهشت خلق کنم و یک گروهی را برای رفتن به جهنم خلق کنم. وقتی خود پروردگار یا احکامش، فقهش در قرآن یا به زبان پیغمبر یا ائمهٔ طاهرین اعلام میکند اضرار به بدن حرام است، آن وقت خود پروردگار میآید این حرام را مرتکب شود! میگوید: ضررزدن به بدن خلاف است، خلاف عقل است، خلاف اخلاق است، خلاف انسانیت است، خلاف شرع است، آن وقت خودش میآید درهمینرابطه، یک خلاف بسیار بزرگی را مرتکب شود که خلقکردن انسان برای جهنمبردن است؟ میشود به پروردگار نسبت خلاف داد؟
حالا به یکی دوتا آیه دراینزمینه توجه کنید! آیات خیلی نورانی است. همهٔ آنچه که به ذهن انسان میآید و درست نیست، قرآن جواب داده است؛ اصلاً ما با قرآن میتوانیم همهٔ وسوسهها، سفستهها، شبههها و ایرادها را جواب بدهیم. یک بخش از آیات قرآن، معرفی پروردگار است که خدا صفاتش، فعلش و کارش چیست. «أَنَّ اَللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِيدِ» ﴿آل عمران ، 1822﴾، خدا اهل ستم به احدی از بندگانش نیست. اینکه ابتدائاً کسی را خلق بکند یا قومی یا ملتی را که فقط آنها را به جهنم ببرد، اصلاً علت خلقت این باشد، این ظلم است و ظلم بر خداوند متعال روا نیست. این مال دنیا که محال است. در دنیا انسانی در معرض ظلم پروردگار قرار بگیرد، محال است. درقرآن دارد: «لاٰ يَرْضىٰ لِعِبٰادِهِ اَلْكُفْرَ» ﴿الزمر، 77﴾، من برای بندگانم کفر را ابدا نمیپسندم، مگر اینکه خودشان به دست خودشان کاری کنند که جهنم بروند و من این را نمیپسندم. خودش که هیچکس را برای بردن به جهنم خلق نکرده است، در این آیهای که خواندم، میگوید: اصلاً من راضی نیستم از بندهای که کاری بکند که جهنم برود و از چنین آدمی خوشم نمیآید. نمیخواهم کسی جهنم برود، این برای دنیاست؛ اما برخورد پروردگار در قیامت با هرچه آدم بد، عرقخور، رباخور، کافر، مشرک، منافق، بیدین، بینماز، آدمکش، غارتگر، فرعون، شمر، یزید، معاویه، برخورد با اینها در قیامت چگونه است؟ این هم در قرآن خیلی جالب است که پروردگار در آیات متعددی میفرماید: کیفر تمام مجرمان بهاندازهٔ جرمشان است، ولی پاداش نیکوکاران بهاندازهٔ نیکیشان نیست. هرچه مشرک و کافر و بیدین است، کیفر و عذابی بهتناسب جرمش دارد؛ ولی هرچه مؤمن، پاداشش بهتناسب خوبیاش، عباداتش و کار خیرش نیست. پاداش مؤمنان بر چه ملاکی است؟ میگوید: «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ» ﴿فاطر، 30﴾، پاداش تمام مؤمنان را کامل و پر میدهم و هیچچیز از آنها کم نمیگذارم: «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»، از احسانم اضافه هم به آنها میدهم، ولی به بدکاران عالم اضافه عذاب نمیدهم. چقدر خدای خوبی است! هیچکس را سراغ دارید که این اخلاق را داشته باشد؟ بدکاران جریمهشان بهتناسب جرمشان، اما مؤمنان پاداششان بهتناسب عبادات و کار خیر و ایمانشان نسبت به آنها اضافهتر است.
