شباهت ولادت حضرت حجت(عج) با حضرت موسی

مجموعه شرح روایات مهدویت از حاج آقا عابدینی

شنبه، 28 شهریور 1394

54 دقیقه

متن و ترجمه حدیث مورد بحث در این جلسه:

بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الثّالث فى ذکر حدیث یخبر عن ولادته علیه السّلام عند ما قرب‏
1- عن موسى بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر، قال: «حدّثتنى حکیمة بنت محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن أبى طالب علیهم السّلام قالت: بعث الىّ أبو محمّد الحسن بن علىّ علیهما السّلام فقال: «یا عمّة! اجعلى إفطارک اللّیلة عندنا، فانّها لیلة النّصف من شعبان؛ فإنّ اللّه تبارک و تعالى سیظهر فى هذه اللّیلة الحجّة، و هو حجّته فى أرضه.» قالت: فقلت له: «و من امّه؟» قالى لى: «نرجس.» قلت له: «و اللّه، جعلنى اللّه فداک! ما بها أثر؟» فقال: «هو ما أقول لک.»
قالت: «فجئت، فلمّا سلّمت و جلست، جائت تنزع خفّى، و قالت لى: «یا سیّدتى! کیف أمسیت؟» فقلت: «بل، أنت سیّدتى و سیّدة أهلى.» قالت: «فأنکرت قولى، و قالت:
ما هذا؟ یا عمّة!» قالت: «فقلت لها: یا بنیّة! إنّ اللّه تبارک و تعالى سیهب لک فى لیلتک هذه غلاما سیّدا فى الدّنیا و الآخرة.» قالت: «فجلست و استحییت [خ ل: استحت‏]، فلمّا أن فرغت من صلاة العشآء الآخرة و أفطرت و أخذت مضجعى فرقدت، فلمّا أن کان فى جوف اللّیل، قمت الى الصّلاة ففرغت من صلاتى، و هى نائمة لیس بها حادث، ثمّ جلست معقّبة، ثم اضطجعت، ثمّ انتبهت فزعة و هى راقدة، ثمّ قامت فصلّت.
قالت حکیمة: «فدخلتنى الشّکوک، فصاح بى أبو محمّد علیه السّلام من المجلس فقال: «لا تعجلى یا عمّة! فإنّ الأمر قد قرب.» قالت: «فقرأت الم السّجدة، و یس. فبینما أنا کذلک إذ انتبهت فزعة، فوثبت الیها فقلت: «اسم اللّه علیک.» ثمّ قلت لها: «تحسّین شیئا؟» قالت:
«نعم، یا عمّة!» فقلت لها: «اجمعى نفسک و اجمعى قلبک، فهو ما قلت لک.»
قالت حکیمة: «ثمّ أخذتنى فترة و أخذتها فطرة[1]، فانتبهت بحسّ سیّدى علیه السّلام فکشفت الثّوب عنه، فإذا أنا به علیه السّلام ساجدا یتلقّى الأرض بمساجده، فضممته إلىّ، فاذا أنا به نظیف منظّف، فصاح بى أبو محمّد علیه السّلام: «هلّمى إلىّ ابنى، یا عمّة!» فجئت به الیه، فوضع یدیه تحت إلیتیه و ظهره، و وضع قدمیه على صدره، ثمّ أدلى لسانه فى فیه، و أمرّ یده على عینیه و سمعه و مفاصله، ثم قال: «تکلّم، یا بنى!» فقال: «أشهد أن لا اله إلّا وحده لا شریک له، و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله» ثمّ صلّى على أمیر المؤمنین علیه السّلام و على الأئمّة، الى أن وقف على أبیه ثمّ أحجم.» قال أبو محمّد علیه السّلام: «یا عمّة! اذهبى به الى امّه لیسلّم علیها و ائتنى به.» فذهبت به فسلّم علیها و رددته و وضعته فى المجلس. ثمّ قال:
«یا عمّة! اذا کان یوم السّابع فائتینا.»
قالت حکیمة: «فلمّا أصبحت جئت لاسلّم على أبى محمّد علیه السّلام، فکشفت السّتر لافتقد سیّدى علیه السّلام فلم أره، فقلت له: «جعلت فداک! ما فعل سیّدى؟» فقال: «یا عمّة! استودعنا الّذى استودعته امّ موسى علیه السّلام.»
