تولد و بعضی ویژگی های امام زمان

مجموعه شرح روایات مهدویت از حاج آقا عابدینی

شنبه، 16 اسفند 1393

72 دقیقه

برخی مطالب مطرح شده در این جلسه عبارتند از:


1-حدیث لوح، خودش در جلد 36 بحار الانوار صفحه 192، عنوان یک باب از روایات است (نصوص الله فی خبر اللوح)، که حدیث اینجا سومین حدیث از 21 حدیث آن باب است.


2- این لوح هدیه خداوند متعال به حضرت محمّد است، که در آن نام و اوصاف تمام امامان معصوم در آن ذکر شده است، و نبی اکرم (صل الله علیه و آله) آن را برای سرور حضرت فاطمه پس از ولادت امام حسین بعنوان چشم روشنی به ایشان هدیه کردند.

لوحی سبز رنگ با نوشته هایی به رنگ نور سفید ، که نوشته هایش مثل نور خورشید می درخشند.


3- متن لوح اینگونه آغاز میشود: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکیمِ- لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ- نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِین ...‏».

نبی ختمی «نور خداوند است» و «سفیر خدا» به سوی بندگان است که رسول مصلح بندگان برای رجوع به سوی خدا باشد.

نبی ختمی «حاجبُ الرّب» است و فوق او حجابی نیست. حاجب و آخرین پرده ای است که واسطه ی ارتباط تمام مخلوقین با خداست. حقیقت «صادر اوّل» که فوق او هیچ مخلوقی در کار نیست، و او «واسطه فیض الهی» برای باقی مخلوقین است.

(حتی روح الأمین جبرئیل علیه السلام که این لوح و آیات قرآن را به نبی از جانب خداوند نازل میکند، وی حاجب بالاتر از نبی ختمی نیست، بلکه جبرئیل یکی از شئونات نبی ختمی است و حقایق ایشان را از مرتبه ای به مرتبه دیگر تنزّل میدهد، نه اینکه جبرئیل فوق نبی ختمی باشد).

نبی ختمی «دلیل و راهنما» به سوی خداست.


4- پس از ذکر اوصاف یازده وصی و امامان معصوم ، در انتها در بیان وصف خاتم الأوصیاء (علیه السلام) میفرماید:

« فأَکْمَلَ ذَلِکَ بِابْنِهِ م ح م د رحمه للعالمین ، عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوب‏ ... ».
تمام معصومین نور واحد هستند، ولی به لحاظ نیاز مردم در ظهور کمالات و رحمت الهیه، برخی خصوصیات برای هرکدام ظهور بیشتری داشته است، لذا خصوصیّت«رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» هم در «نبی ختمی» و هم در «وصی ختمی» ظهور دارد.

«رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» در نبی ختمی بواسطه «تشریع اصل دین ظهور نسخه نجات بشریت»، و در وصیّ ختمی بواسطه «تحقق دین و ظهور حاکمیت توحید در زمین» می باشد.


5- ذکر برخی اوصاف برای هرکدام از انبیاء عظام نشان از نوع ابتلاء و احتیاج مردمان زمانشان به آن صفات ظاهر شده از ابتلائات و کمالات آن انبیاء است، که در آن اوصاف هم بعنوان «اسوه» برای نوع بشریت معرفی میشوند تا هدایتگری برای همه داشته باشند که خداوند به نبی ختمی میفرماید که اقتدا به هدایت آشکار شده در ایشان بکن : «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه‏» (انعام 90) [که اوصاف و زندگی انبیاء «هیئة التوحید فی الفعل‏» است که مراتب ظهور توحید در ایشان به نمایش در آمده است].


6- تمام سنن و ابتلائات و اوصاف انبیاء در خاتم الأوصیاء محقق است و تمام آیات الهیه به دست ایشان آشکار میشود که تمام مواریث توحیدی در اختیار ایشان است زیرا در زمان ظهور ، مردم به اندازه گستره تمام طول تاریخ بشریت نیازمند تمام مراتب هدایت و آیات توحید هستند، و شدیدترین نیاز به عالی ترین کمال در «ظهور جامع توحید در اسلام» ایجاد شده است. (نیاز بشریت به تمام مراتب و اوج قابلیت میرسد، که تمام استعدادهای بشر بواسطه ظهور امام زمان به فعلیت برسد).


7- اگر در وارث انبیاء بودن، مثلاً میفرمایند «عصای موسی» و «خاتم سلیمان» در دست امام زمان است، بلافاصله میفرمایند: ، نه آنکه صرف یک موزه و یادگار باشد که حضرت فقط آنها را نمایش دهد. بلکه حضرت بواسطه ظهور آیات الهی از این مواریث «شدّت هدایتگری» ایجاد میکنند، که از این آیت به آن آیت مکرراً «حجّت های الهی» در اوج خودشان تجلّی میکنند، تا «سرعت در هدایت و رشد» ایجاد شود و عقول به رشد کامل برسند، لذا از جهت هدایتگری بواسطه امام زمان «سرعت در حرکت (سلوکی) غیر قابل تصوّر است».


8-وقتی میخواهد حقایق و آثار مواریث انبیاء تجلّی بکند، حتماً قبل از آن «ابتلائات سنگین انبیاء و امّت هایشان» پیش خواهد آمد که برای مردم رشد متناسب آن ایجاد شود تا پس از آن ابتلائات آماده «تجلّی نجات الهی» شوند.


