دولت مهدوی 3

مجموعه شرح روایات مهدویت از حاج آقا عابدینی

سه شنبه، 17 بهمن 1396

70 دقیقه

در استقرار دولت مهدوی، مبارزه و جنگ با دولت های باطل «جنگ نامتقارن» است که قدرت و قوّت دولت مهدوی همان نقاط ضعف دولتهای باطل است. به بیان آیت الله الهی طباطبایی (برادر علامه طباطبایی) در آن روز آنگونه نیست که آنها بمباران کنند و ما هم بمباران کنیم که در نتیجه اش جهان تماماً خاک و خون شود، بلکه دولت مهدوی با قدرتِ فکری و غلبه ای که در نفوذ بر قلب ها و مدیریت اندیشه ها دارد چنان اندیشه های حق طلب را جذب میکند که اصلاً جلوی جنگ ها گرفته میشود. البته قدرت نظامی و غلبه ی سخت افزاری هم سرجایش هست منتها بعد از غلبه ی فکری و جذب قلب ها و اندیشه ها خواهد بود، که فقط آن عده قلیل معاندین در برابر غلبه ی نظامی سرکوب میشوند. هنر حضرت حجّت (ارواحنا فداه) در تصرّف دلها و نفوذ و حرکت در اندیشه هاست، که قبل از غلبه ی نظامی، این دولتِ آخرین بودنشان را با حاکمیت بر اندیشه ها و حکومت بر قلب ها محقق میکنند، که وجه قدرت را در نظام های باطل رسوا میکند و زیر سوال میبرد و قدرت حقیقی را در اندیشه و عمل نظام توحیدی می نمایاند.

وقتی این کمال «توحید احدیت» در انسان فعلیت می یابد تمام عالم هستی تابع انسان ظهور توحیدیشان آشکار میشود.