قالت حکمیة: «فلمّا کان فى الیوم السّابع جئت و سلّمت و جلست، فقال: «هلمىّ الىّ ابنى.» فجئت بسیّدى فى الخرقة، ففعل به کفعلته الاولى، ثم أدلى لسانه فى فیه کانّه یغذّیه لبنا أو عسلا، ثمّ قال: «تکلّم، یا بنى!» فقال علیه السّلام: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه.» و ثنّى بالصّلاة على محمّد و علىّ أمیر المؤمنین و الأئمّة- صلوات اللّه علیهم أجمعین- حتّى وقف على ابیه علیه السّلام، ثمّ تلا هذه الآیة: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‏ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ، وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ، وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ، وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ‏ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ.[2].»[3]
أقول: یستفاد من هذا الحدیث‏[4] امور:
الأوّل: إخبار الأمام علیه السّلام عن قرب ولادة ابنه علیه السّلام و أنّه حجّة فى الأرض. و مرجع هذا الأمر الى علم الإمام. و لا ریب أنّ الإمام یعلم ما کان و ما یکون و ما هو کائن.[5]
الثّانى: إخبار الإمام علیه السّلام عن أنّه من نرجس مع عدم ظهور آثار الحمل فیها. و لعلّ مرجع خفاء ذلک هو علل خفاء غیر ولادته من شؤون حیاته علیه السّلام على ما تبیّنها الرّوایات.
الثّالث: علم الإمام علیه السّلام بضمیر حکیمة بعد خلجان الشّک فى ضمیرها بالنسبة الى إخبار الإمام، و ندائه ایّاها بقوله: «لا تعجلى» و إخباره بقرب ولادته. و هذا الأمر أیضا راجع الى علم الإمام کالأمر الأوّل.
الرّابع: قرائة الحکیمة سورتى «الم السّجدة» و «یس» و لعلّ ذلک کان ممّا یختصّ بزمن وضع حمل القائم- عجّل اللّه تعالى فرجه-. و لذا أمر بها الإمام علیه السّلام أو کانت قرائتها ممّا یتداول عند قرب وضع الحمل بسنّة من النّبىّ الأعظم صلّى اللّه علیه و اله.
الخامس: قول الحکیمة مخاطبة لنرجس- سلام اللّه علیها-: «اسم اللّه علیک»، یمکن أن یکون تهنئة علیها.
السّادس: ظهور الفتور فى حکیمة. و لعلّ هذا الأمر لعظمة أمره و ولادته علیه السّلام.
السّابع: سجدة الحجّة علیه السّلام بمساجده. و لعلّه لسماعه سورة السّجدة و آیتها، أو کان‏ ذلک للشّکر على ولادته و تحقق ما وعده اللّه تعالى فى کتابه بقوله: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ ...[6] و الشّاهد على ذلک، ذکر قرائته علیه السّلام هذه الآیة فى ذیل هذا الحدیث و غیره من الأحادیث.[7]
الثّامن: تکلّمه علیه السّلام حین ولادته، و بعد سبعة أیّام، بالشّهادة على اللّه و الصّلاة على رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله و علىّ و الأئمّة علیهم السّلام، أو بالشّهادتین و الصّلاة على علىّ و الأئمّة علیهم السّلام، و الوقوف على أبیه و قرائة وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ ....
و مثل هذا التکلم یقع من الأنبیاء و الأولیاء علیهم السّلام. فلا یشکّ فیه من عرف منزلتهم عند اللّه. کیف؟ و قد أخبر اللّه سبحانه فى کتابه العزیز بوقوعه من بعض الأنبیاء الماضین،[8] کعیسى بن مریم- على نبیّنا و آله و علیه السّلام-[9]

