دولت مهدوی 2

مجموعه شرح روایات مهدویت از حاج آقا عابدینی

سه شنبه، 10 بهمن 1396

86 دقیقه

آخرین دولت محبت قلبها را به آخرین مراتب محبت خالص برای خدا میکند ، ولذا خدا وصفشان کرده که آنها قومی هستند که «یحبهم ویحبونه» (هم خدا عاشق آنهاست و هم آنها عاشق خدا) بخاطر خلوص حب فی الله در ارتباطات انسانی میان آنها در زمان ظهور دیگر زندگی و حاکمیت کفرآمیز هیچ زیور و زینتی ندارد که میل مؤمنین به آنسو برود، و موجب تمایل به کفر و میل به دوستی با کافرین و ذلیل شمردن اهل ایمان شود که این تمایل علامت کفر عملی و ارتداد عملی است. در دوران ظهور مصداق آیه 54 سوره مائده محقق میشود که قومِ مؤمن کاملی می آیند که هیچ تمایل و ولاء و دوستی با اهل کفر ندارند ولذا هیچ ارتداد عملی و فکری در آنها هرگز راه نمی یابد ، و آنها قومی اند که هم خدا به آنها محبت خاص دارد، و هم آنها به محبت خالص خدا را دوست دارند : «‏». دولتی که در آخرین مرتبه‌ی کمال میخواهد محقق بشود، دولتی است که هم بدنه اش «عمل صالح» است، و هم آن افق نهاییش «اندیشه و علم و اعتقادات حق (الکَلِمُ الطّیّب) است، یعنی «دولتِ اندیشه». قرآن میفرماید: «» ، کلام و عقیده‌ی طیّب و پاک بسوی خدا صعود میکند، و عمل صالح هم به آن رفعت میبخشد. یعنی علم و اندیشه و اعتقاد، انسان را به محضر ربوبی اتّصال و لقاء میبخشد، و عمل صالح در طریق «» قرار گرفته و برای رسیدن به وصال، موانع را کنار میزند. عمل صالح موجب انقطاع از عُلقه ها و اغیار است. این دو بال «ایمان به عقیده ی حق و علمی» و «عمل صالح طبق آن عقیده و ایمان» موجب ساختن انسان و خروج از خسران در اوست، چنانکه در سوره ی والعصر هم خداوند متعال به همین دو اشاره میفرماید: «»: که «» همان » است که در «نظامِ تفکر و اندیشه» توصیه به شناخت حق میشود: «تَواصَوْا بِالْحَقِّ». و نیز «» همان «» است که در «نظامِ اجرا و عمل» توصیه به تبعیّت از حق و صبر و استقامت در این تبعیّت میشود تا رفعت و انقطاع و کنده شدنِ موانع حاصل شود: «». آخرین دولت بودنِ «دولتِ مهدوی»، یعنی «دورانِ حاکمیّتِ تامّ و کاملِ قرآنِ کریم». در آن دوره همه‌ی قرآن پیاده میشود، چه در نظامِ تفکری و علم و اندیشه و »، و چه در نظامِ اجرایی و اقدام و عمل صالح ». با تحقق کاملِ «دولتِ قرآن در علم و عمل»، اوج عظمتِ دعوتِ الهی و قرآنی در «دولتِ حقّه‌ی مهدوی» آشکار میشود. مردم میبینند که قرآن گویاست و صامت نیست. قرآن زبان پیدا میکند و ناطق است و حقایقِ امامتِ حضرتِ حجّت (ارواحنا فداه) را تصدیق میکند: «‏».) و مرتد عملی (نه اعتقادی) میشدند (). چنانکه در آیات 51 تا 54 سوره مائده میفرماید: « ... ... ». در زمان ظهور هست این ارتداد عملی میان مؤمنین در کار نیست.