دشمن‌شناسی - جلسه ۳

مجموعه دشمن‌شناسی از حاج آقا عالی

در هیئت شهدای گمنام

یکشنبه، 5 دی 1395

59 دقیقه

الحمد لله رب العالمین بارء الخلائق اجمعین و صلی الله علی
سیدنا .... ابی القاسم محمد . صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین العمصومین
و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین...

در جلسه قبل عرض شد که بدترین صفت و روحیه ای که خدای نکرده
اگر در انسانی به وجود بیآید منشا تمام
آلودگی ها و زشتی ها می شود همان صفتی است که محوری ترین صفت شیطان هست و معصیت با
او در عالم شروع شد یعنی استکبار علی الله
یعنی لجبازی و زیر بار حق نرفتن، صفت خیلی زشتی است، ریشه تمام بدی هاست،
تکبر در مقابل خداست زیر بار حق نرفتن است، لجبازی با خدا کردنه، تعصی و تمرد نسبت
به او، این روحیه سرکش داشتنه که اگر کسی این روحیه را داشته باشه عرض کردیم این
خوب باعث میشه که هیچ کمالی و هیچ نوری از خدا دریافت نکنه،کسی که در مقابل خدا
لجبازه، در و پنجره روحش رو به روی خدا بسته هیچ نوری از خدا نمیگیره، هیچ کمالی
از کمالات الهی رو از خدا نمیگیره و اگر کسی از خدا کمالی نگیره مگه از جای دیگری
امکان داره کمالی به دست بیاره، مگه کمالی جای دیگه هست؟ مگه نوری جای دیگری هست؟
که اگر کسی در و پنجره روح خودش رو ببنده نسبت به انوار الهی، بتونه از جای دیگری
بگیره؟ طبیعتا این ظلمانی میمونه، دلیل اینکه استکبار در مقابل خدا بدترین صفته
اینه که باعث میشه که انسان یه موجود ظلمانی بشه
طبیعتا تمام تراوشات وجودش هم بشه ظلمت و خباثت که عرض کردیم که در ناحیه
صفات، صفات رذیله توش به وجود میاد، حسد و حرص و طمع و کینه و این صفات رذیله ای
که باهاش میشه فقط شیطنت کرد با اون صفات که عبادت که نمیشه کرد، بندگی نمیشه کرد
و در ناحیه رفتار هم گناهان ازش سر میزند از کوزه همان برون تراود که از اوست،
وقتی کسی تو قلبش در مقابل خدا اینجوری تمرد داشت تو لایه های دیگر وجودش، خباثت و
آلودگی هستش که ظهور پیدا میکنه، و نقطه مقابلش هم عرض کردیم،

خضوع و خشوع

اگر کسی روح تواضع، نه تواضع در مقابل مردم، تواضع در مقابل
خدا، خضوع و خشوع در مقابل حق، تسلیم بود در مقابل حق، اگر در وجودش بود، اونوقت
این در واقع در مقابل خداوند متعال در و پنجره وجودش بازه و کمالات الهی رو به هر
مقدار که تسلیم بود میگیره، اول شخص تو عالم وجود پیغمبر و اهل بیت هستند که خاضع
ترین، افتاده ترین و خاشع ترین انسان ها و موجودات عالم در مقابل خدا هستند،
طبیعتا . اولین شخص عالم پیامبر اکرم،
بیشترین کمالات را می گیرد. چون متواضع ترین است. در آیات قرآن کریم. «یا ایها
الذین آمنوا ادخلو فی السلم کافه» روح سلم پیدا کنید. افتاده در برابر خدا. یک ذره
در زوایای قلبش هم اعتراض نیست. در قلعه سلم وارد شوید. فلا تتبعوا خطوات الشیطان.
شیطان همین روحیه را نداشت. شیطان خیلی چیز داشت. از لحاظ دانش، شیطان عقلا خدا را
قبول داشت، خالقیت خدا را. اعتراف کرد که خلقتنی من نار و خلقته من طین. آخرت و
معاد را هم قبول داشت گفت خدایا من را تا آن روز مهلت بده. عصمت و نبوت را هم قبول
داشت. فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا مخلصین. کسانی که سرتا پای وجودشان اخلاص است،
در راسشان معصومین است و شیطان قبول داشت که نسبت به آنها تسلط داشت. همه اینها را
قبول داشت ولی کان من الکافرین.چرا؟ اینکه خدا و معاد و نبوت را قبول داره! کافر
بودنش به خاطر این بود که روح سلم را نداشت. قلبالجباز بود. دانستن دین. و اصول و
فروع دین و حتی به لحاظ عقلی اثبات کردن یک چیز است. به لحاظ ذهنی اثبات می کرد ولی
قلبش کافر بود. روح سلم را نداشت.