9- فتنه ها قبل از ظهور به اوج خود میرسد، تا نیاز و قابلیت پذیرش مردم به اوجش برسد، که انقطاع از غیرخدا ایجاد بشود، و مردم تنها خداوند را رافع آن شدیدترین نیاز خویش بدانند و با تمام وجودشان منتظر ظهور «نور خدا» بشوند.


10-در دوران ظهورِ امام زمان، دیگر هیچ احتمالِ جهل و نفهمیدن امکان ندارد، بلکه حجت ها برای همه مردم تمام خواهد شد، به حدّی که دیگر هیچ دلیلی برای نپذیرفتن حق نمی ماند و اگر کسی نپذیرد فقط نشانه عناد در اوست .


11- اگر نیاز به اوجِ خود برسد، اجابت الهی در پی این «اوج نیاز» است، و این سنّت الهیست که هرگاه دعا و نیاز به اوج برسد اجابت قطعیست.


12- هرچه نیاز شدیدتر باشد، رابطه با خداوند (رافعِ نیاز) قویتر خواهد شد، لذا «خداوند بالاترین استعداد را در شدیدترین نیاز قرار میدهد» که فرزند انسان «نیازمندترین موجود» است تا مستعدّ «خلافت الهی» و «قویترین رابطه با خدا» بشود.

گفت آن الله تو «لبیک ماست» آن نیاز و سوز و دردت «پیکِ ماست»

(تو در پاسخ به پیکِ ما لبیک گفتی یا الله، که سوز و نیاز و دردِ تو، پیکی از جانب ما بوده است)

لذا خداوند اگر بخواهد قومی را به خودش جذب کند، این پیک و رسولش را که نیاز و سوز و درد است به سوی آنها میفرستد که آنها را به سوی خدا بکشاند، لذا میفرماید: «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُون‏» (الانعام 42)، که آنها را به «اوج نیاز» می اندازیم تا به سوی ما متضرّع شوند، لذا آن «نیاز» آنها را به سوی ما فرستاد.

و نیز میفرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ * الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (البقره 155 و 156)»، که انسان در این شدت ابتلائات و سختی ها و نیاز هاست که پاسخ نیازش را فقط از خدا می یابد که «رافعِ حقیقیِ نیاز» فقط اوست، و دیگر اعتمادش به واسطه ها و اسباب نیست و تاثیر مستقل آنها برایش رنگ میبازد، که دیگر در چنگ زدن به اسباب نمیگوید «اول خدا، دوم این»، بلکه میگوید «اول خدا، آخر هم خدا»، که «اثر حقیقی و مستقل» فقط ازآنِ خدا است، و اسباب حاجب نیستند (و اثر وابسته به خدا دارند).


13-انسان در «اوج نیازش» میفهمد که «سبب قاهر» در کار است که او فقط خداوندست، و تمام سلسله سبب ها در برابر او مندک و فانی هستند، و اصلاً خداوند این نیازهای انسان را برای رسیدن به خودش خلق کرده است، و حتّی در جزیی ترین نیاز ها هم باید با خدا رابطه داشت، نه آنکه در جزئیات به اسباب دل ببندیم و فقط در نیاز های بزرگ رو به خدا بیاوریم!!
خداوند به موسی فرمود : «حتی نمک داخل سفره ات را هم از من بخواه!»، نه آنکه در این جزئی ها با اسباب معامله کنیم و به غیر خدا امید ببندیم. و لذا در حدیث قدسی هم فرمود: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُقَطِّعَنَّ أَمَلَ کُلِّ آمِلٍ أَمَّلَ غَیْرِی‏ بِالْإِیَاس‏»، اگر هرکسی که آرزو و امید ببندد بر غیر من، امید و آرزویش به غیر را برباد میدهم و از غیر خودم مأیوسش میکنم.


14-از جعفر آقای مجتهدی نقل میکنند، که ایشان حرکت میکرد از بیابان ها، هرچه به او می گفتند که: بالاخره یک زاد و توشه ای داشته باشید!!، میگفت: خداوند هر وعده اش را میرساند!!
اگر در عبودیّت مثل مریم سلام الله علیها باشیم، بله اگر با خدا اینطور باشیم و چنین اتّکاء و باوری به خدا داشته باشیم، خدا هر وعده اش را میرساند.
این با «مجرا بودن اسباب» منافات ندارد که اثر وابسته دارند (نه مستقل)، و این سنّت اصلی است که فقط خداوند «فاعل مطلق» است، لذا اولیاءالله فقط امید به خدا دارند، مثل ابراهیم علیه السلام که هنگام پرتاب شدن به آتش، حتی به سببیّت میکائیل و جبرائیل و اسرافیل(علیهم السلام) هم «ابراز حاجت» نکرد که «امّا الیکم فلا»، و امیدش فقط به خداوند است که میگوید: «علمه بحالی کفی عن سؤالی».
خداوند با اولیائش مطابق باور ایشان رفتار میکند، که آنها فقط همان «سببیّت قاهر» را می بینند، و البته این حال وجودیِ ایشان است (نه مثل ما به صرف حرف و لقلقه زبان)، که آنها تمام وجودشان فقط حاجت و دعا و نیاز به خداوند است، نه تکیه به هیچ غیر خدا.


«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»