این علاقه خیلی از امکانات مومنین را مصرف خودش میکند. لذا اگر انسان بداند که ظهور نزدیک است، باورش بشود که ظهور نزدیک است، میل در درونش نسبت به امام زمان بیشتر میشود. البته تا وقتی که اعمال سخت [ظلمت آمیز] نداشته باشد که برایش مشکل ایجاد بکند. هرچقدر بداند ظهور نزدیکتر ست، مثل وصال با معشوق میماند. نزدیک که بشود موانع کوچکتر میشوند. اگر این باور ایجاد بشود موانع کوچکتر میشوند. بریدن ها و قطع علقه ها از اغیار (و مظاهر حیات کفر) شدیدتر میشود. چه در منظر فردی و چه در منظر اجتماعی اگر میخواهیم افق مهدوی در نگاهمان ترسیم بشود و به آن سمت حرکت بکنیم، باید مراتب تشکیکی این آیه را محقق بکنیم. یعنی هرچند گسست ما از حرکت های کفار و حرکت های کفار وحیات کفر شدیدتر بشود، پیوست ما به سمت حیات معنوی شدیدتر شده است. این آیه افق ترسیم میکند. کاربردی است. ایدئال نیست که منتظر باشیم کی محقق میشود. ایدئالی است که در حرکت امروز ما نقش دارد. دارد جهت زندگی ما را تعیین میکند. اینکه محبت کفار باشد و حیات کفار، خیلی چیزها را شامل میشود. فقط اینطور نیست که یک کافری را دوست داشته باشم. کسی که دوست دارد آنجا زندگی بکند، اهل ایمان هم هست، ناخودآگاه محبت آنجا را دارد. میخواهد برود آنجا زندگی بکند. تفریحش را ببرد آنجا. پول خرج کردنش را ببرد آنجا. بله یک وقت کسی برای ماموریت میرود، میرود که چیزی یاد بگیرد و برگردد... یک وقت میرود دنیا دیده بشود تا قدرت تبلیغ بیشتری پیدا بکند کسی حرفی ندارد. قدرت تبلیغ دین پیدا بکند، اشکال ندارد. یک وقت با یک کشور قرارداد میبندیم که دفاع بکنیم از دشمن مشترک. این اشکال ندارد. این«ولایتِ نصرت» است. آیه «ولایتِ محبت» را نفی کرده است. اگر آنها را ولیّ خودش قرار داد، یعنی ولایتِ محبت به آنها پیدا کرد، آنگاه این از آنهاست. یعنی عملا جزء یهود و لشگر یهود و نصاری حساب میشود. چون علاقه دارد به آنها که در زمره‌ی آنها باشد. با وابستگی و میل شدید قلبی رفته در کشور آنها زندگی بکند و مظاهر حیات آنها را دلش را پُر میکند. این ولایت محبت ملحق میکند این را به آنها. واقعا ملحق میکند. توقع نداشته باشد در شفاعت و نجات. چون ولایتِ محبتش آنجاست.» درش ناخالصی ایجاد کرده است. چرا در دروان ظهور حرکت سریعترین حرکت است؟ چون هیچ محبت ناخالص دیگری همراهش نیست. حرکت همراه محبت است. در دعای عرفه به خدا میگویی مرا با محبتت بسوی خودت در حرکت و سلوک قرار بده: «». این حرکتِ با جذبه و محبت است که سرعت دارد. در مناجات شعبانیه با خدا نجوا میکنیم که «‏». یعنی آن چیزی که مانع ایجاد میکند نسبت به گناه «محبت الهی» است. راه جلوگیری از گناه تشدید محبت الهی است، و