مستضعفین نماد سلم

همه می دانید که یک
موضوعی در معارف ما هست افرادی که مستضعف هستند. در روایت هست از حضرت امیر
المومنین در بهشت یک دری هست برای مستضعفین کسانی که مستضعفند ولو مسلمان نیستند،
شیعه نیستند، اصول دین را بلد نیستند ولی یک در بهشت برای اینها است. چرا ؟ چون
روح سلم را دارند.اصل را دارند علی رغم
اینکه مسلمان نیستند ولی به خاطر اینکه حق بهشان نرسیده است. مستکبر نیستند. به
تعبیر شهید مطهری مسلمان اسمی نیستند ولی مسلمان رسمی هستند. روح دین را دارند. که
همار روح سلم هست از این جهت یک درب بهشت برای اینها است. دین شناس، اگر روح سلم
را نداشته باشد کافر است. مثل شیطان کسی که با دین آشنا نیست ولی روح سلم را دارد
اهل عفو و مغفرت و بهشت می تواند باشد. اصل
ان است روح سلم همه چیز است. خیلی مهم است. مرحوم آخوند کاشی از عرفای بزرگ اصفهان
بود. نقل می کند در مدرسه علمیه، لب حوض داشت وضو می گرفت. پیرمردی وارد مدرسه شد.
معلوم شد مال روستا های اطراف اصفهانه است. آمد کنار آخوند کاشی، آب وضو به آقا
ترشح می کرد. آقا خودشان را کشید کنار که این آب خارجی مخلوط نشه با آب وضو. او بی
اعتنا همینطور وضو گرفت.چالاپ و چلوپ می کرد آخوند بهش نگاه کرد و گفت وضویت تو سرت بخورد.همه ی آب
وضوت رو ریختی روی من او گفت آقا شما سرت تو قرآن و کتاب است ما فقط وضو گرفتیم که
بگوییم خدایا ما یاغی نیستیم ما تسلیمیم. آقا فرمودند طلبه ها این را دریابید ،
اصل دین را این گرفته است.روح سلم و تسلیم بودن و در خونه خدا افتاده بودن یک وضو
بگیریم به خدا بگوییم ما یاغی نیستیم تسلیمیم.عبادت ها همش برای همین است .

روح عبادت؛ مخالفت با منیت

تمام عبادت ها در دین برای این است که عنانیت و منیت آدم ها
را از بین ببرد. و کاری کند آدم در مقابل خداوند زانو بزند. نقل می کنند در زمان
شهید مدرس رضا خان یک جایی یقه ی شهید مدرس را گرفت و چسباند به دیوار و گفت سید
از جان من چی می خواهی؟ گفت می خواهم تو نباشی! خدا هم یقه ی نفس ما را گرفته و می
گوید رضاخان قلدر نفس، می خواهم تو نباشی.استادی بودند در قم آقای علی صفایی ایشون
می گفت : همه مان یک رضاخان در داخلمان است یک فرعون هست. ولی مصرمان کوچک است. می
گفتبعضی مصرشون در حد خونشونه بعضی مصرشون در حد یه روستاست. بعضی مصرشان در حد یک
شهره بعضی هم در حد همون مصر هممون فرعون داریم اما مصر هامون متفاوته ، بعضی
مصرشان در حد توالت است. خود ایشان می گفت توالت هایی که در جاده ها هست و یکی
نشسته و پولشان را می گیرد بعضی مصرشان همان جا است. آهای آفتابه را بگذار آنجا.
همان جا دستور می دهد. می گفت ما در وجودمان یک فرعون داریم. عبادت برای این است
که این منیت را بزند زمین. بلاها هم وظیفه شان همین است.