یک مرحلهٔ دیگر در قیامت، این یک نوع برخورد پروردگار در قیامت با مجرمان عالم است. آیه در سورهٔ انبیاء است: «وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِينَ اَلْقِسْطَ لِيَوْمِ اَلْقِيٰامَةِ»﴿الآنبياء، 47﴾، تمام معیارهایی که با آنها میخواهم مردم را بسنجم، معیار براساس عدالت است. عدالت یعنی چه؟ یعنی نه افراط و نه تفریط؛ نه اینکه عذاب فرعون را بیشتر از جرمش کف دستش بگذارد و افراط کند و نه اینکه از عذابش کم کند و تفریط کند. تمام معیارهای سنجشم در قیامت براساس عدالت است، پروندهٔ هرکس را برسم، «فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً» ﴿الآنبياء، 47﴾ به احدی در رسیدگی به پروندهاش ستم نخواهد شد. این حرف خداست! اینجا ممکن است بعضی از شماها وارد به آیات قرآن باشید و بگویید: خدا که در آیات فرموده من کیفر را اضافه نمیکنم و مجرم را در حد جرم مجرم کیفر میکنم، پس چرا در سورهٔ فرقان میگوید: «يُضٰاعَفْ لَهُ اَلْعَذٰابُ» ﴿الفرقان ، 69﴾ من عذاب یک عدهای را دو چندان میکنم. این چیست؟ یکی عذاب قاتل است که مؤمنی را بیگناه کشته، دیه هم نداده، رضایت هم نگرفته و گفته کشتم که کشتم، باز هم دستم بیاید میکُشم! عذاب این آدم پررو دو چندان است. یک، عذاب کسی که در برابر پروردگار بتی را عَلَم بکند و او را بهجای خدا بپرستد. الآن این دوسهروزه این دیوانهای که در آمریکا سر کار آمده، همین دوسهروزه به پادشاه عربستان که بندهاش است و قبلاً بندهٔ اوباما بود. آن بت شکست و این بت جدید است، چون آنها عبادتشان بهطرف واشنگتن است، امر طاغوت را اطاعت میکنند و این شرک است، بت است دیگر، میگوید: من رب تو هستم. این را به عربستان این دوسهروزه اعلام کرد من جدید که در آمریکا سر کار آمدم(آمریکا شانزدهتریلیون دلار بدهکار است)، ما محاسبه کردیم، شما با فروش روزی دوازدهمیلیون بشکه نفت، یک میلیارد دلار در خزانهتان میرود، این پولها را بده اینطرف بیاید که ما بدهکاریم، بدهکاریمان را بدهیم! جیک هم بزنی، کُل شما را بلند میکنم و یک خر دیگر را بهجای شما آنجا شاه میکنم. این را دیروز اعلام کرد از فروش نفتت که روزی یکمیلیارد دلار گیر تو میآید، باید بدهی؛ من را که خدای تو هستم، تأمین کنی. حالا اگر جرئت داشته باشد، تأمین نکند! عذاب این نوع مشرکان هم دو برابر است، در دنیا هم دارد اعلام میکند: «یضاعف لهم العذاب» تا همه حواسشان را جمع بکنند که به این عذاب دو برابر دچار نشوند. چرا ما در زیارت عاشورا هر روز صبح میخوانیم: «فضاعف لهم العذاب»، عذاب اینها را دوچندان کن؟ طبق همین آیهٔ سورهٔ فرقان است؛ چون قاتل مؤمن هستند و اینها 72 مؤمنی را کشتند که ابیعبدالله شب عاشورا فرمودند: نه در گذشتهٔ عالم و نه در آیندهٔ عالم، نمونهٔ این 72 نفر را من خبر ندارم. خب باید عذابش دو برابر باشد و این عذاب دو برابر، درحقیقت کیفر جرم است. باز هم دقت عقلی کنیم، دو برابر نیست. آن دو برابر کیفر مطابق با جرمش است و باز هم خدا افراط نکرده است. یکی عذاب قاتل مردم مؤمن دو چندان است که همین دو چندان مناسب با جرم است و باز هم اضافه نیست. نمیدانم دقت میفرمایید چه میگویم! و یکی هم عذاب مشرکین مثل آلسعود و همهٔ مشرکین دورهٔ گذشته و آینده است؛ اما گناهان سوم که عذابش مضاعف است و باز هم این مضاعف، وزن همان گناه است و اضافی نیست، آن چیست؟ متأسفانه در دنیا و در جامعهٔ ما هم کم نیست، این گناه است که خدا این گناه را در ردهبندی قرآنش کنار کشتن مؤمن و بتپرستی گذاشته، به این معنی که گفتم، این گناه زناست. اینکه مسئلهٔ زنا را کنار شرک، کنار قتل مؤمن آورده، معلوم میشود این روابط نامشروع خیلی گناه سنگینی است که در آیه میگوید: «و من یفعل ذلک یضاعف له العذاب»، آن که اهل زناست، کیفرش برابر جرمش و کیفر مضاعف است؛ یعنی همان کیفر هموزن گناهش است و اضافهتر نیست. این هم در ذهنتان حل شد. این پروردگار است که در قرآن میگوید: مؤمن پاداشش هموزن ایمان و عملش نیست، پاداش ایمان و عملش را پر میدهم. «و یزیدهم من فضل»، اضافه هم میدهم؛ اما کیفر گنهکاران حرفهای هموزن گناهشان است و آن «یضاعف له العذاب»، هم همان هموزن گناه است. میخواستند انجام ندهند! خدا که در قرآن، در تورات، در انجیل، در زبور و در زمان 124هزار پیغمبر سفارش کرده که خودتان را درگیر جهنم نکنید. کسی را برای جهنمرفتن نیافریده و هرکس جهنم میرود، با پای خودش میرود و نه براساس آفرینش خدا. رضایت هم ندارد کسی جهنم برود. وقتی میگوید چاقو برداری، بعد دستت را یا پایت را زخم کنی، این اضرار و حرام است؛ آنوقت حاضر است که من کل بدنم را تا ابد جهنم ببرم؟ خدا حاضر نیست من به جسمم یک ضرر بزنم، حاضر هم نیست به دیگران ضرر بزنم، آنوقت اگر من پدری باشم که خودم جهنمی، زنم هم دنبال خودم بِکِشم، بچهام را هم بِکِشم، داماد و عروسم را هم بِکِشم، این اضرار چه گناه سنگینی است! حالا میخواهی جهنم بروی، سرت را پایین بینداز و خودت جهنم برو؛ برای چه خدا سهتا دختر به تو داده، همه را بیحجاب کردهای؟ دوتا پسر به تو داده، هر دو را بیدین بارآوردهای؟ جهنم میخواهی بروی، خودت برو؛ چرا داری جهنمت را به تعداد نسلی که باعث بیدین شدنش شدی، سنگین میکنی، چرا؟ من به بعضیها گفتم، به بعضی از جوانها میآیند، میگویند: استخاره میخواهیم. میگویم: برای ازدواج میخواهید؟ میگویند: بله! میگویم: من استخاره نمیکنم، ازدواج که استخاره ندارد! از هر صد ازدواج، الآن چهلتایش به طلاق میخورد. از این چهلتا هم 35تا قبلاً استخاره کردند و خوب آمده است. ازدواج استخاره ندارد، ازدواج تحقیق و مشورت دارد. میگویم: استخاره نمیکنم، حالا این دختری که دیدی، خوب است؟ خانوادهاش خوب هستند؟ میگوید: خوب هستند؛ اما حجاب ندارد، نماز و اینها هم نمیخواند، گفته اگر تو من را بگیری، من با حجاب میشوم، نمازخوان هم میشوم! به او میگویم: از صدتا از این دخترها که عاشق تو جوان میشوند، ازدواج که میخواهند بکنند، میگویند ما باحجاب میشویم و نماز میخوانیم! دروغ میگویند، میخواهند این را پل قرار بدهند به تو برسند. وقتی به تو رسیدند، نه با حجاب میشوند و نه با نماز؛ خودت را هم جهنمی میکنند. حالا اگر بروی ازدواج کنی و بچهای که از تو بهدنیا میآید، دخترت بیحجاب، پسرت هم بیدین، این دوتا گردن تو و آن زن است. بچههای آنها هم که بیدین میشوند، گردن تو و زنت هستند. بچههای اینها تا سیصدسال دیگر که بیدین بهدنیا میآیند، گردن تو و زنت است تا روز قیامت، هرچه بیدین از نسل تو بیرون بیاید، گردن تو و زنت است. چقدر طاقت جهنم را داری؟ چقدر؟
الآن عمق گناهانمان را نمیدانیم، موج گناه را نمیبینیم. اینکه از قدیم، اهل حال و اهل دل که شخصیتهای کمنظیری بودند؛ مثل آخوند ملاعبدصمد همدانی صاحب بحرالمعارف، مثل آخوند ملاحسینقلی همدانی، مثل مرحوم آیتاللهآقاسیدعلی شوشتری، مثل مرحوم آیتاللهسیدعلی قاضی، شخصیتهایی مثل اینها به شاگردانشان دوتا سفارش مهم داشتند و میگفتند: اهل مراقبه باشید، یعنی مواظب زندگی کنید و بیگُدار به آب نزنید، هر ازدواجی را نکنید، هر معاملهٔ اقتصادی را نکنید، با هرکسی رفیق نشوید، با هرکسی رفتوآمد نکنید، هرکسی را در خانهتان راه ندهید. مراقبه یکی هم شب به شب قبل از اینکه بخوابید، روزتان را محاسبه کنید که امروز این دوازدهساعت عمرتان را خرج شیطان کردهاید یا خرج خدا، خرج خودتان کردهاید یا خرج خدا، چهکار کردید؟ نتیجهٔ این چند لحظهای که سخن گفته شد، این شد که در بعضی از آیات، فقط نماز بهصورت امر «اقم الصلاة» مطرح شده و این فقط خطاب به پیغمبر نیست که برادری پای منبر به ذهنش بیاید «اقم»، امر به یک نفر است! اینطور امرها که به یک نفر است، خطاب به شخص پیغمبرِ تنها نیست، «اقم»، ای انسان نماز بخوان! این خطاب همگانی است و به انسان دارد میگوید، نه به پیغمبر تنها. معنی امر این است که انجامش واجب است و واجب را که انسان انجام بدهد، پاداش دارد؛ اگر کسی بیاید بگوید: خدایا من این امر تو را نمیخواهم انجام بدهم! خدا میگوید: وقتی یک چاقو برداری و یکجا از دست و پایت را زخمی کنی، حرام است، جهنمرفتن برایت حلال است؟ اگر این امر من را اطاعت نکنی، اضرار به خودت است. جبرئیل و میکائیل و اسرافیل ضرر نمیکنند، تو که حرف من را در نماز اطاعت نکنی، تو ضرر میکنی. بالاترین ضررت غیر از ضررهای دنیاییِ بینمازی، این است که جهنم میروی و من دوست ندارم جهنم بروی.
حالا اگر یک بی نمازی گفت: من خودم دوست دارم جهنم بروم، خب به او میگویند: به جهنم، برو جهنم! جلویش را نمیگیرند. خدا میگوید ضرر به خودت نزن! خدا میگوید من راضی نیستم جهنم بروی. خدا میگوید من دوست ندارم خودت را با کیفر قیامت درگیر کنی؛ اما اگر دلت بخواهد بروی، من که ارحمالراحمینم، جلویت را نمیگیرم و برو. اجباری اینجا در کار نیست که مجبوراً نگذارم جهنم بروی یا مجبوراً تو را هول بدهم که بهشت بروی. خودتان میخواهید بهشت بروید، تمام درهای بهشت به رویتان باز است، بروید و من هم خوشم میآید بهشت بروید و راضیام. با پای خودتان به جهنم میخواهید بروید، من که میگویم راضی نیستم و ضرر به بدن نزنید؛ اما حالا میخواهید بروید، راه جهنم هم باز است و هیچکس جلویتان را نمیگیرد. خب گاهی نماز در آیات قرآن، تنها آمده و گاهی در قرآن در همراهی با چندتا حکم آمده است؛ مثلاً ششتا، پنجتا، دهتا، بیشترین آیهای که کنار نماز مطلب آمده که چهاردهتا مطلب کنار نماز است و با نماز پانزدهتا میشود، آیهٔ 177سورهٔ بقره است. حالا عددش را یادتان باشد و بعد خودتان در قرآن ببینید و یادداشت هم بکنید، در جیبتان بگذارید و هر روز یکبار این کاغذ را دربیاورید بخوانید و ببینید کاملان جهان با این پانزدهتا کامل هستند، اهل صدق با این پانزدهتا اهل صدقاند، اهل تقوا با این پانزدهتا اهل تقوا هستند. اینها در خود آیه هم آمده، همینهایی که گفتم اهل صدق، اهل تقوا و پانزدهتا را که میشمرد، آخر آیه میفرماید: «أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ صَدَقُوا» ﴿البقرة، 177﴾، اینها اهل صدقاند. اهل صدقاند یعنی چه؟ یعنی در زندگیشان با همه، با دنیا، با نعمتها، با منِ خدا راست و حسینی و صاف هستند، آشغال ندارند، آلودگی ندارند. «اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون»، اینهایی که این پانزدهتا برنامه، برنامهٔ قلبی و اخلاقی و عملیشان است، اینها اهل تقوا هستند؛ یعنی نماز یکی از نشانههای اهل تقواست و نه همهٔ نشانهها، یکیاش است و چهاردهتای دیگر هم هست. نماز یکی از نشانههای اهل صدق است و چهاردهتای دیگر هم هست. این نوع آیات، دین را معنی کرده است. دین یعنی چه؟ یعنی این پانزدهتا و این دونوع آیه. بعضی از آیات نماز را بهعنوان نشانهٔ اولیائش نقل میکند که اولیای الهی، یک نشانهشان و نه همهاش، همهچیز که نماز نیست! یک نشانهٔ اولیای الهی نماز است و عجیب هم عاشق نماز هستند.
من یک روایتی از امیرالمؤمنین دیدم، چون هیچکدام از ما در آن فضا نیستیم، مزهاش را نمیچشیم و نمیدانیم امیرالمؤمنین چه گفته است! مسجدهای زمان امیرالمؤمنین چراغ نداشت، کاهگلی بود، در و پنجرهٔ حسابی هم نداشت، دستشویی هم نداشت، چون پیغمبر میفرمودند: هر کاری دارید خانهتان بکنید و بعد مسجد بروید، یک چهاردیواری و یک سقف، اسمش مسجد بود، خانهٔ خدا. داخلش هم یک لیف خرما یا حصیر افتاده بود، این مسجد زمان امیرالمؤمنین. حضرت میفرمایند: بودنم در مسجد برای عبادت خدا برایم خوشتر از بودن در بهشت است؛ چون در بهشت بدنم لذت میبرد، ولی در خانهٔ خدا در اتصال به عبادت، جانم لذت میبرد. این مسجد برای من محبوبتر از بهشت است. مسجد خیلی مهم است.
خب فکر نمیکنم به این سادگی بحث نماز تمام بشود! آیات بسیار مهمی را دربارهٔ نماز و روایات مهمی را یادداشت کردم. هر روز هم فکر میکنم به آن آیات میرسم، به آن روایات میرسم و میبینم بحث نماز عین دریا میماند و ساحل ندارد و دقایقی که در آیات است، لطائفی که در روایات است، معرکه است! انشاءالله فردا که شب جمعه هم هست، ایام فجر و شکافتن نور، باز هم همین بحث به خواست خدا دنبال میشود.
ماها که سنّمان یک مقدار بالاتر است، یادمان است که روزگار بچگی ماها شیشهٔ شیر برای بچهها نبود؛ اگر بچهای شیر مادر نداشت و میخواستند شیر دیگری به او بدهند، با قاشق چایخوری آرامآرام به او میدادند؛ بعداً شیشهٔ شیر آمد. یا آب میخواستند به او بدهند، در خانهٔ ما هم همینطور بود. مادر ما ته نعلبکی یکخرده آب میریخت و یک پنبهٔ تمیز، پارچهٔ سفید در این نعلبکی میزد، نمدار میشد و به لب بچهٔ شش-هفتماهه میکشید. همان نم آب که در دهان بچه، در گلوی بچه میرفت، آرام میشد. این بچهٔ ششماهه چقدر آب میخواست؟ کربلا آب نبود! کربلا که رودخانهٔ عظیم فرات جریان داشت، چقدر آب میخواست؟ خیلی مصیبت دلسوزی بود که ابیعبدالله بعد از شهادت این بچه، به پروردگار گفتند: خدایا دیدی که اینها به کوچک و بزرگ من رحم نکردند و یک جملهای را به ابیعبدالله نسبت میدهند، من میگویم این جمله راست است که حضرت به پروردگار عرض کردند: «یا للحف نفسی علی رضیع السال و فهمته سهام قبل فسادی»، یک خط است دیگر، معنیاش این است: «خدایا! جان من برای این بچه سوخت، اما این حرف را کنار هیچ شهیدی نزد! جانم سوخت. یک جمله در جملهٔ دوم، ابیعبدالله گفتند: خدایا! جملهٔ دوم، «فهمته سهام قبل فسادی»، خیلی دلسوزی دارد! خدایا هر مادری که میخواهد بچهاش را از شیر بگیرد، دهجور بهانه میآورد، سینهاش را سیاه میکند، یکخرده مادهٔ تلخ میمالد و چهارپنجروز با این بچه بازی میکند تا بچه دیگر شیر نخورد؛ اما بچهٔ من بهانه نمیخواست، تیر سه شعبه بچهٔ من را از شیر مادر گرفت! برای ما قابل درک نیست که ابیعبدالله این بچه را چطوری به خیمه برگرداند، ولی اینکه مشهور است، بهنظر من راست باشد؛ چون امام بچه را که میخواست ببرد، با لباس جنگ نرفت. میگویند: عمامهٔ پیغمبر را بست، عبا دوشش انداخت، وقتی با تیر سه شعبه بچه را زدند، بچه را گرفت و زیر عبا پنهانش کرد و طرف خیمهها آمد. فقط خواهرش را صدا زد و بچه را بغل زینب کبری داد، روی زمین نشست و صدا زد: خدایا! این شهید را ذخیرهٔ قیامت من قرار بده.