اگر راه های ارتباط با کفار، علاقه ها و مبحت ها و «ولاء محبتی» که نسبت به کفار هست هرچقدر از انسان کنده بشود، سرعت انسان به سمت خدا بیشتر میشود، چون با تطهیر از ناخالصی ها شدت محبت محض به خدا بیشتر میشود. گاهی میل و محبت های ناخالصی آنقدر عادی شده است که انسان متوجه این محبت ها نیست. دنبال کنکاش بر این نیست. باورش نمیشود اینها مانع اند. بسیاری از عدم موفقیت ها و عدم وصولها و اصطکاک هایش مربوط به محبت هایی است که در وجودش ترکیب میشوند. نتیجه کار مجموع این محبت هاست. اگر دو محصول میبیند، وقتی میبیند مارک دیگری صرفاً چون برند معروف خارجی دارد خوشحال میشود، این خوشحالی «ولاء محبت» است. یعنی درست است که ممکن است یک کشوری بهتر بساز و با استحکام بهتر بسازد، اما لازمه اش میل پیدا کردن نیست. با استفاده کردن لزومی ندارد میل و شوق و وابستگی قلبی پیدا بکند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرمایند: « » ، خدایا در زندگیم برای انسان فاجر و گناهکار بر من راهی قرار نده [که انعام و احسان نماید و این سبب شود که] من به او علاقه مند بشوم. راهی قرار نده که فاجری نعمتی به من بدهد، قرضی بدهد، امکان وارداتی را فراهم بکند، و این ناخودآگاه موجب شود که قلب من بسمت او برود. ناخودآگاه دل آدم میرود وقتی به آن سمت شد. اینکه رهبری عزیز میفرمایند این «تولید ملی» را انسان باید برایش ارزش قائل باشد، چون ناخودآگاه «» میشود. حشر با آن چیز است. ارتباط با آن شیء است. ناخودآگاه در قلبی که به سمت آن محبوب شده، ایجاد حب به آن فاجر میشود درش. این جلوی محبت الهی را میگیرد. برداری مخالف بردار محبت حق میشود. در دولت مهدوی اهل ایمان حقیقتاً محبتهایشان یک بردار و محض بسوی خدا میشود » می یابد. وابستگی و علقه‌ی به این شیء از آن سرایت میکند به کسی که آن را ساخته است. کسی که احساس میشود این شیء را او برای ما نافع قرار داده است. نگاه میکند به سازنده اش و حتی با اینکه عادی شده است برایش که ساخت آمریکا یا فلان کشور باشد، اما ناخودآگاه تمام اینها دارد ایجاد محبت میکند در وجودش. این ایجاد محبت مانعیت در حرکت و سلوک الی الله است. اگر این تابلو را قبول کردیم حرکت باید اینطور باشد. اگر به سمت دیگری داریم میرویم، دور میشویم. امام سجاد (علیه السلام) هم در همین مضمون در دعای 21 صحیفه سجادیه میفرمایند: «» ، «[الهی]، از جانب هیچ فاجر و کافری بر دوش من ی نگذار ، و براى هیچ یک از آنان در نزد من بهره‌‏اى قرار مده، و مرا نیز به آنان محتاج‏ مکن، بلکه آرامش دل (سکون قلب) و آسایش جان (اُنس نفس) و بى‏ نیازى و کفایت مرا تنها به خود و به بهترین بندگانت (از مؤمنین نیکوکار) منحصر بفرماى ». مومن باید با این نگاه در صدد باشد تا تمام حاجات مومنین را دنبال تحققش باشد تا در کشور مسلمین ایجاد بشود. وظیفه ایجاد میکند. در صدد بربیاید تا حاجت و نیازهای مومنین را در داخل تولید بکند. یا از کشور اسلامی وارد بکند. این نگاه را یجاد بکند. این جزء مبانی کار نظام دولتی اش باشد. در نظام فردی اش هم خودش سعی بکند بیشترین تحذیر را در استفاده از کالای کافرین داشته باشد. اگر هم استفاده میکند مراقب باشد در وجودش اثر نگذارد. باید مقابلش عملی صالح ایجاد بکند تا این اثر در او ایجاد نشود. چون اگر بی تفاوت بماند خلاصه ناخواسته اثر میکند.

خلاصه بحث این بود که این «دولت مهدوی» که می آید «آخرین دولت و آخرین تفکر» است که یکی از آثارش این است که به تمام نیازهای اجتماعی و فرهنگی پاسخ میدهد. فکر انسان صعود میکند. توحید محض میخواهد پیاده بشود. انسان فقط در مرتبه بدن نمیخواهد به رفاه برسد. بلکه تمام نظام بدن و رفاهش و عدم ظلمش مقدمه میشود تا نظام روحی انسان بستر رشد و تعالی بیابد و خدا فقط عبادت بشود. محبت ها فقط و فقط به سمت خدا باشد و خدا را فقط موثر ببیند. لذا اقتصاد هم اگر به رفاه منجر میشود آماده سازی برای این مرتبه است. هدفِ وُسطی و میانه است. هدف نهایی رسیدن به توحید است. رفاه اقتصادی کافی نیست. کافی بودنش در این است که به آن مرتبه‌ی رشد روحی و توحیدی برسد. فکرها را میخواهد به آخرین مرتبه کمالشان برساند. «دولت مهدوی» استعداهای نامتناهی وجود انسان را میخواهد به کمال نامتناهی برساند.