عُجب

گاهی عبادت ها برای
ما عجب می آورد. خدا وقتی می بیند ، بنده اش با عبادات نه تنها بادش نخوابید، بلکه
یک عجبی هم پیدات کرد، بلا می فرستد که بشکنه اون رو. خدا نمی خواهد انتقام بگیرد.
خدا از باب اینکه اگر شکستی می توانی کمالات را بگیری ، از این باب که خود ما چیزی
گیرمان بیاید. نه اینکه از باب انتقام گیری و رو کم کنی. از این باب می فرستد که
درب خانه اش برویم. اینگونه که آدم درب خانه خدا می رود درب برویش باز می شود. بلا
از این جهت نعمت است. چهار قطره اشک، یک نماز شب، یک جمکران که می رویم طلبکار می
شویم. توقع پیدا می کنیم. قیمت دیدن امام زمان یعنی فقط چهل هفته جمکران است؟ اگر
احیانا یک چیز به آدم ندادند ،چیزی که من می خواهم، ندادند، طلبکار می شویم. بلاها
شکستگی می آورد. کسی دیده اید در بلا عجب پیدا کند. نه آنجا همه التماس می کنند.
می شکند. مریض را می گویند بروید به عیادتش. دعای او مستجاب است. دعای او دعای
ملائکه است. درب خانه خدا افتاده است. دعایش ارزش دارد. از مریض بخواهید دعایتان
کند و او را هم دعا کنید. بعد فرمودند برای بعضی عبادات و ریاضات ... است. یکی از
افت ها و آسیب هایی که برای دینداران و خوبان. برای آدم های بد نیست. یکی از آفت
ها این است که نسبت به اعمال خود دچار عجب می شوند. نسبت به کارهای خوب خود باد می
کنند. مرحوم نراقی این روایت را آورده اند. وقتی ملائک خدا . در یک بلایی اموالش
از بین رفت. گفت خدایا اموال را خودت دادی و خودت گرفتی. صبر می کنم. فرزندانش همینگونه.
بلاهای جسمی همینگونه. شایعه سازان برایش شایعه ساختند که ایوب گیری در کارش هست.
شایعه درست کردند. در نقل دارد که ایوب برگشت به خدا گفت. ما هم گاهی لحنمان
طلبکارانه می شود. برگشت به خدا گفت همه بلایا رسید صبر کردم اما این شایعات که
حیثیت من را دارد از بین می برد دیگر نمی توانم صبر کنم. خدا فرمود تو صبر کردی یا
من به تو توفیق صبر دادم. ما گاهی به خدا می گوییم ما دیگر آمدیم. تو نیامدی که
عقل و قدرت را خدا بهت داده است. در نقل دارد که حضرت ایوب به دهن خود زد که با
خدا طلبکارانه حرف زد. حافظ این درس را به قدری زیبا داده است. دیری است که دلدار
پیامی نفرستاد.... پیکی ندوانید و کلامی نفرستاد... حافظ به ادب باش کا واخواست
نباشد گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد. داری خدا را مؤاخذه می کنی. داری با خدا
طلبکارانه حرف می زنی. ما اگر تمام عباداتمان ،تمام کارهای خوبمان، اگر هیچ کار
بدی هم نداشته باشیم، اگر تمام کارهای خوبمان را پیش یک عمل امیرالمؤمنین بگذارند،
تمام آنها استغفار دارد. اگر نماز ما را سلمان بخواند گناه کبیره کرده است. اعمال
ما این است. این دیگر نازیدن دارد. ولی برخی ما ظرفیتمان کم است باد می کنیم. هرچی
آدم در مقابل خدا شکسته تر و افتاده تر باشد ارزشش بیشتر است.

صحبتی درباره امام روح الله

سید حمید روحانی که مورخ است، می فرمودند که امام وقتی سال
42 گرفتند و از قم می آوردنشان تهران، امام می فرمود، موقع نماز صبح به مامورین
گفتم بایستید که من نمازم را بخوانم. امام فرمودند که خوب لا اقل همین گونه که
ماشین را آرام حرکت می دهید صبر کنید که من تیمم کنم و نمازم را بخوانم. امام می
فرمایند، من روی عبایم تیمم کردم و یک نماز پشت به قبله خواندم. می فرمایند اگر
امیدی دارم به این دو رکعت نماز است. آن دو رکعت را که می خواندم دلم خیلی شکسته
بود که این چه نمازی است. در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس. بازار خود فروشی....
خدا با بلا آدم را می شکند. از این جهت بلاها پیش اهل معرفت، آنها یی که می فهمند
از عبادات آدم را جلوتر می برد. عبادات می تواند عجب بیاورد ولی بلا شکستگی می
آورد. در عبادات و دعاهای ما شکر کرده اند برای آمدن بلا. این برای امثال بنده
نیست. در ... واجعل شکری .. اوفر من شکری ایاک ما خولتنی. شکر من بر بلاها راا
بیشتر کن بر شکر بر نعمت ها. . از این جهت است که کارکرد بلا خاضع کردن انسان در
برابر خدا است. سید خوانساری. این مرجع باعظمت فوق العاده بود. آخر عمرش، سال 1366
، یکی از آقایان فرمود حالشان خیلی بد است، دیشب خیلی درد کشید. می گوید رفتم داخل
آقا فرمودند الحمد لله خدا را شکر. گفتم حاج آقا دیشب چطور بود؟ فرمودند دیشب تا
صبح الحمد لله. فهمیدم یک ذره نمی خواهند شکایت کنند ما سعی کنیم در بلاها صبر
کنیم و کفر نگوییم. شاکر بودن خیلی بالا است. اگر خضوع و افتادگی و ذل عبودیت و
افتاده بودن در مقابل حق، تا می توانیم این را تقویت کنیم. همه خوبی ها درش است.
ریشه تمام صفات و اعمال خوب همین است که این نقطه مرکزی را تسلمی کنیم. تسلیم خدا
بودن. ذره ای در مقابل خدا تعصی نداشته باشیم.