(منبع متن: الشموس المضییة ؛ ص24 الی 27)


خبر ولادت امام زمان (علیه السّلام) پیش از تولّدش‏
روایات‏

  1. موسى بن محمد بن قاسم بن حمزه فرزند امام موسى کاظم علیه السّلام مى‏گوید:
    «حکیمه دختر امام جواد علیه السّلام گفت: امام حسن عسکرى علیه السّلام کسى را به دنبال من فرستاد- وقتى خدمتش رسیدم- فرمود: عمّه! امشب افطار نزد ما بمان، امشب شب نیمه شعبان است و خداوند امشب حجتش را ظاهر خواهد فرمود، او حجت خدا در زمین است.» حکیمه گفت: عرض کردم: «مادرش کیست؟»، حضرت فرمود: «نرجس»، گفتم: «قربانت شوم، اثرى از حمل در او نمى‏بینم.» فرمود: «همان است که گفتم.»
    حکیمه گفت: «به منزل مولا وارد شدم، سلام کردم و نشستم، نرجس جلو آمد تا پاپوش مرا از پا درآورد، به من گفت: «سرورم حالت چطور است؟» من گفتم:
    «به‏عکس، تو سرور من و سرور خاندانم هستى»، نرجس حرف مرا رد کرد و گفت:
    «این چه حرفى است عمّه؟!» به او گفتم: «دختر عزیزم! خداوند امشب به تو پسرى عطا خواهد کرد که آقا و سرور دنیا و آخرت است.» نرجس با اظهار حیا و خجالت نشست. حکیمه گفت: «وقتى نماز عشا را خواندم افطار کردم و به رختخواب رفتم، خوابم برد. نیمه‏شب براى نماز برخاستم، نمازم تمام شد، دیدم نرجس خوابیده و هیچ تغییرى در وضع او ایجاد نشده است، نشستم و به تعقیبات مشغول شدم، باز دراز کشیدم و دوباره با نگرانى بیدار شدم، نرجس خوابیده بود، بلند شد و نماز خواند.
    حکیمه گفت: «دچار تردید شدم، ناگاه صداى امام عسکرى علیه السّلام از همان محلى که نشسته بود بلند شد که فرمود: «عمه! شتاب مکن، نزدیک است.» حکیمه گفت: سوره سجده و یس را خواندم، در همین اثنا نرجس با نگرانى بیدار شد، به سوى او از جا پریدم و گفتم: «إسم اللّه علیک» و سپس گفتم: «آیا چیزى احساس مى‏کنى؟» نرجس گفت: «آرى عمّه»، گفتم: «خیالت راحت و دلت آرام باشد، همان است که گفتم.»
    حکیمه گفت: «مرا رخوت و آرامشى فراگرفت و به نرجس حالت ولادت دست داد، با احساس وجود مولایم (مهدى) علیه السّلام به خود آمدم، پارچه را از رویش کنار زدم، دیدم اعضاء هفتگانه را بر زمین گذاشته و سجده مى‏کند، او را در بغل گرفته، به خود چسباندم، پاک و پاکیزه بود، بلافاصله امام عسکرى علیه السّلام صدایم زد: «عمّه! پسرم را بیاور.» او را به نزدش بردم. امام علیه السّلام دو دست خود را زیر بدن و پشت نوزاد نهاد و دو پاى نوزاد را روى سینه خویش گذاشت، زبانش را در دهان طفل فروبرد، دست خود را بر چشم و گوش و اعضاى فرزند کشید، سپس فرمود: «فرزندم! سخن بگو.
    «نوزاد گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شریک له، و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله»، آن گاه بر امیر المؤمنین علیه السّلام و سایر امامان درود فرستاد و بعد از سلام بر پدرش، سکوت کرد.» امام عسکرى فرمود: «طفل را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند، آن‏گاه نزد من برگردان.» حکیمه گفت: «طفل را پیش مادرش بردم، سلام کرد، او را برگرداندم و همان‏جا که پدرش نشسته بود گذاشتم»، سپس امام فرمود: «عمّه! روز هفتم باز نزد ما بیا.»
    حکیمه گفت: صبح شد، آمدم به امام عسکرى سلام عرض کنم، پارچه را برداشتم و دنبال مولایم (مهدى) علیه السّلام گشتم، او را ندیدم، به امام عسکرى عرض کردم، فدایت شوم، مولایم چه شد؟ فرمود: «عمه! او را به همان کسى سپردیم که مادر موسى علیه السّلام، فرزندش را به او سپرد.»
    حکیمه گفت: «روز هفتم که شد به منزل امام شرفیاب شدم، سلام کردم و نشستم.
    فرمود: «پسرم را بیاور»، مولایم را که پارچه‏اى به دورش پیچیده شده بود نزد امام آورد، مثل دفعه پیش او را گرفت، زبانش را در دهان او فرو برد مثل اینکه شیر و عسل به او مى‏خوراند، سپس فرمود: «پسرم! سخن بگو.» طفل علیه السّلام گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» و بر پیامبر، امیر المؤمنین و امامان- صلوات اللّه علیهم اجمعین- تا پدرش درود فرستاد و مدح نمود، سپس این آیه را تلاوت فرمود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ‏[10]»[11]