اینکه در روایات میفرماید: «‏»، رضایت تمام مراتب هستی از حضرت بهمین جهت است که مراتب باطنی(سماوی) و ظاهری(ارضی) به ظهور کمال نامتناهی در انسان شعف و شکوفایی می یابند. رضایت ساکن سماء یعنی مراتب مجرّدات، و ارض یعنی همه عالم وجود. وقتی انسان با تمام مراتبش به طریق کمال میرسد، به هدایتش میرسد، آنگاه هم مجرّدات ساکن سماء راضی میشوند، و هم تمام موجودات عالَم ارض تابع کمال یافتنِ انسان راضی میشوند.باید انسان در همه مراتبش فعلیت پیدا کرده باشد تا اینها راضی بشوند. لذا توحید در سرتاسر هستی به تبع سرتاسر وجود انسان محقق میشود. محقق شدن در سراسر هستی به معنای ظهور توحید است. توحید هست، مردم میبینند. همه آسمان و زمین مگر تسلیم نیستند؟ توحید حاکم نیست؟ اما پنهان است. ما غافلیم. وقتی انسان درش این حقیقت فعلیت پیدا میکند توحیدی بودن هستی برای همه ظاهر میشود. پس غلبه در زمان حضرت، صرفاً غلبه‌ی ظاهری و سیطره‌ی حاکمیتی نیست. سیطره و غلبه‌ی باطنی و ظاهری در تمام مراتب انسان است. انسان حدش چیست؟ حد یقف ندارد. توانایی هایش حد ندارد. لذا تمام توانایی های انسان به سمت بالفعل شدن حرکت میکند، در مراتب بدنی و نفسی و عقلی. بببینید چه عظمتی میخواهد محقق بشود. آن هم در طریقی که شیطان سر بریده شده است و تمام موانع و جاذبه های اصطکاکی در بیرون از بین رفته است. تَوَحُّدِ محبت بسوی حق محقق گشته؛ و توحید در تمام مراتب میخواهد محقق بشود. اساساً یکی تفاوت های نبیّ الهی با ولیّ الهی این است که نبی «انباء تشریع الهی» را به عهده دارد، و ولیّ «انباء اسرار الهی در هستی» را به عهده دارد. لذا تکلیف هر کدام از اینها مختلف است. اگر نبی‌ای هم اسرار هستی را انباء میکند، از حیث ولایتش است نه از حیث نبوتش. نبیّ الهی شریعت می آورد و انباء تشریعی میکند. اما ولیّ الهی اسرار را بیان میکند. لذا کار نبیّ‌الله با کار ولیّ‌الله متفاوت است. نبیّ الهی به دنبال مردم می آید ولی ولیّ الهی را باید به دنبالش بروند. به دنبال ولی باید رفت. ولی نبی وظیفه اش این است که بیاید در اجتماع بین مردم. کار نبی انباءِ شریعت و تبشیر و انذار است. حیثیت نبوت با ختم ابلاغِ شریعت، پایان پذیر است. اما حیثیت ولایت پایان پذیر نیست. حیثیت نبوت تمامی دارد. اما ولایت تمامی ندارد. ختم شدنِ ولایت، با ختم‌شدنِ تمامِ عالمِ هستی همراه است، که اگر او نباشد عالمِ هستی برچیده میشود. با این نگاه، این «اسرارِ انسان» است که در تمام لایه های وجودی انسان اسرارش میخواهد به فعلیت برسد، که با نگاه «ولیّ‌ اعظم الهی» در «دولت مهدوی» با خاتمیت ولایت همه‌ی «اسرارِ وجودیِ انسان» آشکار میشود. این خیلی حرف سنگینی است. ختم ولایت آشکار کردن همه اسرار هستی است. آشکار کردن اسرار توحید در تمامِ عالم وجود است. هرچقدر «اسرار توحیدی» بیشتر آشکار میشود، سرعت سیرِ انسان بیشتر میشود. اگر اسم «الباطن» ظاهر میشود یعنی «اسرار» آشکار میشود. اگر میگویند دولت مهدوی «دولت باطن» است، یعنی «دولتِ اسرار» ظاهر میشود. شبستری در گلشن راز و مرحوم محمد شریف لاهیجی، این مطالب را یک بیانی کرده اند خیلی اجمالی و خیلی زیبا [در جواب سوال چهارم و پنجم در شعر ذیل]، که به همانجا مراجعه کنید. [ نبىّ چون آفتاب آمد، ولىّ ماه مقابل گردد اندر «لى مع اللَّه» نبوّت در کمال خویش صافى است ولایت اندر او پیدا، نه مخفى است‏ ولایت در ولىّ پوشیده باید ولىّ اندر نبىّ پیدا نماید ولىّ از پیروى چون همدم آمد نبىّ را در ولایت مَحرَم آمد ز إن کنتم تحبون یابد او راه به خلوت‏خانه‏ى یحببکم الله‏ در آن خلوت‏سرا محبوب گردد به حق یک‏بارگى مجذوب گردد بُوَد تابع، ولىّ از روى معنى بُوَد عابد، ولىّ در کوى معنى‏ ولىّ آن‏گه رسد کارش به اتمام که با آغاز گردد باز انجام ولایت شد به خاتَم جمله ظاهر بر اوّل نقطه هم ختم آمد آخر از او عالم شود پُر امن و ایمان جماد و جانور یابند از او جان‏ نماند در جهان یک نَفْسِ کافر شود عدل حقیقى جمله ظاهر بُوَد از سرّ وحدت واقف حق در او پیدا نماید وجه مطلق‏ ] [ علامه طباطبایی در شرح ابیات مذکور از شبستری میگویند: این چند بیت اشاره به ظهور ولایت مطلقه حضرت حق سبحانه مى‏ باشد، که به ظهور ولى اللَّه مطلق صاحب الزمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف) تحقق پیدا خواهد کرد، و ظهور آن حضرت (علیه ‏السّلام)، همان ظهور ولایت رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم) است. از بیان شیخ ظاهر می‏شود که در زمان ظهور ولایت مطلقه، سایه‏ اى براى آن نیست و کافرى نمی‏ماند ]. اگر ما فهمیدیم که «دولت مهدوی» چکار میخواهد بکند، میفهمیم که امروز وظیفه مان را در «جنگ نامتقارن» باید انجام بدهیم. در عین نگاه غلبه‌ی ظاهری، باید نقطه ای را هدف گیری بکنیم که ضعف دشمن در اوست، و آن غلبه‌ی باطنی و علمی در نظام علوم انسانی است. قطعا علوم انسانی در دوره آخر الزمان حرف آخر را خواهند زد. منشا قدرت «علوم انسانی» است. اتکاء دشمن به علوم مادی است و جوابگو نیست. امروز رسیدن به بحث علوم انسانیِ اسلامی از ضروریات است. همه مسائل دیگر از این نشات میگیرد. همه علوم دیگر تحت بحث علوم انسانی قرار میگیرند. عرض عریضی دارد. وظیفه ما در علوم انسانی وظیفه مهمی است. نه اینکه قالب رشته ها را هم از آنها بگیریم و حرف آنها را بریزیم درش. باید فکر بکنیم و معارف الهی در نظام شناخت ابعاد مراتب وجود انسان را از دل دین اصطیاد بکنیم. حرف هایی که محبوبیت می آورد. این همان قوای نامتقارن ماست، همان حقیقت «اعجازِ الهی عصایِ موسی» است که «سِحر» و «اِفک» آنها را باطل میکند. همان حقیقتی است که میتواند «بمانند اعجاز الهیِ گلستانِ ابراهیمی» در دل آتش آنها بیافتد و نسوزد. جهان تشنه است به علوم انسانی. معدنش هم حوزه است. میتواند این همان اثر عصای موسی باشد که دینِ ما برای ما تهیه کرده است و جواب پرسش ها را داده است. در کشور های غربی قوی ترین افرادشان را میفرستند در علوم انسانی. آنها در علوم انسانی طراحی میکنند و در بقیه علوم فنی و مهندسی اجرا میکنند. در علوم انسانی تئوریسین هستند، و بقیه علوم، عمله‌ی تفکراتشان در علوم انسانی هستند. فلسفه آمد در اسلام، اسلام آن را چندین برابر کرد. حکمت متعالیه آمد حکمت مشاء را یک لقمه کرد. ما در اسلام آنچنان انسان را صاحب مراتب میدانیم که علوم انسانی را در تمام ساحت های وجودی انسان دنبال میکنیم. و این نظام الهی را برای عموم مردم تشنه امروز به خصوص برای عالمانشان ارائه دهیم. ان شاء الله خدای سبحان ما را به «دولت مهدوی» و «قدرت های نامتقارنش» بکشاند، و حقیقتش را به ما بچشاند تا شوقمان به این دولت روز به روز بیش از پیش باشد.