حدیث عنوان بصری

در حدیث عنوان بصری
امام صادق علیه السلام ، می فرمایند اگر ظل عبودیت و این افتادگی درست شود آن وقت
بیا تا علمی که پیش ما است بهت بدهیم. اگر دنبال علم هستی، که نور است و در کتاب و
نوشته ها نیست، اگر آن را می خواهی اولی آن بندگی، آن افتادگی و خضوع را درست کن.
این تازه اولش است. اگر این را درست کنی تازه شاگرد اهل بیت می شوی. تازه چیزه.
عنوان بصری از امام صادق سوال کرد حقیقت عبودیت چی است؟ امام صادق علیه السلام
فرمودند سه چیز است؟ 1- این است که آدم با خود تمرین کند، این ها کار و زحمت می
خواهد، آنها که آمده اند ساندویچی چیزی گیرشان بیاید هیچ چیز گیرشان نمی آید. باید
کار کرد. زحمت کشید. تلقین کرد. از گرد راه نمی توان مراتب را طی کرد. حضرت امام
در کتاب اربعین، .. می خواهم عرض کنم آدم دندان طمع را بکشد بیندازد دور. حضرت
امام می فرمایند سید بحر العلوم یک موقع آمد نزد شاگردان و خیلی شاد بود. سید
فرمودند شادم. بعد از بیست سال کارکردن فهمیدم رذیلت ریا در من نیست. زحمت بکشی
اینگونه می شوی. امام صادق علیه السلام فرمود 1- بنده در چیزهایی که بهش داده است،
بفهمد مال خودش نیست. این علمی که به من داده مال من نیست. زیبایی و قدرت مال من
نیست. آبرو و عزت مال من نیست. این تمرین را آدم باید انجام دهد. مال من نیست. ما
یک زمانی هیچ بودیم. لم یکن شیئا مذکورا. یک زمانی هم هست که هیچ چیز نیستیم. فقط
یک وسط می ماند. یک موقعی هم می رسد که باز هم هیچ چیز نیستیم.فقط این وسط است که
سر و صدا داریم. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند ...مولای یا مولای انت الحی
و انا المیت. من در همین الآن هم میتم. همین الآن هم هیچ چیز نیستم. همین الآن
مرده ام. ما همین الآن اینجوری هستیم. وقتی حیات برای ما نیست. شما ببینید به
کارمند بانک که میلیون ها تومن پول نزدش جابه جا می شود می شود بهش بگویی میلیونر.
هیچ وقت باورش نمی شود این پولها برای خودش است. این حیات برای ما نیست.