گفتار ما (بیان آیت الله سعادت پرور در ادامه روایات)
از این حدیث‏[12] چند مطلب فهمیده مى‏شود:

  1. خبر دادن امام علیه السّلام از نزدیک بودن تولد فرزندش و اینکه او حجت خدا در زمین است. این امر به علم امام برمى‏گردد و شکى نیست که امام از گذشته و حال و آینده و تمام وقایع آنها مطّلع است.[13]

  2. خبر دادن امام از اینکه پسرش از نرجس‏خاتون متولد مى‏شود در حالى که با وجود نزدیکى وضع حمل، هیچ آثار باردارى در آن بانو نبوده است. شاید علت مخفى بودن این امر نیز به همان علت مخفى بودن سایر امور و جنبه‏هاى زندگى آن حضرت علیه السّلام که در روایات آمده است برگردد.

  3. اطلاع داشتن امام از نهاد و زوایاى دل حکیمه، وقتى درباره خبرى که امام علیه السّلام به او داد تردید کرد، که درنتیجه امام او را صدا زد و فرمود: «شتاب مکن» و باز اطلاع داد که ولادت حجت خدا نزدیک است. این مطلب نیز به علم امام علیه السّلام برمى‏گردد.

  4. تلاوت کردن سوره‏هاى سجده و یس توسط حکیمه. شاید این عمل مخصوص زمان تولد حضرت قائم- عجل اللّه تعالى فرجه- بوده و امام عسکرى علیه السّلام به حکیمه چنین دستورى داده باشند یا شاید تلاوت این سوره‏ها در هنگام وضع حمل زنان به‏عنوان سنت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و سلّم در بین اهل بیت معمول بوده است.

  5. اینکه حکیمه خطاب به نرجس علیها السّلام عبارت «إسم اللّه علیک» را ادا کرد شاید نوعى تبریک و تهنیت به او بوده باشد.

  6. پیدایش سستى و آرامش در حکیمه، که ممکن است ناشى از عظمت موضوع و تولد آن بزرگوار باشد.

  7. سجده کردن حضرت حجت علیه السّلام. شاید این سجده به خاطر شنیدن سوره سجده و آیه سجده در آن بوده است و شاید هم سپاسگذارى از خداوند است که به او هستى بخشیده و به وعده امامت و وراثت مستضعفین که در آیه‏ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ‏[14] آمده، وفا فرموده است. تلاوت کردن همین آیه، چنانکه در احادیث به آن اشاره شده است،[15] مى‏تواند شاهدى براى صحت احتمال دوم باشد.