مادیت

هیچ کمالی برای ما نیست. اگر کمالات برای خودمان بود که
ازمان گرفته نمی شد. ما با یک دندان درد گیج می شویم. اولش هیچ قدرتی نداشتیم.
آخرش هم نداریم. این استدلال خیلی قشنگی است. امام صادق علیه السلام در مقابل ابن
ابی العوجا از مادیون آن زمان، به امام گفت که این خدا کجاست؟ چرا خودش را نشان
نمی دهد که اختلاف برداشته شود؟ امام صادق علیه السلام فرمودند تو که نمی بینی که
مقصر خدا نیست؟ تو آفتاب را نمی بینیم. چشمانت را بسته ای آیا آفتاب نیست. تو
زمانی کوچک بودی، ضعیف بودی قدرت نداشتی یک ذره را از گلویت خارج کنی. یک زمانی
هیچ علمی نداشتی بعد عالم می شوی و بعد از دست می دهی. یک زمانی گرسنه بودی بعد
سیر می شوی و بعد دوباره گرسنه می شوی. این قدر این حالت ها را گفت ، ابن ابی
العوجا می گوید ، این قدر گفت که کانه می خواهم خدا را ببینم. یک کمالی داری از
دست می دهی. اگر برای خودت بود تا آخر نگهش می داشتی. پس برای خودت نیست. این
بهترین استدلال است. مولای یا مولای انت الحی و انا المیت. دنیا همه هیچ و اهل
دنیا همه هیچ .... . یک درویشی یک گوشه نشسته بود سینه افتاب. پادشاه زمان آمد رد
شود. پادشاه یک نگاهی کرد و سرش را پایین انداخت دید درویش تکان نخورد. خیلی
ناراحت شد. گفت درویش می دانی من کی هست؟ گفت من شاهم؟ درویش گفت بعد چی می
شود؟گفت هیچی . درویش گفت من همین الآن هیچ چیز نیستم.

یک توصیه اخلاقی از آیت الله نخودکی؛ مرنج و مرنجان

آقای معصومی همدانی، با حضرت امام همدوره ای بودند از
شاگردان آیت الله حائری یزدی. می گوید مشهد رفتم خدمت آیت الله نخودکی اصفهانی.
گفتم آقا یک سوغات به من بدهید. آیت الله فرمودند مرنج و مرنجان. آقای معصومی فرمودند
مرنجان خیلی راحت است. این را می توانم عمل کنم. اما آن مرنجش. گاهی بدی بهش می
کنند. دست خودش نیست می رنجد. این را چگونه عملی کنم. مرنجش دل ما گاهی می رنجد.
مرحوم آیت الله نخودکی فرمودند اگر منم منم نداشته باشی راحت می توانی مرنجی . ما
یک منیتی برایمان قائلیم که فوری بهمان برمی خورد و کینه می گیریم. اگر باد
نداشتیم نمی رنجیدیم. خیلی حرف قشنگی است.

نتیجه. اگر کسی خود را امانت دار دانست چه قدر راحت پول را
می دهد. آن وقت انفاق برای چنین فردی راحت می شود. انفاق پول، علم و جان. درود خدا
بر کسانی که راحت جانشان را تقدیم نمودند. اول انقلاب همه روحیه روحیه انقلابی
بود، جو خیلی با الآن فرق داشت. آن موقع جریان آشنا کردن بود. ارزش آن را نمی
خواهم بیاورم پایین. آن موقع جو عمومی جامعه بود. اما الان خیلی تعلقات آدم را
چسبانده است. خیلی وسوسه هست که خودمان را بگیریم باد نبردمان. کسی این قدر عبد و
با بصیرت باشد، این قدر بفهمد که آن جبهه را جبهه خودی بداند، این فرهنگ امانتاست.
جان من امانت است. کسی که ذل عبودیت دارد تمام سعیش این است که امانت خدا را در
جهت درست استفاده کند. کارمند بانک طبق آن منظوری که پول را بهش داده اند عمل می
کنند. طبق خواسته همان که بهت چشم و آبرو و زیبایی و علم داده است عمل کن. در مسیر
صاحبش خرج کن.

تعلق به خداوند ؛ صحبتی درباره شهدای مدافع حریم

شهدا سبکبار بودند.
سبکبال بودند. تعلق نداشته باشد یا اگر داشته باشد . نمی توان تعلق نداشته باشد.
مهم این است که هیچ تعلقی مقدم بر تعلق خداوند نشود. قرآن در سوره توبه در آیه
138 . یک چیزی نقل می کند. در زمان پیامبر
موقع جنگ تبوک. جنگ با دنیای غرب آن زمان که رم بود. به پایتختی بزانس. مسلمین
باید ششصد کیلومتر می رفتند. تابستان بود. هوا گرم بود. بعضی کسانی که منافق و
ضعیف الایمان بودند شروع کردند جنگ روانی درست کردن. گفتند ما در این گرما برویم
تباه می شویم. بعضی می گفتند الآن وقت درو محصول است. بعضی می گفتند آنها دختران
زیبایی دارند ما دچار فتنه می شویم. یا ایها الذین آمنوا ما لکم ... . چه تان شده
است که سنگین شده اید. تعلقات سنگینتان کرده است. آن وقت به دنیا که می رسید مثل
فنر از جا می کنید. پنج روز هفته اینگونه و جمعه می خوابید. ما لکم اذا قیل لکم
انفرو الی الله اثاقلتم. . سنگین شده اید. شهدا سبکبار بودند. تعلقات یواش یواش در
آدم درست می شود. بعضی از خوبان، عبیدالله جوفی لیاقت ندارد از یاوران باشد. امام
حسین علیه السلام با پای خودشان رفتند و دعوتش کردند ولی گفت من با شما نیستم.
خوبان بودند که در کربلا زمین گیر شدند. امام حسین فرمود تردما از کوفه چه خبر؟
گفت اماما به سمت کوفه نروید. کوفه . امام حسین علیه السلام فرمودند تردما ما
مسیرمان . تردما گفت من آذوغه ام را می رسانم و بهتان ملحق می شودم. تا برود و
برگردد خیلی طول کشید. در همین منزل، سربازان کوفه جلویش را گرفتند. گفتند تمام شد
سر حسین را بریدند. تردما رفتی به زن و بچه برسی از امام حسین عقب ماندی. علاقه به
خانواده داشتن چیز بدی نیست ولی مقدم کردن آن به علاقه امام حسین علیه السلام چیز
بدی است. مگر امام حسین خانواده اش در معرکه نیستند.

در کربلا روز اول و دوم محرم امام وارد کربلا شد. تا روز
دهم پیوسته از کوفه به لشکر عمر سعد اضافه می شد. یک نقلی دیدم، دختر امام حسین
علیه السلام به ایشان فرمود همه می روند آن طرف ما لشکر نداریم. امام فرمودند لشکر
ما در راه است. امام نامه ای نوشتند الی
الحبیب. .. حبیب تا نامه را خواند، تقیه را گذاشت کنار. امام حسین دعوت کرده است.
وقتی آمد بیرون به رفیق قدیمی اش مسلم ابن اوسجه رسید. گفت مسلم کجا می روی. گفت
دارم می روم. حمام. گفت حمام چه خبر است؟ امام دعوت کرده است. مسلم بدون اینکه به
خانواده خبر بدهد رفت کربلا. اگر می خواست به خانواده خبر بدهد مثل تردما جا می
ماند. وقتی امام زمان تشریف می آورند به محض اینکه خودشان را معرفی می کنند سیصد و
سیزده نفر مثل برق خودشان را می رسانند. اولین علاقه و تعلقشان این است. یک دفعه
دیدند گردو خاکی از سمت کوفه می آید. امام روبه دخترشان کردند و گفتند لشکر ما
دارند می آیند. نگاه کردند دیدند سه چهار نفر بیشتر نیستند. جانم فدای تو یا
اباعبد الله و سلام بر شما اصحاب خاص اهل البیت که هیچ تعلقی نداشتید. باب دیگری
از شهادت باز شد. خدمت رفقا خیلی جاها گفتم . مثل جنگ دفاع مقدس. شهید می دهیم.
شیعیان خیلی لطمه می خورند. چه در عراق، چه در سوریه ، چه در یمن. اما یک اتفاق مبارک
دارد رخ می دهد. در عرصه ظهور امام زمان باید تخلیص صورت بگیرد. خطوط مرد و نامرد
از هم جدا شوند. غربال شوند تا نامردان بیفتند. در زمان امام زمان قرار نیست پشت
حضرت را خالی کنند. کسانی که پشت حضرت قرار گرفته اند خالص خالص اند. در همه جا صف
ها دارد جدا می شود. اینکه در عربستان صف ها دارد جدا می شود خیلی مبارک است. خیلی
از کشور ها هنوز عربستان را پدربزرگ مسلمین می دانند. خادم مسلمین می دانند. در
راستای ظهور چهره نفاق عربستان و کفرش دارد نمایان می شود. قطعا به طور علنی اعلام
خواهند کرد. ارتباطش با کفر را قطعا اعلام خواهند کرد. یک اتفاق مبارک. تخلیص.
اتفاق دوم، جریان مقاومتی که در منطقه به وجود آمده است. بسیار مبارک است. مردمی
هم هست. دولتی نیست. دولتی ها ممکن است سیاست بازی و معامله کنند. اما این جریان
مردمی است. امام یاران کارآزموده می خواهند. باید این افراد در جاهای دیگر پرورش
یابند. و این افراد دارند پروریده می شوند.