  8. سخن گفتن حضرت حجت علیه السّلام در هنگام ولادت و هفت‏روزگى و شهادت بر یگانگى خداوند و درود فرستادن بر پیامبر و امیر المؤمنین و ائمه علیهم السّلام یا به تعبیر دیگر اداى شهادتین و سلام بر امیر المؤمنین و ائمه علیهم السّلام تا پدر بزرگوارش و سپس تلاوت آیه‏ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ ....
    نظیر اینگونه سخن گفتن در زمان ولادت از انبیاء و اولیاء علیهم السّلام نیز دیده شده است و هرکس به رتبه و مقام آنان در نزد پروردگار آشنایى داشته باشد کمترین تردیدى در صحت این قضیه نخواهد داشت و اساسا چه جاى تعجّب و تردید است در حالى‏که خداوند سبحان در قرآن کریم از سخن گفتن بعضى از پیامبران‏[16] از جمله حضرت عیسى بن مریم- على نبینا و آله و علیه السلام- خبر داده است.[17]

(منبع متن:ترجمه کتاب شموس المضیئه: ظهور نور، ص: 43 الی 47)

[1] ( 1) المراد بالفترة سکون المفاصل و هدوؤها قبل غلبة النّوم، و بالفطرة انشقاق البطن بالمولود و طلوعه منه.
[2] ( 1) القصص: 5 و 6.
[3] ( 2) بحار الأنوار، ج 51، ص 2، الرّوایة 3.
[4] ( 3) الظّاهر من الاحادیث انّ المتکفّل للامور المتعلّقة بنرجس خاتون کلّها فى الأیّام و اللّیالى المخصوصة، هى حکیمة، و لم یدخل علیها غیرها، و مع ذلک یختلف ما روى عنها فى هذا المجال متنا و نقلا، زیادة و نقصا؛ و على هذا، فالاختلاف إمّا من النّاقلین عن حکیمة أو من المحدّثین. فتدبّر.
[5] ( 4) فصّلنا البحث عن ذلک فى رسالة« فروغ شهادت».
[6] ( 1) القصص: 5.
[7] ( 2) بحار الأنوار، ج 51، ص 17، الرّوایة 25.
[8] ( 3) مریم: 29- 32.
[9] سعادت پرور، على، الشموس المضییة، 1جلد، منشورات موسسه پیام آزادى - تهران، چاپ: اول، 1416 ق.
[10] ( 1). قصص: 5 و 6- اراده ما بر این است که بر ضعیف نگاهداشته شدگان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم و در زمین توانایى و اقتدارشان بخشیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان همانچه را که از آن بیمناک بودند به دست اینان بنمایانیم و به ایشان بچشانیم.
[11] ( 2). بحار الانوار، ج 51، ص 2، روایت 3.
[12] ( 3). ظاهر احادیثى که در این زمینه وارد شده است بیانگر آن است که در ایام ولادت حضرت حجّت علیه السّلام، فقط حکیمه به نرجس‏خاتون رسیدگى مى‏کرده است و شخص دیگرى در این مدت بر او وارد نشده است، امّا در عین حال روایاتى که از حکیمه رسیده از نظر متن و شخص ناقل و مقدار کم و زیادى در الفاظ و عبارات مختلف هستند فلذا ممکن است اختلاف یا از ناحیه کسانى باشد که از حکیمه نقل کرده‏اند یا از طرف محدثینى که بعدها روایات را ضبط نموده‏اند اختلاف پیدا شده باشد.
[13] ( 1). این مطلب را در کتاب فروغ شهادت به تفصیل مطرح کرده‏ایم.
[14] ( 2). قصص: 5.
[15] ( 3). بحار الانوار، ج 51، ص 17، روایت 25.
[16] ( 1). مریم: 29- 32.
[17] سعادت پرور، على، ظهور نور، 1جلد، احیاء کتاب - تهران، چاپ: پنجم، 1387 ش.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته